معیارهای تفسیر علمی تفسیر قرآن

از ویکی پاسخ
نسخهٔ تاریخ ‏۱۹ نوامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۱:۱۰ توسط Rezvani (بحث | مشارکت‌ها) ({{شروع متن}} {{شاخه | شاخه اصلی = |شاخه فرعی۱ = |شاخه فرعی۲ = |شاخه فرعی۳ = }})
سؤال

‌نظر خود را در مورد اين تقسيم‌بندي و هم‌چنين معيار روش تفسيري قرآن بيان بفرماييد؟


مبناي تقسيم‌بندي علمي، دو قسم افراطي و اعتدالي است. استخراج علوم از قرآن، مانند پيش‌بيني زلزله در سالي خاص، يك بحث علمي نيست تا اسم آن را تفسير علمي بگذاريم؛ زيرا هر آيه‌اي را به صرف اشاره به حادثه‌اي، نمي‌توان به تفسير علمي انطباق داد.

پس تفسير علمي دو قسم است: يكي افراطي و ديگري اعتدالي. در تفسير اعتدالي مفسر مي‎كوشد آياتي را براي تأييد يك يافته‌ي علمي از علوم تجربي و غيره، كه علم بشر به آن رسيده است بياورد و آن را در استخدام فهم بيش‌تر قرآن قرار دهد؛ مثلاً بحث زوجيت گياهان در عالم هستي،[۱] گرده‎افشاني و عمل لقاح در گياهان،[۲] نقش بادها در پيدايش ابر و باران،[۳] كرويّت زمين[۴]و...، بين آيه‌ي قرآن و بحث علمي تطابق هم وجود دارد. اين آيه، ضمن اين‌كه جنبه‌ي هدايتي دارد، مي‌تواند معنايي علمي را هم در برداشته باشد. اين همان تفسير اعتدالي است كه بين مفسران[۵] رايج است.

قسم دوم، همان تطبيق و تحميل يك نظريه يا فرضيه‌ي علمي به قرآن است كه به نظر ما درست نيست؛ مانند: «طيراً ابابيل» كه شيخ محمد عبده در تفسيرش مي‌نويسد:

اعتقاد به اين كه پرنده‌ي مورد نظر از جنس پشه و مگس و حامل ميكروب برخي از امراض بود و يا سنگ‌هاي سمي با باد به پاي پشه و مگس چسبيد و با نشستن اين حيوانات روي افراد، آنان مسموم شدند و گوشت‌هاي بدنشان ريخت، امري بعيد نيست.[۶]

يا در تفسير «دابّه»[۷] به قمرهاي مصنوعي[۸] و در تفسير «نفس واحده»[۹] به پروتون[۱۰]و در تفسير «لوح محفوظ»[۱۱] به «اتر»[۱۲] و مواردي ديگر، نظرياتي را بر قرآن تحميل كرده‌اند؛ اما به تعبير بنده، استخراج علوم از قرآن، يا تطبيق و تحميل است و يا در واقع، بحث اعتدال در تفسير است و شق سومي در كنار اين دو نمي‌تواند باشد.

با توجه به اين نكته، عمده‌ترين بحثي كه در روش تفسير علمي بايد به آن توجه شود و در واقع مخالفت‌ها و موافقت‌ها را به هم نزديك مي‌كند، سخنان مشترك آنهاست. مخالفين، لبه‌ي مخالفتشان روي كساني است كه اين شرايط را رعايت نكردند و موافقين هم با شرايط تفسير علمي مي‌گويند حرفشان صحيح است. من ادله‌ي مخالفين و موافقين را بررسي نموده‌ام[۱۳] اين ادله را مي‌توان با هم وفاق داد و آن وفاق همان بحث شرايط تفسير علمي است.

