فضایل امام علی(ع) در کلام اهلسنت
شخصيت امير المومنين(ع) را براي يك فرد سني معرفي نماييد.
از آنجا كه موضوع خلافت و جانشيني رسول اكرم(ص) اساس اختلاف ميان شيعه و سني است. شايسته است كه براي فضيلت و شخصيت و مناقب امير المومنين(ع) از كلام اهل سنت بهره جسته و در چندمحور به بحث پرداخته شود.
در روايتي از رسول اكرم(ص)، خطاب به امير المومنين(ع) چنين آمده كه فرمودند: «يا علي! اگر نمي ترسيدم از اينكه مردم درباره تو، آنچه را كه درحق عيسي بن مريم گفتند، فضايل تو را بر مي شمردم.»}}[۱]
الف) فضايل امير المومنين(ع) از ديدگاه قرآن
شيعه و سني اتفاق نظر دارند كه در مدح امير المومنين(ع) آيات زيادي نازل شده است. در روايتي از خود حضرت آمده است كه: «قرآن نازل شده است در چهار ربع. يك ربع آن در شان ما، يك ربع آن در بيان ذلت و گمراهي دشمنان ما، يك ربع در حكايات و امثال و قصص و يك ربع واجبات و احكام و شرايع است»[۲] ابن عباس روايت كرده است كه: در قرآن نازل نشد آيه اي كه در آن (يا ايها الذين آمنوا) باشد مگر اينكه علي(ع) امير آن آيه باشد (يعني مولاي مومنان، امير المومنين(ع) است.)[۳]
اسماء بنت عميس نقل مي كند: وقتي آيه ﴿و صالح المومنين[۴] نازل شد، پيامبر(ص) فرمودند: صالح المومنين علي(ع) است.﴾[۵] ابن عباس مي گويد: پيامبر(ص) فرمودند: «در قرآن آيه درباره كرامت نيست؛ مگر آنكه علي(ع) سركرده آن باشد.»[۶]
در تفسير آيه ﴿و كونوا مع الصادقين[۷] آمده است كه پيامبر(ص) فرمودند: (اي كونوا مع علي و اصحابه) يعني با علي(ع) و اصحابش باشيد.﴾[۸]
يا در روايتي وارد شده است كه وقتي آيه ﴿انما انت منذر[۹] نازل شد، حضرت دست خود را بر سينه گذاشته و فرمودند: من بيم دهنده امت هستم و با دست به شانه علي(ع) اشاره كرده و فرمودند: اما تو يا علي! هادي اين امت هستي و بعد از من بوسيله تو هدايت مي يابند.﴾[۱۰] يا از رسول اكرم(ص) وارد شده است كه مراد آيه ﴿اولئك هم خير البريه[۱۱]، علي(ع) و شيعيان او هستند.﴾[۱۲]
و نيز وقتي آيه ﴿يسعي نورهم[۱۳] و ﴿ممّن خلقنا امّه يهدون بالحق﴾[۱۴] نازل شدند، پيامبر(ص) فرمودند: مراد از آن جماعت هدايت يافته، علي(ع) و شيعيان او هستند.﴾[۱۵]
ابن عباس می گويد: وقتي آيه ﴿و السابقون السابقون[۱۶] نازل شد رسول اكرم(ص) فرمودند: جبرئيل خبر داد كه مراد از آن علي(ع) و شيعيان اويند كه به سوي بهشت سبقت مي گيرند و به خدا نزديك مي شوند.﴾[۱۷] و ده ها آيه ديگر نيز در شان و منزلت امير المومنين(ع) نازل شده است، که به جهت اختصار به نمونههاي از آن اشاره شد.
