شمس تبریزی
شمس تبریزی کیست؟
محمد بن علی بن ملکداد تبریزی ملقب به شمس تبریزی، عارف برجستهای که در سدهی هفتم هجری میزیست. او اشعاری به زبان فارسی و آذری باستان میسروده و در برخی اشعار از عربی و رومی استفاده کرده است. آرامگاه شمس در استان آذربایجان غربی، شهرستان خوی واقع شده است. وی در سال ۶۴۵هجری قمری در گذشت و آثار ارزشمندی همچون: "مقالاتشمس" و "مرغوبالقلوب" بر جای گذاشت.
زندگینامه
از زندگی شمس تبریزی اطلاعات زیادی در دسترس نیست. قدیمیترین مدارک دربارهٔ شمس تبریزی، ابتدانامه سلطان ولد و رساله سپهسالار است که گفته «هیچ آفریدهای را بر حال شمس اطلاعی نبوده چون شهرت خود را پنهان میداشت و خویش را در پرده اسرار فرو میپیچید».[۱]اگر چه شمس تبریزی در کتاب مقالات به شرح احوال و معرفی پیشینه خود نپرداختهاست اما میتوان او را از میان توصیفات و خاطرات و توصیفاتی که او به مناسبتهای گوناگون دربارهی افراد و اقوال مطرح میکند.
آنچه درمورد پدر و مادر شمس تبریزی تا به اینجا دانسته شده است این است که او در مقالات آنها را به نازکدلی و مهربانی توصیف میکند و اینکه آنها شمس تبریزی را نازپرورده کرده بودند: «این عیب از پدر و مادر بود که مرا چنین به ناز برآوردند.» شمس تبریزی در جایی دربارهٔ پدر خود میگوید: «نیک مرد بود… الا عاشق نبود، مرد نیکو دیگر است و عاشق دیگر…»[۲] «پدر از من خبر نداشت. من در شهر خود غریب، پدر از من بیگانه، دلم از او میرمید. پنداشتمی که بر من خواهد افتاد. به لطف سخن میگفت، پنداشتم که مرا میزند، از خانه بیرون میکند.»[۳]
اساتید
شمس تبریزی در محضر استادانی چون شمس خونجی تحصیل میکردهاست. او سپس به سیر و سلوک پرداخت و در نزد کسانی چون پیر سلهباف و شیخ رکن الدین محمد سُجاسی معروف به پیر سُجاسی، به کسب معرفت پرداخت. شمس تبریزی چنانکه از مقالات او بر میآید از برخی از بزرگان زمان خودتأثیر بود و از آن میان نامهای شهاب هریوه (اندیشمند خردگرا)، فخر رازی، اوحدالدین کرمانی و محیالدین ابن عربی در مقالات شمس آمدهاست.[۴]
آثار
شمس تبریزی در طول حیات خود شاید آثار چندان زیادی بر جای نگذاشته اما آثار وی از عمق و فهم بالایی برخوردار بوده و طرفداران زیادی برای خود داشته؛ در حال حاضر از آثار وی، تنها دو اثر در دسترس است:[۵]
- مقالاتشمس
- مرغوبالقلوب
شمس تبریزی و مولوی
بر اساس آنچه در کتب تاریخی ذکر شده است، شمس تبریزی عاشق سفر بود و عمر خود را به سیر و سیاحت میگذرانید و در یک جا قرار نمیگرفت، آنچنان که به روایت افلاکی «جماعت مسافران صاحبدل او را پرنده گفتندی جهت طی زمینی که داشتهاست.»[۶] شمس تبریزی در ۲۶ جمادیالثانی ۶۴۲ (معادل ۶ دسامبر ۱۲۴۴ میلادی و ۱۶ آذر ۶۲۳ هجری خورشیدی) به قونیه رسید. با مولانا ملاقات کرد و با شخصیت نیرومند و نفس گرمی که داشت مولانا را دگرگون کرد. تا پیش از دیدار شمس تبریزی، مولانا از عالمان و فقیهان و اهل مدرسه بود. در آن زمان به تدریس علوم دینی مشغول بود، و در چهار مدرسهٔ معتبر تدریس میکرد و اکابر علما در رکابش پیاده میرفتند.[۷]
