دلایل خاتمیت

از ویکی پاسخ
سؤال

چه دلایلی بر ختم نبوت و رسالت پیامبر اسلام(ص) وجود دارد؟

بطور کلی دلایل خاتمیت رسالت پیامبر گرامی اسلام(ص) بر دو دسته است: دلایل نقلی (قرآن و روایات) و دلایل عقلی.

خاتمیت پیامبر(ص) در قرآن

آیاتی از قرآن کریم دلالت بر ختم رسالت پیامبر اسلام(ص) دارد:

  • ﴿مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَٰكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ ۗ؛ محمد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست، ولی فرستاده خدا و خاتم پیامبران است(احزاب:۴۰)

این آیه دلالت می‌کند که نبوت و رسالت با آمدن پیامبر اسلام خاتمه یافته‌است، زیرا در این آیه از پیامبر به عنوان خاتم النبیین یاد شده‌است، و واژه خاتم در جایی به کار می‌رود که کاری ختم شده و پایان یافته باشد.[۱]

  • ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ؛ و ما تو را برای همه مردم جز مژده رسان و بیم دهنده نفرستادیم، ولی بیشتر مردم [به این واقعیت] معرفت و آگاهی ندارند.(سبأ:۲۸)
  • ﴿تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَىٰ عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا؛ همیشه سودمند و با برکت است آنکه فرقان را [که قرآن جدا کننده حق از باطل است] به تدریج بر بنده اش نازل کرد، تا برای جهانیان بیم دهنده باشد.(فرقان:۱)
  • ﴿قُلِ اللَّهُ ۖ شَهِيدٌ بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ ۚ وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَٰذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ ۚ؛ بگو: خدا میان من وشما گواه است [که گواهی اش بزرگ ترین ومطمئن ترین و صحیح ترین گواهی هاست]، و این قرآن [که گواهی خدا بر حقّانیّت نبوّت من است] به من وحی شده تا به وسیله آن شما وهر کس را که این قرآن به او می رسد بیم دهم.(انعام:۱۹)

در این آیات به جهانی و همگانی بودن شریعت پیامبر اشاره شده است و هم به امتداد داشتن این شریعت لذا آمده‌است که شما را و همه کسانی را که این دین به او برسد انذار کنم، لازمه امتداد و استمرار این شریعت در طول زمان این است که این شریعت، شریعت خاتم است.[۲]

  • ﴿...اَلْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دینَکمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً...؛ امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم، و اسلام را برای شما [به عنوان] آیینی برگزیدم(مائده:۳)،

این آیه طبق نظر شیعه هر چند ناظر به استمرار خط نبوت از طریق استمرار امامت است، اما به هر حال این معنا را می‌رساند که این دین، دین کامل است، و این اشعار به این مطلب دارد که دین خاتم نیز هست.

خاتمیت پیامبر (ص) در روایات

اهل بیت (ع) در روایات به خاتمیت پیامبر (ص) اشاره کرده‌اند:

  • زراره از امام صادق دربارهٔ حلال و حرام روایت کرده‌است: «عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ عَنِ اَلْحَلاَلِ وَ اَلْحَرَامِ فَقَالَ حَلاَلُ مُحَمَّدٍ حَلاَلٌ أَبَداً إِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ أَبَداً إِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ لاَ يَكُونُ غَيْرُهُ وَ لاَ يَجِيءُ غَيْرُهُ؛ زراره مى‌گويد از امام صادق عليه السّلام راجع به حلال و حرام پرسيدم، فرمود: حلال محمد پيوسته تا روز قيامت حلال و حرام او پيوسته تا روز قيامت حرام است، جز او پيامبر ديگرى نباشد و جز او نيايد، فرمود:هيچ‌كس بدعتى نگذارد جز آنكه سنتى را بخاطر آن ترك كند»‏.[۳]
  • حدیث منزلت: از امام صادق (ع) نقل شده‌است، پیامبر (ص) به علی بن ابی طالب (ع) فرمود: «أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَه هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی؛ تو نسبت به من به‌منزله هارون نسبت به موسى هستی جز این‌که بعد از من پیامبری نخواهد بود».[۴]

طبق این روایت پیامبر به امام علی (ع) می‌گوید تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسی هستی، جز این که پیامبری بعد از من نیست. این روایت نیز که در برخی از منابع اهل سنت نیز آمده‌است به‌طور آشکار دلالت بر خاتمیت دارد.

