تفاوت جسم و روح انسان: تفاوت میان نسخه‌ها

Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
از ویکی پاسخ
جز (ابرابزار)
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲: خط ۲:
{{شروع متن}}
{{شروع متن}}


سؤال: مگر گفته نشده که حقیقت انسان روح اوست؟ پس چرا باز ما می‌گوییم روح من؟ انگار روح مقابل ما است و ما میگیم این برا منه؟ حقیقت اصلی ما چیه؟
{{سوال}}
 
مگر گفته نشده که حقیقت انسان روح اوست؟ پس چرا باز ما می‌گوییم روح من؟ انگار روح مقابل ما است و ما میگیم این برا منه؟ حقیقت اصلی ما چیه؟
با سلام و احترام خدمت شما پرسشگر گرامی! از این که با مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات مکاتبه نموده‌اید صمیمانه تشکر می‌کنیم.
{{پایان سوال}}
 
{{پاسخ}}
پاسخ تفصیلی:


پرسشگر گرامی انسان مخلوقی است که از جسم و روح تشکیل شده است. در جای خود ثابت شد که روح مجرد از ماده است و نیازی به مکان ندارد؛ زیرا مکان داشتن از خصوصیات جسم و جسمانیت است. ولی با توجه به این که در عالم ماده است و در افعال خود نیاز به آلات و ابزار دارد، اینجاست که با بدن ارتباط برقرار می‌کند و آن ارتباط از نوع تصرف است و همین رابطه یک نحو اتحاد را در میان این دو (روح و بدن) به وجود می‌آورد.<ref>ترجمه تفسیر المیزان، ج۱، ص۵۱۵، چاپ بنیاد علمی و فکری علامه.</ref> به عبارت دیگر، بدن تنها یک ابزار است که نفس (روح) به وسیله آن کارهای مادی خود را انجام می‌دهد و چون بین نفس (روح) و بدن وحدت برقرار است بدن را به نام نفس می‌نامند وگرنه اسماء اشخاصی در حقیقت اسم نفوس آنهاست و نه بدنهایشان، بنابراین انسانیّت انسان و حقیقت انسان به واسطه روح و نفس اوست نه بدن او.<ref>همان مدرک، ج۱۰، ص۱۸۸.</ref>
پرسشگر گرامی انسان مخلوقی است که از جسم و روح تشکیل شده است. در جای خود ثابت شد که روح مجرد از ماده است و نیازی به مکان ندارد؛ زیرا مکان داشتن از خصوصیات جسم و جسمانیت است. ولی با توجه به این که در عالم ماده است و در افعال خود نیاز به آلات و ابزار دارد، اینجاست که با بدن ارتباط برقرار می‌کند و آن ارتباط از نوع تصرف است و همین رابطه یک نحو اتحاد را در میان این دو (روح و بدن) به وجود می‌آورد.<ref>ترجمه تفسیر المیزان، ج۱، ص۵۱۵، چاپ بنیاد علمی و فکری علامه.</ref> به عبارت دیگر، بدن تنها یک ابزار است که نفس (روح) به وسیله آن کارهای مادی خود را انجام می‌دهد و چون بین نفس (روح) و بدن وحدت برقرار است بدن را به نام نفس می‌نامند وگرنه اسماء اشخاصی در حقیقت اسم نفوس آنهاست و نه بدنهایشان، بنابراین انسانیّت انسان و حقیقت انسان به واسطه روح و نفس اوست نه بدن او.<ref>همان مدرک، ج۱۰، ص۱۸۸.</ref>
خط ۱۴: خط ۱۳:
در حقیقت تعبیر به «روح من» یعنی «خود من» یعنی روحی که به این بدن تعلق گرفته و این تعبیر مجاز است و این که هر انسانی با بدن خاص برای خویش دارای روحی مستقل است و به تعداد انسان‌ها (بدن‌ها) روح وجود دارد؛ بنابراین اطلاق روح من ایرادی ندارد و انسان می‌تواند روح را به خویش نسبت دهد و با این نسبت از روح‌های دیگر تفکیک قائل شود.
در حقیقت تعبیر به «روح من» یعنی «خود من» یعنی روحی که به این بدن تعلق گرفته و این تعبیر مجاز است و این که هر انسانی با بدن خاص برای خویش دارای روحی مستقل است و به تعداد انسان‌ها (بدن‌ها) روح وجود دارد؛ بنابراین اطلاق روح من ایرادی ندارد و انسان می‌تواند روح را به خویش نسبت دهد و با این نسبت از روح‌های دیگر تفکیک قائل شود.


