ازدواج یوسف و زلیخا

سؤال

آیا یوسف و زلیخا با یکدیگر ازدواج کرده‌اند؟

...

روایات‌های ازدواج

روایت اول

اول. روایت وَهْب بن مُنَبِّه :

روایت گر ازدواج یوسف(ع) با زلیخا در متون تفسیری، روایی و تاریخی اهل سنت، وهب بن منبه است. در تفسیر قرطبی (۶۷۱ هـ. ق) وهب از ازدواج یوسف با زلیخا می‌گوید، زلیخا را همسر عزیز مصر معرفی می‌کند و از ناتوانی، نابینایی و تنگدستی او سخن می‌گوید. سخنان زلیخا با یوسف(ع) حزن و گریه یوسف(ع) را در پی دارد. یوسف به زلیخا می‌گوید: آیا عشق و محبت تو به من هنوز باقی است. زلیخا دیدن یوسف را دوست داشتنی تر از دنیا می‌خواند. یوسف به نماز می‌ایستد و زلیخا به او اقتدا می‌کند. ییوسف(ع) بینایی، جوانی و زیبایی زلیخا را از خدا طلب می‌کند و خدا جوانی، زیبایی و بینایی را به زلیخا بازمی‌گرداند به گونه ای که او زیباتر از گذشته می‌شود. ییوسف با زلیخا ازدواج می‌کند و او را دختر می‌یابد. از او درباره این موضوع پرسش می‌کند. زلیخا در جواب از ناتوانی جنسی شوهر سابق خود می‌گوید. زلیخا دو پسر به نامهای افراثیم و منشأ به دنیا می‌آورد و محبت یوسف به او چند برابر محبت زلیخا به خودش می‌شود.

افزون بر قرطبی، شمار دیگری از تفسیرنویسان اهل سنت چون ابن کثیر (۷۷۴ هـ. ق) و سیوطی (۹۱۱ هـ. ق) این روایت را با کمی تفاوت یاد می‌کنند.

نقد و بررسی

روایت وهب بن منبه، از چند جهت مخدوش است و بر فرض درستی، در شمار اسرائیلیات قرار می‌گیرد و عنوان آبشخور اصلی خرافه ازدواج یوسف با زلیخا شناخته می‌شود:

الف. ضعف راوی وهب بن منبه از بزرگان اهل کتاب در یمن بوده و با کتب آسمانی آشنایی کامل داشته است. از این روی، بسیاری از بزرگان اهل سنت و شیعه او رادر شمار کسانی می‌آورند که اسرائیلیات بسیار در دین وارد کرده است. برای نمونه، ابن تیمیه، وهب بن منبه را از کسانی می‌شناسد که معظم خرافات و دروغها از او و کعب الاحبار نقل شده است. و ابن خلدون نیز کعب الاحبار، وهب بن منبه و عبداللّه بن سلام را از اهل کتابی می‌شناسد که مسلمانان از ایشان بسیار روایت می‌کنند

ب. ناسازگاری با دیگر روایات

روایت وهب، دست کم با دو روایت دیگر ناسازگار می‌نماید: روایت نخست، روایت ماوردی است که مرحوم طبرسی (۵۴۸ هـ. ق)۱۶ عبدالعزیز سلمی دمشقی (۶۶۰ هـ. ق)۱۷ و قرطبی (۶۷۱ هـ. ق) آن را نقل می‌کنند. قرطبی (۶۷۱ هـ. ق) نیز پس از گزارش روایت ماوردی آن را با روایت وهب ناسازگار می‌خواند و در پایان با عبارت (فاللّه اعلم) تردید خود را نسبت به ماجرای ازدواج یوسف با زلیخا نشان می‌دهد. روایت دوم، روایت ابن اسحاق است؛ چه این که در این روایت، از ازدواج یوسف با راعیل سخن گفته شده و راعیل همسر (اطفیر) عزیز مصر خوانده شده است.

