«ید الله مع الجماعة»

از ویکی پاسخ
نسخهٔ تاریخ ‏۲۸ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۰:۴۸ توسط A.ahmadi (بحث | مشارکت‌ها)
سؤال
حضرت امیرالمؤمنین علی «ع» درخطبه ی۱۲۷ نهج البلاغه فرمودند: «یدالله مع الجماعه»؛ آیا اهل سنّت می‌توانند با استناد به این خطبه، همراهی با خلفای سه‌گانه را حق جلوه دهند و شیعیان را اهل تفرقه بدانند؟


یدالله مع الجماعة عبارتی در نهج‌البلاغه به معنای دست خدا با جماعت است.

خوارج مخاطب عبارت

با توجه به فضای کلی خطبه، به خوبی روشن می‌شود که معیار صحیح در همراهی با جماعت مسلمین، همان همراهی با حق است. در واقع حضرت علی «ع»، خوارج را توصیه به همراهی با جماعتی می‌کنند که اهل افراط و تفریط نیستند و بر مدار حق حرکت می‌کنند؛ بنابراین جماعت مسلمین را به صرف اینکه جماعت هستند، نمی‌توان حق دانست و نمی‌توان شیعیان را به دلیل همراهی نکردن با اکثریت که بر مدار حق نیستند، متهم به تفرقه انگیزی نمود.


با توجه به این دو مقدمه، ابتدا لازم است محتوای کلی و فضای عمومی خطبه مورد نظر از نهج البلاغه را بررسی نماییم و در گام بعد، آن را در کنار آیات و روایات مرتبط قرار دهیم تا به هدف امام «ع» از بیان این خطبه پی ببریم. مخاطب خطبه ۱۲۷ نهج البلاغه، خوارج بوده‌اند؛ خوارج گروهی است که بعد از جنگ صفین تشکیل شد و با تفکرات خشک و متعصبانه خود مشکلاتی را برای اجتماع مسلمین در زمان حکومت امیرالمؤمنین «ع» و پس از آن ایجاد کردند. به باور آنان، هر کس گناه کبیره‌ای انجام دهد، کافر می‌شود و کافر واجب القتل است. همچنین آنها به دلیل پذیرش حکمیت در جنگ صفین توسط امیرالمؤمنین «ع»، ایشان را مرتکب گناه کبیره و کافر دانستند و پیروان حضرت را نیز همانند او دانستند.[۱]

امیرالمؤمنین «ع» در بخش نخست این خطبه با استدلال‌های ساده و همه فهم، باورها و رفتارهای آنان را غیر منطقی و خشن معرفی نموده و سپس با استناد به سیره عملی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله)، این باور را، که مرتکب گناه کبیره، کافر و خارج از اسلام است، مردود می‌داند. سپس حضرت آنان را مورد سرزنش و ملامت قرار می‌دهد و در ادامه به نکته بسیار مهمی اشاره می‌فرماید: «به زودی دو گروه درباره من هلاک (و گمراه) می‌شوند: دوست افراطی که محبّتش، او را به غیر حق می‌کشاند و دشمن افراطی که از سر دشمنی قدم در غیر طریق حق می‌نهد»؛ سپس امام «ع» برای تأکید در حفظ اعتدال، می‌فرماید: «بهترین مردم در مورد من گروه میانه‌رو هستند، از آنها جدا نشوید» به دنبال آن می‌فرماید: «والْزَمُوا السَّوَادَ الأَعْظَم فَإنَّ یَدَ اللهِ مَعَ الْجَمَاعَه»؛ «همیشه همراه جمعیّت‌های بزرگ باشید که دست خدا با جمعیّت است» و برای تأکید بیشتر درباره این موضوع می‌فرماید: «از جدایی بپرهیزید؛ زیرا افراد تنها و جدا، نصیب شیطانند، همان گونه که گوسفند تک رو، طعمه گرگ است».[۲]

معیار همراهی با جماعت مسلمانان

اگر به این عبارات دقت شود، به خوبی روشن می‌شود که معیار و ملاک صحیح در همراهی با جمعیت‌های بزرگ و جماعت مسلمین، همان همراهی با حق است. در واقع حضرت خوارج را توصیه به همراهی با جماعتی می‌کنند که اهل افراط و تفریط نیستند و بر مدار حق حرکت می‌کنند، نه اینکه حضرت بخواهد دنباله روی از جمعیت را به صرف جمعیت و اکثریت بودن حق بداند و با این سخن معیار کلی بدهند.

