کشتن مرد قبطی توسط حضرت موسی(ع)

Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
از ویکی پاسخ
نسخهٔ تاریخ ‏۲۸ فوریهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۴۶ توسط A.rezapour (بحث | مشارکت‌ها)
سؤال

با توجه به اینکه قتل نفس از گناهان کبیره است، این موضوع چگونه از یک پیامبر (حضرت موسی) صادر شد؟ در ضمن اگر عمدی نبود چرا دیه آن را با توجه به اینکه حق الناس است ادا نکرد؟

قبل از رسیدن به پاسخ سئوال ذکر دو مطلب ضروری به نظر می‌رسد:

۱. امامیه را عقیده و باور بر آن است که انبیاء از همه گناهان کبیره و صغیره، خطا و نسیان و هر آنچه موجب خواری آن شود، معصوم و مصون هستند و این امر به دلایلی قطعی عقلی و نقلی در جای خود به اثبات رسیده است و اگر در موردی نظیر آنچه در سئوال مطرح شده، نسبت گناه، قتل، ظلم یا طلب مغفرت در مورد معصوم مطرح شده باشد، باید آن مورد را به دقت بررسی کرد.

۲. جای هیچ گونه تردیدی نیست که فرعونیان به جز یک فرد مؤمنی که در دربار فرعون بود، همه فرزندان اسرائیل را به استضعاف کشانیده و فرزندان آنان را سر بریده و زنان شان را به کنیزی می‌گرفتند.[۱] در چنین اوضاع و شرایطی موسی(ع) بعد از آن که به بلوغ می‌رسد از دربار فرعون خارج شده و وارد مصر می‌شود و وقتی وارد می‌شود می بیند که یک مرد قبطی با یک بنی اسرائیلی در حال درگیری و زد و خورد هستند آن مرد بنی اسرائیلی که از پیروان حضرت موسی(ع) بوده با دیدن موسی از ایشان طلب کمک و فریادرسی می‌کند و موسی نیز به حکم عقل و وجدان به کمک و دفاع از آن مرد برمی‌خیزد تا او را از چنگال این دشمن ظالم که در برخی از منابع آمده است او یکی از خبازهای فرعون بوده و می‌خواسته مرد بنی اسرائیلی را برای حمل هیزم به قهر و زور به بیگاری بکشد و او امتناع می‌ورزیده،[۲] نجات بدهد وقتی به کمک او شتافت با یک مشت مرد قبطی از پای درآمد.

سئوال این بود که این امر با مقام عصمت سازگاری ندارد، در پاسخ باید گفت: با توجه به ظلم و ستم قبطیان، کشتن یک قبطی کافر، بت‌پرست و دشمن حضرت موسی(ع) و وابسته به گروهی که هزاران کودک بی گناه را سر بریده و زنان آنان را به بردگی گرفته است، در پیشگاه عقل و وجدان کوچکترین جرم و گناه به‌شمار نمی‌آید چون قبطیان جنایتکاران مفسد و بی رحمی بودند که نسبت به بنی اسرائیل از هیچ گونه ظلم و ستم دریغ نمی‌کردند و کسانی نبودند که خون شان مخصوصاً برای بنی اسرائیل که به استضعاف کشیده شده، حرمتی داشته باشد تا کشتن شان گناه محسوب شده و دیه داشته باشد به خصوص که این قتل در مقام دفاع از مظلوم که پیرو موسی و اهل ایمان بوده صورت گرفته است و دفاع از مظلوم به حکم عقل لازم است و اگر موسی به داد آن مرد بنی اسرائیلی نمی‌رسید، بسان هزاران بنی اسرائیلی دیگر جان خود را از دست می‌داد و چون مرد قبطی وابسته به نظام حاکم بود، کار او کوچکترین واکنشی را ایجاد نمی‌کرد.[۳]

بنابراین باید گفت ماهیت عمل حضرت موسی(ع) دفاع از مظلوم و ستیزه با مجرم و کاملاً عقلایی بوده است و کشتن قبطی برای حضرت موسی مجاز بوده و این که این کشتن بدون قصد و تصمیم قبلی صورت گرفته به این معنی نیست که اصل کشتن مجاز نبوده بلکه عدم قصد به خاطر پی آمدهایی بوده که ممکن بود برای حضرت موسی و بنی اسرائیل داشته باشد، و بنابر بعضی از نقل‌ها اصلاً حضرت مأمور به کشتن قبطی بوده است.[۴]

