الجار ثم الدار: تفاوت میان نسخه‌ها

Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
از ویکی پاسخ
جز (ابرابزار)
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۷: خط ۷:
شیخ صدوق با دو سلسله سند روایت الجار ثم الدار را نقل کرده است که هر دو سند ضعیف هستند و اعتبار ندارد.
شیخ صدوق با دو سلسله سند روایت الجار ثم الدار را نقل کرده است که هر دو سند ضعیف هستند و اعتبار ندارد.


پاسخ تفصیلی:
==روایت اهمیت دعا برای همسایه==
روایت الجار ثم الدار از روایات مشهور و منسوب به فاطمه زهرا(س) می‌باشد. در این روایت فاطمه زهرا(س) در حال دعا کردن برای همسایه هاست:
* از امام حسن مجتبی روایت شده است که فرمود: مادرم در شب جمعه‌ای تا صبح در محرابش به عبادت مشغول بود و برای مؤمنین و مومنات با ذکر نام‌شان زیاد دعا می‌کرد، اما برای خودش دعا نکرد. گفتم: مادرم! چرا همانگونه که به دیگران دعا می‌کنی به خودت دعا نمی‌کنی؟! فرمود: پسرم! اول همسایه بعد خانه.


شیخ صدوق در علل الشرائع بابی دارد تحت عنوان باب چرایی دعای حضرت زهرا سلام الله علیها به همسایگان و دعا نکردن به خود و در این باب روایتی را با دو سند ذکر می‌کند:
==بررسی سند روایت==
شیخ صدوق در کتاب علل الشرائع در باب چرایی دعای حضرت زهرا(س) برای همسایگان، روایت {{عربی|الجار ثم الدار}} را با دو سند ذکر می‌کند:


روایت اول: حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الْقَزْوِینِیُّ الْمَعْرُوفُ بِابْنِ مَقْبُرَه قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَضْرَمِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا جَنْدَلُ بْنُ وَالِقٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ الْمَازِنِیُّ عَنْ عُبَادَه الْکُلَیْبِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ فَاطِمَه الصُّغْرَی عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَخِیهِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع قَالَ رَأَیْتُ أُمِّی فَاطِمَه ع قَامَتْ فِی مِحْرَابِهَا لَیْلَه جُمُعَتِهَا فَلَمْ تَزَلْ رَاکِعَه سَاجِدَه حَتَّی اتَّضَحَ عَمُودُ الصُّبْحِ وَ سَمِعْتُهَا تَدْعُو لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ تُسَمِّیهِمْ وَ تُکْثِرُ الدُّعَاءَ لَهُمْ وَ لَا تَدْعُو لِنَفْسِهَا بِشَیْءٍ فَقُلْتُ لَهَا یَا أُمَّاهْ لِمَ لَا تَدْعِینَ لِنَفْسِکِ کَمَا تَدْعِینَ لِغَیْرِکِ فَقَالَتْ یَا بُنَیَّ الْجَارَ ثُمَ الدَّارَ؛<ref>ابن بابویه، محمد، علل الشرائع، قم، کتاب فروشی داوری، چاپ اول، ۱۳۸۵ش، ج‏۱، ص۱۸۱، باب ۱۴۵ باب العله آلتی من أجلها کانت فاطمه تدعو لغیرها و لا تدعو لنفسها، حدیث۱.</ref> امام حسن مجتبی فرمود: مادرم در شب جمعه‌ای تا صبح در محرابش به عبادت مشغول بود و برای مؤمنین و مومنات با ذکر نام‌شان زیاد دعا می‌کرد، اما برای خودش دعا نکرد. گفتم: مادرم! چرا همانگونه که به دیگران دعا می‌کنی به خودت دعا نمی‌کنی؟! فرمود: پسرم! اول همسایه بعد خانه.
* سند روایت اول: حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الْقَزْوِینِیُّ الْمَعْرُوفُ بِابْنِ مَقْبُرَه قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَضْرَمِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا جَنْدَلُ بْنُ وَالِقٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ الْمَازِنِیُّ عَنْ عُبَادَه الْکُلَیْبِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ فَاطِمَه الصُّغْرَی عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَخِیهِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ قَالَ ...<ref>شیخ صدوق، علل الشرائع، قم، کتاب فروشی داوری، چاپ اول، ۱۳۸۵ش، ج‏۱، ص۱۸۱، باب ۱۴۵، باب العلة آلتی من أجلها کانت فاطمه تدعو لغیرها و لا تدعو لنفسها، حدیث۱.</ref>  