ج. آلوسی از مفسران برجسته اهل سنت خبر ازدواج یوسف و زلیخا را از خبرهایی می‌خواند که محدثین به آن اعتماد ندارند و برای آن هیچ اصلی نمی‌شناسند

د. روایت تورات از ازدواج حضرت یوسف، متفاوت با روایت وهب و ابن اسحاق است. در فصل سی و نهم، نام عزیز مصر پوطی فر آمده و ناتوان جنسی دانسته شده است: (و یوسف به مصر فرود آورده شد و پوطی فر خواجه‌سرای فرعون سردار لشکریان)۲۱ در فصل چهل و یکم، از ازدواج یوسف با آسنث به خواست فرعون مصر، سخن گفته شده است: (و فرعون، یوسف را صافنث پعنیح نام نهاد و آسنث، دختر پوطی فرع کاهن اون را به وی به زنی داد)۲۲ و در همین فصل، خبر ازدواج یوسف با آسنث دختر عزیز مصر آمده و از تولد دو پسر به نامهای: منسه و افریم سخن گفته شده است: (و پیش از آمدن سالهای قحطی برای یوسف دو پسر زاییده شد که آسنث، دختر پوطی فرع کاهن اون، ایشان را برای او تولید نمود و یوسف اسم اول زاده را منسه نامید؛ زیرا که گفت خدا مرا از تمامی مشقت خود و تمامی خانه پدرم ناسی فرمود و اسم دومین را افریم خواند؛ زیرا که خدا مرا در زمین مصیبتم بارور گردانید)۲۳ در فصل چهل و ششم نیز از نام همسر یوسف و دو فرزند او سخن گفته شده است: (و به یوسف در زمین مصر منسه و افریم زائیده شدند که ایشان را آسنث دختر پوطی فرع کاهن اون، برای او زایید)۲۴ نظر داشت روایت وهب بن منبه و آیات تورات، نشان از همانندیها و تفاوتهایی آشکار، میان سفر پیدایش و روایت وهب دارد: همانندیها در هر دو نقل، عزیز مصر ناتوان جنسی معرفی شده است و نتیجه ازدواج یوسف با زلیخا در نقل وهب، آسنث در نقل تورات، تولد دو پسر است. تفاوتها ۱. در روایت وهب، زلیخا همسر عزیز مصر معرفی شده است و یوسف با زلیخا ازدواج می‌کند؛ اما در سفر پیدایش، نامی از همسر عزیر مصر برده نشده است. ۲. در تورات، دو پسر یوسف، افراثیم و منسه خوانده شده‌اند، ولی در تورات نام آنان منسه و افریم آمده است. ۳. در روایت وهب، عزیز مصر ناتوان جنسی دانسته شده، اما در آیات چهل و یکم و چهل و ششم، عزیز مصر دختری به نام آسنث دارد. ۴. در روایت وهب هیچ نشانی از خواست فرعون برای ازدواج یوسف و زلیخا دیده نمی‌شود؛ اما در آیات تورات ازدواج یوسف با آسنث به خواست فرعون است؛ بنابراین، تفاوتهای روایت وهب با آیات سفر پیدایش، بیش از همانندیهای آن دو است و این موضوع این احتمال را قوت می‌بخشد که وهب بن منبه، ماجرای ازدواج را از دیگر کتابهای الهی به خصوص ترجمه‌های تورات و دیگر کتابها گرفته باشد. بویژه باتوجه به این که در ترجمه هیرونومس یا جروم از تورات، فوطیفار، یا همان پوطی فار، خواجه خوانده شده است و آزنت همسر فوطیفار خوانده شده است. علی قلی جدیدالاسلام می‌نویسد: (قدیس هیرونومس یا جروم، در ترجمه خویش از تورات، فوطیفار را خواجه‌سرای فرعون می‌خواند و همسر او را آزنت می‌نامد که فرعون مصر او را به ازدواج یوسف درآورد)۲۵ که در این صورت و براساس این ترجمه، نام همسر عزیز مصر آزنت است و این آزنت، پس از درگذشت عزیز مصر با یوسف(ع) ازدواج می‌کند. مؤید یا دلیل درستی این احتمال آن که وهب در روایت شیخ صدوق، سخن خود را به کتابهای الهی نسبت می‌دهد، نه تورات: (وجدت فی بعض کتب اللّه عزوجل)۲۶ بنابراین، روایت وهب از اسرائیلیات خواهد بود و خاستگاه روایت او مجموعه ای از آثار و ترجمه‌های تورات است.

