عصمت
این مقاله هماکنون به دست R.bahmani در حال ویرایش است. |
اگر معصوم بودن بهمعنای نداشتن خطا، گناه و اشتباه در تمام عمر است، چگونه میتوان این ویژگی را برای انسانهایی پذیرفت که در شرایط طبیعی و اجتماعی زندگی میکردند؟ آیا باور به عصمت مطلق، با اصل اختیار، مسئولیتپذیری و تجربه انسانی در تعارض نیست؟
معناشناسی
معنای لغوی
عصمت، واژهای عربی و از ماده ««عَصِمَ يَعْصِمُ»» است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: ««مَسَکَ»» به معنای حفظ و نگهداری[۱]، دوم: ««مَنَعَ»» به معنای مانع شدن[۲] و سوم به معنای وسیله بازداشتن[۳]. با این وجود واژه «عصمت»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسبتر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «اعتصام» را به «استمساک» معنا کردهاند[۴].[۵]
در اصطلاح
در علم کلام دست کم دو معنا برای عصمت ارائه شده است:
- عصمت به معنای لطف: شیخ مفید نخستین متکلم امامیه است که به تعریف عصمت پرداخته است. از نظر او عصمت از ناحیه خداوند متعال، همان توفیق و لطف او برای حجتهای اوست و اعتصام به این عصمت به وسیله حجج الهی برای حفظ دین خداوند از ورود گناهان و خطاها در آن است[۶].
- عصمت به معنای ملکه: پس از آنکه شیخ مفید عصمت را به لطف تعریف کرد و دیگران نیز آن را پذیرفتند، خواجه نصیرالدین طوسی آن را به نقل از فلاسفه، ملکه نامید و گفت: عصمت ملکهای است که با وجود آن، از صاحبش گناهان صادر نمیشود و این بنا بر اندیشه حکماست[۷].[۸]
پیشینه تاریخی باور به عصمت
بحثِ عصمت دارای پیشینهای طولانی بوده و در ادیان الهی و بلکه ادیان غیر وحیانی نیز به نوعی به آن توجه شده است[۹]. در دین یهود به عصمت پیامبران توجه شده و برخی سخن ایشان را سخن خداوند دانستهاند[۱۰]. در آیین مسیحیت نیز عصمت پیامبر(ص) بلکه عصمت نویسندگان کتاب مقدس و تأیید آنان توسط روحالقدس مطرح شده است[۱۱].
در دین اسلام، اعتقاد به عصمت، جزو نخستین تعالیم بوده و از همان ابتدای ظهور اسلام میان مسلمانان رواج داشته است. عدهای از بزرگان بر این عقیدهاند که به کار بردن اصطلاح عصمت، همچون بسیاری از اصطلاحات کلامی دیگر، بعد از پیدایش و رشد علم کلام، در زمان امام صادق(ع) بوده است[۱۲]. ولی میتوان گفت هر چند این اصطلاح، یک اصطلاح قرآنی نیست، امّا شواهد و قرائن نشان میدهد که در صدر اسلام و از زبان خود رسول الله(ص) برای تبیین این مقام معنوی و الهی، از این اصطلاح استفاده میشده است[۱۳].
اوایل قرن دوم هجری قمری، نحلهها و مکتبهای کلامی و فقهی به بحث از عصمت پرداختهاند و بخشی از آثار خود را به این بحث اختصاص دادهاند[۱۴]. در قرنهای بعد، مفسران[۱۵]، محدثان[۱۶] و متکلمان شیعی[۱۷] مسئله عصمت را در آثار خود مطرح کردهاند[۱۸].