ب) فضايل امير المومنين(ع) از منظر روايات
رسول اكرم(ص) مي فرمايند: «نسبت علي(ع) به من؛ نسبت سر است به بدن»[۱۸] از جابر نقل شده است كه رسول اكرم(ص) فرمودند: «علي بهترين انسان است، و هر كس نپذيرد كافر است.»[۱۹] يا در جنگ تبوك خطاب به امير المومنين فرمودند: «تو براي من؛ چون هارون براي موسي هستي، جز اينكه بعد از من ديگر پيامبري نخواهد بود.»[۲۰] انس بن مالك مي گويد: من نزد رسول خدا(ص) بودم كه ديدم علي(ع) مي آيد، پيامبر(ص) فرمودند: «من و علي حجت بر امتّم در روز قيامت هستيم.»[۲۱] ام سلمه مي گويد: رسول خدا(ص) فرمودند: «هر كسي به علي(ع) دشنام دهد مرا دشنام داده است؛ و هر كسي مرا دشنام دهد يقيناً خدا را دشنام داده است.»[۲۲] ابن عباس از رسول خدا(ص) نقل مي كند كه حضرت فرمودند: «محبت علي(ع) گناهان را از بين مي برد، چنان كه آتش هيزم را از بين مي برد.»[۲۳]
روايت شده است كه بعد از نزول آيه {{قرآن|يا ايها الذين امنوا اذ ناجيتم[۲۴] امير المومنين(ع) ده سوال از پيامبر(ص) پرسيد از جمله اينكه: يا رسول الله! حق چيست؟ حضرت فرمودند: (الخلافه حقّ اذا انتهت اليك) خلافت حق است هرگاه به تو رسد؛ و اين حديث به مفهوم شرط، دلالت مي كند بر آنكه خلافت قبل از رسيدن به آن حضرت باطل باشد.[۲۵]
ابن عباس روايت كرده كه پيامبر(ص) فرمودند: «اگر درختان قلم شوند و درياها مركب شوند و جنيان حساب كننده شوند و آدميان نويسنده شوند، نمي توانند فضائل علي بن ابيطالب(ع) را بشمارند.»[۲۶] و نيز امير المومنين(ع) با حق است و حق با اوست، اين دو از هم جدا نخواهند شد تا اينكه نزد حوض كوثر حضور يابند.[۲۷] رسول خدا(ص) فرمودند: «هر كه بخواهد مانند من زندگي كند و مانند من بميرد و در بهشت عدن ساكن شود بايد كه با علي(ع) دوستي كند، و از او و امامان بعد از او متابعت كند. اگر بعد از من تكذيب ايشان كنند، صله مرا با ايشان قطع كرده اند و خداوند شفاعت مرا به ايشان (تكذيب كنندگان) نرساند.[۲۸]
معيار سنجش اعمال و صراط مستقيم كسي جز امير المومنين(ع) نيست.[۲۹]
ج)اما در اصل مسئله وصايت
همان گونه كه از مفهوم لغوي آن پيداست وصايت جز به تنصيص وصيت كننده تحقق پيدا نمي كند. به عبارت ديگر تا موصي كسي را به عنوان وصي خود انتخاب نكند وصايت معنا ندارد، ولي در اينجا صرف نظر از اينكه امر نبوت و ادامه راه نبوت يك امر الهي است و اصل نبوت به امر خداست، وصايت و ادامه راه نيز به امر خداست و بايد از ناحيه او معين شود.
