امام علی(ع) و نهی از دشنام به دشمن: تفاوت میان نسخه‌ها

Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
از ویکی پاسخ
برچسب: ویرایش مبدأ ۲۰۱۷
(ابرابزار)
خط ۵: خط ۵:
{{پایان سوال}}
{{پایان سوال}}
{{پاسخ}}
{{پاسخ}}
امام علی(ع) ياران خويش را از ناسزاگويي به دشمن باز مي‌داشت و اگر فردي نيز به حضرت توهين مي‌کرد و ناسزايي مي‌گفت، حضرت با حلم خويش، از او گذشت مي‌کرد. از ديدگاه ايشان ناسزاگويي به دشمن علاوه بر اين‌که در نظر خداوند، ناپسند مي‌باشد، سبب عکس العمل دشمن خواهد شد.
امام علی(ع) یاران خویش را از ناسزاگویی به دشمن بازمی‌داشت و اگر فردی نیز به حضرت توهین می‌کرد و ناسزایی می‌گفت، حضرت با حلم خویش، از او گذشت می‌کرد. از دیدگاه ایشان ناسزاگویی به دشمن علاوه بر این‌که در نظر خداوند، ناپسند می‌باشد، سبب عکس العمل دشمن خواهد شد.
 
در جنگ صفين «حجربن‌عدي» و «عمروبن‌حمق» به سپاه شام و معاويه ناسزا گفتند. وقتي امام از ماجرا آگاه شد، در پيامی به آنان، چنين فرمودند:  
در جنگ صفین «حجربن‌عدی» و «عمروبن‌حمق» به سپاه شام و معاویه ناسزا گفتند. وقتی امام از ماجرا آگاه شد، در پیامی به آنان، چنین فرمودند:
 
من براي شما نمي‌پسندم دشنام‌گو باشيد. اما اگر چگونگي کردار آنان را بيان کنيد و وضع و حال آنان را به زبان آوريد و توصيف کنيد، در گفتار به صواب نزديک‌تر و در عذر رساتر است. و به جاي دشنام دادن به آنان بگوئيد: بار خدايا از ريخته شدن خون ما و خون آنان جلوگيري فرما و بين ما و آنان اصلاح نما و آنان را از گمراهي به راه راست رهبري کن، تا آن کس که به حق، نادان است، آن را بشناسد و آن کس که شيفته‌ي گمراهي و دشمني است از آن باز گردد.<ref>ابن‌اعثم کوفي، همان، ص۴۹۸؛ نهج‌البلاغه، خطبه ۲۰۶، ص۴۲۸؛ ابن‌ابي‌الحديد، شرح نهج‌البلاغه، ج۳، ص۱۸۱؛ نصربن‌مزاحم منقري، ص۱۴۴.</ref>
من برای شما نمی‌پسندم دشنام‌گو باشید. اما اگر چگونگی کردار آنان را بیان کنید و وضع و حال آنان را به زبان آورید و توصیف کنید، در گفتار به صواب نزدیک‌تر و در عذر رساتر است. و به جای دشنام دادن به آنان بگوئید: بار خدایا از ریخته شدن خون ما و خون آنان جلوگیری فرما و بین ما و آنان اصلاح نما و آنان را از گمراهی به راه راست رهبری کن، تا آن کس که به حق، نادان است، آن را بشناسد و آن کس که شیفتهٔ گمراهی و دشمنی است از آن بازگردد.<ref>ابن‌اعثم کوفی، همان، ص۴۹۸؛ نهج‌البلاغه، خطبه ۲۰۶، ص۴۲۸؛ ابن‌ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج۳، ص۱۸۱؛ نصربن‌مزاحم منقری، ص۱۴۴.</ref>
 
ابن ابي‌الحديد مي‌نويسد:
ابن ابی‌الحدید می‌نویسد:
 
آن چيزي که امامA آن را خوش نداشت و نمي‌پسنديد اين بود که به اهل شام فحش و سخنان زشت بگويند ولي از اين‌که آنها را لعن نمايند و يا از آن‌ها اظهار برائت و بيزاري کنند، کراهتي نداشت.<ref>ابن ‌ابي ‌الحديد، همان، ج۱۱، ص۲۱.</ref>
آن چیزی که امامA آن را خوش نداشت و نمی‌پسندید این بود که به اهل شام فحش و سخنان زشت بگویند ولی از این‌که آنها را لعن نمایند یا از آن‌ها اظهار برائت و بیزاری کنند، کراهتی نداشت.<ref>ابن ابی الحدید، همان، ج۱۱، ص۲۱.</ref>
 
