شعوبیه
شعوبیه چیست؟ عوامل به وجود آمدن آن را بیان کنید؟
شعوبیه یا اهل تسویه، به گروهی که در اواخر حکومت بنی امیه و علیه برتری طلبی اعراب قیام کردند، گفته میشود. این گروه در ابتدا در اعتراض به ظلم و ستم اعراب نسبت به موالی و با اعتقاد به مساوات و برابری عرب و غیر عرب، شروع به اعتراض کردند. نهضت شعوبیه با روی کار آمدن عباسیان، بسیار گسترش پیدا کرد و ایرانیان توانستند در دستگاه حکومت عباسی جایگاه مناسبی پیدا کنند. از چهرههای نامدار شعوبیه میتوان به اسماعیل بن یسار سنایی و عبدالله بن مقفع اشاره کرد. بعد از گسترش این عقیده، اعتقادات شعوبیه به انحراف کشیده شد و گروهی از ایرانیان شروع به تحقیر اعراب کردند که این رفتار با واکنش مردم و علما همراه بود.
معرفی
کلمه «شعوب» جمع «شعب» ـ به کسره شین و سکون عین ـ است و آن توده مردم باشند، که معنی وسیع تر از «قبیله» را دارا است، چنانکه در عرب گویند اول شعب است، بعد قبیله، بعد بطن، بعد فخذ و آخر فصیله، به این قرار شعب، معنای ملت میدهد.
اما در اصطلاح شعوبیه گروه ضد عربی است که در اواخر حکومت بنی امیه و اوائل حکومت بنی عباس شکل گرفت. کتاب نهضت شعوبیه در تعریف شعوبیه مینویسد: شعوبیه قومی بودند که بر علیه عرب تعصب داشتند و عجم را بر عرب تفضیل میدادند.[۱] در لسان العرب، ذیل واژه شعوبی آمده است: شعوبی کسی است که از شأن عرب بکاهد و برای عرب فضیلتی بر غیر عرب نبیند».[۲]
علل شکلگیری شعوبیگری
با انحراف مسیر خلافت اسلامی، و افتادن آن به دست سیاستمداران دنیا طلب چون بنی امیه و پس از آن بنی عباس و از جانب دیگر با توسعه روزافزون قلمرو خلافت و فتوحات جدید که لازمه آن ورود افراد جدید به این قلمرو با رنگها و نژادها و بالطبع افکار جدید بود، که باعث گردید سیادت اجتماعی عرب تبدیل به یک رفتار و منش در حکومت اسلامی گردد. از عواملی که میتوان آن را به عنوان نقطه عطف تحول به حساب آورد، عملکرد نامناسب امویان و به وجود آمدن عنوان موالی (بنده) برای غیر اعراب بود.
از سوی دیگر در شهرها و مناطق مختلف ایران، هرگاه فرصتی مهیا میگشت مردم سر به شورش و طغیان برمیداشتند. به عنوان نمونه میتوان به شورش مردم کوره شاپورخواست و کازرون پس از مرگ عمربن خطاب اشاره کرد.[۳] بعد از قتل عثمان و همچنین هر زمان که شهرهای بصره و کوفه تعویض حاکم را به خویش میدیدند در نقاط مختلف ایران نهضتها و قیامهای محلی رخ میداد.
ستم و تحقیر موالی
برخی از مواردی که منجر به ستم و تحقیر به غیر عرب بود عبارت است از:
- اعراب بر موالی مباهات مینمودند که ما شما را از بردگی و اسارت آزاد ساختیم و از کفر و شرک و پلیدی نجات داده و به اسلام رهنمون ساختیم. پس همین دلیل کافیست تا بدانید ما از شما برتریم.[۴]
- اعراب معمولاً کارهایی را برعهده موالی مینهادند که از اهمیت و اعتباری برخوردار نباشد. به عنوان نمونه شغل قضاوت به هیچ عنوان به موالی واگذار نمیگردید.[۵]
- اقتدا نکردن اعراب به موالی در خواندن نماز از دیگر موارد پست شماری موالی محسوب میشود؛ و جالب آن که اگر هم بالفرض اعراب به موالی اقتدا مینمودند به آنان میگفتند که برای فروتنی و تواضع نسبت به خداوند چنین کاری انجام دادهایم.[۶]
- اعراب به هنگام مهمانی موالی را ولو اینکه دانشمند و متقی و مؤمن بود اجازه نشستن بر سر سفره نمیدادند و او را بر سر راه مینشاندند تا همگان دریابند که او از اعراب نمیباشد.[۷]
- معاویه بن ابوسفیان بدان حد موالی را پست میشمرد که از بیم آنکه آنان به سبب افزایش تعدادشان دردسر ساز گردند، تصمیم به نابودی و از بین بردن آنان یا حداقل محدود کردن آنان گرفتند لیکن سرانجام بر اساس مشورتها و مخالفت اطرافیان از اجرای چنین تصمیمی خودداری کردند.[۸]
- موالی را به کنیه صدا نمیکردند و موالی را از داشتن کنیه منع میساختند[۹] در حالی که یکی از رسوم و افتخارات اعراب خواندن یکدیگر به کنیه بود.