هـ. ماجرای ازدواج یوسف و زلیخا تنها مستند به نقل وهب است و نقل قول منابع معتبر به وهب مستند است. در روایتی که شیخ صدوق با ذکر سند از وهب نقل می‌کند، وهب تصریح به نقل این ماجرا از کتب الهی دارد.

نتیجه آن که روایت وهب با نظرداشت منابع تفسیری اهل سنت، از اسرائیلیات است و به قرینه سخن آلوسی در شمار اسرائیلیاتی قرار می‌گیرد که درخور اعتماد نیستند و باتوجه به تعریف خرافه، قصه ازدواج یوسف و زلیخا در شمار خرافه‌ها قرار دارد.

روایت دوم

دوم. روایت ابن اسحاق ابن جریر طبری (۳۱۰ هـ. ق)

روایت ابن اسحاق را این گونه گزارش می‌کند: (ابن اسحاق گفت: پادشاه مصر یوسف(ع) را (آن گونه که گفته‌اند) جایگزین اطفیر کرد و به او اختیار تام داد. ابن اسحاق ادامه داد: و (برای من نقل کرده‌اند و خدا بهتر می‌داند) زمانی که اطفیر از دنیا رفت، ریان بن ولید، همسر اطفیر را که راعیل نام داشت به ازدواج یوسف(ع) درآورد. وقتی راعیل به خدمت یوسف رسید یوسف به او گفت: این بهتر است از آنچه پیش از این به دنبال آن بود. (ابن اسحاق گفت: پس گمان می‌کنند) زلیخا گفت ای دوست مرا ملامت نکن. من چنان‌که می‌بینی زیبا هستم و صاحب من توان جنسی نداشت و از آن سو تو نیز زیبارو بودی. پس نفس من بر من غلبه یافت. پس ایشان گمان می‌کنند: یوسف(ع) او را باکره یافت و راعیل برای یوسف دو پسر آورد یکی افراثیم و دیگری میشا)

ابن ابی حاتم رازی (۳۲۷ هـ. ق) نیز با حذف صدر و ذیل روایت یاد شده، این گونه می‌نویسد: (ابن اسحاق می‌گوید: و (ذکر کرده‌اند) زمانی که اطفیر از دنیا رفت، ریان بن ولید، همسر اطفیر را که راعیل نام داشت به ازدواج یوسف(ع) درآورد. وقتی راعیل به خدمت یوسف رسید، یوسف به او گفت: این بهتر است از آنچه پیش از این به دنبال آن بودی. (ابن اسحاق گفت: پس گمان می‌کنند) زلیخا گفت ای دوست مرا ملامت نکن. من چنان‌که می‌بینی زیبا هستم و صاحب من توان جنسی نداشت و از آن سو تو نیز زیبا رو بودی پس نفس من بر من غلبه یافت. پس ایشان گمان می‌کنند: یوسف(ع) او را باکره یافت و راعیل برای یوسف دو پسر آورد)

سمعانی (۴۸۹ هـ. ق) نیز بدون این که نامی از ابن اسحاق بیاورد به صورت مجهول می‌گوید: (روایت شده که پادشاه خواسته یوسف را پس از یک سال اجابت کرد و او را ولایت داد و تاج جواهرنشان بر سر او نهاد و او را بر تخت طلا نشانید، تمامی قدرت را به او داد و او را عزیز مصر خواند و همچنین در ادامه قصه آمده است که: عزیز مصر از دنیا رفت و پادشاه مصر همسر او را به ازدواج یوسف درآورد و او برای یوسف دو پسر آورد)

بغوی (۵۱۰ هـ. ق) نیز با کمی تفاوت همان روایت طبری را در ازدواج یوسف(ع) گزارش می‌کند. چنان‌که نسفی نیز تلفیقی از چند روایت را گزارش می‌کند. صدر روایت را مانند سمعانی می‌آورد و ذیل روایت را چون طبری و ابن ابی حاتم رازی. اما در مجموع نقل او بیش تر مانند روایت طبری است با این تفاوت که سند ندارد و راوی ذکر نشده است.