در نهج‌البلاغه آمده است؛ وقتي آن حضرت اصحاب خويش را موعظه مي‌فرمود، يکي از خوارج به شگفت آمد و گفت: قَاتَلَهُ اللَّهُ کافِراً مَا أَفْقَهَه‌ خدا او را کافر بکشد، چقدر مي‌فهمد. مردم برخاستند تا او را بکشند حضرت عليA فرمود: «رُوَيْداً ـ إِنَّمَا هُوَ سَبٌّ بِسَبٍّ أَوْ عَفْوٌ عَنْ ذَنْب» صبر کنيد. آن تنها يک دشنام و ناسزا بود، مقابل آن يک دشنام يا عفو و گذشت است.<ref>ابن شهرآشوب، همان، ج۱، ص۳۸۰؛ نهج‌البلاغه، همان، کلمات قصار،۴۲۰، ص۷۳۰؛ ابوجعفراسکافي، همان، ص۲۳۴؛ ابن ابي الحديد، همان، ج۲۰، ص۶۳.</ref>
در نهج‌البلاغه آمده است؛ وقتی آن حضرت اصحاب خویش را موعظه می‌فرمود، یکی از خوارج به شگفت آمد و گفت: قَاتَلَهُ اللَّهُ کافِراً مَا أَفْقَهَه خدا او را کافر بکشد، چقدر می‌فهمد. مردم برخاستند تا او را بکشند حضرت علیA فرمود: «رُوَیْداً ـ إِنَّمَا هُوَ سَبٌّ بِسَبٍّ أَوْ عَفْوٌ عَنْ ذَنْب» صبر کنید. آن تنها یک دشنام و ناسزا بود، مقابل آن یک دشنام یا عفو و گذشت است.<ref>ابن شهرآشوب، همان، ج۱، ص۳۸۰؛ نهج‌البلاغه، همان، کلمات قصار، ۴۲۰، ص۷۳۰؛ ابوجعفراسکافی، همان، ص۲۳۴؛ ابن ابی الحدید، همان، ج۲۰، ص۶۳.</ref>
 
بعد از پايان يافتن جنگ جمل نيز وقتي زني به آن حضرت دشنام داد، حضرت با حلم و بزرگواري برخورد کرد و جواب دشنام وي را نداد.<ref>«صفيّه زن عبدالله ‌بن خلف، چون عليA را ديد فرياد زد: اي علي! اي کشنده خويشان و دوستداران‌...! خداوند فرزندان تو را يتيم کند. عليA چيزي نفرمود‌ چون عليA از نزد عايشه برگشت مردي از قبيله‌ي ازد به او گفت: به خدا سوگند نبايد بگذاريم اين ما را دشنام دهد و بر ما چيره شود. عليA از گفته آن مرد خشمگين شد و فرمود خموش! پرده دري مکن! به خانه‌ي کسي داخل مشو، هيچ زني را ميازار حتي اگر دشنام دهد و عِرض و ناموس شما را ناسزا گويد. عزالدين ابن‌اثير، همان، ج۱۰، ص۸ ـ ۹.</ref>
بعد از پایان یافتن جنگ جمل نیز وقتی زنی به آن حضرت دشنام داد، حضرت با حلم و بزرگواری برخورد کرد و جواب دشنام وی را نداد.<ref>«صفیّه زن عبدالله بن خلف، چون علیA را دید فریاد زد: ای علی! ای کشنده خویشان و دوستداران…! خداوند فرزندان تو را یتیم کند. علیA چیزی نفرمود چون علیA از نزد عایشه برگشت مردی از قبیلهٔ ازد به او گفت: به خدا سوگند نباید بگذاریم این ما را دشنام دهد و بر ما چیره شود. علیA از گفته آن مرد خشمگین شد و فرمود خموش! پرده دری مکن! به خانهٔ کسی داخل مشو، هیچ زنی را میازار حتی اگر دشنام دهد و عِرض و ناموس شما را ناسزا گوید. عزالدین ابن‌اثیر، همان، ج۱۰، ص۸–۹.</ref>
==منابع==
 
این مدخل برگرفته شده از کتاب «سيره نظامي اميرالمؤمنين» نوشته «يدالله حاجي‌زاده» قم مرکز مدیریت حوزه های علمیه، ۱۳۹۲ش.
== منابع ==
<references />
این مدخل برگرفته شده از کتاب «سیره نظامی امیرالمؤمنین» نوشته «یدالله حاجی‌زاده» قم مرکز مدیریت حوزه‌های علمیه، ۱۳۹۲ش.
{{پانویس}}
{{پایان پاسخ}}
{{پایان پاسخ}}
{{شاخه
{{شاخه
  | شاخه اصلی =  
  | شاخه اصلی =
  | شاخه فرعی۱ =  
  | شاخه فرعی۱ =
  | شاخه فرعی۲ =  
  | شاخه فرعی۲ =
  | شاخه فرعی۳ =  
  | شاخه فرعی۳ =
}}
}}
{{تکمیل مقاله
{{تکمیل مقاله
  | شناسه =  
  | شناسه =
  | تیترها =  
  | تیترها =
  | ویرایش =  
  | ویرایش =
  | لینک‌دهی =  
  | لینک‌دهی =
  | ناوبری =  
  | ناوبری =
  | نمایه =  
  | نمایه =
  | تغییر مسیر =  
  | تغییر مسیر =
  | ارجاعات =  
  | ارجاعات =
  | بازبینی =  
  | بازبینی =
  | تکمیل =  
  | تکمیل =
  | اولویت =  
  | اولویت =
  | کیفیت =  
  | کیفیت =
}}
}}
{{پایان متن}}
{{پایان متن}}

