استدراج

سؤال

لطفاً در مورد امهال و استدراج توضیحاتی بفرمایید؟

استدراج به این معنا است که خداوند پی‌درپی به برخی افراد گناه‌کار نعمت دهد و این نعمت سبب غفلت و غرق شدن بیشتر آنان در گناه و نزدیک شدن‌شان به هلاکت گردد. گناهکارانی که غیرقابل اصلاح هستند، طبق سنت آفرینش و اصل آزادی اراده و اختیار به حال خود واگذار می‌شوند و حتی به ان ها نعمت‌هایی داده می‌شود تا به آخرین مرحله سقوط برسند و مستحق حداکثر مجازات شوند و این امر همان مجازات استدراجی است.

استدراج مخصوص افرادی است که در گناه، غرق شده و طغیان و نافرمانی را به مرحله نهایی رسانده‌اند و هیچ بیدار باشی در مورد آنان مؤثر واقع نمی‌شود.

معنای استدراج

واژه استدراج در لغت به معنای پله پله و به تدریج از مکانی یا از مرحله‌ای به مرحله‌ای بالا رفتن یا پائین آمدن است.[۱] استدراج در اصطلاح به این معنا است که درجه کسی را به تدریج و قدم به قدم پایین بیاورند، تا جایی که شقاوت و بدبختیش به نهایت برسد و یک مرتبه در هلاکت بیفتد. نعمت‌دادن پی‌درپی از جانب خدا در مورد برخی انسان‌ها، سبب غفلت و غرق شدن بیشتر آنان در گناه و نزدیک شدن‌شان به هلاکت می‌شود.

واژه استدراج در قرآن وجود ندارد اما کلمات برگرفته شده از آن در برخی از آیات قرآن به کار رفته است: ﴿وَ الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ؛ و كسانى كه آيات ما را تكذيب و انكار كردند، بتدريج (مرحله بمرحله) از راهى كه نمی‌دانند، گرفتار خواهيم ساخت.(اعراف:۱۸۲)

از آیات قرآن به دست نمی‌آید خداوند افراد گنهکار را در صورتی که زیاد آلوده گناه نشده باشند، متوجه اعمالشان می‌گرداند و گاه به وسیله مجازات‌های متناسب با اعمالی که از آنها سرزده، آن‌ها را آگاه می‌سازد و به راه حق بازمی‌گرداند. این‌ها کسانی هستند که هنوز شایستگی هدایت را دارند و مشمول لطف خداوند می‌باشند و در حقیقت مجازات و ناراحتی‌های آنها، نعمتی برای آنها محسوب می‌شود.

استدراج برای چه افرادی است

افرادی که در گناه، غرق شده و طغیان و نافرمانی را به مرحله نهایی رسانده‌اند، به گونه ای که هیچ بیدار باشی در مورد آنان مؤثر واقع نمی‌شود؛ خداوند این افراد را اهل استدراج قرار می‌دهد.[۲] گناهکارانی که غیرقابل اصلاح هستند، طبق سنت آفرینش و اصل آزادی اراده و اختیار به حال خود واگذار می‌شوند تا به آخرین مرحله سقوط برسند و مستحق حداکثر مجازات شوند و این امر همان مجازات استدراجی است.

برخی مفسران با توجه به عذاب استدراج پاسخ این سؤال را داده‌اند که چرا انسان‌های آلوده به گناه، غرق در انواع نعمت‌ها هستند؟ از برخی آیات قرآن، استفاده می‌شود که خداوند گاهی به افراد، نعمت‌های فراوانی می‌دهد و هنگامی که غرق لذت پیروزی و سرور شدند ناگهان همه چیز را از آنان می‌گیرد، تا حداکثر شکنجه را در زندگی همین دنیا ببینند: ﴿فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کلِّ شَیْءٍ حَتَّی إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَه؛ هنگامی که پندهایی را که به آنها داده شده بود، فراموش کردند درهای هر خیری (نعمت‌های مادی) را بر روی آنان گشودیم تا شاد شوند، ناگهان هر آنچه داده بودیم از آنها بازگرفتیم.(انعام:۴۴)

استدراج ضرری دیگر برای کافران

مهلتی که به برخی گناه‌کاران داده می‌شود به ضررشان است. خدا می‌فرماید: ﴿وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَ نْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ؛ آنهایی که کافر شدند گمان نکنند، مهلتی که به ایشان می‌دهیم برای آنها خوب است بلکه مهلت می‌دهیم تا بر گناه و طغیان خود بیفزایند و برای آنان عذاب خوار کننده است(آل‌عمران:۱۷۸) و نیز می‌فرماید: ﴿و الَّذِینَ کذَّبُوا بِآ یاتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ؛ آنها که آیات ما را تکذیب و انکار کردند تدریجاً، و مرحله به مرحله، از راهی که نمی‌دانند، در دام مجازات گرفتارشان می‌کنیم و زندگی آنها را درهم می‌پیچیم(اعراف:۱۸۲)

مسأله استدراج، یک هشدار عمومی و همگانی، به گناه‌کارانی است که غرق در انواع نعمت‌ها هستند. استدراج می‌فهماند تأخیر کیفر و عذاب، دلیل بر پاکی و درستی گناه‌کار و یا ضعف و ناتوانی پروردگار نیست. چه بسا پیروزی‌ها و نعمت‌هایی که به آنها می‌رسد مقدمه مجازات استدراجی پروردگار باشد.

مطالعه بیشتر

  • انوار درخشان، سید محمد حسین حسینی همدانی، تهران، کتابفروشی لطفی، ۱۴۰۴ق، ج۷، ص۱۶۳.
  • احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی، تهران، بنیاد بعثت، ۱۳۷۷ش، ج۴، ص۵۷.

منابع

  1. راغب، حسین بن محمد، مفردات غریب القرآن، بیروت، دارالعلم، ۱۴۱۲ق، ج۱، ص۳۱۱؛ طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، ترجمه موسوی همدانی، قم، جامعه مدرسین، ۱۳۷۴ش، ج۸، ص۴۵۳.
  2. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیرنمونه، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۷۴ش، ج۳، ص۱۵۸ و ص۲۳۷.