بیماریهای مسری در میان بنیاسرائیل
این مقاله هماکنون به دست Nazarzadeh در حال ویرایش است. |
در قرآن به مرگ و میر قوم بنی اسرائیل اشاره شده؛ آیا میتوان ادعا کرد که مرگ آنها به واسطه بیماریهای واگیردار بوده است؟
در سه آیه قرآن به بیماری و مرگ بنیاسرائیل اشاره شده که برخی از مفسران با توجه به قرائن، علت مرگ برای آنها را، بیماری واگیردار طاعون معرفی کردهاند. در اینجا به آیات و دیدگاه مفسران میپردازیم.
آیه ۲۴۳ سوره بقره
﴿ | أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْيَاهُمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی النَّاسِ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَشْكُرُونَ
آیا به کسانی که از ترس مرگ از خانه های خود در حالی که هزاران نفر بودند، بیرون آمدند [با دیده عبرت] ننگریستی؟ پس خدا به آنان فرمود: بمیرید [و آنان بدون فاصله مردند،] سپس آنان را زنده کرد [تا بدانند رهایی از چنگ مرگ ممکن نیست]. خدا نسبت به مردم دارای فضل و احسان است، ولی بیشتر مردم سپاس نمیگزارند. بقره:۲۴۳ |
﴾ |
.
دو شأن نزول برای آیه فوق مطرح شده و در هر دو علت مرگ را بیماری واگیردار طاعون نامیدهاند.
در یک روایت آمده که در یكی از شهرهای «شام» بیماری طاعون راه یافت که با جهشی عجیب و سرسام آور، مردم را یكی پس از دیگری از بین میبرد. در این میان عده بسیاری به این امید كه شاید از چنگال مرگ رهایی یابند، آن محیط و دیار را ترک کردند، از آنجا كه آنها پس از فرار از محیط خود و رهایی از مرگ در خود احساس قدرت و استقلالی نموده و با نادیده گرفتن اراده الهی و چشم دوختن به عوامل طبیعی دچار غرور شدند پروردگار، آنها را به همان بیماری نابود ساخت.[۱]
در روایت دیگر، آمدن بیماری را مجازات الهی میداند. زیرا رهبر آنان از آنان خواست كه خود را برای جهاد آماده كنند و از شهر خارج گردند. آنها به بهانه اینكه در محیط جنگ مرض طاعون است، از رفتن به میدان جنگ خودداری كردند. خدا آنها را به همان بیماری كه از آن هراس داشتند و بهانه فرار قرار داده بودند مبتلا ساخت. آنها خانههای خود را خالی كرده و برای نجات از طاعون فرار كردند و در بیابان همگی از بین رفتند. مدتها از این جریان گذشت و یكی از پیامبران بنی اسرائیل به نام حزقیل از آنجا عبور نمود و از خدا خواست كه آنها را زنده كند، خداوند دعای او را اجابت نمود و آنها به زندگی بازگشتند.[۲]
علامه طباطبائی معتقد است «مُوتُوا؛ بمیرید» نه امر لفظی که امر تكوینی است. در نتیجه ممکن است كه مرگ این گروه به شکل طبیعی (بیماری طاعون) واقع شده باشد. این سنت الهی بر سراسر جهان هستی و عالم حیات حكومت میكند که خدا عوامل مرگ را فراهم میکند، و انسانها در اثر عوامل طبیعی میمیرند.[۳]
