پیش نویس:حسنعلی نخودکی اصفهانی

سؤال

عبدالکریم حائری کیست؟


عبدالکریم حائری یزدی (۱۲۷۶ـ ۱۳۵۵ق) معروف به‌ آیت‌الله مؤسس از مراجع تقلید شیعه، بنیانگذار و زعیم حوزه علمیه قم از سال ۱۳۰۱ش تا ۱۳۱۵ش بود. حائری سال‌های طولانی در حوزه علمیه کربلا، سامرا و نجف تحصیل کرد. او در سال ۱۳۳۳ق/۱۲۹۳ش برای همیشه به ایران بازگشت و در ابتدا به اداره حوزه علمیه اراک مشغول شد. آیت‌الله حائری در سال ۱۳۴۰ق (۱۳۰۱ش) به دعوت عالمان قم، به آن شهر رفت و با شکل‌دادن به حوزه علمیه قم و بر عهده گرفتن ریاست آن، در قم ماندگار شد.

حائری در دوران ریاست حوزه قم بیش از هر چیز به برنامه‌ریزی برای تثبیت و پیشرفت حوزه می‌اندیشید. تحول در روش‌های آموزش در حوزه، تخصصی شدن ابواب فقه، توسعه دامنه معلومات دانش‌پژوهان حوزه، حتی آموزش زبان‌های خارجی، و به‌طور خلاصه تربیت محقق و مجتهد، از برنامه‌های او بود.

تولد

سال 1267 هجري ق. در روستاي «مهرجرد»‌ يزد در خانة مردي پاكدل و پرهيزكار به نام «محمد جعفر» كودكي پا به عرصة حيات گذاشت و عبدالكريم نام گرفت.[۱] وي دوران كودكي را در دامان پر مهر مادري سپري كرد تا به شش سالگي رسيد. در آن روزگار كه عبدالكريم بايستي پايش به مكتب باز مي‎شد در مهرجرد از مدرسه و مكتب خبري نبود و كودكاني كه بزرگ مي‎شدند به دنبال كار و حرفة پدران خود رفته، بهار عمرشان را در مزارع سپري مي‎كردند. اما عبدالكريم كه گويي سرنوشتي جز اين داشت مورد لطف الهي قرار گرفت و خيلي زود وسيلة‌درس و دانش اندوزي برايش فراهم شد.

آغاز تحصیل

«روزي يكي از بستگانش به نام محمد جعفر معروف به (ميرابوجعفر) - كه خود عالم و در كسوت روحانيّت بود - به مهرجرد آمد و (در ديدار نخست) آثار استعداد و پرتو نبوغي خارق‎العاده را در سيماي اين كودك مشاهده نمود و اين بود كه تحصيل عبدالكريم را عهده دار شد و در همين سفر با رضايت پدر و مادرش، او را به اردكان برد و به مكتب سپرد.»[۲]

عبدالكريم، در اين شهر ناآشنا چندين سال در رفت و آمد بود. روزها در درس استادان حاضر مي‎شد و شبها در خانة مير ابوجعفر به سر مي‎برد و گاهي در شبهاي جمعه به منظور ديدار با پدر و مادر راه مهرجرد را پيش مي‎گرفت. عبدالكريم هر چند با رحلت پدر مدتّي از تحصيل باز ماند امّا اين فراق از مكتب چندان طول نكشيد و ديگر بار شوق مدرسه و مكتب، قرار از كف اختيار او ربود و عشق به معارف قرآن در دلش جوانه زد و اين بار راه حوزة علميّة يزد را در پيش گرفت.

حوزه یزد

در آن دوران (اواخر قرن سيزدهم) يزد حوزة علمي پر رونقي داشت. پنج مدرسة علوم ديني در اين شهر، بخش عمده‎اي از دانشجويان علوم اسلامي را در خود جاي داده بود و دانشمندان بزرگي كه تربيت يافتة حوزة پر آوازه نجف و شاگردان شيخ بزرگ انصاري و ميرزاي شيرازي بودند، در آنجا به تدريس علوم مختلف اسلامي اشتغال داشتند.