منشأ عصمت
در مورد منشأ یا همان موجبات عصمت در پیامبر و امام دیدگاههای مختلفی از سوی متکلمان مطرح شده است که با توجه به جایگاه حضرت فاطمه(س) میتوان این موارد را به آن حضرت نیز تسری داد:
- دیدگاه اول: اسباب چهارگانه: قائلان این دیدگاه[۱۹] میگویند اجتماع چهار عنصر (سبب) موجب پیدایشِ صفت عصمت (لطف خفی) میشود:
- در نفس یا بدن مطهّر معصوم، خاصیتی (عاملی/ عنصری) وجود دارد که اقتضا میکند ملکه مانع از فجور در او پدید آید.
- علم و یقین نسبت به زیانها و مفاسد معاصی و فوائد طاعات در او حاصل است.
- وحی یا الهام مستمرّ به معصومان، بینش ایشان نسبت به حقیقت معاصی و طاعات را موکد و عمیق میسازد.
- توجه به اینکه در صورت ترک اولی و راجح، مورد مواخذه و سختگیری الهی قرار خواهد گرفت؛ به عبارت دیگر معصوم توجه به این امر دارد که: خداوند هیچ گونه اغماض و اهمالی در ترک اولی، درباره آنها روا نمیدارد[۲۰].
- دیدگاه دوم: علم ویژه: بسیاری از اندیشوران اسلامی، به ویژه در عصر کنونی علت و منشأ عصمت را نوعی خاصّ از علم و آگاهی میدانند[۲۱]. به این بیان که وجود علم قطعی و تام نسبت به خدای متعال و صفات جمال و جلال او و یا علم تامّ نسبت به حقیقت معاصی و طاعات در نفس معصومان، موجب پیدایش صفت عصمت در ایشان میگردد.
- دیدگاه سوم: علم و اراده: برخی از اندیشمندان معاصر، عصمت را معلول علم و اراده معصومان دانستهاند[۲۲].
- دیدگاه چهارم: اراده و انتخاب: برخی عصمت را زاییده اراده قوی و حسن انتخاب میدانند. از نظر آنان عصمت پدیدهای است کاملا ارادی و اختیاری و اراده انسان در پیدایش این ویژگی نقش تعیین کنندهای دارد و در انحصار افراد معدودی نیست، بلکه همه انسانها میتوانند این ویژگی را در خود ایجاد کنند[۲۳].
- دیدگاه پنجم: تمامیّت عقل: برخی از حکمای الهی، تامّ و کامل بودن «قوّه عقل» را ریشه و منبع «عصمت» شمردهاند[۲۴]. برخی از معاصرین نیز بر همین عقیدهاند[۲۵].
حاصل سخن اینکه استوارترین دیدگاه در باب «منشأ عصمت»، همان «علم خاص» است. عمدهترین مشکل دیدگاه سوم (علم و اراده)، این است که ظاهرا علم و اراده به عنوان مبادی فعل اختیاری، هم عرض و هم سطح تلقی شده است و الا اگر مقصود، اراده در طول علم باشد، تفاوت چندانی با دیدگاه دوم (علم خاص) ندارد. در خصوص دیدگاه برخی حکما (کمال عقل) نیز باید گفت: اگر گفتار ایشان دقیق و کامل تبیین گردد، مشخص خواهد شد که دیدگاه ایشان در عرض قول به منشأیت «علم خاص» نبوده است؛ چراکه «کمال عاقله» با «علم ویژه» تلازم وجودی دارد[۲۶].
اقسام و گونهها
عصمت موهبتی و عصمت اکتسابی
عصمت اکتسابی یا اختیاری نوعی از عصمت است که در آن انسان با اختیار و اراده خود و با مبارزه با هوای نفسش، از گناه دوری میکند[۲۷]. به خلاف عصمت موهبتی یا ذاتی که در آن انسان، به واسطه وجود نیرویی که خداوند در او قرار داده، از گناه اجتناب میکند[۲۸].