زنده کردن قوم بنیاسرائیل بعد از مردن در آیه مطرح شده و آن را به خدا نسبت داده و در روایات زنده شدن قوم به واسطه دعای حزقیل پیامبر نسبت داده شده است. علامه با رد اعجاز میفرماید: این جمله تا حدی دلالت دارد بر اینكه خدای تعالی زندهشان كرده تا زندگی كنند و بعد از زنده شدن مدتی زندگی كردهاند، برای اینكه اگر این احیا و زنده ساختن، در نهایت معجزهای بوده تا دیگران از آن عبرت بگیرند و یا دلیلی و یا بیانی برای اثبات حقیقتی بوده باشد، باید آن را ذكر میكرد، چون رسم قرآن در بلاغتش همین است، همچنان كه در داستان اصحاب كهف ذكر كرد كه بعد از زنده شدن چه كارهایی كردند.[۴]
آیه ۵۹ سوره بقره
﴿ | فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا قَوْلًا غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ فَأَنْزَلْنَا عَلَی الَّذِينَ ظَلَمُوا رِجْزًا مِنَ السَّمَاءِ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ
اما افراد ستمگر، این سخن را كه به آنها گفته شده بود، تغییر دادند (و به جای آن، جمله استهزاآمیزی گفتند) لذا بر ستمگران، در برابر این نافرمانی، عذابی از آسمان فرستادیم. بقره:۵۹ |
﴾ |
در متن آیه واژه «رجز» به جای عذاب به کار رفته است. راغب اصفهانی اصل معنی آن را اضطراب و انحراف و بینظمی میداند. هنگامی که شتری به خاطر ضعف گامهای خود را کوتاه و نامنظم برمیدارد این تعبیر به کار میرود.[۵]
در چند آیه قرآن[۶] واژه رجز به معنای اضطراب آمده است. در برخی از آیات رجز را نوعی عذاب معرفی کرده است ﴿أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مِنْ رِجْزٍ أَلِيمٌ[۷]﴾. نفس عذاب نیز به همراه خود اضطراب و پریشانی میآورد.[۸] طبرسی پس از آنكه معنی اصلی آن را میل از حق گرفته مینویسد: رجز لرزشی است در پای شتر در اثر دردی كه آن را از سیر معمولی باز میدارد. این کلمه در لغت اهل حجاز به معنی عذاب گرفته شده و سپس با استفاده از حدیث آن را به بیماری واگیردار طاعون تفسیر نموده است. در ادامه با نقل قول از ابنزید میگوید: با بیماری طاعون در یک ساعت ۲۴۰۰۰ نفر از بزرگان و پیرمردهایشان هلاک شدند و فرزندانشان باقی ماند و در نتیجه علم و عبادت از آنان رفت و از دست دادن افاضل و دانشمندانشان عذابی برای باقیماندگان شد.[۹]
نویسنده تفسیرنمونه بین رجز و طاعون ارتباط خوبی داده و مینویسد: از اینجا روشن میشود، چرا در بعضی از روایات، «رجز» را به «طاعون» تفسیر نمودند، به علت آنکه به سرعت در میان بنیاسرائیل شیوع یافت و عدهای را از میان برد. ممكن است گفته شود، بیماری طاعون چیزی نیست كه از آسمان فرود آید، ولی این تعبیر ممكن است به خاطر آن باشد كه عامل انتقال میكروب طاعون در میان بنیاسرائیل گرد و غبارهای آلودهای بوده است كه به فرمان خدا با وزش باد در میان آنها، پخش گردید. عجیب اینكه یكی از عوارض دردناک طاعون آن است كه مبتلایان به آن گرفتار اضطراب و بینظمی در سخن و در راه رفتن میشوند كه با معنی ریشهای كلمه «رجز» نیز كاملاً متناسب است.