روشهای تفسیری
علاوه بر تبیین روش علمی، روشهای دیگر و ملاک مجزا کردن این روش با روشهای دیگر چیست؟
دکتر رضایی: در مباحث تفسیری گاهی «روش تفسیر» و گاهی «گرایش تفسیری» و، به زبان عربی، «منهج» یا «الوان» گفته میشود.
وقتی در تفسیر آیات قرآن از ابزار عقل استفاده کنیم و نتایجی به دست آید و مفهوم و مفاد آیه روشن شود، تفسیر عقلی است؛ همچنین اگر با استفاده از روایات پیامبر اکرم(ص) یا ائمهٔ اطهار(ع) همراه با مبانی ویژهای که در مباحث روایات و حجیّت خبر واحد است، مفاد آیه روشن شود، به این روش، روش تفسیر روایی گویند.
بنابراین، روش عبارت است از: استفاده کردن از ابزارهای خاصی برای تفسیر قرآن، با توجه به مبانی خاصی که نتایج ویژهای را به دنبال داشته باشد.[۱]
روش دارای اقسام زیادی است؛ مثل روش تفسیر عقلی، تفسیر علمی، تفسیر روایی و تفسیر قرآن به قرآن. در تفسیر علمی قرآن از ابزار علوم تجربی استفاده میکنیم؛ یا به تعبیر دیگر، استخدام علوم تجربی برای فهم آیات قرآن که نتایج مشخصی را هم به دنبال دارد؛ اما در گرایشهای تفسیری وقتی که مفسر به خاطر سلیقه و علاقهٔ خاص یا تخصص ویژهاش، از مطالبی همچون فلسفه یا مطالب علمی بیش از حد در تفسیرش استفاده کند، ولو اینکه اینها را به عنوان ابزار به کار نبرد، گرایش تفسیری یا لون تفسیری مینامند؛ مثل تفسیر طنطاوی[۲] که حجم مطالب علمی آن زیاد است؛ یا تفسیر فخر رازی[۳] که رنگ کلامی به خود گرفته است، هرچند ممکن است روش آن روش کلامی نباشد. روش و لون ملازمهای با هم ندارند.
بنابراین، روش تفسیر قرآن یک بحث، و الوان و گرایشهای تفسیری قرآن بحث دیگری است. به عقیدهٔ ما روش تفسیر علمی یک روش است نه یک رنگ؛ همانطور که روش تفسیر قرآن به قرآن روش خاصی است، چون نتایج مشخصی را به دنبال دارد.
این روشها نیز تقسیمبندی شدهاند؛ گاهی آن را براساس نوع چینش مفسر، به تفسیر ترتیبی یا تفسیر موضوعی و گاهی به تفسیر نقلی یا تفسیر اجتهادی تقسیم کرده و روش تفسیر نقلی را نیز به روش تفسیر قرآن به قرآن (مانند: المیزان) و روش قرآن به روایات تقسیم نمودهاند. تفسیر قرآن به دو بخش تفسیر ناقص و تفسیر کامل یا اجتهادی تقسیم میشود و روش ناقص، به روایی و غیرروایی تقسیم میشود که روش غیرروایی شامل روش عقلی، علمی، عرفانی یا رمزی و امثال آن میشود.[۴] البته بعضی قایلاند که میتوان روش تفسیری را از جهت اعتبار به معتبر و غیرمعتبر تقسیم نمود؛ در نتیجه، دیدگاههای مختلف و تقسیمات مختلف بر مبناهای خاصی وجود دارد.
لطفاً نظر خود را در این مورد و همچنین دربارهٔ اقسام تفسیر بیان کنید؟
دکتر رفیعی: بحث دکتر رضایی دربارهٔ روشها کافی بود. به نظر بنده باید بین روشهای تفسیری و گرایش و به تعبیر بعضی از متأخرین، اتّجاهات و اهتمامات تفسیری) تفاوت گذاشت. گاهی مفسّر با روشِ تفسیرِ قرآن به قرآن، یا روش قرآن به حدیث، یا تفسیمبندیهای عقلی، نقلی و غیره وارد میشود؛ اما صبغهای که دنبال میکند، صبغهٔ فلسفی، یا کلامی یا اجتماعی یا اخلاقی است. طبیعی است که اگر ما این دو را تفکیک کنیم و روش را شیوهای بدانیم، مفسر بهتر برای فهم و تبیین مراد آیات آن را به کار میبرد؛ مثلاً، ابن عباس معتقد است که تفسیر بر چهار وجه است:
- وجهی که عرب آن را میفهمد.
- تفسیری که هیچکس نسبت به جهل آن معذور نیست و باید همگان آن را بدانند.
- تفسیری که تنها علما و محققان آن را میدانند.
