مخالفت اسلام با دین پس از خود: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی پاسخ
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴۳: خط ۴۳:
اما باوجوداین برخی فرصت‌طلبان و مدعیان دروغین پس از دین اسلام ادعای نبوت کرده و نه‌تنها هیچ معجزه و نشانه‌ای از سوی خدای متعال نداشته بلکه دلایل متعددی کذب و بطلان ادعای آنان را ثابت می‌کند. در این زمره فرقه قادیانیه و بهائیت نمودی بیشتری دارند. این دو فرقه که در حقیقت جریان‌های سیاسی هستند و به وسیله استعمارگران به وجود آمده، از سوی دشمنان اسلام به‌عنوان دین القا گردیده‌اند. این دو مسلک افزون بر آنکه بر اساس آموزه‌های ادیان ابراهیمی و به‌ویژه دین اسلام جز خرافات و ادعای باطل چیزی دیگری نیست، هیچ شباهتی به دین آسمانی ندارند تا انکار آن‌ها از سوی مسلمانان با انکار دین حضرت مسیح (علیه‌السلام) از سوی یهودیان و انکار دین اسلام از سوی یهودیان و مسیحیان تشبیه گردد.  
اما باوجوداین برخی فرصت‌طلبان و مدعیان دروغین پس از دین اسلام ادعای نبوت کرده و نه‌تنها هیچ معجزه و نشانه‌ای از سوی خدای متعال نداشته بلکه دلایل متعددی کذب و بطلان ادعای آنان را ثابت می‌کند. در این زمره فرقه قادیانیه و بهائیت نمودی بیشتری دارند. این دو فرقه که در حقیقت جریان‌های سیاسی هستند و به وسیله استعمارگران به وجود آمده، از سوی دشمنان اسلام به‌عنوان دین القا گردیده‌اند. این دو مسلک افزون بر آنکه بر اساس آموزه‌های ادیان ابراهیمی و به‌ویژه دین اسلام جز خرافات و ادعای باطل چیزی دیگری نیست، هیچ شباهتی به دین آسمانی ندارند تا انکار آن‌ها از سوی مسلمانان با انکار دین حضرت مسیح (علیه‌السلام) از سوی یهودیان و انکار دین اسلام از سوی یهودیان و مسیحیان تشبیه گردد.  
{{پایان پاسخ}}
{{پایان پاسخ}}
==منابع==
==منابع==
{{منابع}}
{{منابع}}

نسخهٔ ‏۱۹ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۰:۱۹

سؤال

آیا مخالفت اسلام با دین بعدی مانند مخالفت ادیان گذشته با دین بعدی نیست؟


مخالفت اسلام با دین بعدی مانند مخالفت ادیان گذشته با دین بعدیشان نیست. ادیان گذشته بر طبق آموزه‌های کتاب‌های مقدس و اعتراف پیروان آن‌ها، آخرین دین آسمانی نبوده‌اند و مخالفتی با دین بعدی نداشته‌اند. پیروان این ادیان در انتظار آمدن پیامبر جدید از سوی خداوند به سر می‌برده‌اند. اما وقتی پیامبر موعود رسالتش را اعلام می‌کرد، برخی از آنان و نه همه ایشان، او را انکار نموده و دینش را نمی‌پذیرفتند و بر پیروی از دینی که گرفتار تحریف‌شده و از سوی خداوند نسخ گردیده سماجت می‌ورزیدند.

بشارت ادیان گذشته به پیامبر بعدی

بشارت آمدن پیامبر اسلام (صلی‌الله علیه و آله و سلم) به‌تصریح قران كریم در تورات و انجیل ذكر گردیده و مشخصاتش چنان بوده كه وقتی اهل كتاب آن حضرت را دیدند شناختند و همان پیامبری یافتند كه حضرت موسی و عیسی (علیهماالسلام) بشارتش را داده بودند.

در اینکه یهودیان منتظر پیامبر جدید پس از حضرت موسی (علیه‌السلام) بوده و در متون دینی‌شان از آن سخن گفته‌شده است، تردیدی وجود ندارد؛ زیرا یهودیان، هنوز هم دوران طلایی خویش را كه در آن عظمت ملّی یهود به آخرین حدّ اعتلای خود خواهد رسید در اطراف شخصیتی برجسته می‌بینند كه از جانب خداوند در آینده‌ای كه جز خدا نمی‌داند، مأموریت خواهد یافت تا این دوران تازه و پر از شگفتی‌ها را با ظهور خود و تشكیل حكومتش آغاز كند. نام این شخصیت الهی «ماشیح» یعنی مسح شده با روغن است. اعتقاد عمومی یهود بر این است كه ظهور ماشیح و فعالیت‌های او را در راه بهبود وضع جهانی و تأمین سعادت بشری، قسمتی از نقشه‌های خداوند در آغاز آفرینش جهان بوده است؛ لذا می‌گویند از آغاز خلقت عالم، ماشیح پادشاه به دنیا آمد زیرا لزوم وجود او حتی بیش از آنكه جهان آفریده شود به ذهن خداوند خطور كرد.[۱]