[۱۰] برداشت دیگر نویسنده نمونه این بود که در آیه فوق، بهجای «فأنزلنا علیهم» میگوید ﴿فَأَنْزَلْنا عَلَی الَّذِينَ ظَلَمُوا﴾ تا روشن گردد كه این عذاب و مجازات الهی تنها دامان«ستمگران» بنیاسرائیل را گرفت و هرگز خشک و تر با هم نسوختند. در پایان آیه جمله ﴿بِما كانُوا يفْسُقُونَ﴾ را ذكر میكند تا بگوید كه ظلم و فسق علت مجازاتشان بوده است. علاوه بر آن اصرار بر گناه، نزول عذاب الهی را افزایش میدهد.[۱۱] در تفسیر البرهان نیز با اشاره به روایات، رجز را به طاعون تفسیر نمود[۱۲]، مرحوم طالقانی با استفاده از لغت، رجز را ضعف قوای جسمی و نفسی دانسته و در مورد نسبت دادن آن به آسمان میگوید شاید از جهت سلطه و احاطه عذاب باشد.[۱۳] در تفسیر کشف الاسرار با تقسیم عذاب به دو قسم، عذابهای آسمانی را چون طاعون و صاعقه و مرگ ناگهانی بهدست خداوند معرفی کرده و در ادامه مینویسد: به همین سبب واژه آسمانی را به کاربرده است، چون انسانها نتوانند در مقابلش قد علم کنند.[۱۴]
در نتیجه اکثر مفسرین رجز را به معنای عذاب گرفتهاند؛ اما در اینکه چه نوع عذابی را خداوند فرستاد، مفسران با کمک روایات به بیماری طاعون تطبیق دادند، هر چند از ظاهر آیه قابل برداشت نیست[۱۵] بیماری طاعون در دو نوع گسترده است: یکی طاعون خیارکی که از پوست منتقل میشود و دیگری طاعون ریوی که از طریق ریه و تنفس منتقل میشود. اشاره قرآن به آسمان و هوای بالا شاید به یکی از راههای انتقال آن یعنی هوای آلوده به میکروب طاعون است که وقتی افراد تنفس کنند، دچار طاعون میشوند. علاوه بر آن، یکی از موارد شیوع طاعون آبهای آلوده است و خداوند در قرآن وقتی میخواهد به بارش باران اشاره کند از کلمه «سماء» نیز استفاده میکند. همچنین یکی از نشانههای طاعون تهوع، سرگیجه، نداشتن تعادل و ... است که در واژه «رجز» نهفته است.
عذاب سامری در اثر بیماری واگیردار
قرآنکریم در مورد عذاب سامری میگوید: ﴿قالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِی الْحَياه أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ وَ إِنَّ لَكَ مَوْعِداً لَنْ تُخْلَفَهُ وَ انْظُرْ إِلی إِلهِكَ الَّذی ظَلْتَ عَلَيهِ عاكِفاً لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِی الْيمِّ نَسْفا [۱۶]﴾ (موسی) گفت: «برو، كه بهره تو در زندگی دنیا این است كه (هر كس با تو نزدیک شود) بگویی «با من تماس نگیر!» و تو میعادی (از عذاب خدا) داری، كه هرگز تخلّف نخواهد شد! (اكنون) بنگر به این معبودت كه پیوسته آن را پرستش میكردی! و ببین ما آن را نخست میسوزانیم، سپس ذرّات آن را به دریا میپاشیم!».