يك بحث در اين است كه تعريف تفسير علمي بر كدام يك از اين‎ها صادق است. آن تفسير علمي‌اي كه علم را به عنوان ابزار در خدمت قرآن قرار داده و علوم را براي فهم بهتر قرآن استخدام كرده است مورد تأييد ماست؛ در جايي كه تحميل نظريه يا استخراج باشد يا ـ به تعبير دكتر رفيعي ـ افراط باشد، در حقيقت اصلاً تفسير نيست؛ چون چيزي از مفاد آيه را روشن نكرده است، بلكه نظر خود را، به جاي نظر خدا، بر آيه‌ي قرآن تحميل كرده، يا نظريه‌ي يك دانشمند و يا يك نظريه‌ي علمي را به جاي نظريه‌ي خدا نشانده است.

بنابراين، تعريف روشن تفسير علمي، فقط بر همين قسم اخير كه قسم صحيحي است انطباق مي‎يابد؛ اما يك نكته را نبايد از نظر دور داشت و آن اين‌كه واژه‌ي «افراطي» يك واژه‌ي كلي است و حد و مرز مشخصي ندارد؛ خوب است كه ما اين واژه را تقسيم نماييم و اقسام آن را در نظر بگيريم.

گاهي ما چيزي را از بيرون بر قرآن تحميل مي‌كنيم و گاهي مطلبي علمي را از قرآن بيرون مي‌كشيم ـ تطبيقي در درون قرآن انجام مي‌دهيم ـ مثل همان كاري كه «غزالي» در كتاب الجواهر كرده است و در كتاب احياء العلوم نيز به آن اشاره دارد كه:

در قرآن هفتاد و هفت هزار علم وجود دارد.[۱۴]

هر يك از اين‌ها داراي حد، مطلع، ظاهر و باطن است كه ضرب در چهار مي‌شود. اين همه علوم، كجاي قرآن وجود دارد كه ما متوجه آن نمي‌شويم، يا ائمه(ع) بيان نكرده‌اند؟ بنابراين، اين، قسمي از تفسير ناصحيح علمي است و تحت ضوابط و معيارهاي صحيح تفسير علمي قرار نمي‌گيرد. اگرچه هر دو، نوعي ايجاد ارتباط بين علم و قرآن است، اما يكي از بيرون است و ديگري از درون.

به نظر من، با پرداختن به مبحث معيارها، مطلب قدري روشن خواهد شد.

اين‌كه فرمودند: گاهي از درون و گاهي از بيرون؛ آيا تاكنون عالمي از درون قرآن، علمي را كه در بيرون نيست استخراج كرده است؟ من فكر مي‌كنم نوع بحث، لفظي است؛ يعني علوم بيروني‎اند و مفسر مي‌خواهد براي آن از قرآن تأييد پيدا كند؛ اما غزالي كه مي‌گويد در قرآن هفتاد و هفت هزار علم وجود دارد، خود ايشان براي آن شاهدي نياورده است.

معيار صحيح تفسير علمي

معيار صحيح تفسير علمي چيست؟

شايد بسياري از اختلافات مخالفين و موافقين به معيار تفسير علمي برگردد. براي تفسير علمي چند معيار لازم است:[۱۵]

معيار اول رعايت قوانين تفسير است كه بعضي از اين‌ها به مفسر و بعضي به متن بر‌مي‌گردد. جناب سيوطي[۱۶] براي مفسر قرآن پانزده شرط ذكر نموده است. علماي الازهر در يك اطلاعيه‌ و زرقاني در كتاب مناهل العرفان يازده شرط ذكر نموده‌اند.

پس اولين معيار، رعايت شرايط مفسر است؛ گرچه شايد نتوان مستقيماً آن را معيار تفسير علمي خواند؛ لكن وقتي كه مثلاً يك عالم زيست‌شناسي كه هيچ اطلاعي از لغت عرب، ادبيات عرب يا از فصاحت و بلاغت ندارد و قصد تفسير علمي قرآن را دارد، اين معيار مورد استفاده قرار مي‌گيرد.