«در ميان مدرسه‎هاي مختلف علوم ديني، مدرسه بزرگ (و زيباي) «محمدتقي خان» از معروف‎ترين آنها به شمار مي‎رفت.»[۳] كه بسياري از درسهاي دورة سطح و خارج در آنجا تدريس مي‎شد. عبدالكريم جوان، در چنين جوّ معنوي وارد دارالعبادة يزد گرديد و در مدرسة محمدتقي خان سكني گزيد و سالها با شور و اشتياق فراوان در پاي درس استادان بزرگ به تحصيل علوم اسلامي پرداخت.

شوق دیدار

هنوز بيش از 18 بهار از عمر عبدالكريم سپري نگرديده بود كه شوق ديدار عتبات در دل وي جوشيدن گرفت و راهي سرزمين عراق شد. چهار شهر مذهبي عراق (نجف، كربلا، كاظمين و سامرّا) كه فرزندان پيامبر خدا را ميزبان هستند و خاكشان وجود پاك امامان بزرگوار ما را در آغوش خود كشيده است، عتبات مي‎گويند.

او به همراه مادر خويش با كاروان زيارتي راهي آنجا شد و بي‎درنگ به حلقه دانشوران و عالمان بزرگي كه گرداگرد امامان را گرفته بودند، پيوست. عبدالكريم ابتدا چند سالي در حوزة علمية كربلا در محضر آية الله فاضل اردكاني بود و پس از آن با راهنمايي استادش به حوزه علميه سامرّا و به محضر ميرزاي بزرگ شيرازي شتافت.

در حوزه سامرا

ميرزاي شيرازي در آن زمان مرجع وقت و در رأس حوزة‌ علميه سامرّا بود. وي از آنجا كه به علم و معنويت آية الله اردكاني احترام زيادي مي‎گذاشت شيخ عبدالكريم را مورد توجه قرار داد. مي‎گويند وقتي نامة فاضل اردكاني را خواند رو به عبدالكريم كرد و فرمود: «من به شما اخلاص پيدا كردم».[۴] از همين رو آن طلبة‌جوان و پر تلاش را در منزل خود جاي داد.

آية الله حائري پس از اينكه به مقام اجتهاد نايل گشته بود از اين دروان به نيكي ياد كرده، از خانة ميرزا خاطراتي را اين گونه نقل مي‎كند:

«سرداب خانة ميرزا هم محل مطالعه‎ام بود و هم محل استراحتم و در ماه مبارك رمضان سحري را نيز در آنجا مي‎خوردم امّا براي افطار به خانة ميرزا باز نمي‎گشتم، بلكه به علت گرماي طاقت فرساي هوا، به سوي فرات رفته،‌ آب مفصلي مي‎خوردم و شنا مي‎كردم.»[۵]

شيخ عبدالكريم در حوزة عمليّه سامرّا دوازده سال تمام به تحصيل علم پرداخت. او در اين مدّت. با همة رنجها و مشقتها ساخت و فارغ از هر گونه اشتغال ديگري با دلي پراميد، به آينده روشن خويش چشم مي‎دوخت و سرانجام نيز به كمالات علمي و معنوي نايل گشت.

در محضر استادان

گذشته از ارادة محكم و تلاش خستگي ناپذير شيخ عبدالكريم در راه تحصيل دانش، استادان پرمايه نيز در شكل‎گيري شخصيّت علمي و معنوي او نقش اساسي ايفا مي‎كردند.

وي در سالهايي كه در حوزة علميّه سامرّا حضور داشت از خرمن دانش فقهاي بزرگي چون آية الله سيد محمد فشاركي، آية الله نوري، كه هر يك از ستاره‎هاي درخشان آسمان فقاهت به شمار مي‎رفتند. خوشه علم و معنويت چيد.

اقامت در کربلا

آية الله حائري پس از رحلت ميرزاي شيرازي راهي نجف گرديد و در آنجا رحل اقامت افكند اما به زودي دريافت كه حوزة علمية كربلا اكنون به وجود او نياز بيشتر دارد. به همين سبب شهر امام مظلومان حسين ـ عليه السلام ـ را برگزيد و راهي كربلا گرديد.

كربلا كه روزگاري حوزة علمية معروف و باشكوهي داشت در آن روزها ديگر شكوه و رونق خود را از دست داده بود هيچ جنب و جوشي در مدرسه‎هاي علميه به چشم نمي‎خورد و از تراكم طلاب مثل سالهاي دوران تحصيل او خبري نبود.