در اینکه عصمت با اکتساب حاصل میشود، یا با موهبت الهی، اختلافی میان متکلمان اسلامی دیده نمیشود و به جرأت میتوان گفت که تمام متکلمان در این خصوص قائل به موهوبی بودن عصمت هستند[۲۹].[۳۰]
عصمت استحقاقی و عصمت تفضلی
بحث دیگری که میان متکلمان اسلامی مطرح شده این است که آیا عصمت، استحقاقی است یا تفضّلی. این بحث به بحث اختیار در عصمت و مجبور بودن یا نبودن معصوم در ارتکاب معاصی و عدم ارتکاب آنها بازمیگردد. از نظر عقل، اگر عصمت مستلزم مجبور بودن شخص معصوم در انجام طاعات و ترک گناهان باشد، در این صورت شخص معصوم مستحق ستایش و مدح نخواهد بود؛ چراکه وجود این صفت در او فضیلتی برای وی به شمار نیامده و بنا به فرض مذکور او مجبور به ترک گناه بوده و اصلا قدرت بر انجام آن را ندارد[۳۱]. از آنجا که غالب متکلمان اسلامی غیر از اشاعره، قائل به اختیار شخص معصوم هستند، بنابراین عصمت را امری تفضلی میدانند نه استحقاقی[۳۲].
امکان عصمت
این مبحث را غالباً کسانی مطرح میکنند که منکر عصمت هستند یا دست کم بعضی از اقسام و ابعاد آن را انکار میکنند. با مطرح کردن این بحث در واقع دلیل عمده منکران عصمت در مورد محال بودن رخداد چنین پدیدهای بررسی و نقد میشود.
دلیل عمده آنها این است که عصمت با بشریت انسان منافات دارد. بیان این تنافی در آن است که پیامبران همانا انسانهایی هستند همچون سایر انسانها؛ تنها تفاوت آنها با دیگر افراد بشر در این است که آنها واسطه در ابلاغ رسالت الهی به مردم میباشند؛ یعنی تنها تفاوت این است که آنها بشرهایی هستند که به آنها وحی میشود و وحی الهی را برای مردم بازخوانی میکنند. تنها فضیلت و برتری آنها بر افراد عادی بشر در این است که مخاطب وحی الهی واقع میشوند و مأمور انتقال پیام خداوند به سایر افراد بشر میباشند؛ همانطور که خداوند پیامبر اکرم(ص) را فرمان میدهد که به مردم بگوید من همچون شما بشری عادی هستم: ﴿قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ﴾ «بگو: جز این نیست که من هم بشری چون شمایم (جز اینکه) به من وحی میشود» سوره کهف، آیه ۱۱۰.[۳۳]
منابع
- ↑ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰.
- ↑ فراهیدی، خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.
- ↑ لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵.
- ↑ ر.ک: راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷.
- ↑ سید علی حسینی میلانی، عصمت از منظر فریقین، ص۱۴.
- ↑ شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۸.
- ↑ خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص۳۶۹.
- ↑ محمد حسین فاریاب، عصمت امام، ص۳۴ ـ ۳۵.
- ↑ ناس، جان بایر، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علی اصغر حکمت، ص۱۸۴-۱۸۵.
- ↑ کتاب مقدس، سفر خروج، ب۴، ص۱۵.
- ↑ ضیاییفر، سعید، جایگاه مبانی کلامی در اجتهاد، ص۳۸۶.
- ↑ رسالة التقریب، ش۲، ص۱۳۳.
- ↑ احمد حسین شریفی، حسن یوسفیان، پژوهشی در عصمت معصومان، ص۲۶.
- ↑ طبری امامی، محمد بن جریر، المسترشد فی امامة امیرالمؤمنین، ص۴۰۰ و ۶۰۰.
- ↑ بحرانی، سیدهاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۳۲۱ ـ ۳۲۲؛ حویزی، عبدعلی بن جمعه، تفسیر نورالثقلین، ج۱، ص۳۳۱ و ۳۷۶.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۱۹۸ ـ ۲۰۰؛ شیخ صدوق، الامالی، ص۶۳۲؛ معانی الاخبار، ص۱۳۲.