روایت دوم: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْحَاکِمُ الْمَرْوَزِیُّ الْمُقْرِی قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ الْمُقْرِی أَبُو عَمْرٍو قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الْمَوْصِلِیُّ بِبَغْدَادَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَاصِمٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو زَیْدٍ الْکَحَّالُ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ کَانَتْ فَاطِمَه ع إِذَا دَعَتْ تَدْعُو لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ لَا تَدْعُو لِنَفْسِهَا فَقِیلَ لَهَا یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ صإِنَّکِ تَدْعِینَ لِلنَّاسِ وَ لَا تَدْعِینَ لِنَفْسِکِ فَقَالَتِ الْجَارَ ثُمَّ الدَّار؛<ref>همان، حدیث۲.</ref> امام کاظم(ع) از پدرانش نقل می‌کند که فاطمه زهرا وقتی دعا می‌کرد برای مؤمنین و مومنات دعا می‌کرد و برای خود دعا نمی‌کرد. پرسیدند ای دختر رسول خدا! برای مردم دعا می‌کنی و برای خودت دعا نمی‌کنی؟! فرمود: اول همسایه بعد خانه.
* سند روایت دوم: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْحَاکِمُ الْمَرْوَزِیُّ الْمُقْرِی قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ الْمُقْرِی أَبُو عَمْرٍو قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الْمَوْصِلِیُّ بِبَغْدَادَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَاصِمٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو زَیْدٍ الْکَحَّالُ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ قَالَ ...<ref>شیخ صدوق، علل الشرائع، قم، کتاب فروشی داوری، چاپ اول، ۱۳۸۵ش، ج‏۱، ص۱۸۱، باب ۱۴۵، باب العلة آلتی من أجلها کانت فاطمه تدعو لغیرها و لا تدعو لنفسها، حدیث۲.</ref>


سند اول:
===بررسی سند اول===
* عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الْقَزْوِینِیُّ الْمَعْرُوفُ بِابْنِ مَقْبُرَه: نام وی در کتاب های رجالی نیامده و مجهول است.<ref>نمازی شاهرودی، علی، مستدرکات علم رجال الحدیث، تهران، ابن مؤلف، چاپ اول، ۱۴۱۵ ق، ج۵، ص۴۴۳.</ref> سید ابوالقاسم خوئی نوشته است: وی از استادان شیخ صدوق بود.<ref>خوئی، ابو القاسم، معجم رجال الحدیث، بی جا، بی نا، چاپ پنجم، ۱۴۱۳ ق، ج۱۳، ص۱۴۵.</ref> (یعنی کسی که شیخ صدوق از او روایت نقل کرده است)
* مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَضْرَمِیُّ: در کتاب‌های رجالی هیچ اشاره‌ای به ثقه بودنش وجود ندارد.
* جَنْدَلُ بْنُ وَالِقٍ: در کتاب‌های رجالی نیامده است و مجهول است.<ref>مستدرکات علم رجال الحدیث، پیشین، ج۲، ص۲۴۴.</ref>
* مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ الْمَازِنِیُّ: در کتاب‌های رجالی نیامده است و مجهول است.<ref>مستدرکات علم رجال الحدیث، پیشین، ج۷، ص۲۶۴.</ref>
* عُبَادَه الْکُلَیْبِیِّ: برخی گفته‌اند ممکن است وی همان عباد بن صهیب باشد که اگر این باشد ثقه است و گر نه وی نیز مجهول است.