معيار دوم اين است كه به شأن و جايگاه قرآن توجه كنيم؛ يعني مقام قرآن و نيز جايگاه شارع در تبيين قرآن آشكار گردد؛ آيا جايگاه قرآن، هدايت و رهاندن بشر از ضلالت و گمراهي است، يا تبيين مباحث فلسفي و علمي؟ در اين باره قرآن مي‌فرمايد:

اين كتاب، «هُديً للمتّقين»[۱۷] است؛ براي هدايت است، «يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ»[۱۸] است؛ به راهي كه استوارترين راه‌هاست هدايت مي‌كند.

قرآن با خطاب به پيامبر(ص) پنج هدف را در آيه‌‌ي زير بيان مي‌كند:

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِيراً[۱۹]؛ اي پيامبر! ما تو را گواه فرستاديم و بشارت دهنده و انذار كننده و تو را دعوت كننده‌ي به سوي خدا، به فرمان او و چراغي روشني بخش.

به عقيده‌ي ما اگر آيه‌اي اشاره‌ي علمي دارد، آن هدف اصلي نبوده، بلكه بيان آن به خاطر شأن هدايتي بوده است. وقتي قرآن ۱۴ قرن پيش به عنوان مثال مي‌فرمايد: «وَ الشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَها»[۲۰] درست است كه اين آيه اشاره‌ي علمي دارد، اما هدف از آن برداشت هدايت است؛ حال شما از «وَ الشَّمْسُ تَجْرِي» پي به خالقش ببريد يا به توحيدش؛ لذا اغلب آيات علمي قرآن در پايان به مسئله‌ي توحيد، معاد و هدف‌دار بودن خلقت بر‌مي‌گردد؛ مثلاً در معرفي كافر مي‎گويد:

كافر مثل كسي است كه از جو بيرون رود و نتواند نفس بكشد.[۲۱]

درست است كه اين يك بيان علمي است كه خارج از جَو، اكسيژن نيست، ولي اين در واقع در مقابل آيه‌ي «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»[۲۲] و نيز نداشتن حيات معنوي كافر است.

معيار سوم كه شايد مختص باشد اين است ‌كه، تكيه بر قوانين علمي قطعي است نه بر فرضيه‌ها و نظريه‌هاي حدسي؛ حال اگر مفسر بزرگواري به صرف احتمال دادن حيات در كرات ديگر، از آيه‌ي «يُرْسَلُ عَلَيْكُما شُواظٌ مِنْ نارٍ وَ نُحاسٌ[۲۳] (خدا بر سر شما شراره‌هاي آتش و مس گداخته فرود مي‎آورد تا هيچ نصرت و نجاتي نيابيد) استفاده‌ي حيات نمايد و آن را كنايه از اين بداند كه در ميان ساكنان كرات ديگر و كره‌ي زمين در آينده جنگي در مي‌گيرد و آنها آتش بر سر زمينيان مي‌ريزند و اين‌ها دفاع مي‌كنند، اين يك فرضيه يا نظريه است؛ يا مثلاً به بمب اتم يا ماهواره‌ها تعبير كند، همان بحث افراطي است كه لطمه مي‌زند؛ لذا معيار سوم، تكيه بر قوانين علميِ قطعي و پرهيز از فرضيه‌ها و نظريه‌هاست.

معيار چهارم كه خيلي مهم است، ارتباط بين قانون علمي و آيه‌ي مورد نظر است؛ مثلاً مي‌گويد آب «H۲o» است و اين مسلم است؛ اما از هر آيه‌اي مي‌توان به عنوان پشتوانه براي اين قانون علمي استفاده نمود؟ پس بايد بين قانون علمي و آيه ارتباط باشد.

معيار پنجم اين‌ است كه تعارضي بين تفسير علمي و حقايق و مضامين قطعي شرعي نباشد.