اين امر نزد عقلاي عالم يك امر پذيرفته شده است كه صاحبان هر مال و مقام، وصايت امور خود را به اصلح ترين فرد نزديك خود محول مي كند، بنابراين موصي براي ادامه هدف و مقصود خود، شخصي را كه مورد تاييد و صلاحيت است انتخاب مي نمايد و اينها صرف نظر از فرمان خداست. رسول اكرم(ص) به فرمان خدا، اولين بار در واقعه «يوم الدار» به صورت آشكار مردم را به اين امر آگاه كردند و گفتند: (انت وصييي و خليفتي من بعدي) و ديگر بار در «ليلهالمبيت»[۳۰] و نيز كراراً در غزوات آن را بيان كردند: «انت منّي بمنزله هارون من موسي الا انه لا نبي بعدي».[۳۱] مهم تر از همه اينها واقعه غدير خم است كه رسول اكرم(ص) دست امير المومنين(ع) را گرفته و فرمودند: (من كنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه»[۳۲] اگر كسي اهل تعقّل و تفكر باشد مي بيند كه همه اينها از حضرات عامّه نقل شده، و اين مقامات را رسول اكرم(ص) به امير المومنين(ع) تفويض فرموده اند كه: «هر آنچه بر من حلال است بر علي(ع) نيز حلال است.»[۳۳] اين در مقابل كلام منافقان گفته شد؛ زيرا ورود با حال جنابت به مسجد الحرام براي همه ممنوع بود غير از پيامبر(ص) و امير المومنين(ع).[۳۴] چرا كه خود فرمودند: من و علي(ع) يك درخت واحده هستيم.[۳۵] و نيز درب تمام منازل كه به مسجد الحرام باز مي شدند بسته شد مگر باب امير المومنين(ع).[۳۶]
بعد از بيان گوشه هايي از فضايل امير المومنين(ع)، بهتر است با نقل روايتي از فعل و رفتار رسول اكرم(ص) در حق مادر حضرت نوشتار را به پايان برسانيم. نقل شده است روزي كه فاطمه بنت اسد از دنيا رفت رسول اكرم(ص) كارهاي عجيبي در مورد دفن ايشان كردند كه مورد سوال واقع شد. اتفاقا سوال كننده خليفه دوم است. از رسول اكرم(ص) سوال كرد كه در حق اين زن چنان كردي كه با ديگران نكرده اي؟ حضرت فرمودند: اين زن همانند مادري است كه مرا به دنيا آورده است يعني مولود فاطمه بنت اسد (امير المومنين(ع)) از وجود رسول خدا(ص) جدايي ندارد.[۳۷] و به همين ملاك است كه مي گويد: «علي از من است و من از اويم و امانات مرا به جز علي(ع) پرداخت نمي كند.[۳۸]
بنابراين، امير المومنين(ع) از نظر قرآن، روايات، تاريخ، در تقوا، شجاعت، ورع، حسن خلق و... از تمام مخلوقات، به غير از رسول اكرم(ص) برتري داشته و شايسته امامت و پيروي است. اميد است كه از شيعيان و رهروان واقعي حضرت بوده باشيم.
مطالعه بيشتر
۱. الغدير، علامه عبدالحسين اميني.
۲. راهبرد اهل سنت به مساله امامت، علامه آقا محمد علي كرمانشاهي.
۳. كفايه الطالب، ابن محمد القرشي الكنجي الشافعي.
۴. حليه الاولياء، ابو نعيم احمد بن عبدالله اصفهاني.
۵. ينابيع الموده، سليمان بن ابراهيم قندوزي حنفي.
۶. مستدرك علي الصحيحين، ج۳، ابن عبدالله حاكم نيشابوري.
۷. شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد.
۸. فروغ ولايت، جعفر سبحاني.
۹. پژوهش عميق پيرامون زندگي علي(ع)، جغفر سبحاني.
منابع
- ↑ ابي الفتح شهرستاني، الملل و النحل،ج۱،ص۱۶۹، بيروت، انتشارات دارالمعرفه.
- ↑ الحسيني استرآبادي، سيد شرف الدين علي، تاويل الايات،ج۱،ص۱۸ قم، نشر مدرسه امام مهدي(عج)، ۱۴۰۷ هـ .ق.
- ↑ اصفهاني، ابو نعيم احمد بن عبدالله، حليه الاولياء،ج۱،ص۶۴، بيروت، نشر دارالكتب العربي، ۱۴۰۷ هـ .ق،.
- ↑ تحريم/۴.
- ↑ ابن المغازلي، مناقب علي بن ابي طالب،ص۲۶۹،ح۳۱۶، تهران، نشر مكتبه الاسلاميه، ۱۴۰۲ هـ . ق.