۱- عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الْقَزْوِینِیُّ الْمَعْرُوفُ بِابْنِ مَقْبُرَه: در کتاب‌های رجالی نیامده است یعنی مجهول است و مشخص نیست ثقه هست یا نه.<ref>نمازی شاهرودی، علی، مستدرکات علم رجال الحدیث، تهران، ابن مؤلف، چاپ اول، ۱۴۱۵ ق، ج۵، ص۴۴۳.</ref> مرحوم خوئی نوشته است: وی از مشایخ شیخ صدوق بود.<ref>خوئی، ابو القاسم، معجم رجال الحدیث، بی جا، بی نا، چاپ پنجم، ۱۴۱۳ ق، ج۱۳، ص۱۴۵.</ref> (یعنی کسی که شیخ صدوق از او روایت نقل کرده است)
===بررسی سند دوم===
## مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَضْرَمِیُّ: در کتاب‌های رجالی هیچ اشاره‌ای به ثقه بودنش وجود ندارد.
* أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْحَاکِمُ الْمَرْوَزِیُّ الْمُقْرِی: نام وی در هیچ کتاب رجالی نیامده و مجهول است.<ref>بروجردی، علی، طرائف المقال، قم، کتابخانه مرعشی نجفی، چاپ اول، ۱۴۱۰ ق، ج۱، ص۱۵۹؛ مستدرکات علم رجال الحدیث، پیشین، ج۱، ص۴۵۲.</ref>
#۵- جَنْدَلُ بْنُ وَالِقٍ: در کتاب‌های رجالی نیامده است و مجهول است.<ref>مستدرکات علم رجال الحدیث، پیشین، ج۲، ص۲۴۴.</ref>
* مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ الْمُقْرِی أَبُو عَمْرٍو: نام وی در کتاب‌رجالی نیامده است.
۶–۷- مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ الْمَازِنِیُّ: در کتاب‌های رجالی نیامده است و مجهول است.<ref>مستدرکات علم رجال الحدیث، پیشین، ج۷، ص۲۶۴.</ref>
* مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الْمَوْصِلِیُّ بِبَغْدَادَ: نام وی در کتاب‌رجالی نیامده است.<ref>همان، ج۷، ص۴۴.</ref>
## عُبَادَه الْکُلَیْبِیِّ: یا عباده الکلینی: برخی گفته‌اند ممکن است وی همان عباد بن صهیب باشد که اگر این باشد ثقه است و گر نه وی نیز مجهول است.
* مُحَمَّدُ بْنُ عَاصِمٍ: مجهول است.<ref>جواهری، محمد، المفید من معجم رجال الحدیث، قم، مکتبه محلاتی، چاپ دوم، ۱۴۲۴ق، ص۵۳۹.</ref>
#نتیجه: با توجه به اینکه هیچ‌کدام از راویان این سند توثیق نشده‌اند، نمی‌توان به این سند استناد کرد.
* أَبُو زَیْدٍ الْکَحَّالُ: نام وی در کتاب‌های رجالی نیست.<ref>مستدرکات علم رجال الحدیث، پیشین، ج۸، ص۳۹۰.</ref>


سند دوم:
===نتیجه===
با توجه به توثیق نشدن راویان این دو سند و نیامدن نام بیشتر این روایان در کتاب‌های رجالی، اسناد این روایت غیر معتبر می‌باشد.