از ظهور «پوپر» (حدود ۵۰ سال پيش) ما چيزي به عنوان «قانون» در علم نداريم و حتي ممكن است چيزي به عنوان «قطعيت» هم نداشته باشيم ـ البته بعضي منكرند ـ بنابراين، هرچه هست ـ به قول بعضي فيزيك‌دانان ـ افسانه‌هاي مفيد است[۲۴]؛ يعني نظريه‌هايي كه ما بر اساس آن هواپيما مي‌سازيم و با آن مسافرت مي‌كنيم؛ ولي اين نظريه‌ها، ابطال‌پذيرند نه اثبات‌پذير؛ به عبارت ديگر، اين مطالب ممكن است هيچ وقت اثبات نشوند، بلكه مورد نقض قرار گيرند، ولي در عين حال تا وقتي كه مفيد و كارسازند از آن استفاده مي‌كنيم و با آمدن نظريه‌ي بهتر، آن را جاي‌گزين مي‌كنيم.

ما در علم چيزي به عنوان قانون قطعي اثبات شده نداريم؛ همان‌طور كه فرموديد، بايد اولاً مسائل را به صورت غيرقطعي به قرآن نسبت داد؛ يعني بگوييم كه احتمالاً اين آيه‌ي قرآن به نيروي جاذبه اشاره دارد. در كتابي[۲۵] حدود ۳۰۰ مورد از آيات علمي قرآن را بررسي كرديم، شش مورد از اعجاز علمي قرآن را پذيرفتيم و ۲۹۴ مورد را رد كرديم؛ پس نبايد تئوري‌هاي ظني را به طور قطعي به قرآن نسبت دهيم؛ البته برخي موارد ممكن است پشتوانه‌اش دليل عقل يا بداهت حسي باشد؛ مثل حركت زمين، در اين موارد مي‌توانيم به صورت احتمالي نسبت دهيم كه به دام تفسير به رأي نيفتيم، و تغييراتي كه در علوم حاصل مي‌شود به قرآن راه پيدا نكند و به تفسير ما ضرر نزند.

منابع

  1. سوره‌ي ذاريات، آيه‌ي ۴۹.
  2. سوره‌ي حجر، آيه‌ي ۲۲.
  3. سوره‌ي فاطر، آيه‌ي ۹.
  4. سوره‌ي معراج، آيه‌ي ۴۰.
  5. محمد حسين طباطبايي، همان، ج۱، ص۷.
  6. محمد عبده، تفسير جزء عم، ص۱۶۱.
  7. سوره‌ي نحل، آيه‌ي ۸۲.
  8. عبدالرزاق نوفل، القرآن و العلم الحديث، ص۲۱۲.
  9. سوره‎ي اعراف، آيه‎ي ۷۱۹.
  10. عبدالرزاق نوفل، همان، ص۱۵۵.
  11. سوره‎ي بروج، آيه‎ي ۲۱.
  12. محي الدين عجوز، معالم القرآن في عوامل الاكوان، ص۳۸۹.
  13. براي مطالعه‌ي بيش‌تر ر.ك: ناصر رفيعي محمدي، تفسير علمي قرآن، ج۲، ص۱۷۳ـ ۱۹۷.
  14. ابوحامد غزالي، احياء علوم الدين، ج۱، ص۳۶۱.
  15. ر.ك: ناصر رفيعي محمدي، همان، ج۲، ص۲۰۹ - ۲۳۸.
  16. جلال‌الدين سيوطي، الاتقان، ج۲، ص۳۹۷.
  17. سوره‌ي بقره، آيه‌ي ۲.
  18. سوره‌ي اسراء، آيه‌ي ۹.
  19. سوره‌ي احزاب، آيه‌ي ۴۶ـ۴۷.
  20. سوره‌ي يس، آيه‌ي ۳۸.
  21. سوره‌ي انعام، آيه‌ي ۱۲۵.
  22. سوره‌ي رعد، آيه‌ي ۲۸.
  23. سوره‌ي رحمن، آيه‌ي ۳۵.
  24. ر.ك: محمد علي رضايي اصفهاني، همان، بحث قطعيت علوم بشري و قانون.
  25. محمد علي رضايي اصفهاني، پژوهشي در اعجاز علمي قرآن.

v