مفهوم تفسیر: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی پاسخ
بدون خلاصۀ ویرایش
(ابرابزار)
خط ۲: خط ۲:
{{شاخه
{{شاخه
  | شاخه اصلی = تفسیر
  | شاخه اصلی = تفسیر
  |شاخه فرعی۱ =  
  |شاخه فرعی۱ =
  |شاخه فرعی۲ =  
  |شاخه فرعی۲ =
  |شاخه فرعی۳ =
  |شاخه فرعی۳ =
}}
}}
{{سوال}}
{{سوال}}
تعريفي از واژه‌ي تفسير بيان نماييد.
تعریفی از واژهٔ تفسیر بیان نمایید.
{{پایان سوال}}
{{پایان سوال}}


{{پاسخ}}
{{پاسخ}}
== معنای لغوی ==
== معنای لغوی ==
واژهٔ تفسیر، دارای معانی لغوی متعددی است که بیش‌تر این معانی دارای وجه مشترک‌اند؛ از جمله: کشف، روشن نمودن، آشکار ساختن، پرده‌برداری، ایضاح، ابانه، تفصیل، شرح دادن و از این قبیل معانی که بسیار به هم نزدیک‌اند و همهٔ این معانی در واقع به آشکار کردن و اظهار یک معنا و مفهوم برمی‌گردند؛ البته دربارهٔ ریشهٔ لغت تفسیر، نظرهای مختلفی بیان شده است. برخی آن را از مادهٔ «فسر»<ref>خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج۳، ص۱۳۹۵، و ابن فارس، معجم مقاییس، ج۴، ص۵۰۴.</ref> و برخی از مادهٔ «سفر» گرفته‌اند.<ref>بدرالدین زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج۲، ص۱۶۳، و امین الخولی، التفسیر، ص۵۹.</ref> عده‌ای نیز، واژهٔ تفسیر را لغت «دخیل» دانسته‌اند؛ یعنی از زبان دیگری وارد زبان عربی شده است.<ref>آرتور جفری، واژه‌های دخیل، ترجمهٔ فریدون بدره، ص۱۵۷.</ref> به هر حال، واژهٔ تفسیر یک بار در قرآن کریم استعمال شده است و به معنای روشن نمودن و آشکار ساختن است.


واژه‌ي تفسير، داراي معاني لغوي متعددي است كه بيش‌تر اين معاني داراي وجه مشترك‌اند؛ از جمله: كشف، روشن نمودن، آشكار ساختن، پرده‌برداري، ايضاح، ابانه، تفصيل، شرح دادن و از اين قبيل معاني كه بسيار به هم نزديك‌اند و همه‌ي اين معاني در واقع به آشكار كردن و اظهار يك معنا و مفهوم بر‌مي‌گردند؛ البته درباره‌ي ريشه‌ي لغت تفسير، نظرهاي مختلفي بيان شده است. برخي آن را از ماده‌ي «فسر»<ref>خليل بن احمد فراهيدي، كتاب العين، ج۳، ص۱۳۹۵، و ابن فارس، معجم مقاييس، ج۴، ص۵۰۴.</ref> و برخي از ماده‌ي «سفر» گرفته‌اند.<ref>بدرالدين زركشي، البرهان في علوم القرآن، ج۲، ص۱۶۳، و امين الخولي، التفسير، ص۵۹.</ref> عده‌اي نيز، واژه‌ي تفسير را لغت «دخيل» دانسته‌اند؛ يعني از زبان ديگري وارد زبان عربي شده است.<ref>آرتور جفري، واژه‌هاي دخيل، ترجمه‌ي فريدون بدره‌، ص۱۵۷.</ref> به هر حال، واژه‌ي تفسير يك بار در قرآن كريم استعمال شده است و به معناي روشن نمودن و آشكار ساختن است.
== معنای اصطلاحی ==
 
در ارتباط با معنای اصطلاحی تفسیر، برخی مطالبی را آورده‌اند که به بحث علوم قرآن بر می‌گردد؛<ref>بدرالدین زرکشی، همان، ج۱، ص۲، ص۱۶۳.</ref> مثل شناخت ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه که مستقیماً با تفسیر ارتباط ندارند؛ امّا مفسران تعاریف متعددی از معنای اصطلاحی تفسیر ارائه نموده‌اند؛ از جمله، علامه طباطبایی می‌فرمایند:
==معنای اصطلاحی ==
 