بارگاه مقدس حسيني نيز آرام و خالي از درس و بحث علمي، روزگار خود را تنها با زمزمة‌ شيفتگان اهل بيت و زائران مشتاق ضريح حسين ـ عليه السلام ـ مي‎گذراند. وي به موجب همين اوضاع تأسف بار حوزة علمية،‌ اين شهر را انتخاب كرد و اينجا بود كه او لقب حائري* را براي خود برگزيد با حضور اندك مدّت خود در حوزة‌ علميّه، كربلا، غبار عزلت و فراموشي سالهاي گذشته را از چهرة اين شهر زدود و پس از سالها آرامش و سكوت بار ديگر همهمة طلاب در مدارس پيچيد و بارگاه امام حسين ـ عليه السلام ـ نيز با طنين افكندن بحثهاي علمي دانش پژوهان در آن، جلوه‎اي ديگر گرفت. آية الله حائري در اين مدّت دو درس عمدة خارج اصول و فقه تدريس مي‎كرد و باقي اوقاتش را در اختيار طلاب علوم ديني قرار داد و علاوه بر اينها، در مقام كسي كه آية الله ميرزا محمدتقي شيرازي مرجع تقليد شيعه احتياطات خود را به ايشان ارجاع داده، پاسخگويي به مسائل ديني مردم را نيز بر عهده گرفت.

در حلقه خوبان

آية الله حائري در اواخر سال 1332 هجري ق. وقتي ماجراجويي انگليس در عراق شدت گرفت و دامنة آشوب به شهر كربلا نيز كشيده شده به دعوت مردم اراك عزم سفر به ايران كرد. و تا سال 1340 كه عازم قم شد در كنار مردم اين ديار و در خدمت حوزة علميّة شهر اراك بود. گويند در اين ايّام امام خميني (ره) جواني بيست ساله بود كه با شنيدن آوازة حوزة علميّة شهر اراك، از عزيمت به حوزة‌ اصفهان صرف نظر كرد و به سوي اراك شتافت و تا انتقال اين حوزه به شهر مقدس قم از حوزة دانش و معرفت اين مرد بزرگ بهره‎ها جست.[۶]

آية الله حائري به مدّت هشت سال در اين حوزة پرشكوه بر مسند تدريس تكيه زد و در كنار مسؤوليت سنگين مرجعيت از پرورش و شكوفايي استعدادهاي طلاب جوان نيز لحظه‎اي غافل نبود و به موجب اهميت فوق‎العاده به اين امر صدها جوان پاك طينت ديگر را كه اميد آن مي‎رفت همه در زمرة مراجع بزرگ بشمار آيند در دامان پر مهر و محبت پدرانة خود پرورش داد.

قم شهر فضيلت

قم از بزرگترين شهرهاي مذهبي جهان تشيّع به شمار مي‎آيد كه از روزگاران نخست تولد تشيع در ايران، به مركزيّت شيعه شهرت داشته و تاكنون نيز مركزيّت خود را در دانش و بينش اسلامي و تصميم‎گيري دربارة حوادث سياسي و اجتماعي حفظ كرده است. اين شهر همانند شهرهاي نجف و كربلا در سالهاي پس از ظهور اسلام ايجاد گرديد و با ورود دختر امام موسي كاظم ‎ ـ عليه السلام ـ و بعدها به سبب وجود بارگاه عظيم آن حضرت به عظمتش افزوده شد و مورد توجه مشتاقان اهل علم و ايمان قرار گرفت.

قم تاريخ درخشاني در خصوص برپايي حوزة علميّه و پايگاه ديني مردم دارد. اوّلين كساني كه در اين شهر براي تأسيس حوزة علميّه قيام كردند محدثان و روات قبيلة اشعري بودند كه از ياران امامان معصوم عليهم السلام به شمار مي‎رفتند.

سپس ظهور شخصيّتهاي بزرگي چون شيخ كليني و شيخ صدوق و پس از آنها رو آوردن شيعيان علوي بدين حوزه بر رونقش افزود. امّا با اينهمه اين شهر روزگاري نيز خالي از عالمان بوده است و از قرن ششم هجري تا دوران صفويه چندان رونقي نداشته است و بر حجره‎هاي مدارس آن گرد غربت و تنهايي نشسته بود.