با دیدار شمس تبریزی، مولانا لباس عوض کرد، درس و وعظ را یکسو نهاد و اهل وجد و سماع و شاعری شد. برای مردم قونیه مخصوصاً پیروان مولانا تغییر احوال او و رابطهٔ میان او و شمس تبریزی تحمل ناکردنی بود. عوام و خواص به خشم آمدند، مریدان شوریدند، و همگان کمر به کین او بستند. شمس تبریزی بعد از شانزده ماه در ۲۱ شوال ۶۴۳ بیخبر قونیه را ترک کرد. اندوه و ملال مولانا در آن ایام بیکرانه بود.[۸]
سرانجام نامهای از شمس تبریزی رسید و معلوم گشت که او در شام است. مولانا فرزند خود سلطان ولد را با بیست تن از یاران برای بازآوردن او فرستاد. شمس تبریزی در ۶۴۴ با استقبال باشکوه به قونیه بازگشت. محفل مولانا غرق شور و شادی و وجد و سماع شد.[۹]
وفات
فوت شمس تبریزی یکی از موضوعات مبهم عرفان اسلامی است و دربارهی آن روایتهای مختلفی وجود دارد. این ابهام به دلیل عدم وجود مدارک تاریخی معتبر و روشن در مورد زندگی و مرگ شمس تبریزی است.[۱۰]
برخی از روایتهای موجود دربارهٔ مرگ شمس تبریزی به شرح زیر است:
- قتل شمس تبریزی: یکی از معروفترین روایتها این است که شمس به دست مخالفانش در قونیه به قتل رسیده است. مخالفان شمس، به دلیل رابطه نزدیک و خاص او با مولانا جلالالدین بلخی، که به دگرگونی روحی و فکری مولانا انجامید، او را تهدیدی برای خود میدانستند. گفته میشود که این مخالفان، که برخی آنها را از جمله خانواده مولانا، به ویژه پسرش علاالدین چلبی، میدانند، شمس را به قتل رساندند.[۱۱]
- عزلت و سفر دوباره شمس: روایتی دیگر میگوید که شمس پس از چند سال زندگی با مولانا، دوباره ناپدید شد و به مکانی دیگر رفت. برخی باور دارند که شمس به جای قتل، خود خواسته از قونیه به جایی دیگر رفت و زندگی خود را به دور از توجه عموم گذراند.[۱۲]
- فوت در خوی: یکی دیگر از نظریهها این است که شمس پس از ترک قونیه، به شهر خوی (در شمال غربی ایران) رفته و در آنجا درگذشته است. حتی در خوی آرامگاهی به شمس تبریزی منسوب است که امروزه یکی از اماکن زیارتی محسوب میشود.[۱۳]
به طور کلی، دقیقاً مشخص نیست که شمس چگونه و در چه شرایطی فوت کرده است و مرگ او همواره در هالهای از ابهام باقی مانده است.
منابع
- ↑ موحد، محمدعلی، شمس تبریزی، تهران ۱۳۷۵.
- ↑ شمس تبریزی، مقالات، شماره ۱۱۹.
- ↑ شمس تبریزی، مقالات، شماره ۷۴۰.
- ↑ موحد، محمدعلی، شمس تبریزی، ص ۸۳- ۱۰۵.
- ↑ طاهری، پروانه، زندگی شاعران و نویسندگان ایران زمین ، ص ۱۹۸ .
- ↑ شمس الدین احمد افلاکی عارفی، مناقبالعارفین، تهران، دوستان، ۱۴۰۱ه.ش، ج۲، ص۶۱۵.
- ↑ شمس الدین احمد افلاکی عارفی، مناقبالعارفین، تهران، دوستان، ۱۴۰۱ه.ش، ج۲، ص۶۱۸.
- ↑ شمس تبریزی، مقالات، ج۲، ص۲۶۷.
- ↑ شمس الدین احمد افلاکی عارفی، مناقبالعارفین، تهران، دوستان، ۱۴۰۱ه.ش، ج۲، ص۶۲۰.
- ↑ محمد امین ریاحی ، تربت شمس تبریز کجاست ، چهل گفتار در ادب و تاریخ و فرهنگ ایران ، ص ۲۷۶ .
- ↑ افلاکی، احمد، رساله سپهسالار، تهران، ۱۴۰۱هجری شمسی، ص234.
- ↑ افلاکی، احمد، مناقب العارفین، تهران، ۱۴۰۱هجری شمسی، ص229.
- ↑ محمد امین ریاحی ، مقاله تربت شمس تبریز کجاست ، مجله یغما ، سال ۱۳۷۷.