واژهای که در متن آیه با عنوان «مساس» به کار رفته، سبب اختلاف در بین مفسران شده است. بعضی از مفسران گفتهاند كه جمله «لا مِساسَ» اشاره به یكی از قوانین جزائی شریعت موسی است كه بعد از صادر شدن حکم کسی حق نزدیکی با وی را نداشت.[۱۷] بعضی دیگر گفتهاند: سامری به واسطه نفرین موسی به بیماری مرموز و واگیرداری مبتلا شد كه تا زنده بود كسی نمیتوانست با او تماس بگیرد و اگر كسی تماس میگرفت، گرفتار بیماری میشد. یا اینكه سامری گرفتار یک نوع بیماری روانی به صورت وسواس شدید و وحشت از هر انسانی شد، به طوری كه هر كس نزدیک او میشد، فریاد میزد با من تماس نگیرید![۱۸] به نظر میرسد آنچه سبب دوری مردم و وحشت آنها میشود، همان بیماری واگیردار و مسری است که از روایات قابل استفاده است و علامه طباطبایی نیز این تفسیر را مشروط به صحیح السند بودن حدیث، خوب میداند.[۱۹] طبرسی نیز مینویسد: هر کسی که با او در تماس بود به تب شدید مبتلا میشد.[۲۰]
در سه آیه به صورت غیرمستقیم به بیماری واگیردار در میان قوم بنیاسرائیل اشاره شده است. با توجه به واژهها و قرائن در متن آیه و اشاره صریح احادیث در ذیل آن و از همه مهمتر دیدگاه مفسران شیعه و سنی، عذاب الهی در قالب بیماری واگیردار طاعون بوده است. امام صادق در حدیثی، فعل خدا را همراه با اسباب مادی میداند و میفرماید: «أَبَی اللَّهُ أَنْ یجْرِی الْأَشْیاءَ إِلَّا بِالْأَسْبَابِ فَجَعَلَ لِکلِّ شَیءٍ سَبَباً»[۲۱]؛ خدا اِبا دارد و نمیپسندد که چیزها را جاری و برقرار گرداند؛ مگر به اسباب، پس برای هر چیزی سببی قرار داد». خداوند نیز در نظام علت و معلول مقدر فرمود که با شیوع بیماری واگیردار، مرگ دسته جمعی را تقدیر نماید.
پینوشت
[۱]. در قرآن از زبان حضرت ابراهیم آمده است: پروردگار من آن کسی است که چون بیمار شوم، مرا شفا میدهد (شعراء: ۸۰). ای کسانی که ایمان آوردهاید، اگر بیمار بودید (برای وضو و غسل) بر خاکِ پاک تیمّم کنید (نساء: ۴۳؛ مائده: ۶). روزه در روزهای معدودی بر شما مقرّر شده است. هر کس از شما بیمار یا در سفر باشد، به همان تعداد از روزهای دیگر روزه بدارد و بر کسانی که روزه طاقت فرساست، کفّارهای است که خوراک دادن به بینوا است (بقره: ۱۸۴ـ ۱۸۵). هر کس از شما بیمار باشد یا ناراحتی در سر داشته باشد و ناچار شود قبل از قربانی در احرام سر بتراشد، برای کفّاره آن باید روزه بگیرد یا صدقه دهد و یا قربانی کند (بقره: ۱۹۶). بر بیماران گناهی نیست که در جهاد شرکت نکنند (توبه: ۹۱؛ فتح: ۱۷). در صورتی که برای خدا و پیامبر او خیرخواهی کنند (توبه: ۹۱). مؤمنانی که بدون بیماری و ناراحتی از جهاد بازنشستهاند، با مجاهدانی که در راه خدا با مال و جان خود جهاد کردند، یکسان نیستند. خداوند این افراد را بر نشستگان برتری داده است (نساء: ۹۵). بر کسانی که بیمار هستند، گناهی نیست که به هنگام نماز در جنگ سلاحهای خود را بر زمین بگذارند، ولی باید مواظب باشند (نساء: ۱۰۲). بر نابینا، لنگ، بیمار و بر شما گناهی نیست که از خانههای خود بخورید یا از خانههای پدران، مادران، برادران، خواهران، عموها، عمّهها، داییها، خالهها و دوستان خود یا آن خانههایی که کلیدهای آن را در اختیار دارید، بخورید. همچنین گناهی نیست که با هم یا جدا جدا بخورید (نور: ۶۱). هرچه از قرآن میسّر میشود، بخوانید. [خدا] میداند که در میان شما بیمارانی خواهند بود. پس هر چه از قرآن میسّر شد، تلاوت کنید. نماز برپا دارید. زکات دهید و وام نیکو دهید (مزمّل: ۲۰).
ابراهیم به قوم خود گفت: من بیمار هستم [و از حضور در مراسم ناتوان هستم] (صافات: ۸۹). خداوند یونس را در حالی که بیمار بود، بر زمین خشکی افکند (صافات: ۱۴۵). عیسی به اذن خدا پیسی را شفا میداد (آلعمران: ۴۹؛ مائده: ۱۱۰).