  • امام علی (ع) در برخی خطبه‌های نهج البلاغه بر خاتمیت پیامبر (ص) اشاره نموده‌است؛ از جمله در خطبه ۱۷۳ در توصیف پیامبر اسلام (ص) فرمود: «أَمِينُ وَحْيِهِ وَ خَاتَمُ رُسُلِهِ وَ بَشِيرُ رَحْمَتِهِ وَ نَذِيرُ نِقْمَتِهِ؛ محمد (ص) امين وحى اوست و خاتم پيامبران اوست و بشارت دهنده رحمت اوست و ترساننده از خشم و كيفر اوست.»
  • امام همچنین در خطبه ۱۳۳ فرمود: «أَرْسَلَهُ عَلَى حِينِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ وَ تَنَازُعٍ مِنَ الْأَلْسُنِ فَقَفَّى بِهِ الرُّسُلَ وَ خَتَمَ بِهِ الْوَحْيَ؛ خداوند حضرت رسول(ص) را فرستاد در زمانی كه هيچ پيغمبرى باقى نمانده و نزاع و زد و خورد و مجادله زبانى (انديشه هاى گوناگون و اختلاف كلمه) برقرار بود (چون در جاهليت گروهى بتها و برخى شيطان و جمعى خورشيد و طايفه اى حضرت مسيح و ديگران را مى پرستيدند) و او را بعد از همه پيغمبران آورده وحى را به آن حضرت ختم نمود (بعد از او پيغمبرى نمى فرستد)»
  • در خطبه نخستین نهج البلاغه بعد از شمردن برنامه‌های انبیاء و پیامبران پیشین می‌فرماید: «إِلَى أَنْ بَعَثَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مُحَمَّداً [صلی الله علیه وآله‏] رَسُولَ اللَّهِ لِإِنْجَازِ عِدَتِهِ وَ إِتْمَامِ نُبُوَّتِهِ؛ تا زمانی که خداوند محمد(ص) رسولش را برای تحقق بخشیدن به وعده‌هایش و پایان دادن سلسله نبوت مبعوث فرمود.»
  • خطبه غدیر: در پایان خطبه غدیر بعد از حجه الوداع در آخرین سال حیاتش، مسئله خاتمیت آمده‌است، در بخشی از این خطبه فرمود: «الا فلیبلغ شاهدکم غائبکم لا نبی بعدی و لا امه بعدکم؛ حاضران به غائبان این سخن را برسانند که بعد از من پیامبری نیست، و بعد از شما امتی نخواهد بود».[۵]

دلیل عقلی خاتمیت

نقش عقل در این زمینه محدود است، چون برنامه‌های انبیاء بر اساس وحی است و عقل احاطه کامل بر مسائل ندارد تا لزوماً حکم کند که این شریعت کامل و تمام و در نتیجه خاتم است؛ بلکه عقل به نحو تعلیقی حکم می‌کند که هرگاه شریعت به نقطه نهایی در بیان خطوط اساسی برنامه زندگی انسان رسید به گونه ای که هیچ اصل و قاعده مورد نیاز بشر را فروگذار نکرده باشد، اینجا شریعت به پایان رسیده چون بعث نبی و شریعت جدید لغو خواهد بود و چنانکه بشر محتاج تبیین و تفسیر آن قواعد باشد یا در حوادث جدید توان تطبیق اصول را بر فروع نداشته باشد چنین شریعتی محتاج امامان معصوم خواهد بود.

عقل به تنهایی تا همین‌جا می‌آید اما این که کدام شریعت، شریعت خاتم است، به عهده خداوند و دینی است که خویش را به عنوان شریعت خاتم معرفی کند و دین اسلام خویش را به عنوان دین خاتم معرفی کرده‌است.

البته بعد از اینکه وحی، شریعت کامل و پیامبر خاتم را معرفی کرد عقل کاشف است یعنی شریعت مذکور را در معرض تحلیل و تجزیه می‌گذارد. فرهنگ حاکم بر محیط مخاطبین شریعت، هنر حفاظت انسان‌ها از ارزشهای الهی را و مطالعه مبادی و اصول عالی و پویای شریعت و… را مطالعه می‌کند و به این نتیجه می‌رسد که این شریعت جوابگوی همیشگی انسان هاست.


مطالعه بیشتر

  • خاتمیت مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، تهران.
  • خاتمیت و پاسخ به ساخته‌های بهائیت، علی امیرپور، سازمان مطبوعاتی.
  • خاتمیت از نظر قرآن و حدیث و عقل، جعفر سبحانی.


منابع

  1. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الاسلامیه، اول، ۱۳۷۴ش، ج۱۷، ۳۳۸–۳۳۹.
  2. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۷، ص۳۴۱.
  3. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، اول، ۱۳۶۵ش، ج۱، ص۵۸.
  4. کلینی، الکافی، دار الکتب الاسلامیه، ج۸، ص۱۰۶.
  5. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت، دار الوفاء، اول، ۱۴۰۴ه‍. ق، ج۲۱، ص۳۸۱.