روایت وهب بن منبه و ابن اسحاق از جهت نام همسر یوسف با یکدیگر ناسازگار می‌نمایند در توجیه و سازگار جلوه دادن این دو روایت، برخی راعیل را نام همسر عزیز مصر می‌دانند و زلیخا را لقب او می‌شناسند۳۳ و شماری دیگر راعیل را لقب و زلیخا را نام همسر عزیز مصر می‌دانند. ۳۴ براین اساس زلیخا و راعیل را یک نفر می‌شناسند و زلیخای در روایت وهب را همان راعیل روایت ابن اسحاق و راعیل روایت ابن اسحاق را همان زلیخای در راویت وهب معرفی می‌کنند. این سخن، هرچند به ظاهر صحیح می‌نماید و ممکن است روایت وهب را سازگار با روایت ابن اسحاق نشان دهد؛ اما با دقت در نسب راعیل و زلیخا به نادرستی این راهکار پی می‌بریم. نام پدر زلیخا، تملیخاست۳۵ و نام پدر راعیل، رعاییل۳۶ است؛ بنابراین، ناسازگاری میان روایت وهب و ابن اسحاق به قوت خود باقی است.

نقد و بررسی روایت ابن اسحاق

روایت ابن اسحاق نیز از چند جهت در خور طعن است و در گروه اسرائیلیات قرار می‌گیرد: الف. ابن اسحاق، مشترک میان چندین نفر است: سلیمان بن اسحاق، یعقوب بن اسحاق، یحیی بن اسحاق، محمد بن اسحاق، زکریا بن اسحاق و…. ب. روایت ابن اسحاق، در شمار احادیث مسند و منسوب به پیامبر قرار نمی‌گیرد و حکم روایت مسند را ندارد؛ چه این که در روایت ابن اسحاق، چهار نشانه بر نقل ابن اسحاق از افراد نامعلوم، یا دست کم غیر از پیامبر وجود دارد: ۱. (فیما یذکرون) ۲. (فذکر لی واللّه اعلم) ۳. (فیزعمون) ۴. (فیزعمون) واژه‌ها و جمله‌های یاد شده، قرینه ای روشن و آشکار بر نقل ابن اسحاق از دیگران است و بنابراین، روایت او در شمار روایات مستند و درخور اعتماد اهل سنت قرار نمی‌گیرد؛ چه این که اهل سنت روایتی را مسند و معتبر می‌شناسند که برگرفته از پیامبر باشد. ج. ابن اسحاق، به روایت خود اعتماد نداشته و با عباراتی چون (واللّه اعلم) و (فیزعمون) از بی‌اعتمادی خویش به اصل ماجرا و جزئیات آن پرده برمی‌دارد. د. روایت اضطراب در متن دارد. برخی موارد اضطراب عبارت اند از: ۱. در نقل طبری، سخن از جانشینی یوسف شده است، ولی در نقل ابن ابی حاتم، هیچ اشاره ای به این موضوع نشده است. ۲. در روایت ابن ابی حاتم، نامی از فرزندان یوسف برده نشده است؛ اما در روایتی که طبری نقل می‌کند، افراثیم و میشا پسران حضرت یوسف معرفی می‌شوند. ۳. صدر روایت ازدواج یوسف با راعیل در نقل طبری با نقل ابن ابی حاتم، سمعانی، بغوی، نسفی متفاوت است؛ بخصوص با نظرداشت این موضوع که همانندی زیادی میان روایت سمعانی با سِفرِ پیدایش وجود دارد. در سِفرِ پیدایش می‌خوانیم: (پس فرعون به یوسف گفت… علی هذا پیش کار خانه ام تو خواهی بود و تمام قوم من محکوم حکم تو خواهند شد و من همین، به حسب تخت، از تو بزرگ‌تر خواهم بود و دیگر فرعون به یوسف گفت که ببین تو را بزرگ تمامی مصر گردانیدم و فرعون، انگشترین خود را از دست خود درآورد و به دست یوسف گذاشت و هم او را به کتان نازک ملبس ساخت و طوق زرین به گردنش انداخت و او را به عراده دومین خود سوار کرد و در حضورش ندا کردند زانو بزنید و او را حاکم تمامی ملک مصر گردانید. هم فرعون به یوسف گفت که: من فرعونم و بدون اذن تو کسی در تمامی ملک مصر دست خود و پای خود را نخواهد برداشت)۳۷ ۴. نام فرعون در برخی نقلها، ریان بن ولید آمده است و در برخی دیگر هیچ نامی از او برده نشده است. ۵. روایت ابن اسحاق از ازدواج یوسف با راعیل حکایت می‌کند و روایت وهب بن منبه از ادواج یوسف با زلیخا. هرچند برخی راعیل را نام همسر عزیز مصر می‌دانند و زلیخا را لقب او می‌شناسند۳۸ و شماری دیگر راعیل را لقب و زلیخا را نام همسر عزیز مصر می‌دانند۳۹ و شاید بر این اساس بتوان ناسازگاری این دو روایت را از میان برداشت؛ اما نظرداشت نام پدر راعیل و پدر زلیخا نشان از آن دارد که زلیخا و راعیل یک نفر نیست. نام مادر زلیخا تملیخاست۴۰ و نام مادر راعیل، عاییل