- با موالی هرگز در یک ردیف راه نمیرفتند و آنان را علوج یعنی خدانشناسها و نادانان میخواندند.[۱۰]
- اگر کسی از اعراب میمرد موالی را اجازه نمیدادند تا به همراه دیگران بر آن میت نماز گذارند.[۱۱]
- حجاج بن یوسف حاکم عراق بر دستان موالی داغ مینهاد و نشان میگذاشت تا از سایر طبقات شناخته شوند.[۱۲]
- زن دادن به غیر عرب را نوعی بردگی و بندگی و ننگ میدانستند؛ آنان حاضر بودند حتی دختران خویش را به افرادی از پستترین قبایل عرب شوهر دهند اما به هیچ وجه رضایت به ازدواج آنان با فردی از عجم نمیدادند.[۱۳]
- موالی اجازه نداشتند بدون اجازه اربابان سابق؛ دختران خویش را شوهر دهند.[۱۴]
- به هنگام نبرد؛ اعراب موالی را با پای پیاده و شکم گرسنه به اردوگاه میبردند و به آنان اجازه سوار شدن بر اسب و شتر را نمیدادند و پس از جنگ حتی اندک سهمی از غنایم به آنان تعلق نمیگرفت.[۱۵]
آغاز مبارزه با خود برتر بینی اعراب
برای مبارزه با خودبرتر بینی اعراب، عجمها و موالی به دو گروه عمده تقسیم شدند و دو روش متفاوت را در پیش گرفتند:
- شعوبیان که آشکارا بر ضد برتری عرب به مبارزه فرهنگی روی آوردند و مبارزات کلامی را پیشه خویش ساختند و مدعی گشتند که عرب را نه تنها هیچ مزیتی بر اقوام دیگر نیست بلکه عاری از هر مزیتی است.
- مبارزه مسلحانه که در این روش با طرفداران آل علی - علیهم السلام- و خوارج و سایر دشمنان بنی امیه همدست گشتند و به نبرد و رویاروی با امویان دست یازیدند.
تاریخچه پیدایش شعوبیه
تاریخ پیدایش شعوبیه از اواخر عهد اموی، از زمانی که «اسماعیل بن یسار» در حضور «هشام بن عبدالملک» مفاخر ایرانیان را میشمرد، آغاز شد؛ ولی با توجه به شرایط زمان بنی امیه، دعوت شعوبیه از آغاز خلافت بنی عباس شروع شد و کمکم این صدا بلندتر و تبلیغات شعوبیه غنی تر میشد و در حقیقت بنی عباس برای به دست گرفتن قدرت از نیروی فکری و نظامی شعوبیها بهره بردند. در زمان هارون و مأمون تبلیغات شعوبیه شدت گرفت و در قرن سوم هجری به بالاترین حد خود رسید. در این دوران طرفداران مسلک شعوبیه که اکثراً ایرانی بودند، با نهایت شور و علاقه مشغول تبلیغ مرام خود بودند و از عهد معتصم به بعد ترکان هم در ضدیت با اعراب به ایرانیان پیوستند.
عقاید شعوبیه
شعوبیه در ابتدا عقایدی صحیح و برگرفته از اسلام و سخنان پیامبر(ص) داشتند. برخی از این عقاید به شرح زیر است:
- دین اسلام هیچ ملتی را بر ملت دیگر ذاتاً فضیلت نداده و مایه فضیلت و کرامت را منحصراً تقوا و پرهیزکاری برشمرده است.
- عقاب و ثواب در دین اسلام روی کردار بد و نیک بنا شده است، نه روی شخص و نژاد.[۱۶]
- دستور به عدالت از مهمترین تعلیمات اسلام است.