در ارتباط با معناي اصطلاحي تفسير، برخي مطالبي را آورده‌اند كه به بحث علوم قرآن بر مي‌گردد؛<ref>بدرالدين زركشي، همان، ج۱، ص۲، ص۱۶۳.</ref> مثل شناخت ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه كه مستقيماً با تفسير ارتباط ندارند؛ امّا مفسران تعاريف متعددي از معناي اصطلاحي تفسير ارائه نموده‌اند؛ از جمله، علامه طباطبايي مي‌فرمايند:
 
تفسير عبارت است از: بيان كردن معناي آيه‌هاي قرآن و پرده‌برداري از اهداف و مقاصد و مدلول آيات.<ref>علامه طباطبايي، تفسير الميزان، ج۱، ص۷.</ref>
 
مرحوم طبرسي دايره‌ي تفسير را قدري محدودتر كرده و فرموده‌اند:
 
الفاظ مشكل قرآن را تبيين كردن و مراد از آن را بيان كردن است.<ref>امين الاسلام طبرسي، مقدمه‎ي مجمع البيان،</ref>.
 
==سازگاری معنای لغوی و اصطلاحی ==


همه‌ي معاني لغوي تفسير با معاني اصطلاحي مطابق‎اند؛ هم‌چنين خود معاني لغوي به معناي واحدي برمي‎گردند؛ يعني در واقع همه‌ي لغويون به شكلي واژه‌ها را تغيير داده و الفاظ مشابه آورده‌اند؛ لكن معناي پرده‌برداري و شرح و ايضاح، كه در لغت تفسير آمده است، با معناي اصطلاحي آن تطابق بيش‌تري دارد.
تفسیر عبارت است از: بیان کردن معنای آیه‌های قرآن و پرده‌برداری از اهداف و مقاصد و مدلول آیات.<ref>علامه طباطبایی، تفسیر المیزان، ج۱، ص۷.</ref>


== تفسير و كشف مراد خداوند ==
مرحوم طبرسی دایرهٔ تفسیر را قدری محدودتر کرده و فرموده‌اند:


كشف مراد خداوند، يعني بيان مقاصد و اهداف گوينده، بخشي از تفسير است. در تفسير آيه، ضمن تبيين الفاظ و كشف ابهامات، بايد مراد گوينده نيز به دست آيد؛ لكن نبايد چيزي بر ظاهر آيه تحميل شود. طبيعي است كه منابعي براي تفسير آيات در اختيار ماست؛ مثلاً اگر بخواهيم آيه‌ي «صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ»<ref>سوره‌ي فاتحه الكتاب، آيه‌ي ۷.</ref> را تفسير كنيم، در مرحله‌ي اول، واژه را معنا و تفسير مي‌كنيم تا اطلاعاتي از اين آيه به مخاطب ارائه دهيم؛ سپس با قراردادن ساير آيات در كنار اين آيه و با تبيين معاني لغوي و نيز احاديث و منابع و مدارك عقلي كه در اختيار داريم، فهم و برداشت خود را از اين آيه اظهار مي‌داريم؛ اما ممكن است اين معنا مراد جدّي و قطعي خداوند نباشد و آيه معناي ديگري هم داشته باشد. طبيعي است كه فقط تبيين يك مصداق براي هر آيه صحيح نيست؛ لكن لازم است آن مراد كاربردي روشن شود و اسمش هم مراد جدّي گذاشته نشود.
الفاظ مشکل قرآن را تبیین کردن و مراد از آن را بیان کردن است.<ref>امین الاسلام طبرسی، مقدمهٔ مجمع البیان،</ref>


در معناي تفسير، سه عنصر اساسي وجود دارد :
== سازگاری معنای لغوی و اصطلاحی ==
* كشف ابهامات؛ همان طور كه مرحوم طبرسي اشاره كرده‌اند: «كشف المراد عن اللفظ المشكل».<ref>امين الاسلام طبرسي، مجمع‌البيان، ج۱، ص۱.</ref> گاهي يك لفظ مشكل است، لكن بايد معنايش روشن شود و ابهام لفظ برطرف گردد؛
همهٔ معانی لغوی تفسیر با معانی اصطلاحی مطابق‌اند؛ هم‌چنین خود معانی لغوی به معنای واحدی برمی‌گردند؛ یعنی در واقع همهٔ لغویون به شکلی واژه‌ها را تغییر داده و الفاظ مشابه آورده‌اند؛ لکن معنای پرده‌برداری و شرح و ایضاح، که در لغت تفسیر آمده است، با معنای اصطلاحی آن تطابق بیش‌تری دارد.