متون شیعه

روایت ازدواج یوسف و زلیخا در متون شیعه روایت ازدواج یوسف و زلیخا در چند متن اصلی شیعه آمده است: اول. تفسیر قمی: (عزیز مصر در سالهای قحطی از دنیا رفت و همسر او درمانده و نیازمند کمک دیگران شد، تا آن جا که از دیگران کمک می‌گرفت. تا این که او در مسیر یوسف(ع) قرار گرفت… یوسف به او گفت به یاد داری با من چه کردی؟ زلیخا گفت: ای پیامبر خدا! مرا ملامت نکن که من به چند سختی گرفتار آمدم… یوسف(ع) به او گفت: آیا حاجتی داری؟ زلیخا گفت: از خدا بخواه مرا جوان گرداند. یوسف چنین کرد و زلیخا جوان شد و یوسف با او ازدواج کرد و او را باکره یافت)۴۲ دوم. آمالی شیخ صدوق (۳۸۱ هـ. ق) (وهب بن منبه می‌گوید: وقتی یوسف با زلیخا روبه رو شد، زلیخا گفت: حمد خدای را که ملوک را به جهت گناه عبید قرار داد و عبید را به سبب طاعت ملوک گردانید. آن گاه زلیخا از یوسف(ع) کمک طلبید… و یوسف دستور داد به او مقداری طلا دهند… یوسف با زلیخا ازدواج کرد)۴۳ سوم. علل الشرایع شیخ صدوق (۳۸۱ هـ. ق) در این کتاب ماجرای ازدواج از امام صادق(ع) روایت شده است. امام(ع) از ملاقات یوسف و زلیخا می‌گوید. زلیخا از جمال یوسف(ع) می‌گوید و یوسف(ع) پیامبر اسلام را زیباتر از خود می‌خواند. زلیخا سخن یوسف(ع) را تصدیق می‌کند. یوسف می‌پرسد: چگونه سخن مرا تصدیق می‌کنی؟ زلیخا پاسخ می‌دهد: زیرا وقتی او را توصیف کردی حب او در قلب من قرار گرفت. خداوند به یوسف وحی کرد که ای یوسف او راست می‌گوید و من او را دوست دارم چون او محمد(ص) را دوست دارد. آن گاه خداوند یوسف را به ازدواج با زلیخا فرمان داد. ۴۴ چهارم. آمالی شیخ طوسی (۰۴۶ هـ. ق) شیخ طوسی نیز با سندی متفاوت، همان روایت تفسیر قمی را با کمی تفاوت می‌آورد: (لما أصابت امرأة العزیز الحاجة قیل لها: لو أتیت یوسف، علیه السلام، فشاورت فی ذلک، فقیل لها: إنا نخافه علیک. قالت: کلا إنی لا أخاف من یخاف اللّه، فلما دخلت علیه فرأته فی ملکه، قالت: الحمداللّه الذی جعل العبید ملوکا بطاعته، وجعل الملوک عبیدا بمعصیته، فتزوجها فوجدها بکرا، فقال: ألیس هذا أحسن، ألیس هذا أجمل؟ فقالت: إنی کنت بلیت منک بأربع خصال: کنت أجمل أهل زمانی، وکنت أجمل أهل زمانک، وکنت بکرا، وکان زوجی عنینا)۴۵ ارزیابی و سنجش نقد روایت قمی: سند روایت قمی، ضعیف است چه این که در سند این روایت، یحیی بن اکثم آمده است و یحیی به باور رجال نویسان از قضات اهل سنت در سامرا، ۴۶ منکر مقام و منزلت ائمه و از کسانی بوده است که با امام جواد(ع) مناظره می‌کرده است. ۴۷ افزون بر این، واژگان و محتوای روایت قمی ناسازگار با دیگر روایات، بخصوص روایت شیخ طوسی است و این ناسازگاری از ساختگی بودن آن حکایت دارد. برای نمونه در روایت شیخ طوسی، زلیخا خود را گرفتار چهار سختی می‌خواند و از چهار سختی نیز نام