چهرههای نامدار
از نامورترین مشاهیر شعوبی اسماعیل بن یسار سنایی است که به تعصب و ایران دوستی شهره گشته بود.[۱۷] داستانهای بسیاری از بی پروایی و گستاخانه سخن گفتن او نقل گشته است؛ از جمله در تواریخ آمده است که وی به روزگار حکومت هشام بن عبدالملک اموی به نزدش رفته و شعری خواند که در آن از عظمت و بزرگی نژاد و تبار ایرانی سخن بسیار رفته بود و گفته بود کیست به مانند خسرو و شاپور و هرمزان در خور فخر و تعظیم باشد؟ و هشام نیز در پاسخ درحالی که بسیار آشفته و خشمگین گشته بود دستور تازیانه زدن او را صادر نمود.[۱۸]
از دیگر نامداران شعوبی که اشعار بسیاری را در مدح عجم و هجو اعراب سرود و در بسیاری از این اشعار مکرراً شتر چرانی و موش خواری اعراب را به آنان گوشزد نمود بشار بن برد میباشد.[۱۹]
اما در معرفی نامداران شعوبیه به هیچ وجه نمیتوان از نام ابن مقفع به آسانی گذر نمود. ابومحمد عبدالله بن مقفع که از بزرگان شعوبی در اواخر دوره اموی و اوایل عهد عباسی به شمار میرود کتابهایی بسیار و از جمله کتابهای آییننامه؛ خداینامه؛ کلیله و دمنه؛ ادب الکبیر و ادب الصغیر را به عربی ترجمه نمود.[۲۰] اما او نیز سرانجام فرجامی ناخوش را به جان خرید و به عصر خلافت منصور عباسی و بنابر اشاره او به دست سفیان بن یزید بن مهلب حاکم بصره به اتهام کفر و زندیق بودن دست و پایش بریده گشت و به تنور روشن و سوزان انداخته شد.[۲۱]
گسترش شعوبیه
نهضت شعوبیه در قرن سوم هجری بینهایت شدت یافت و عاملی که به اوجگیری این نهضت کمک کرد، سهل انگاری و تسامح خلفای عباسی بود، زیرا آنان نسبت به عرب چنان تعصبی نداشتند، چرا که اغلب خلفا «هجین» بودند؛ یعنی مادر غیر عرب داشتند و در اثر معاشرت با ایرانیان تعصب عربی آنان کمرنگ شده بود.[۲۲]
در این دوران اغلب بزرگان و وزیران عباسی ایرانی بودند و نزد اعراب نفوذ و قدرت فراوان داشتند حتی در عهد معتصم که ترکان قدرت را در دست داشتند، ایرانیان کم و بیش روی کار بودند و بعضی زمام امور را به دست داشتند و آنان هم که زمامدار نبودند، در پیشرفت عقاید شعوبیه میکوشیدند.
آغاز انحراف
شعوبیه در مراحل اولیه، تبلیغات خود را بر اساس اصول اسلامی پایهگذاری کرده بودند؛ ولی بعدها با عرب و دین اسلام بنای مخالفت گذاشتند. دعاوی این گروه که بهاهل تسویه نیز نامور گشته بودند، بهانهای گردید تا برخی طبقات ناراضی موالی نه تنها برتری فطری اعراب را انکار نمایند بلکه اقوام عرب را پستتر از دیگر اقوام بدانند. افرادی مانند افشین ترک از سرداران معتصم عباسی، که قیام بابک را سرکوب کرد، از نمونههای برجسته شعوبیه منحرف است و معتقد است که اعراب سگهایی هستند که باید اول جلویشان استخوان ریخت و سپس با چماق بر سرشان کوبید.[۲۳]
استاد شهید مرتضی مطهری در کتاب گرانقدر خدمات متقابل اسلام و ایران، موضوع شعوبیگری را عنوان داشته است که شعوبیگری در ابتدا یک نهضت و عکس العمل مقدس از طرف ایرانیان علیه تبعیضات نژادی عربی بود، ولی بعد، به واسطه اقلیتی معدود از ایرانیان از مسیر اصلی منحرف شد و رنگ تعصب قومی به خود گرفت. بنابر این از طرف توده مردم و علمای ایرانی محکوم و مردود شناخته شد و این اعتقاد ادامه پیدا نکرد.[۲۴]
مطالعه بیشتر
- خدمات متقابل اسلام و ایران، شهید مطهری.
- دو قرن سکوت، عبدالحسین زرین کوب.
- نهضت شعوبیه، حسینعلی ممتحن.
منابع
- ↑ ممتحن، حسینعلی، نهضت شعوبیه، تهران، علمی فرهنگی، ۱۳۸۳ش، ص۱۹۵.
- ↑ جمال الدین محمد، ابن منظور، لسان العرب، قاهره، بی نا، ۱۳۰۰، ج۱۵، ص۴۸۲.
- ↑ تاریخ ایران بعد از اسلام، ص۳۴۸.
- ↑ همان، ص۱۴۶.
- ↑ تاریخ تمدن اسلام، همان، ص۶۸۹.
- ↑ همان، ص۶۸۹.
- ↑ نهضت شعوبیه، همان، ص۱۴۶.
- ↑ همان، ص۱۴۸.
- ↑ تاریخ تمدن اسلام، همان، ص۲۲۸.
- ↑ همان.
- ↑ همان، ص۶۶۹.
- ↑ نهضت شعوبیه، همان، ص۱۴۹.
- ↑ تاریخ تمدن اسلام، همان، ص۷۰۰.
- ↑ همان، ص۷۳۱ و ۷۳۲.
- ↑ همان.
- ↑ ممتحن، همان، ص۲۰۴.
- ↑ همان.
- ↑ زرین کوب، عبدالحسین، دو قرن سکوت، تهران، سخن، چاپ نهم، ۱۳۷۸ش، ص۳۰۰.
- ↑ تاریخ ایران بعد از اسلام، همان، ص۳۸۵.
- ↑ نهضت شعوبیه، همان، ص۲۲۹.
- ↑ همان، ص۲۵۲.
- ↑ مصری، احمد امین، قاهره، بی نا، ۱۹۵۶م، ج۱، ص۶۵.
- ↑ طبری، محمدبن جریر، تاریخ طبری، تهران، اساطیر، ج۳، ص۱۳۰۹.
- ↑ همان، ج۲، ص۴۱۹.