مذهب شاه نعمتالله ولی: تفاوت میان نسخهها
A.rezapour (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{در دست ویرایش|کاربر= | {{در دست ویرایش|کاربر=A.rezapour }} | ||
{{شروع متن}} | {{شروع متن}} | ||
{{سوال}} | {{سوال}} |
نسخهٔ ۳ سپتامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۲:۱۰
این مقاله هماکنون به دست A.rezapour در حال ویرایش است. |
شاه نعمتالله ولی چه مذهبی داشت؟
سید نعمتالله فرزند عبدالله ملقب به نورالدین به سال ۷۳۱ هجری قمری در شهر حلب از کشور شام تولد یافت.[۱] وی دارای عقاید عرفانی خاصی بوده و خودش را شایسته مقام ولایت میدانست[۲] لذا لقب ولی بر خود نهاده بود و آن را مکرر در دیوان اشعارش نیز آورده است چنانکه میگوید:
نعمتالله ماست پیر و ولی[۳]
از دیگر سوی برخی محققین عقیده دارند که از آن جهت که بعضی از بزرگان صوفیه برای خود سلطنت و حکومت ظاهری و باطنی نسبت به پیروانشان قائل بودهاند از این رو به آخر و اول اسم خود کلمه شاه را اضافه کردهاند همانند شاه نعمتالله یا نور علیشاه و امثال آن.[۴] همانگونه که خود شاه نعمتالله تصریح کرده است:
بنده حضرت خداوندم
همانگونه که خود شاه هزار سلطانم[۵]
همچنین او در بسیاری از اشعار خود به کلمه سید تخلص کرده است از اینرو او را سید نعمتالله یا سید نورالدین هم نامیدهاند.
در خرابات مغان دیگر مجو
همچو سید نعمتالله رند مست[۶]
سید نعمتالله مسافرتهای بسیاری را انجام داده است از آن جمله سفر وی به عراق، مصر، حجاز و سپس به ایران و ترکستان. او در هرات ازدواج نمود و سپس عازم کوه بنان کرمان گردید او بالاخره در ماهان اقامت گزید و در همانجا خانقاه خیرآباد و باغ خلوت و باغ مشهد را احداث نمود و ۲۵ سال آخر عمر خود را در کرمان و ماهان بسر برد.[۷]
مهمترین استادی که برای او ذکر میکنند و خود نیز او را بسیار ستوده است، شیخ عبدالله یافعی بوده است. شاه نعمتالله در سن ۲۴ سالگی در مکه مکرمه به مدت ۷ سال از شخص مزبور کسب علم نموده است. و خود در این مورد میگوید:
بود سلطان اولیای زمان
بود روح القدس وی را همدم
سینه اش بود مخزن الاسرار
دردش بود گنج حق مدغم
و در نهایت چون همراه این استاد خویش طی مراحل عرفانی نمود، شیخ یافعی او را مقام خلافت خویش داد و خرقه اش بخشید و به ارشاد گماشت.[۸]
اما در مورد مذهب شاه نعمتالله باید یادآور شد که او به گواه اشعار فراوانی که خود سروده و نیز همراهی با استاد خویش شیخ عبدالله یافعی، از اهل سنت بوده است، که به پاره ای از این دلایل اشاره میشود:
۱- به تصریح خود شاه ولی، سلسله مشایخ وی و خرقه او به شیخ احمد غزالی و حسن بصری میرسد که تمامی مورخان و صاحبان تراجم آنان را سنّی میدانند.[۹]
۲- شیخ عبدالله یافعی که او را استاد اقباد حنفی و شافعی شمردهاند در میان اهل سنت از تکریم فراوانی برخوردار است و امکان ندارد که مریدی صادق و عاشق مثل شاه ولی با استاد خویش هم مرام نباشد با اینکه با القاب و عناوین بزرگی او را ستوده است.[۱۰]
۳- اشعاری که بر تسنن خود تصریح کرده است: مثلاً او در دوستاری خلفاء را شدین چنین گفته است:
چهار یار رسولند دوستان خدا
به دوستی یکی دوست دارشان هرچار[۱۱]
ره سنّی گزین که مذهب ماست
ورنه گم گشتهای و در خللی[۱۲]
هم چنین در رساله مراتب الالهیه میگوید: «از نبی بر چهار رکن نبوت که ابوبکر و عمر و عثمان و امیرالمؤمنین علی است، ابوبکر صورت قلب است و عمر صورت عقل و عثمان صورت روح و علی صورت نفس و از ایشان بر چهار امام که ایشان چهار رکنند از ارکان الهی و آن، مالک است و احمد و (ابو) حنیفه و شافعی.»[۱۳]