«در اوايل قرن يازدهم هجري ق. چند سالي شخصيتهاي بزرگي چون صدرالدين شيرازي، فياض لاهيجي و فيض كاشاني و بعدها ميرزاي قمي در مدارس اين شهر به بحث و اشاعة علوم اسلامي در فقه، تفسير كلام، فلسفه و عرفان پرداختند.»[۷] و با تشكيل جلسات پرشكوه علمي مدّتي كور سوي دانش را در اين شهر روشن نگه داشتند. اما پس از آن تا روزي كه آية الله حائري پا به اين شهر مي‎گذارد وضع حوزه‎هاي علميّه همچنان اسفبار و مدتها عظمت گذشتة‌ آن فراموش شده بود.

آية الله حائري پيش از آنكه از طرف اهالي قم به اين شهر دعوت شود يك بار در سال 1332 هجري ق. در سفري كه به مشهد رضوي عزيمت نمودند، از قم نيز ديدن كرده و چند شبي را در كنار حرم حضرت فاطمه معصومه عليهماالسلام گذرانده و اوضاع مدارس ديني را از نزديك مشاهده نموده بود. مدرسة فيضيه را ديده بود كه حجره‎هاي پرغوغاي ديروزش اكنون خالي از همهمة ‌محصلان علوم ديني شده و بر قفسه‎هاي كتاب گرد فراموشي نشسته است. انگار هيچ گاه زمزمة دانش پژوهان اسلامي در فضاي قم طنين انداز نبوده است! مدرسة بزرگ «دارالشفا» را ديده بود كه سالنهاي درس و بحث آن اكنون محل اسكان فقراي شهر يا زائران شده است «و بعضاً كسبة اطراف حرم از حجره‎هايش به عنوان انبار اجناس استفاده مي‎كردند.» و از همه غمناك‎تر حال و روز طلاب جواني بود كه به علت محروم بودن از استادان چيره دست و نبود نظم با چهره‎هاي افسرده، عمر خود را به بيهودگي مي‎گذرانيدند و در آن حجره‎هاي تاريك و غبار گرفته با مباحثات سطحي، روزگار سپري مي‎كردند.

گويند ايشان پس از آنكه از نزديك اوضاع اسفبار مدارس علمي اين شهر را ديد، بسيار ناراحت و افسرده خاطر قم را ترك گفت و اطرافيانش بارها از او شنيدند كه مي‎گفت: «چه مي‎شد اگر حوزة علميّة قم سر و سامان مي‎گرفت!».

آية الله حائري در اواخر زمستان 1300 هجري ش. (22 رجب 1340 ق.) بود كه با فرزند بزرگش حاج شيخ مرتضي حائري به همراه آية الله محمدتقي خوانساري به قصد اجابت دعوت مردم، از اراك به سمت قم حركت كردند و در ميان انبوه جمعيت استقبال كننده وارد شهر قم شدند.

تأسيس حوزه

تأسيس حوزة علميّة‌قم چيزي بود كه زمزمة آن قرنها پيش از حوزة علميه نجف شروع شده بود و ريشه در روايات امامام معصوم عليهم السلام داشت امام صادق ـ عليه السلام ـ در قرن دوم هجري قمري به ياران خود دربارة شهر قم و مركزيّت اين شهر براي دانش اسلامي چنين فرموده بود:

زود باشد كه كوفه روزگاري از مؤمنان خالي گردد و دانش در آن ناپديد شود ... و به شهري كه آن را «قم» گويند ظاهر شود و معدن اهل علم و فضل شود.[۸]

حضور آية الله حائري در قم اين نويد امامان بزرگوار شيعه را كه همواره زبان به زبان نقل شده و در ذهن شيعيان جاي گرفته بود. تحقق مي‎بخشيد.

اوايل بهار 1301 ش، پس از دو ماه اقامت آية الله حائري در شهر قم، در منزل آية الله پايين شهري، جلسه‎اي از طرف علما، بازاريان و كسبة تهران تشكيل شد كه بزرگاني از فقهاي قم چون آية الله بافقي، آية الله كبير وآية الله فيض در آن شركت داشتند. در اين جلسه، گفتگو پيرامون حوزة علمية قم، ساعتها به درازا كشيد و سرانجام نظر نهايي به آية الله حائري محوّل شد.