منابع برای مطالعه بیشتر:
{{پایان پاسخ}}
 
==مطالعه بیشتر==
۱. مکارم شیرازی، ناصر، معاد و جهان پس از مرگ، ص۲۳۷–۳۰۳.
* مکارم شیرازی، ناصر، معاد و جهان پس از مرگ، ص۲۳۷–۳۰۳.
 
* مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۲، ص۲۵۲، ج۴، ص۸۵، ج۲۶، ص۵۷.
۲. سبحانی، جعفر، معادشناسی در پرتو کتاب، سنت، عقل، ترجمه علی شیروانی، ص۴۱–۵۲.
 
۳. مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، ج۵، ص۲۸۷–۳۰۴.
 
۴. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۲، ص۲۵۲، ج۴، ص۸۵، ج۲۶، ص۵۷.
 
حدیث اخلاقی: امام علی:
 
الْإِیمَانُ شَجَرَه أَصْلُهَا الْیَقِینُ وَ فَرْعُهَا الْتُّقَی وَ نُورُهَا الْحَیَاءُ وَ ثَمَرُهَا السَّخَاءُ. (عیون الحکم، ص۲۲)
 
ایمان درختی است که اصلش یقین و شاخه‌هایش تقوا ونورش حیاء ومیوه اش سخاوت است.


== منابع ==
== منابع ==

نسخهٔ ‏۲۹ نوامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۴:۰۸


سؤال

مگر گفته نشده که حقیقت انسان روح اوست؟ پس چرا باز ما می‌گوییم روح من؟ انگار روح مقابل ما است و ما میگیم این برا منه؟ حقیقت اصلی ما چیه؟


پرسشگر گرامی انسان مخلوقی است که از جسم و روح تشکیل شده است. در جای خود ثابت شد که روح مجرد از ماده است و نیازی به مکان ندارد؛ زیرا مکان داشتن از خصوصیات جسم و جسمانیت است. ولی با توجه به این که در عالم ماده است و در افعال خود نیاز به آلات و ابزار دارد، اینجاست که با بدن ارتباط برقرار می‌کند و آن ارتباط از نوع تصرف است و همین رابطه یک نحو اتحاد را در میان این دو (روح و بدن) به وجود می‌آورد.[۱] به عبارت دیگر، بدن تنها یک ابزار است که نفس (روح) به وسیله آن کارهای مادی خود را انجام می‌دهد و چون بین نفس (روح) و بدن وحدت برقرار است بدن را به نام نفس می‌نامند وگرنه اسماء اشخاصی در حقیقت اسم نفوس آنهاست و نه بدنهایشان، بنابراین انسانیّت انسان و حقیقت انسان به واسطه روح و نفس اوست نه بدن او.[۲]

بنابراین روح مدبّر بدن است و بدن به عنوان ابزار و آلات در خدمت روح می‌باشد و روح از طریق آن و قواهای آن با عالم ماده ارتباط برقرار کرده و آنها را ادراک می‌کند.

در حقیقت تعبیر به «روح من» یعنی «خود من» یعنی روحی که به این بدن تعلق گرفته و این تعبیر مجاز است و این که هر انسانی با بدن خاص برای خویش دارای روحی مستقل است و به تعداد انسان‌ها (بدن‌ها) روح وجود دارد؛ بنابراین اطلاق روح من ایرادی ندارد و انسان می‌تواند روح را به خویش نسبت دهد و با این نسبت از روح‌های دیگر تفکیک قائل شود.

مطالعه بیشتر

  • مکارم شیرازی، ناصر، معاد و جهان پس از مرگ، ص۲۳۷–۳۰۳.
  • مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۲، ص۲۵۲، ج۴، ص۸۵، ج۲۶، ص۵۷.

منابع

  1. ترجمه تفسیر المیزان، ج۱، ص۵۱۵، چاپ بنیاد علمی و فکری علامه.
  2. همان مدرک، ج۱۰، ص۱۸۸.