[۲]. وَ قَالَ مُوسَی یا رَبِّ لَا مَرَضٌ یضْنِینِی وَ لَا صِحَّه تُنْسِینِی وَ لَکنْ بَینَ ذَلِک أَمْرَضُ تَارَه فَأَشْکرُک وَ أَصِحُّ تَارَه فَأَشْکرُک.
منابع
- ↑ سیوطی، جلالالدین، تدریب الراوی، ج۱، ص۳۱۰، دمشق: دار الکلم الطیب، ۱۴۲۶ق.
- ↑ سیوطی، ۱۴۰۴ق، ج۱، ص۳۱۰؛ طبرسی، فضل بن حسن، احتجاج، ج۲، ص۸۸، تهران: إسلامیه، ۱۳۸۱؛ کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۸، ص۲۳۷، ترجمه محمدباقر کمرهای، چاپ سوم، قم: اسوه، ۱۳۷۵؛ سمرقندی، محمد بن مسعود، تفسیر عیاشی، ج۱، ص۱۳۰، بیروت: الأعلمی، ۱۴۱۱ق.
- ↑ طباطبائی، ترجمه تفسیر المیزان، ج۲، ص۴۲۲، ترجمه محمدباقر موسوی، چاپ پنجم، قم: انتشارات جامعه مدرسین، ۱۳۷۴.
- ↑ طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیرالقرآن، ج۲، ص۴۲۱، چاپ دوم، بیروت: مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، ۱۳۹۰ق.
- ↑ راغب اصفهانی، ابوالقاسم حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، ج۱، ص۳۴۱، چاپ دوم، تهران: المکتبه المرتضویه، ۱۳۶۲.
- ↑ اعراف: ۱۳۴؛ انفال: ۱۱.
- ↑ سباء: ۵.
- ↑ قـرشـیبـنابی، عـلیاکبـر، قامـوس الـقرآن، ج۳، ص۵۵ چاپ شـشم، تـهـران: دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۷۱.
- ↑ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ، ج۱، ص۱۸۹، چاپ پنجم، تهران: مکتبه الاسلامیه. ۱۳۹۵ق.
- ↑ مکارمشیرازی، ۱۳۶۸، ج۱، ص۲۷۱.
- ↑ همان.
- ↑ بحرانی، هاشمبنسلیمان، البرهان فی تفسیرالقرآن، ج۱، ص۲۲۶، قم: موسسه البعثه، ۱۴۱۵ق.
- ↑ طالقانی، محمود، پرتوی از قرآن، ج۱، ص۱۶۹، چاپ چهارم، تهران: شرکت سهامی انتشار، ۱۳۶۲.
- ↑ میبدی، احمدبنمحمد، كشف الأسرار و عده الأبرار، ج۱، ص۲۰۴، تحقیق: حکمت، علیاصغر، چاپ پنجم، تهران: امیرکبیر،۱۳۷۱.
- ↑ ر.ک: مفاتیح الغیب، ج۳، ص۵۲۶.
- ↑ طه: ۹۷.
- ↑ طباطبایی، ۱۳۹۰ق، ج۱۴، ص۲۲۰؛ سیدبنقطب، فی ظلال القرآن، ج۵، ص۴۹۴، چاپ سیوپنجم، بیروت: دار الشروق، ۱۴۲۵ق.
- ↑ سیدبنقطب، ج۶، ص۲۳۴۹.
- ↑ طباطبائی، ۱۳۷۴، ج۱۴، ص۲۷۶.
- ↑ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۱۶، ص۶۹، چاپ پنجم، تهران: مکتبه الاسلامیه. ۱۳۹۵ق.
- ↑ مجلسی، محمدتقی، بحارالانوار، ج۲، ص۹۰، تهران: المکتبه الاسلامیه، ۱۳۸۵.