۱- أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْحَاکِمُ الْمَرْوَزِیُّ الْمُقْرِی: در طرائف المقال آمده است به این نام در کتاب‌های رجالی کسی را پیدا نکردم.<ref>بروجردی، علی، طرائف المقال، قم، کتابخانه مرعشی نجفی، چاپ اول، ۱۴۱۰ ق، ج۱، ص۱۵۹.</ref> نمازی نیز می‌نویسد: نام وی در کتاب‌های رجالی نیست.<ref>مستدرکات علم رجال الحدیث، پیشین، ج۱، ص۴۵۲.</ref>
==بررسی دلالت حدیث==
## مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ الْمُقْرِی أَبُو عَمْرٍو: نام وی در کتاب‌رجالی نیامده است.
#۵- مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الْمَوْصِلِیُّ بِبَغْدَادَ: نام وی در کتاب‌رجالی نیامده است.<ref>همان، ج۷، ص۴۴.</ref>
۶–۷- مُحَمَّدُ بْنُ عَاصِمٍ: مجهول است.<ref>جواهری، محمد، المفید من معجم رجال الحدیث، قم، مکتبه محلاتی، چاپ دوم، ۱۴۲۴ق، ص۵۳۹.</ref>
۸–۹- أَبُو زَیْدٍ الْکَحَّالُ: نام وی در کتاب‌های رجالی نیست.<ref>مستدرکات علم رجال الحدیث، پیشین، ج۸، ص۳۹۰.</ref>
۱۰-
نتیجه: با توجه به توثیق نشدن راویان این سند و نیامدن نام بیشر این روایان در کتاب‌های رجالی، این سند نیز همانند سند اول غیر معتبر می‌باشد.
 
دلالت حدیث:


در آیات فراوان قرآن کریم و در روایات معتبر، دعا کردن برای خود و دیگران سفارش شده است؛ اما در این روایت می‌گوید حضرت زهرا سلام الله علیها فرمود: «اول همسایه بعد خانه» و باید گفت که این سخن که همسایه اهمیت دارد، سخنی منطقی و انسانی است اما بدین معنا نیست که بعد از دعا به دیگران، به خود دعا نشود و بلکه جمله «ثم الدار» معنایش این است که برای خود نیز دعا کردن رواست.
در آیات فراوان قرآن کریم و در روایات معتبر، دعا کردن برای خود و دیگران سفارش شده است؛ اما در این روایت می‌گوید حضرت زهرا سلام الله علیها فرمود: «اول همسایه بعد خانه» و باید گفت که این سخن که همسایه اهمیت دارد، سخنی منطقی و انسانی است اما بدین معنا نیست که بعد از دعا به دیگران، به خود دعا نشود و بلکه جمله «ثم الدار» معنایش این است که برای خود نیز دعا کردن رواست.

نسخهٔ ‏۲۰ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۵۱

سؤال

حدیث فاطمه زهرا که فرمود: «الجار ثم الدار» دو ایراد دارد؛ اول اینکه از نظر سند ضعیف است و دوم اینکه مطابقت با قرآن ندارد. چون تمام انبیا در قرآن دعا را از خود شروع کردند.


شیخ صدوق با دو سلسله سند روایت الجار ثم الدار را نقل کرده است که هر دو سند ضعیف هستند و اعتبار ندارد.

روایت اهمیت دعا برای همسایه

روایت الجار ثم الدار از روایات مشهور و منسوب به فاطمه زهرا(س) می‌باشد. در این روایت فاطمه زهرا(س) در حال دعا کردن برای همسایه هاست:

  • از امام حسن مجتبی روایت شده است که فرمود: مادرم در شب جمعه‌ای تا صبح در محرابش به عبادت مشغول بود و برای مؤمنین و مومنات با ذکر نام‌شان زیاد دعا می‌کرد، اما برای خودش دعا نکرد. گفتم: مادرم! چرا همانگونه که به دیگران دعا می‌کنی به خودت دعا نمی‌کنی؟! فرمود: پسرم! اول همسایه بعد خانه.

بررسی سند روایت

شیخ صدوق در کتاب علل الشرائع در باب چرایی دعای حضرت زهرا(س) برای همسایگان، روایت «الجار ثم الدار» را با دو سند ذکر می‌کند:

  • سند روایت اول: حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الْقَزْوِینِیُّ الْمَعْرُوفُ بِابْنِ مَقْبُرَه قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَضْرَمِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا جَنْدَلُ بْنُ وَالِقٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ الْمَازِنِیُّ عَنْ عُبَادَه الْکُلَیْبِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ فَاطِمَه الصُّغْرَی عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَخِیهِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ قَالَ ...[۱]
  • سند روایت دوم: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْحَاکِمُ الْمَرْوَزِیُّ الْمُقْرِی قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ الْمُقْرِی أَبُو عَمْرٍو قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الْمَوْصِلِیُّ بِبَغْدَادَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَاصِمٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو زَیْدٍ الْکَحَّالُ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ قَالَ ...[۲]