- ↑ محمد صالح حسيني ترمذي، مناقب مرتضوي،ص۱۹، چاپ بمبئي، ۱۳۲۱ هـ . ق.
- ↑ توبه/۱۹.
- ↑ حاكم الحسكاني، شواهد التنزيل،ج۲،ص۳۴۱، تهران، انتشارات ارشاد اسلامي، ۱۴۱۱ هـ .ق.
- ↑ رعد/۷.
- ↑ ابن شيرويه ديلمي، فردوس الاخبار،ج۱،ص۷۵، نشر دارالكتب العربي، ۱۴۰۷.
- ↑ بينه/۷.
- ↑ شواهد التنزيل، ج۲، ص۴۵۹.
- ↑ حديد/۱۲.
- ↑ اعراف/۱۸۱.
- ↑ سليمان بن ابراهيم قندوزي حنفي، ينابيع المودّه،ج۱،ص۱۲۸، قم، انتشارات شريف رضي، ۱۴۱۳ هـ .ق.
- ↑ واقعه/۱۰.
- ↑ سبط بن الجوزي، تذكره الخواص،ص۱۷، تهران، انتشارات نينوي.
- ↑ ابوبكر احمد بن علي الخطيب البغدادي،ج۷،ص۱۲، تاريخ بغداد، بيروت، درالكتب العلميه.
- ↑ فردوس الاخبار، ج۳، ص۸۹.
- ↑ تاريخ بغداد، ج۱۱، ص۴۳۲.
- ↑ تاريخ بغداد، ج۲، ص۸۸.
- ↑ ابن حسام الدين هندي، كنز العمال،ج۱۱،ص۶۰۲،ح۳۲۹۰۳، بيروت، نشر موسسه الرساله، ۱۴۱۳ هـ .ق.
- ↑ تاريخ بغداد، ج۴، ص۱۹۵.
- ↑ مجادله/۱۲.
- ↑ مناقب مرتضوي، ص۱۲.
- ↑ ينابيع المودّه، ج۱، ص۱۴۳.
- ↑ ابن ابي بكر هيثمي، مجمع الزوائد،ج۹،ص۱۳۴، بيروت، نشر دارالكتب العربي، ۱۴۰۲ هـ .ق.
- ↑ حليه الاولياء، ج۱، ص۸۶.
- ↑ السيد هاشم الحسيني البحراني، تفسير برهان،ج۱،ص۵۶۳،ح۲، قم، نشر دارالكتب العلميه.
- ↑ فخر رازي، تفسير فخر رازي،ج۵،ص۲۲۱، بيروت، نشر دارالفكر، ۱۴۱۰ هـ .ق.
- ↑ محمد بن عيسي بن سوره، سنن ترمذي، ج۵، ص۵۹۹، ح۳۷۳۰ ،بيروت، نشر دارالفكر.
- ↑ ابن عبدالله حاكم نيشابوري، مستدرك علي الصحيحين،ج۳،ص۱۴۴،ح۴۶۵۲، بيروت، نشر دارالكتب العلميّه، ۱۴۱۱ هـ . ق.
- ↑ مستدرك علي الصحيحين، ج۳، ص۱۳۵، حديث ۴۶۳۲.
- ↑ مستدرك علي الصحيحين، ج۳، ص۱۴۴، حديث ۴۶۵۲.
- ↑ ابن عساكر، تاريخ مدينه دمشق، بيروت، نشر دارالفكر، ۱۴۱۵ هـ .ق، ج۱۷، ص۳۱۶.
- ↑ سنن ترمذي، ج۵، ص۵۹۹، حديث ۳۷۳۲.
- ↑ مستدرك علي الصحيحين، ج۳. ص۱۱۷، حديث ۴۵۷۴.
- ↑ محمد بن يزيد قزويني، سنن ابن ماجه،ج۱،ص۴۴، بيروت، نشر دارالفكر.