او در باب حقانیت مذهب تسنن و برتری آن بر سایر مذاهب میگوید: «نزد ارباب بصائر مقرر است که اقرب طرق و انور سبل، طریق اهل سنت و جماعت است … امام حق بعد از رسول(ص) … امیرالمؤمنین ابابکر است …»[۱۴]
البته گفتنی است شاه نعمتالله همچنان به حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) و اولاد آن حضرت هم ابراز ارادت نموده و از آنان به نیکی یاد نموده امّا چونان شیعیان به امامت آن بزگواران اعتقادی نداشته است ولی از خوارج که بر حضرت علی شوریدند نیز بیزاری جسته است. چنانچه میگوید:
و دمبدم دم از ولای مرتضی باید زدن
دلت دل در دامن آل عبا باید زدن[۱۵]
ظاهراً در زمان حیات شاه نعمتالله نیز مذهب او مورد تردید و پرسش معاصرانش قرار میگرفته است. چنانچه با لحن تندی در جواب این سؤالات چنین گفته است:
پرسند زمن چه کیش داری
ای بی خبران چه کیش دارم
از شافعی و ابوحنیفه
آئینه خویش بیش دارم
در علم نبوت و ولایت
از جمله کمال بیش دارم[۱۶]
از سوی دیگر شاه نعمتالله ولی در تعریف از خویش و ادعای کمالات بزرگی که دیگران فاقد آن هستند، خودداری نکرده و در موارد بسیاری به خودستایی پرداخته و گفته است:
نعمتالله رسید تا جایی
که به جز جان اولیا نرسد[۱۷]
ما خاک راه را به نظر کیمیا کنیم
صد درد دل به گوشه چشمی دوا کنیم[۱۸]
در مجمع انبیاء حریفیم
سر حلقه جمله اولیاییم[۱۹]
امّا او از خودستایی قدم فراتر نهاده و به انحصار طلبی و خودمنشی روی آورده و پیروی از هر مرشد دیگری را مایه گمراهی و ضلالت دانسته و بی پرده گفته:
جز طریق نعمتالله در جهان راهی نرو
ورروی راه دگر می دان که سرگردان شوی[۲۰]
نعمتالله را مشو منکر
ور شوی کافری و در خللی[۲۱]
ذکر این نکته خالی از لطف نیست که خواجه حافظ شیرازی که از معاصرین شاه نعمتالله بوده است. از این همه خودستایی او به تنگ آمده و از راه طعن به او، چنین گفته است:
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا شود که گوشه چشمی به ما کنند!؟
دردم نهفته به زطبیبان مدعی
باشد که زخرانه غیبم دوا کنند[۲۲]
منابع
- ↑ فرزام، حمید، تحقیق در احوال و نقد آثار و افکار شاه نعمتالله ولی، تهران، سروش، چاپ اول، ۱۳۷۴، ص۱۷.
- ↑ رساله تفسیر لااله الاالله جزو رسائل شاه نعمتالله ولی، تهران، انتشارات خانقاه نعمتاللهی، ۱۳۴۳، ج۴، ص۸۸.
- ↑ دیوان شاه نعمتالله ولی، به اهتمام محمود علمی، تهران، ۱۳۲۸، ص۵۴۹.
- ↑ بدیع الزمان فروزانفر، رساله در تحقیق احوال و زندگانی مولانا جلال الدین بلخی، تهران، ۱۳۱۵، ص۲ – ۳.
- ↑ همان، دیوان شاه نعمتالله ولی، ص۳۹۸.
- ↑ دیوان، ص۹۷.
- ↑ ر. ک. کرمانی، عبدالرزاق، مناقب شاه نعمتالله ولی، جزو مجموعه در ترجمه احوال شاه نعمتالله ولی، صص ۴۵ – ۴۷.
- ↑ دیوان شاه نعمتالله ولی، ص۳۷۰.
- ↑ حمید فرزام، نشریه دانشکده ادبیات اصفهان، مقاله: اختلاف جامی با شاه ولی، ۱۳۴۲، ش ۲، ص۱۰.
- ↑ السُبُکی، طبقات الشافعیه، مصر، ۱۳۲۴ هـ. ق، ج۶، ص۱۰۳.
- ↑ دیوان، ص۳۲۱.
- ↑ دیوان، ص۵۵۰.
- ↑ رسایل شاه نعمتالله ولی، به مساعی عبدالحسین ذوالریاستین، مطبعه ارمغان، ۱۳۱۱، ص۹۰.
- ↑ فرزام، حمید، پیشین، ص۵۹۶.
- ↑ دیوان شاه نعمتالله ولی، ص۳۰.
- ↑ دیوان، ص۵۷۹.
- ↑ همان، ص۲۸۲.
- ↑ همان، ص۴۳۶.
- ↑ همان، ص۴۳۲.
- ↑ همان، ص۵۵۱.
- ↑ همان، ص۵۴۹.
- ↑ دیوان حافظ، نسخه قاسم غنی و دکتر قزوینی، تهران، اقبال، چاپ نهم، ۱۳۷۰، ص۱۲۲.