همة علما و بزرگان علم و معرفت قبول اين امر مهم را به آية الله حائري اصرار كردند ونيز بسياري از بازاريان و كسبه در تأمين مالي حوزه اعلام آمادگي نمودند. آية الله حائري ابتدا بر اين عقيده بود كه بزرگان قم خود اين كار را انجام دهند و از عهدة اين امر خطير نيز بر خواهند آمد. امّا چون اصرار بي حد علما را مشاهده كرد تكليف را بر عهدة خود ثابت ديد و اين نكته را بيان فرمود: «استخاره خواهيم كرد آيا صلاح است در قم مانده، به فضلا و محصلين حوزة اراك كه انتظار بازگشت مرا دارند، بنويسم به قم بيايند يا نه؟».

وي صبح روز بعد، پس از آنكه نماز صبح را به پايان رساند در حرم حضرت معصومه عليهما السلام به دعا و نيايش ايستاد و به قرآن روي آورد. نقل است كه آية الله حائري به قرآن استخاره نمي‎كرد و مي‎فرمود من درست نمي‎فهمم مثلاً «يسبح له ما في السموات و الارض، نسبت به موضوع استخاره خوب است يا بد». اما در مورد ماندن در قم به قرآن استخاره كرد و خود را به مشيّت الهي سپرد، كه آيه‎اي زيبا و مناسب حالش «... وَ أْتُونِي بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعِينَ»[۹] خط مشي آينده او را ترسيم نمود و آية الله حائري را مصمّم ساخت حوزة علميّه قم را سامان داده، شاگردان خود را از اراك به اين شهر فرا خواند.[۱۰]

با اقامت گزيدن آية الله حائري در قم بنيان حوزة عمليّه قم نيز نهاده شد و با گامهاي بزرگي كه ايشان برداشت اين حوزه بتدريج رشد كرد و در رديف بزرگترين حوزه‎هاي علميّة جهان تشيّع در آمد.

اساسی‌‎ترين گام آية الله حائري پس از تأسيس حوزه، تعمير مدارس ديني و تغيير روش آموزشي بود كه تحوّلي عظيم را در آنها به وجود آورد. و دوران نابسامان حوزة علميّه قم كه پس از ميرزاي قمّي وضع رقّت باري يافته بود، پايان گرفت. ابتكار آية الله حائري پس از توجه دادن محصلان علوم ديني به ژرف نگري در درس و بحث علمي گزينش «هيأت ممتحنه» براي گرفتن امتحان از دروس حوزوي بود كه امروز چنين روشي در آموزش و پرورش همة كشورها از ضروريات كار محسوب مي‎شود.

شكوه و عظمت حوزة علميّة قم از آغاز تا به امروز كه بيش از هفتاد سال از شكل گيري آن مي‎كذرد هر سال چشمگيرتر از گذشته در عرصه‎هاي مختلف، نمود داشته است و پرتو آثار وجودي‎اش افقهاي جديدي از دورترين نقاط عالم را در نورديده است. اين حوزه با شكوه گذشته از اينكه بزرگ‎ترين دانشگاه علوم اسلامي است در رشته‎هاي اعتقادات، فقه و حقوق، و عرفان، فلسفه، اقتصاد، تفسير، كلام و ...

پاسخگوي نيازهاي اجتماعي، فرهنگي و فكري جامعه نيز بوده و هست و در اين راه انديشمندان و فرزانگان فراواني در دامن خود پرورانده است و اكنون بيش از 40 هزار دانشجوي علوم اسلامي از ايران و هزاران نفر از 45 كشور اسلامي را در خود جاي داده است.

به طور كلي حوزة علميه در زمينه‎هاي مختلف فرهنگي، اعتقادي، سياسي و اجتماعي آثار و بركات فراواني به جاي گذاشت كه مي‎توان در يك كلام از آن، احياي عظمتهاي فراموش شده اين سرزمين تعبير آورد. پس از تأسيس حوزة عمليّه قم بود كه در كمترين زمان، روح بالندگي و تحرّك علمي و فرهنگي در بسياري از شهرهاي ايران نمايان گرديد. پرورش يافتگان حوزة‌ علميّة قم به ساير بلاد سرازير گشتند، و ده‎ها كتابخانه و مدرسة علوم ديني در سراسر كشور تأسيس شد. در آن روزگار كه چند مدرسة‌ دولتي ايران محدود به شاهزادگان و حكومتيان بود درگاه حوزه‎هاي علميّة سراسر كشور، به روي فرزندان همة اقشار ملّت گشوده بود و حتي در دورترين نقاط كشور هم به همّت علماي اسلام آثار اسلامي انتشار مي‎يافت و مكتبهاي درسي رونق مي‎گرفت و از هر خانة گلي در دل كوهها و ميان جنگلها هم صداي دلنشين قرآن بچه‎هاي مسلمان در آسمان اين كشور طنين انداز مي‎شد و روز به روز فرهنگ اسلامي و معارف تشيّع در ايران راه مي‎يافت.