نسخهٔ ‏۲ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۳:۵۰

سؤال

نهی از دشنام به دشمن به‌جهت امام علی(ع)

امام علی(ع) یاران خویش را از ناسزاگویی به دشمن بازمی‌داشت و اگر فردی نیز به حضرت توهین می‌کرد و ناسزایی می‌گفت، حضرت با حلم خویش، از او گذشت می‌کرد. از دیدگاه ایشان ناسزاگویی به دشمن علاوه بر این‌که در نظر خداوند، ناپسند می‌باشد، سبب عکس العمل دشمن خواهد شد.

در جنگ صفین «حجربن‌عدی» و «عمروبن‌حمق» به سپاه شام و معاویه ناسزا گفتند. وقتی امام از ماجرا آگاه شد، در پیامی به آنان، چنین فرمودند:

من برای شما نمی‌پسندم دشنام‌گو باشید. اما اگر چگونگی کردار آنان را بیان کنید و وضع و حال آنان را به زبان آورید و توصیف کنید، در گفتار به صواب نزدیک‌تر و در عذر رساتر است. و به جای دشنام دادن به آنان بگوئید: بار خدایا از ریخته شدن خون ما و خون آنان جلوگیری فرما و بین ما و آنان اصلاح نما و آنان را از گمراهی به راه راست رهبری کن، تا آن کس که به حق، نادان است، آن را بشناسد و آن کس که شیفتهٔ گمراهی و دشمنی است از آن بازگردد.[۱]

ابن ابی‌الحدید می‌نویسد:

آن چیزی که امامA آن را خوش نداشت و نمی‌پسندید این بود که به اهل شام فحش و سخنان زشت بگویند ولی از این‌که آنها را لعن نمایند یا از آن‌ها اظهار برائت و بیزاری کنند، کراهتی نداشت.[۲]

در نهج‌البلاغه آمده است؛ وقتی آن حضرت اصحاب خویش را موعظه می‌فرمود، یکی از خوارج به شگفت آمد و گفت: قَاتَلَهُ اللَّهُ کافِراً مَا أَفْقَهَه خدا او را کافر بکشد، چقدر می‌فهمد. مردم برخاستند تا او را بکشند حضرت علیA فرمود: «رُوَیْداً ـ إِنَّمَا هُوَ سَبٌّ بِسَبٍّ أَوْ عَفْوٌ عَنْ ذَنْب» صبر کنید. آن تنها یک دشنام و ناسزا بود، مقابل آن یک دشنام یا عفو و گذشت است.[۳]

بعد از پایان یافتن جنگ جمل نیز وقتی زنی به آن حضرت دشنام داد، حضرت با حلم و بزرگواری برخورد کرد و جواب دشنام وی را نداد.[۴]

منابع

این مدخل برگرفته شده از کتاب «سیره نظامی امیرالمؤمنین» نوشته «یدالله حاجی‌زاده» قم مرکز مدیریت حوزه‌های علمیه، ۱۳۹۲ش.

  1. ابن‌اعثم کوفی، همان، ص۴۹۸؛ نهج‌البلاغه، خطبه ۲۰۶، ص۴۲۸؛ ابن‌ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج۳، ص۱۸۱؛ نصربن‌مزاحم منقری، ص۱۴۴.
  2. ابن ابی الحدید، همان، ج۱۱، ص۲۱.
  3. ابن شهرآشوب، همان، ج۱، ص۳۸۰؛ نهج‌البلاغه، همان، کلمات قصار، ۴۲۰، ص۷۳۰؛ ابوجعفراسکافی، همان، ص۲۳۴؛ ابن ابی الحدید، همان، ج۲۰، ص۶۳.
  4. «صفیّه زن عبدالله بن خلف، چون علیA را دید فریاد زد: ای علی! ای کشنده خویشان و دوستداران…! خداوند فرزندان تو را یتیم کند. علیA چیزی نفرمود چون علیA از نزد عایشه برگشت مردی از قبیلهٔ ازد به او گفت: به خدا سوگند نباید بگذاریم این ما را دشنام دهد و بر ما چیره شود. علیA از گفته آن مرد خشمگین شد و فرمود خموش! پرده دری مکن! به خانهٔ کسی داخل مشو، هیچ زنی را میازار حتی اگر دشنام دهد و عِرض و ناموس شما را ناسزا گوید. عزالدین ابن‌اثیر، همان، ج۱۰، ص۸–۹.