* بيان مقاصد و اهداف گوينده؛ مثلاً حقيقت است يا مجاز؛
== تفسیر و کشف مراد خداوند ==
کشف مراد خداوند، یعنی بیان مقاصد و اهداف گوینده، بخشی از تفسیر است. در تفسیر آیه، ضمن تبیین الفاظ و کشف ابهامات، باید مراد گوینده نیز به دست آید؛ لکن نباید چیزی بر ظاهر آیه تحمیل شود. طبیعی است که منابعی برای تفسیر آیات در اختیار ماست؛ مثلاً اگر بخواهیم آیهٔ «صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ»<ref>سورهٔ فاتحه الکتاب، آیهٔ ۷.</ref> را تفسیر کنیم، در مرحلهٔ اول، واژه را معنا و تفسیر می‌کنیم تا اطلاعاتی از این آیه به مخاطب ارائه دهیم؛ سپس با قراردادن سایر آیات در کنار این آیه و با تبیین معانی لغوی و نیز احادیث و منابع و مدارک عقلی که در اختیار داریم، فهم و برداشت خود را از این آیه اظهار می‌داریم؛ اما ممکن است این معنا مراد جدّی و قطعی خداوند نباشد و آیه معنای دیگری هم داشته باشد. طبیعی است که فقط تبیین یک مصداق برای هر آیه صحیح نیست؛ لکن لازم است آن مراد کاربردی روشن شود و اسمش هم مراد جدّی گذاشته نشود.


* اظهار اين مطلب با قلم يا سخن؛ لذا گفته‌اند: بايد عنصر كشف در تفسير باشد و يك حالت مكاشفه داشته باشد؛ يعني تا زماني كه مطلب در ذهن باشد تفسير نيست؛ اگر بيان شود، تفسير است؛ از اين رو، چنانچه تفكر در قرآن صورت گيرد، ولي بيان نشود، هنوز به مرحله‌ي تفسير نرسيده است.<ref>ر.ك: محمدعلي رضايي اصفهاني، درآمدي بر تفسير علمي قرآن، ص۳۸ـ۴۰.</ref>  
در معنای تفسیر، سه عنصر اساسی وجود دارد:
* کشف ابهامات؛ همان‌طور که مرحوم طبرسی اشاره کرده‌اند: «کشف المراد عن اللفظ المشکل».<ref>امین الاسلام طبرسی، مجمع‌البیان، ج۱، ص۱.</ref> گاهی یک لفظ مشکل است، لکن باید معنایش روشن شود و ابهام لفظ برطرف گردد؛
* بیان مقاصد و اهداف گوینده؛ مثلاً حقیقت است یا مجاز؛
* اظهار این مطلب با قلم یا سخن؛ لذا گفته‌اند: باید عنصر کشف در تفسیر باشد و یک حالت مکاشفه داشته باشد؛ یعنی تا زمانی که مطلب در ذهن باشد تفسیر نیست؛ اگر بیان شود، تفسیر است؛ از این رو، چنانچه تفکر در قرآن صورت گیرد، ولی بیان نشود، هنوز به مرحلهٔ تفسیر نرسیده است.<ref>ر. ک. محمدعلی رضایی اصفهانی، درآمدی بر تفسیر علمی قرآن، ص۳۸–۴۰.</ref>