- ↑ ابن نوبخت، ابراهیم، الیاقوت فی علم الکلام، ص۷۳-۷۵؛ شیخ مفید، تصحیح اعتقادات، ص۱۲۸؛ سید مرتضی، الشافی، ج۱، ص۳۰۰ ـ ۳۱۴؛ سبحانی، جعفر، الالهیات، ج۳، ص۱۶۳.
- ↑ صمدی و باقر صاحبی، مقاله «عصمت»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۳۲۱.
- ↑ برای نمونه: رازی، فخرالدین، المحصل، ص۵۲۲؛ سیوری، فاضل مقداد، اللوامع الالهیة، ص۲۴۴.
- ↑ حلی، حسن بن یوسف، کشف المراد، ص۳۶۵.
- ↑ طباطبائی، المیزان، ج ۲، ص۱۳۹ و ج ۱۱، ص۱۶۳؛ سبحانی، جعفر، الالهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، ج۳، ص۱۵۹.
- ↑ محمد تقی مصباح یزدی، آموزش عقاید، ص۲۰۵؛ حسن یوسفیان؛ احمد حسین شریفی، پژوهشی در عصمت معصومان، ص۵۹-۵۱.
- ↑ محمد محمدی ریشهری، فلسفه وحی و نبوت، ص۲۱۸ -۲۱۰.
- ↑ لاهیجی، عبدالرزاق، سرمایه ایمان در اصول اعتقادات، ص۱۲۸؛ جوادی آملی، عبدالله، سرچشمه اندیشه، ج، ص۲۲۹. حکیم ملامهدی نراقی در این زمینه مینویسند: «قابل رتبه نبوّت کسی است که جمیع قوای طبیعیّه و حیوانیّه و نفسانیّه او، مطیع و منقاد و مقهور عقل او شده باشد و کسی که جمیع قوّتهای او تابع عقل او شوند، محال است که معصیت از او سرزند و صادر شود؛ زیرا که جمیع معاصی در نظر عقل قبیح است و هر که معصیتی از او صادر میشود تا یکی از قوّتهای او مثل قوّت غضبی یا قوّت شهوی یا غیرهما، بر عقل او غالب نشود، محال است که مرتکب معصیت شود. نراقی، ملامهدی، انیس الموحدین، ص۹۴.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، سرچشمه اندیشه، ج، ص۲۲۶-۲۳۱.
- ↑ علی ربانی گلپایگانی؛ سید کریم واعظ حسینی، مقاله منشأ عصمت، ص۷۴-۵۰.
- ↑ سبحانی، الفکرالخالد، ۱۴۲۵ق، ج۱، ص۲۲۷-۲۳۷؛ رضوانی، شیعهشناسی و پاسخ به شبهات، ۱۳۸۴ش، ج۱، ص۵۳۰- ۵۳۸.
- ↑ سبحانی، الفکرالخالد، ۱۴۲۵ق، ج۱، ص۲۲۷-۲۳۷؛ رضوانی، شیعهشناسی و پاسخ به شبهات، ۱۳۸۴ش، ج۱، ص۵۳۰- ۵۳۸.
- ↑ شیخ مفید، تصحیح الاعتقاد بثواب الانتقاد، ص۱۰۶؛ رسائل المرتضی، ج۳، ص۳۲۶. محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، المقنع، ص۴.
- ↑ ابراهیم صفرزاده، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی، ص ۱۱۱؛ محمد حسین فاریاب، عصمت امام، ص ۲۳۵.
- ↑ علامه حلی، کشف المراد، ص۱۸۶؛ فاضل مقداد، اللوامع الالهیه، ص۲۴۳؛ جرجانی، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۱.
- ↑ شیخ مفید، تصحیح الاعتقاد بثواب الانتقاد، ص۱۰۶؛ رسائل المرتضی، ج۳، ص۳۲۶.
- ↑ بهروز مینایی، اندیشه کلامی عصمت، ص ۲۸۰-۲۸۶.