بر این اساس حضرت موسی(ع) نفس محترمه را نکشته است تا مرتکب گناهی شده باشد و در پی آن ملزم به پرداخت دیه بوده باشد؛ زیرا قبطیان از دشمنان حضرت موسی(ع) بوده و این مطلب که حضرت موسی(ع) در مقام دفاع از پیروان خود دشمن خویش را به قتل رسانده صریح قرآن کریم است.[۵] آن هم دشمنی که هیچ عهد و پیمانی با او نداشته است. در نهایت آنچه در این قضیه از حضرت موسی(ع) صادر شده معصیت و گناه نبوده است زیرا معصیت عبارت است از هتک حرمت و نادیده گرفتن اوامر و نواهی خداوند، آنچه که از حضرت سر زده ترک اولایی بیش نبوده است. سپس اصل کشتن مرد قبطی هیچ محذور و منعی نداشت جز این که این کشتن در آن شرایط و در ابتدا امر که موسی از دربار فرعون خارج شده و قصد آزادی بنی اسرائیل را داشت و از طرفی نیرویی نداشت، یک اقدام نابهنگام به حساب می‌آمد و شاهدش نیز این است که همین اقدام موجب شد که حضرت موسی(ع) به زحمت و دردسر گرفتار شود و لذا نتوانست در مصر بماند و راهی مدین شد زیرا اگر در مصر می‌ماند آن عمل حضرت موسی(ع) عواقب وخیمی را برای او در پی داشت و حضرت می‌دانست که فرعونیان در صورت دستیابی به حضرت موسی(ع) انتقام سختی از او خواهند گرفت و از کنار این قضیه به آسانی نخواهند گذشت.

این عمل حضرت موسی(ع) درست همانند کار کسی می‌ماند که شاخه درخت را قطع و اصل آن را باقی بگذارد که قطع شاخه اثری در اصل نابودی درخت ندارد، قتل یک قبطی کافر مفسد با بودن نظام ستمگر فرعونی کمتر اثری در اصلاح نظام نمی‌گذارد از این روکار حضرت موسی(ع) بسان کار آدم(ع) ترک اولایی بود که اثر وضعی عمل آن دو، دامن شان را گرفت و در نتیجه آدم از راحتی به زحمت افتاد و موسی از زندگی بین بنی اسرائیل، به غربت و رنج شبانی در مدین گرفتار آمد در حالی که می‌توانست در آن شرایط فقط سبطی را از چنگ قبطی رها کند بدون آن که با کشتن بی موقع او خود را به دردسر مبتلا کند و دلیل بر اینکه کار آدم و موسی ترک اولی بود این نکته است که هر یک بعد از آن که به زحمت افتادند و عملشان را متناسب و هماهنگ با مقام خود ندیدند و آن را گناه نسبی و مقامی تلقی نموده و در مقام اعتراف به این که خودشان را به زحمت گرفتار کرده‌اند، گفتند: «به خود (نه خدا و نه به دیگری) ظلم کردیم[۶] و در صدد برآمدند که از خداوند طلب آمرزش کنند ولی این طلب مغفرت به معنای آن نیست که اصل کار گناه و قبیح بوده و از آن مغفرت خواسته‌اند، بلکه به این معنی است که آنچه بهتر و افضل بود از من ترک شد، می‌توانستم خود را در چنین شرایطی قرار ندهم ولی قرار دادم، خداوند نیز در مقام اجابت حضرت کلیم‌الله می‌فرماید: «... ما ترا از آن دو نجات دادیم…».[۷]

یعنی خداوند موسی را از چنگ فرعونیان نجات داد و عواقب و اثر عمل موسی یعنی اثر کشتن قبطی را خنثی کرد و آن نتوانست به حضرت آسیبی برساند.

و نیز در همان سوره قصص می‌فرماید: «... خداوند او را بخشید…»[۸] و این مغفرت خود دلیل آن است که قتل قبطی کافر، محذوری نداشته و جایز بوده و اگر عمل موسی گناه بود چگونه خدا آن را می‌بخشید در حالی که مسئله حق الناس مطرح است و تا رضایت بنده مقتول مظلوم به دست نیاید محال است خدا ببخشد.

در نتیجه با قاطعیت می‌توان گفت که موسی با کشتن مرد قبطی گناهی مرتکب نشده زیرا علاوه بر کفر مقتول خداوند موسی را مورد رحمت و مغفرت خویش قرار داده و در موردی هم او را از مخلصین شمرده یعنی از کسانی که شیطان خود اعتراف کرده به این که از دسترسی به آنها عاجز است.[۹]


مطالعه بیشتر

۱ـ علامه طباطبایی، المیزان، ج۱۶، ص۲۱ به بعد.

۲ـ طیّب، سید عبدالحسین، اطیب البیان، ج۱۰، ص۲۱۵.

۳ـ آیت الله مکارم شیرازی، پیام قرآن، ج۷، ص۱۲۲.


منابع

  1. بقره / ۵۹؛ قصص / ۴.
  2. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق، ج۱۳، ص۵۷.
  3. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ج۱۶، ص۲۴ به بعد؛ طیب، سید عبدالحسین، اطیب البیان، تهران، انتشارات اسلام، ۱۳۷۸ش، ج۱۰، ص۲۱۵؛ حسینی همدانی، سید محمد حسین، انوار درخشان، ج۱۲، ص۲۰۲.
  4. شیخ طوسی، محمد، التبیان، مکتب الاعلام الاسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۹ق، ج۸، ص۱۳۶.
  5. قصص / ۱۵.
  6. اعراف / ۲۳؛ قصص / ۱۶.
  7. طه / ۴۰.
  8. قصص / ۱۶.
  9. مریم / ۵۱.