به بركت شكل گيري حوزة علميّة قم در زماني اندك فروغ درخشان آن به افقهاي دور دست رسيد.

وضع مدارس ديگر شهرستانها - نيز با گسيل شاگردان مكتب آية الله حائري بدان مناطق - رو به بهبود گذاشت. و در خود شهر قم علاوه بر احياي مدرسه‎هاي علميّه قديمي چون، فيضيه، دارالشّفا، مؤمنيّه، خان، مدرسه‎هاي بزرگ ديگري نيز نأسيس شد كه امروزه تعداد آنها «به بيش از 70» مدرسه مي‎رسد.[۱۱]

آثار

در كنار همة تلاشهاي خستگي ناپذير آية الله حائري آثار قلمي مهمي نيز از ايشان به يادگار مانده است كه از آن ميان مي‎توان به كتابهاي ذيل اشاره كرد:

1. كتاب الصلوة - كتاب مفصّلي درباره مسائل نماز است.

2. كتاب دور الاصول - اين كتاب تقريرات درس آية الله سيد محمد فشاركي است.

گويند آية الله محمدحسين كمپاني اصفهاني، صاحب كتاب گرانقدر «نهاية الدرايه في شرح الكفايه» بحثهاي درس خارج خود را مطابق با سرفصلهاي همين كتاب پيش مي‎برده و از مؤلف آن با عنوان «بعض الأجله» (يكي از مردان بزرگ) تعبير مي‎فرموده است.[۱۲]

3. كتابهاي ديگر آية الله حائري مجموعة رسائلي است كه در ابواب مختلف فقهي مانند احكام ارث، احكام شير دادن و مسائل ازدواج و طلاق به رشتة تحرير در آورده است.

شاگردان مكتب آية الله حائري

آية الله حائري در دوران زندگي پربار خود علاوه بر خدمات بسيار ارزشمند فرهنگي و اجتماعي به اسلام و مسلمانان، در مكتب خود فرزانگان و انديشمندان بزرگي را تربيت كرد.

او كه در دوران تدريس توجّه ويژه‎اي نسبت به شاگردان تشويق مي‎نمود و مورد حمايت خويش قرار مي‎داد و بدين ترتيب توانست شخصيّتهاي بارزي را به جهان اسلام تقديم دارد كه از ميان آنان مي‎توان از آية الله گلپايگاني، آية الله العظمي آٌقاي اراكي، آية الله العظمي آقاي مرعشي نجفي و صدها فرزانة ديگر نام برد.[۱۳]

ويژگي روحي

از خصوصيات بارز آية الله حائري كه ساير خصوصيات اخلاقي ديگر او را تحت الشعاع خويش قرار مي‎داد، زهد و ساده زيستي و زندگي بي‎آلايش - قبل و پس از مرجعيّت - او بود. پاي‎بندي او به طلبگي زيستن تا آخر عمر، از او تنديسي از زهد ساخته بود. او همواره خدا را شاكر بود كه از همان اندك چيزي كه در دست دارد مي‎تواند به وضع فقرا رسيدگي كند. روزي يكي از بزرگان، عباي گرانقيمتي را به فرزندش هديه كرد و آية الله حائري چون از آن مطلع گرديد با فرزندش به سخن نشست و با اين جمله كه «فرزندم، اين عبا براي تو زياد است» او را متقاعد ساخت كه آن را فروخته، با پولش سه عباي متوسط براي خود و دو طلبة ديگر تهيه نمايد.