مثلاً خداوند خودش را در آيات قرآن، «سميع و بصير» معرفي كرده<ref>سوره‌ي بقره، آيه‌ي ۲۲۴.</ref> و معناي لغوي و مراد استعمالي‌اش اين است كه خداوند حس شنوايي و بينايي دارد؛ اما وقتي دقت كنيم و قراين ديگري، مثل آيه‌ي (لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيءٌ) را در كنار اين آيه بگذاريم يا با قراين عقلي بسنجيم، به اين نتيجه مي‌رسيم كه مراد از سميع و بصير، علم به اشيا و مسموعات و مبصرات است، نه داشتن چشم و گوش؛ در نتيجه، مي‌توان گفت كه تفسير عبارت است از: «تبيين مراد استعمالي و جدي آيات قرآن»كه البته اين تفسير بايد بر اساس قواعد ادبيات عرب، اصول عقلايي محاوره و هم‌چنين با توجه به روايات اهل بيت(ع) صورت گيرد.<ref>ر.ك: سيوطي، الاتقان في علوم القرآن، ج۲، ص۲۱۳.</ref>
مثلاً خداوند خودش را در آیات قرآن، «سمیع و بصیر» معرفی کرده<ref>سورهٔ بقره، آیهٔ ۲۲۴.</ref> و معنای لغوی و مراد استعمالی‌اش این است که خداوند حس شنوایی و بینایی دارد؛ اما وقتی دقت کنیم و قراین دیگری، مثل آیهٔ (لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیءٌ) را در کنار این آیه بگذاریم یا با قراین عقلی بسنجیم، به این نتیجه می‌رسیم که مراد از سمیع و بصیر، علم به اشیا و مسموعات و مبصرات است، نه داشتن چشم و گوش؛ در نتیجه، می‌توان گفت که تفسیر عبارت است از: «تبیین مراد استعمالی و جدی آیات قرآن» که البته این تفسیر باید بر اساس قواعد ادبیات عرب، اصول عقلایی محاوره و هم‌چنین با توجه به روایات اهل بیت(ع) صورت گیرد.<ref>ر. ک. سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج۲، ص۲۱۳.</ref>
{{پایان پاسخ}}
{{پایان پاسخ}}


==منابع==
== منابع ==
<references />
{{پانویس|۲}}


{{تکمیل مقاله
{{تکمیل مقاله
  | شناسه =  
  | شناسه =
  | تیترها = شد
  | تیترها = شد
  | ویرایش = شد
  | ویرایش = شد
  | لینک‌دهی =  
  | لینک‌دهی =
  | ناوبری =  
  | ناوبری =
  | نمایه =  
  | نمایه =
  | تغییر مسیر =  
  | تغییر مسیر =
  | بازبینی =  
  | بازبینی =
  | تکمیل =  
  | تکمیل =
  | اولویت =  
  | اولویت =
  | کیفیت =  
  | کیفیت =
}}
}}
{{پایان متن}}
{{پایان متن}}

نسخهٔ ‏۱۲ نوامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۴:۲۲


سؤال

تعریفی از واژهٔ تفسیر بیان نمایید.


معنای لغوی

واژهٔ تفسیر، دارای معانی لغوی متعددی است که بیش‌تر این معانی دارای وجه مشترک‌اند؛ از جمله: کشف، روشن نمودن، آشکار ساختن، پرده‌برداری، ایضاح، ابانه، تفصیل، شرح دادن و از این قبیل معانی که بسیار به هم نزدیک‌اند و همهٔ این معانی در واقع به آشکار کردن و اظهار یک معنا و مفهوم برمی‌گردند؛ البته دربارهٔ ریشهٔ لغت تفسیر، نظرهای مختلفی بیان شده است. برخی آن را از مادهٔ «فسر»[۱] و برخی از مادهٔ «سفر» گرفته‌اند.[۲] عده‌ای نیز، واژهٔ تفسیر را لغت «دخیل» دانسته‌اند؛ یعنی از زبان دیگری وارد زبان عربی شده است.[۳] به هر حال، واژهٔ تفسیر یک بار در قرآن کریم استعمال شده است و به معنای روشن نمودن و آشکار ساختن است.

معنای اصطلاحی

در ارتباط با معنای اصطلاحی تفسیر، برخی مطالبی را آورده‌اند که به بحث علوم قرآن بر می‌گردد؛[۴] مثل شناخت ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه که مستقیماً با تفسیر ارتباط ندارند؛ امّا مفسران تعاریف متعددی از معنای اصطلاحی تفسیر ارائه نموده‌اند؛ از جمله، علامه طباطبایی می‌فرمایند:

تفسیر عبارت است از: بیان کردن معنای آیه‌های قرآن و پرده‌برداری از اهداف و مقاصد و مدلول آیات.[۵]

مرحوم طبرسی دایرهٔ تفسیر را قدری محدودتر کرده و فرموده‌اند:

الفاظ مشکل قرآن را تبیین کردن و مراد از آن را بیان کردن است.[۶]

سازگاری معنای لغوی و اصطلاحی

همهٔ معانی لغوی تفسیر با معانی اصطلاحی مطابق‌اند؛ هم‌چنین خود معانی لغوی به معنای واحدی برمی‌گردند؛ یعنی در واقع همهٔ لغویون به شکلی واژه‌ها را تغییر داده و الفاظ مشابه آورده‌اند؛ لکن معنای پرده‌برداری و شرح و ایضاح، که در لغت تفسیر آمده است، با معنای اصطلاحی آن تطابق بیش‌تری دارد.