بررسی سند اول

  • عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الْقَزْوِینِیُّ الْمَعْرُوفُ بِابْنِ مَقْبُرَه: نام وی در کتاب های رجالی نیامده و مجهول است.[۳] سید ابوالقاسم خوئی نوشته است: وی از استادان شیخ صدوق بود.[۴] (یعنی کسی که شیخ صدوق از او روایت نقل کرده است)
  • مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَضْرَمِیُّ: در کتاب‌های رجالی هیچ اشاره‌ای به ثقه بودنش وجود ندارد.
  • جَنْدَلُ بْنُ وَالِقٍ: در کتاب‌های رجالی نیامده است و مجهول است.[۵]
  • مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ الْمَازِنِیُّ: در کتاب‌های رجالی نیامده است و مجهول است.[۶]
  • عُبَادَه الْکُلَیْبِیِّ: برخی گفته‌اند ممکن است وی همان عباد بن صهیب باشد که اگر این باشد ثقه است و گر نه وی نیز مجهول است.

بررسی سند دوم

  • أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْحَاکِمُ الْمَرْوَزِیُّ الْمُقْرِی: نام وی در هیچ کتاب رجالی نیامده و مجهول است.[۷]
  • مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ الْمُقْرِی أَبُو عَمْرٍو: نام وی در کتاب‌رجالی نیامده است.
  • مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الْمَوْصِلِیُّ بِبَغْدَادَ: نام وی در کتاب‌رجالی نیامده است.[۸]
  • مُحَمَّدُ بْنُ عَاصِمٍ: مجهول است.[۹]
  • أَبُو زَیْدٍ الْکَحَّالُ: نام وی در کتاب‌های رجالی نیست.[۱۰]

نتیجه

با توجه به توثیق نشدن راویان این دو سند و نیامدن نام بیشتر این روایان در کتاب‌های رجالی، اسناد این روایت غیر معتبر می‌باشد.

بررسی دلالت حدیث

در آیات فراوان قرآن کریم و در روایات معتبر، دعا کردن برای خود و دیگران سفارش شده است؛ اما در این روایت می‌گوید حضرت زهرا سلام الله علیها فرمود: «اول همسایه بعد خانه» و باید گفت که این سخن که همسایه اهمیت دارد، سخنی منطقی و انسانی است اما بدین معنا نیست که بعد از دعا به دیگران، به خود دعا نشود و بلکه جمله «ثم الدار» معنایش این است که برای خود نیز دعا کردن رواست.

باید به این نکته نیز توجه کرد که اهلبیت و اهل ایثار همواره دیگران را بر خود مقدم می‌کنند؛ این فضیلتی بس والاست.

آیات قرآن نیز دلالت بر این ندارند که دعا برای خود باید مقدم باشد و بلکه در قرآن کریم نیز آیاتی وجود دارد که بیانگر دعا برای دیگران هستند از جمله:

  • دعای حضرت ابراهیم به اهالی شهر مکه و دعا نکردن برای خود: وَ إِذْ قالَ إِبْراهیمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ قالَ وَ مَنْ کَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلیلاً ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلی عَذابِ النَّارِ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ.[۱۱]
    • دعای حضرت ابراهیم اول برای دیگران بعد برای خود: وَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا الْبَلَدَ ءَامِنًا وَ اجْنُبْنیِ وَ بَنیَّ أَن نَّعْبُدَ الْأَصْنَامَ.[۱۲]
    • دعای حضرت ابراهیم برای ذریه خود نه برای خود: رَّبَّنَا إِنیِّ أَسْکَنتُ مِن ذُرِّیَّتیِ بِوَادٍ غَیرْ ذِی زَرْعٍ عِندَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیُقِیمُواْ الصَّلَوه فَاجْعَلْ أَفْئدَه مِّنَ النَّاسِ تهْوِی إِلَیهْمْ وَ ارْزُقْهُم مِّنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ.[۱۳]
    • دعای حاملان عرش الهی برای دیگران: الَّذِینَ یحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بحِمْدِ رَبهِّمْ وَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ ءَامَنُواْ رَبَّنَا وَسِعْتَ کُلَّ شیْءٍ رَّحْمَه وَ عِلْمًا فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تَابُواْ وَ اتَّبَعُواْ سَبِیلَکَ وَ قِهِمْ عَذَابَ الجْحِیمِ. رَبَّنَا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتیِ وَعَدتَّهُمْ وَ مَن صَلَحَ مِنْ ءَابَائهِمْ وَ أَزْوَاجِهِمْ وَ ذُرِّیَّتِهِمْ إِنَّکَ أَنتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ. وَ قِهِمُ السَّیِّاتِ وَ مَن تَقِ السَّیِّاتِ یَوْمَئذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ وَ ذَالِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ.[۱۴]
    • دستور خداوند برای دعا برای پدر و مادر: وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَه وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما کَما رَبَّیانی صَغیراً.[۱۵]
  • بنابر این نه تنها دعا برای دیگران مخالف قرآن نیست و بلکه خود خدا دستور می‌دهد که فرزند برای دیگران یعنی پدر و مادرش دعا کند و نمی‌گوید حتماً باید اول برای خود دعا کنی و بعد برای والدین؛ فرشتگان الهی نیز برای دیگران دعا می‌کنند؛ خود حضرت ابراهیم نیز برای دیگران دعا می‌کند.

با ملاحظه موارد مختلف شاید بتوان گفت موارد مختلف داریم. در مواردی دعا اول برای خود است. ربنا اغفرلی و… در مواردی عام است از ابتدا ربنا آتنا… در مواردی هم برای دیگران است و خود را نمی‌گوید یا بعد از دیگران می‌گوید مانند دعای ابراهیم ع برای اهل مکه و… به هر حال دلالت روشنی نداریم که باید از خود شروع کرد یا نباید از خود شروع کرد.


منابع

  1. شیخ صدوق، علل الشرائع، قم، کتاب فروشی داوری، چاپ اول، ۱۳۸۵ش، ج‏۱، ص۱۸۱، باب ۱۴۵، باب العلة آلتی من أجلها کانت فاطمه تدعو لغیرها و لا تدعو لنفسها، حدیث۱.
  2. شیخ صدوق، علل الشرائع، قم، کتاب فروشی داوری، چاپ اول، ۱۳۸۵ش، ج‏۱، ص۱۸۱، باب ۱۴۵، باب العلة آلتی من أجلها کانت فاطمه تدعو لغیرها و لا تدعو لنفسها، حدیث۲.
  3. نمازی شاهرودی، علی، مستدرکات علم رجال الحدیث، تهران، ابن مؤلف، چاپ اول، ۱۴۱۵ ق، ج۵، ص۴۴۳.
  4. خوئی، ابو القاسم، معجم رجال الحدیث، بی جا، بی نا، چاپ پنجم، ۱۴۱۳ ق، ج۱۳، ص۱۴۵.
  5. مستدرکات علم رجال الحدیث، پیشین، ج۲، ص۲۴۴.
  6. مستدرکات علم رجال الحدیث، پیشین، ج۷، ص۲۶۴.
  7. بروجردی، علی، طرائف المقال، قم، کتابخانه مرعشی نجفی، چاپ اول، ۱۴۱۰ ق، ج۱، ص۱۵۹؛ مستدرکات علم رجال الحدیث، پیشین، ج۱، ص۴۵۲.
  8. همان، ج۷، ص۴۴.
  9. جواهری، محمد، المفید من معجم رجال الحدیث، قم، مکتبه محلاتی، چاپ دوم، ۱۴۲۴ق، ص۵۳۹.
  10. مستدرکات علم رجال الحدیث، پیشین، ج۸، ص۳۹۰.
  11. بقره/ ۱۲۶.
  12. ابراهیم/ ۳۵.
  13. ابراهیم/ ۳۷
  14. غافر/ ۹–۷.
  15. إسراء/ ۲۴