می‌برد در صورتی که در روایت قمی از دو سختی سخن می‌گوید و با نظرداشت آمالی چاپ ایران که داخل پرانتز آمده است (وبلیت بزوج عنین طـ)، مجموعه سختیها، بیش از سه تا نخواهد شد. چنان‌که در روایت شیخ صدوق در علل الشرایع، ازدواج یوسف(ع) با زلیخا به امر خدا (فامره اللّه تبارک و تعالی ان یتزوجها) صورت گرفته است، اما در روایت قمی هیچ نشانه ای از امر خدا نیست و یوسف(ع) خود تصمیم به ازدواج با زلیخا گرفته است؛ بنابراین، یحیی بن اکثم برای همسو نشان دادن اهل بیت پیامبر، سخن وهب بن منبه را مستند به ایشان می‌کند در نتیجه اسرائیلی بودن روایت وهب به روایت قمی نیز سرایت می‌کند و روایت قمی نیز در شمار خرافات قصه یوسف(ع) قرار می‌گیرد. نقد روایت صدوق در آمالی این روایت چون روایت قمی از چندین جهت مخدوش است: الف. راوی روایت صدوق، وهب بن منبه است و رجال نویسان شیعه چون: نجاشی، شیخ طوسی و علامه حلی او را سنی، ضعیف و کذاب می‌شناسند. ب. وهب بن منبه ماجرای ازدواج یوسف و زلیخا را برگرفته از دیگر کتب آسمانی می‌داند: (وجدت فی بعض کتب اللّه عزوجل) ج. افزون بر این، روایت وهب در آمالی با روایت او در متون اهل سنت ناسازگار می‌نماید. در متون اهل سنت، افراثیم و منشأ، دو پسر ارشد یوسف و نتیجه ازدواج آن حضرت با زلیخا هستند در صورتی که در روایت صدوق در آمالی، یوسف(ع) پیش از ازدواج با زلیخا فرزند داشته است: (فقال بعض ولد یوسف لیوسف)۴۹ افزون بر این، در دیگر فرازهای این ازدواج نیز، میان روایت وهب در آمالی صدوق و روایت او در تفسیر قرطبی تفاوتهای بزرگی دیده می‌شود نتیجه: روایت صدوق در آمالی نیز چون روایت وهب خرافی است و در شمار اسرائیلیات قرار می‌گیرد. نقد روایت صدوق در علل الشرایع این روایت نیز از جهت سند و محتوا مشکل دارد: الف. این روایت به قرینه (عمن ذکره عن ابی عبداللّه) در شمار روایات مرفوعه است. از این روی، ابن فهد حلی این روایت را مرفوعه می‌خواند: (وروی محمد بن علی بن بابویه مرفوعا الی الصادق علیه السلام)۵۰ ب. آیت اللّه بروجردی، روایات مرسله و مرفوعه شیخ صدوق را برگرفته از روایات اهل سنت می‌شناسد؛ بنابراین، ممکن است این روایت همان روایت وهب باشد که راوی یا راویان اهل سنت در سند ذکر نشده‌اند. ج. روایت صدوق در علل الشرایع، ناسازگار با دیگر روایات قصه ازدواج یوسف با زلیخاست؛ چه این که: ۱. در دیگر روایات، از زیبایی پیامبر اسلام سخن گفته نشده است. ۲. زلیخا سبب گمراهی خویش را تنها زیبایی حضرت یوسف می‌داند، در صورتی که در دیگر روایات، سه یا چهار عامل را برای بدبختی خویش برمی‌شمارد. ۳. در این روایت یوسف(ع) با اولین برخورد، زلیخا را می‌شناسد؛ اما در دیگر روایات مانند روایت وهب، زلیخا نخست خود را معرفی می‌کند. د. روایت صدوق ناسازگار با سخن پیامبر است: (کان یوسف احسن منی ولکنی أملح)۵۱ ییوسف از من زیباتر است؛ امّا من از او بانمک تر. نقد روایت شیخ طوسی در سند این روایت، عباد بن یعقوب الاسدی وجود دارد که شیخ طوسی و علامه حلی او را (عامی المذهب) معرفی می‌کنند۵۲ و بعید نیست که عباد بن یعقوب، با همان هدفی که یحیی بن اکثم داشته است، روایات اهل سنت را به اهل بیت نسبت می‌دهد. افزون بر این، شیخ طوسی در کتاب الغیبه، قصه ازدواج حضرت یوسف و زلیخا و جوان شدن زلیخا را به اصحاب السیر نسبت می‌دهد: (و کذلک اصحاب السیر ذکروا ان زلیخا امرأة العزیز رجعت شابه طریه وتزوجها یوسف علیه السلام)۵۳ در صورتی که اگر روایت شیخ طوسی، معتبر بود و شیخ به آن اعتماد داشت و آن را صادر از امام می‌دانست، قصه ازدواج یوسف و زلیخا را به امام نسبت می‌داد، یا دست کم به اصحاب السیر و امام(ع) نسبت می‌داد. نتیجه آن که تمامی روایات شیعه در ازدواج یوسف و زلیخا و جوان شدن زلیخا و بینا شدن وی، ریشه در روایت وهب بن منبه و ابن اسحاق دارد و از آن جهت که روایت این دو در شمار روایات اسرائیلی قرار دارد و هر روایت اسرائیلی از خرافات شناخته می‌شود، روایات ازدواج یوسف و زلیخا در متون و منابع شیعه از خرافات خواهد بود. سوگمندانه باوجود خرافی بودن ازدواج حضرت یوسف و زلیخا، بسیاری از صاحب نظران رشته‌های گوناگون، به طرح این روایت پرداخته و حجم درخور توجهی از آثار اسلامی را به گزارش این ازدواج و بحث درباره آن ویژه ساخته‌اند. برای نمونه شماری از محدثان در جای جای آثار خویش به بحث در مورد این روایت پرداخته و از ازدواج یوسف و زلیخا می‌گویند. علامه مجلسی محدث بزرگ شیعه، در جای جای بحارالانوار، روایت ازدواج یوسف و زلیخا را از علل الشرایع و آمالی صدوق، تفسیر قمی، قصص الانبیا راوندی و تفسیر ثعلبی نقل می‌کند۵۴ و در یک مورد به نتیجه‌گیری می‌پردازد: (اقول: یدل هذا الخبر وغیره مما اوردناه فی هذا الباب علی انه کان قد تزوجها)۵۵ افزون بر محدثان، مفسران قرآن نیز گرفتار این روایت شده و بی‌توجه به خرافی بودن آن، در تفسیر آیات از آن بهره می‌گیرند. برای نمونه طبرسی در مجمع البیان، با نقل روایات اهل سنت و نسبت دادن آنها به قیل و همچنین نقل روایت قمی به طرح ازدواج یوسف و زلیخا می‌پردازد۵۶ چنان‌که فیض کاشانی نیز با نقل روایت صدوق در علل الشرایع و قمی۵۷ و شیخ حویزی با نقل روایت علل الشرایع، قمی و آمالی شیخ طوسی، قصه ازدواج یوسف و زلیخا را به بوته بحث می‌گذارد. ۵۸ غزالی از مفسران اهل سنت نیز، در تفسیر سوره یوسف می‌نویسد: (راوی می‌گوید: پدر زلیخا فرستاده‌ای به نزد پادشاه مصر، قطیفور، فرستاد با این پیغام که من دختری دارم که کسی را جز تو نمی‌خواهد، اگر تو نیز بخواهی او را با هر آنچه از فرمانروایی و اموالم که خواسته باشی به نزد تو خواهم فرستاد. و