تفسیر و کشف مراد خداوند

کشف مراد خداوند، یعنی بیان مقاصد و اهداف گوینده، بخشی از تفسیر است. در تفسیر آیه، ضمن تبیین الفاظ و کشف ابهامات، باید مراد گوینده نیز به دست آید؛ لکن نباید چیزی بر ظاهر آیه تحمیل شود. طبیعی است که منابعی برای تفسیر آیات در اختیار ماست؛ مثلاً اگر بخواهیم آیهٔ «صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ»[۷] را تفسیر کنیم، در مرحلهٔ اول، واژه را معنا و تفسیر می‌کنیم تا اطلاعاتی از این آیه به مخاطب ارائه دهیم؛ سپس با قراردادن سایر آیات در کنار این آیه و با تبیین معانی لغوی و نیز احادیث و منابع و مدارک عقلی که در اختیار داریم، فهم و برداشت خود را از این آیه اظهار می‌داریم؛ اما ممکن است این معنا مراد جدّی و قطعی خداوند نباشد و آیه معنای دیگری هم داشته باشد. طبیعی است که فقط تبیین یک مصداق برای هر آیه صحیح نیست؛ لکن لازم است آن مراد کاربردی روشن شود و اسمش هم مراد جدّی گذاشته نشود.

در معنای تفسیر، سه عنصر اساسی وجود دارد:

  • کشف ابهامات؛ همان‌طور که مرحوم طبرسی اشاره کرده‌اند: «کشف المراد عن اللفظ المشکل».[۸] گاهی یک لفظ مشکل است، لکن باید معنایش روشن شود و ابهام لفظ برطرف گردد؛
  • بیان مقاصد و اهداف گوینده؛ مثلاً حقیقت است یا مجاز؛
  • اظهار این مطلب با قلم یا سخن؛ لذا گفته‌اند: باید عنصر کشف در تفسیر باشد و یک حالت مکاشفه داشته باشد؛ یعنی تا زمانی که مطلب در ذهن باشد تفسیر نیست؛ اگر بیان شود، تفسیر است؛ از این رو، چنانچه تفکر در قرآن صورت گیرد، ولی بیان نشود، هنوز به مرحلهٔ تفسیر نرسیده است.[۹]

مثلاً خداوند خودش را در آیات قرآن، «سمیع و بصیر» معرفی کرده[۱۰] و معنای لغوی و مراد استعمالی‌اش این است که خداوند حس شنوایی و بینایی دارد؛ اما وقتی دقت کنیم و قراین دیگری، مثل آیهٔ (لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیءٌ) را در کنار این آیه بگذاریم یا با قراین عقلی بسنجیم، به این نتیجه می‌رسیم که مراد از سمیع و بصیر، علم به اشیا و مسموعات و مبصرات است، نه داشتن چشم و گوش؛ در نتیجه، می‌توان گفت که تفسیر عبارت است از: «تبیین مراد استعمالی و جدی آیات قرآن» که البته این تفسیر باید بر اساس قواعد ادبیات عرب، اصول عقلایی محاوره و هم‌چنین با توجه به روایات اهل بیت(ع) صورت گیرد.[۱۱]


منابع

  1. خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج۳، ص۱۳۹۵، و ابن فارس، معجم مقاییس، ج۴، ص۵۰۴.
  2. بدرالدین زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج۲، ص۱۶۳، و امین الخولی، التفسیر، ص۵۹.
  3. آرتور جفری، واژه‌های دخیل، ترجمهٔ فریدون بدره، ص۱۵۷.
  4. بدرالدین زرکشی، همان، ج۱، ص۲، ص۱۶۳.
  5. علامه طباطبایی، تفسیر المیزان، ج۱، ص۷.
  6. امین الاسلام طبرسی، مقدمهٔ مجمع البیان،
  7. سورهٔ فاتحه الکتاب، آیهٔ ۷.
  8. امین الاسلام طبرسی، مجمع‌البیان، ج۱، ص۱.
  9. ر. ک. محمدعلی رضایی اصفهانی، درآمدی بر تفسیر علمی قرآن، ص۳۸–۴۰.
  10. سورهٔ بقره، آیهٔ ۲۲۴.
  11. ر. ک. سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج۲، ص۲۱۳.