توضیح اینکه هر زمان که مسلمانان متفق و متحد بوده‌اند، دارای قدرت، عظمت و شوکت بوده‌اند؛ جدا شدن از جمعیّتی که برمدار حق هستند و به تعبیر دیگر انزوای اجتماعی، یکی از انحرافات فکری، و اعتقادی است، افراد منزوی به زودی گرفتار تخیلات خود برتربینی می‌شوند و چنین می‌پندارند که موجودی برترند و مردم باید در برابر آنها تعظیم کنند و چون چنین رفتاری از مردم نمی‌بینند، آتش بدبینی، کینه و عداوت در دل آنها روشن می‌شود.[۳]

بنابراین، با ترسیم فضای خطبه روشن شد که از عبارت حضرت نمی‌توان چنین نتیجه گرفت که حضرت هرگونه همراهی با جماعت را مدنظر داشته‌اند و معیار و ملاکی را به دست نداده‌اند؛ به عبارت دیگر امیر مؤمنان «ع» در صدد ترسیم یک معیار کلی برای دنباله‌روی از جماعت به صرف جماعت بودن نیست، بلکه منظور حضرت جماعتی است که حق را دیده و پیرو آن شده‌اند و در اعتقادات شان راسخ هستند.

پیروی از اکثریت

همراهی نکردن مطلق و بی‌قید و شرط با اکثریت را می‌توان در کلام دیگری از خود حضرت، به خوبی مشاهده کرد که فرمود: «لاَ تَسْتَوْحِشُوا فِی طَرِیْقِ الْهُدی لِقِلّه أَهْلِه»[۴]؛ «هرگز در مسیر هدایت از کمی همراهان وحشت نکنید». بنابر این سخن، باید مسیر هدایت را پیمود، حتی اگر کم باشیم. همچنین در روایتی مشهور از امام کاظم «ع» خطاب به هشام آمده است حضرت می‌فرماید خدای متعال در قرآن اکثریت را مذمت و اقلیت را مدح کرده است و در ادامه، حضرت آیات متعددی از قرآن کریم را به عنوان شاهد ذکر می‌کند: «یَا هِشَامُ ثُمَّ ذَمَ اللَّهُ الْکَثْرَه… یَا هِشَامُ ثُمَّ مَدَحَ الْقِلَّه…». ‏[۵]

همه اینها بیانگر این واقعیت هستند که جماعت و اکثریت، صرفاً به خاطر جماعت و اکثریت بودن هیچ ارزشی ندارد و نمی‌تواند معیاری برای حق و حقیقت باشد؛ همانگونه که در آیات قرآن کریم از اکثریتی که دنباله رو باطلند، مذمت شده است: «وَ إِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ إِن یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلاَّ یَخْرُصُونَ»[۶]؛ «اگر از بیشتر مردم روی زمین پیروی کنی، تو را از راه خدا گمراه می‌کنند، آنان فقط از گمان و پندار پیروی می‌کنند و تنها به حدس و تخمین تکیه می‌زنند».

نتیجه:

به اعتقاد ما شیعیان، متأسفانه بعد از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله) اکثریت دچار این آفت شدند و مسیری را طی کردند که مورد رضایت خدا و پیامبرش نبود و اهل بیت(ع) و یاران آنها که بر حق بودند، در اقلیت قرار گرفتند و طبق معیارهای دینی نه این اقلیت بودن دلیل بر باطل بودن است و نه آن جماعت نشانه حق بودن. با وجود این همه آیات و روایات، نمی‌توان جماعت مسلمین را به صرف اینکه جماعت هستند، به طور مطلق بر حق دانست و نیز نمی‌توان شیعیان را به دلیل همراهی نکردن با اکثریت متهم به تفرقه انگیزی نمود.


منابع

  1. مکارم شیرازی، ناصر، پیام امام امیرالمؤمنین، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ اول، ۱۳۸۶ه‍. ش، ج۵، ص۳۱۸.
  2. ر. ک. پیام امام امیرالمؤمنین، پیشین، ج۵، ص۳۳۱.
  3. ر. ک. پیام امام امیرالمؤمنین، پیشین، ج۵، ص۳۳۴.
  4. شریف رضی، محمد، نهج البلاغه (صبحی صالح)، قم، هجرت، چاپ اول، ۱۴۱۴ ه‍. ق، خطبه ۲۰۱، ص۳۱۹.
  5. کلینی، محمد، الکافی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ ق، ج‏۱، ص۱۵، حدیث۱۲.
  6. . انعام/ ۱۱۶؛ ور. ک: زخرف/ ۷۸؛ اسراء/ ۸۹؛ اعراف/ ۱۸۷؛ هود/ ۱۷؛ روم/ ۶؛ رعد/۱؛ سبا/ ۲۸؛ غافر/ ۵۷؛ روم/ ۳۰؛ نحل/ ۳۸و۱۰۱؛ انعام/ ۳۷؛ یوسف/ ۴۰؛ یونس/ ۵۵؛ جاثیه/ ۲۶؛ صافات/ ۷۱ و….