پادشاه مصر در پاسخ او نوشت، هرکس که ما را بخواهد ما نیز او را می‌خواهیم و هرکس که ما را دوست بدارد، ما نیز او را دوست می‌داریم و من جز او کسی را از تو نمی‌خواهم… وقتی (زلیخا) به مصر رسید، به شکرانه آنچه در خواب در شأن یوسف دیده بود، بس شادمان گشت، اما وقتی در حجره خویش نشست و عزیز مصر به نزد او آمد و پرده اش را بر سر و چهره خویش گذارد و هنگامی که وی او را دید به یکی از کنیزکان که کنارش نشسته بود، گفت: این مرد کیست… آن گاه سروشی در گوش او ندا داد و گفت: ای زلیخا، نگران نباش و بردباری پیشه کن، چه بسا با بردباری به کام خویش برسی و با شوهر خویش محبت پیشه کن؛ چرا که او تنهاافزاری است برای رسیدن به وصال آن همسرت که او را به خواب دیده‌ای. از این روی، خاموشی گزید و آرام شد و پادشاه نیز از حسن و زیبایی او به شگفت آمد و دل به او سپرد و در کنارش می‌خفت؛ اما نمی‌توانست که به او دست رساند؛ چرا که او و یوسف برای همدیگر آفریده شده بودند. اما وقتی پادشاه می‌خواست در کنارش آرام گیرد، زنی از جنها به او نمایانده می‌شد… کنیزک زلیخا، قصه را چنان‌که بود با یوسف گفت و یوسف نیز به او گفت: من نیز او را در خواب دیده‌ام. پس برو و به او بگو من از تو و تو از آن منی، اما ما پس از تاب آوردن دشواریها و سختیهای بسیاری به همدیگر خواهیم رسید)۵۹ همو در فرازی دیگر روایتی تقریباً مانند روایت وهب می‌آورد و پس از نقل ماجرای زیبا شدن زلیخا می‌نویسد: (در همان لحظه عشق او به دل یوسف افتاد و خطبه عقدشان را یعقوب بر زبان آورد و یوسف(ع) او را دوشیزه عذرا یافت و پس از آن زلیخا خانه ای برگزید و در خلوت نشست و به عبادت خداوند مشغول شد و در نیمه شب یوسف به سراغش رفت و در زد و زلیخا گفت بازگرد که اوضاع دگر شده و من بهتر از تو را یافته‌ام؛ اما یوسف در را شکست و بر او وارد شده و زلیخا از او گریخت و یوسف پیراهنش را پاره کرد… وقتی یوسف به وصال زلیخا رسید، گفت ای زلیخا من هرگز تو را به این زیبایی ندیده‌ام و از او پرسید: چگونه است که تا امروز دوشیزه بر جای مانده‌ای؟ زلیخا در پاسخ گفت: قطیفور هرگاه می‌خواست، نمی‌توانست به من نزدیک شود)۶۰ پر واضح است که نقل حدیث نویسان و تفسیرگران، سکوت ایشان در برابر این روایت و بهره‌های اخلاقی آنان، ۶۱ از سخن زلیخا: (الحمدللّه الذی جعل العبید ملوکا بطاعته وجعل الملوک عبیدا بمعصیته) نافی اسرائیلی بودن ماجرای ازدواج یوسف و زلیخا نیست. چه این که بهره‌گیری از این گروه از روایات در زمینه‌های گوناگون، بخصوص مباحث اخلاقی و پند و اندرز مخاطبان دلیل بر اسرائیلی نبودن آنها نیست.[۱]

نقد و رد روایات

...

منابع

  1. محمد بهرامی، «ازدواج یوسف با زلیخا، حقیقت یا خرافه»، دوره 26، شماره 152 - شماره پیاپی 152، تیر 1388. صفحه 145-270.