۴. تفسیری که فقط خدا از آن آگاه است.[۵]
در شیوهٔ تفسیر هم برخی قایلاند که اگر در تمام آیات سریان داشته باشد، طبیعی است که دیگر روش نخواهد بود؛ متأخرین، در تقسیمبندی اینها را جزء اتجاهات و اهتمامات[۶] یا گرایشها، یا لونها آوردهاند.[۷]
اما یک دیدگاه این است که خود روشْ ناقص و کامل دارد؛ گاهی قابل سریان در همهٔ آیات است و گاهی اینطور نیست؛ کما اینکه در روش تفسیر قرآن به حدیث، شاید ما برای همهٔ آیات حدیث نداشته باشیم، یا در تفسیر قرآن به قرآن برای همهٔ آیات نتوانیم در خود قرآن پشتوانهای بیابیم. بدیهی است که باید بین صبغهٔ نظری مفسر و روش و شیوهٔ او تفاوت گذاشت؛ مثل مرحوم علامه طباطبایی که روش ایشان تفسیر قرآن به قرآن است، ایشان دربارهٔ روش تفسیر قرآن با قرآن میفرماید:
چه طور میتوان پذیرفت که قرآن بیان همه چیز باشد، اما بیان خودش نباشد، با اینکه خدا دربارهٔ قرآن فرموده: «هُدیً لِلنَّاسِ وَ بَیِّناتٍ مِنَ الْهُدی وَ الْفُرْقانِ»؛[۸] چگونه ممکن است قرآن مایهٔ هدایت و میزان سنجش خوب و بد و وسیلهٔ روشنی برای عالمیان باشد، ولی در موضوع فهم خود آیات قرآن که جهانیان احتیاج شدید به آن دارند، آنها را مستغنی نسازد![۹]
ایشان دربارهٔ نقص سایر روشهای تفسیری میفرمایند:
وقتی درست دقت میکنیم میبینیم تمام روشهای تفسیری در این نقیصه مشترکاند که نتایج بحثهای علمی یا فلسفی و غیر آن را از خارج گرفته و بر مضمون آیات تحمیل میکنند؛ لذا تفسیر آنها سر از تطبیق بیرون آورده است؛ روی همین جهت، بسیاری از حقایق قرآن را مجاز جلوه داده، و آیات را تأویل کردهاند؛ لازمهٔ اینطور تفسیرها این است که قرآنی که خود را «هُدیً لِلْعالَمینَ» و «نُورٌ مٌبینٌ» و «تِبْیانٌ کُلِ شَیْءٍ» معرفی میکند از جای دیگر روشنی بگیرد و وسیلهٔ هدایتی از خارج بگیرد و بالاخره محتاج چیزی دیگر باشد. راستی این چیز دیگر چیست و تا چه اندازهای ارزش دارد و اگر اختلافی در آن واقع شد چه باید کرد؟[۱۰]
اما گاهی تفسیر، صبغهٔ فلسفی یا صبغهٔ روایی و کلامی دارد؛ لذا بین این دو (روش و گرایش) باید فرق قایل شویم؛ لکن بعضی از مباحث، تا حدودی به الفاظ بر میگردد؛ در واقع آن شیوهها و روشها و الوان راهکارهای شخصیاند. هرکدام از اینها در یک تقسیمبندی، بر اساس سلیقه بوده است.
بنابراین، «روش» گاهی اوقات به خاطر خود معارف قرآن است و معارف قرآن دارای ابعاد مختلفی است؛ مانند بعد عقلی، بعد عرفانی و ابعاد علمی؛ یعنی خود قرآن این تنوع نگاهها و روشها را اقتضا میکند، نه اینکه چیزی از بیرون بر قرآن تحمیل شده و همهاش دید مفسر باشد، بلکه مقداری از آن هم اقتضائات علوم قرآنی است.
منابع
- ↑ ر. ک. محمدعلی رضایی اصفهانی، همان، ص۹۰.
- ↑ ر. ک. طنطاوی، الجواهر فی تفسیر القرآن.
- ↑ فخرالدین الرازی، تفسیر کبیر.
- ↑ ر. ک. محمدعلی رضایی اصفهانی، همان، فصل روشهای تفسیری، ص۹۰–۱۰۳.
- ↑ طبری، جامع البیان، ج۱، ص۳۴.
- ↑ مراد مبحثی است که مفسر در تفسیرش به آن اهتمام دارد، گاهی به دنبال توضیح قرآنی از طریق لغت است یا اعراب، یا….
- ↑ جمعی از دانشمندان، العدد الاول، رساله القرآن، ص۱۸.
- ↑ سورهٔ بقره، آیهٔ ۱۸۷.
- ↑ محمد حسین طباطبایی، همان، ج۱، ص۱۳.
- ↑ همان، ج۱، ص۹.