در مقام زهد ايشان، همين بس كه امام خميني (ره) وقتي به ياوه گوييهاي پسر رضاخان پاسخ مي‎دهد. با اشاره به زهد آية الله حائري چنين مي‎فرمايد:

«ما مفت خوريم! ... مايي كه مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائري ما از دنيا مي‎رود، همان شب آقازاده‎هاي ايشان شام ندارند، مفت خوريم!‌يا آنها كه بانكهاي خارج را پر كرده‎اند و باز دست از مملكت برنمي‎دارند مفت خور نيستند!».[۱۴]

در جاي ديگر حضرت امام (ره) در خصوص زندگي زاهدانه استاد معظم خود فرموده است:

«جناب استاد معظم و فقيه مكرّم حاج شيخ عبدالكريم يزدي حائري - كه از سال 1340 تا سال 1355 رياست تامّه و مرجعيّت كامله قطر شيعه را داشت همه ديديم كه چه سيره‎اي داشت. با نوكر و خادم خود همسفره و هم غذا بود و روي زمين مي‎نشست.»[۱۵]

از ديگر ويژگيهاي روحي آية الله حائري اينكه اخلاق بسيار در معاشرت با مردم داشت وي كم حرف بود و با مردم با مهرباني و ملايمت رفتار مي‎كرد و در برخورد با طلاب جوان حال و روحيّه آنها را مراعات مي‎نمود و همواره چهره‎اي بشاش و بر لبهايش تبسّم داشت.

گاهي در دمادم سحر براي سركشي و شناخت طلاب پركار و سحرخيز، راهي مدارس مي‎شد و در رفع مشكلات مالي و رفاهي آنان همواره تلاش مي‎كرد. بارها مي‎شد كه به صاحبان مغازه‎هاي اطراف حرم مراجعه مي‎كرد و بدهي طلابي را كه از آنها جنس نسيه برده بودند، ادا مي‎نمود.

بردباري

صبر و بردباري يكي ديگر از خصوصيات روحي آية الله حائري در مقابل مشكلات بود كه از وي رادمردي پر استقامت ساخته بود. ايشان در مقابل حوادث و مسائل سياسي در اوايل شكل گيري حوزه كه مصادف با روي كار آمدن رضاخان پهلوي و به دنبال آن ماجراي كشف حجاب بود همواره صبر و بردباري را پيشة خود ساخت و حراست از حوزة علميّة نوپا را كه انهدام آن در رأس توطئة‌ دشمنان دين بود، تلاش بسياري نمود و همواره مي‎فرمود: «من حفظ حوزه علميه را اهم مي‎دانم.» آية الله حائري در ماجراي كشف حجاب بارها با رضاخان برخورد و ستيز نمود.

معروف است كه: پس از ماجراي كشف حجاب و كشتار مسجد گوهرشاد ايشان هيچ گاه حال و روز خوشي نداشت و اين اندوه را تا پايان عمر در دل داشت.

وفات

آية الله حائري پس از عمري تلاش و تحمل رنج و مشقت، در 81 سالگي، در 17 ذيقعده 1355 هجري ق (1315 هجري ش) به ديار ابدي شتافت و در جوار مرقد مقدس حضرت معصومه عليهاالسلام به آغوش خاك سپرده شد.

منابع

  1. مجله حوزه، ش 12، سال 64؛ فصلنامه ياد، ش 4، سال 65.
  2. يادداشتهاي مرحوم آيت الله شيخ مرتضي حائري (فرزند بزرگ ايشان).
  3. تاريخ يزد، عبدالحسين آيتي، ص 428.
  4. آيت الله موسس، كريم جهرمي، ص 31، به نقل از يادداشتهاي مرحوم آيت الله شيخ مرتضي حائري.
  5. آيت الله موسس، كريم جهرمي، ص 30، به نقل از يادداشتهاي مرحوم آيت الله شيخ مرتضي حائري.
  6. فصلنامه ياد، ش 17.
  7. ر.ك: آشنايي با حوزه‎هاي علميه شيعه، سيّد حجه موحّدي ابطحي، ج 1، ص 291.
  8. گنجينة دانشمندان، ج 1، ص 32.
  9. سوره يوسف، آيه 93؛ يعني «پدر : و همه كسان خود را نزد من بياوريد».
  10. گنجينة دانشمندان، ج 1، ص 287.
  11. آشنايي با حوزه‎هاي علميه، ص 128.
  12. آية الله مؤسس، ص 103.
  13. ر.ك: گنجينه دانشمندان، ج 1، ص 290. (در اين كتاب نام 81 شاگرد آيت الله حائري ذكر شده است).
  14. صحيفه نور، ج 16، ص 92.
  15. چهل حديث، امام خميني، ص 97.