بنابراین، ماشیح در یهودیت همواره مطرح بوده و ماشیح جز حضرت عیسی (علیه‌السلام) کسی دیگری نمی‌تواند باشد وقتی آن حضرت همراه با معجزه، یهودیان را به دین خود دعوت کرد، اکثر یهودیان نبوت و دین آن حضرت را انکار نموده و از دین خود دست برنداشتند.

پیروان دین مسیح (علیه‌السلام) نیز منتظر کسی بودند که از سوی خداوند برای نجات و هدایت بشر فرستاده خواهد شد. در کتاب‌های موجود تعبیرات فراوانى كه بشارت به ظهور بزرگى كه نشانه‏هاى آن جز بر اسلام و آورنده آن تطبیق نمى‏كند دیده مى‏شود.[۲]

در این سخن کسی نمی‌تواند تردید کند که حضرت مسیح(علیه‌السلام) بشارت آمدن کسی به نام پارقلیط یا پریکلتوس را بعد از خود داده است. برحسب نقل انجیل، حضرت عیسی (علیه‌السلام) بعد از خود از شخصی خبر می‌دهد که شرعش ابدی و حکومتش برای همیشه باقی خواهد بود و اوصافی را برای او ذکر نموده که جز بر پیامبر اسلام بر کسی دیگری قابل تطبیق نیست.

مثلاً در انجیل یوحنا از زبان حضرت عیسی (علیه‌السلام) نقل‌شده است«و بسیار چیزهای دیگر دارم به شما بگویم لیکن اکنون طاقت تحمل آن‌ها را ندارید ولی چون او، یعنی روح راستی آید، شمارا به جمیع راستی هدایت خواهد کرد زیرا که از خود تکلم نمی‌کند بلکه به آنچه شنیده است سخن می‌گوید و از امور آینده به شما خبر می‌دهد.»[۳] همچنین نقل‌شده: «من از پدر خواهم خواست که او فارقلیطای (تسلی دهنده¬) دیگری به شما خواهد داد که تا ابد با شما باشد.»[۴] «چون بیاید آن پارقلیطا كه من سوی شما خواهم فرستاد از جانب پدر، روح راستی كه از جانب پدر می‌آید او درباره من شهادت خواهد داد. »[۵]

پارقلیطا در زبان سریانی به معنای بسیار ستوده است که به زبان عربی به فارقلیطا تلفظ می‌شود. و معنای معادل عربی «احمد» را دارد که در قرآن به آن اشاره‌شده است و اصل اناجیل به زبان سریانی بوده و بعداً به زبانی یونانی برگردانده شده و کلمه پارقلیطا به پاریکلتوس یا پریکلتوس ترجمه شده است.

قبل از اسلام در این‌که پارقلیطا پیامبر موعود انجیل است هیچ اختلافی بین علمای مسیح و مفسرین انجیل وجود نداشته است حتی افرادی از مسیحیان خود را موعود انجیل خواندند و به این لفظ تمسك جستند. ولیم میور در كتاب خود كه در تاریخ ۱۸۴۸ میلادی نوشته، چنین آورده است كه فردی از آسیای صغیر بنام «منتس» دعوای رسالت كرد و خود را پارقلیطای موعود انجیل خواند و گروهی هم وی را پذیرا شدند.[۶] اما علماء مسیحی بعد از اسلام وقتی به این آیات رسیدند فارقلیطا را به معنی پاراكلتوس، كه به معنی تسلی‌دهنده است و بر روح‌القدس اطلاق می‌شود، ترجمه كردند تا بشارت ظهور محمدی را محو نمایند.

لكن می‌توان با ادله متعددی ثابت كرد كه فارقلیطا روح‌القدس نیست بلكه پیامبر موعودی است كه بر حضرت محمد(صلی‌الله علیه و آله) منطبق می‌گردد؛ زیرا این جملات انجیل از آمدن کسی بعد از حضرت مسیح خبر می‌دهد که اولاً مشروط به رفتن مسیح بوده و آمدن روح‌القدس مشروط به چنین شرطی نبوده است؛ زیرا روح‌القدس بارها قبل از آن به حضور حضرت مسیح(علیه‌السلام) رسیده و پیام الهی آورده است و اگر چنین باشد سخن حضرت مسیح(علیه‌السلام) لغو خواهد بود كه فرمود تا من باشم او نخواهد آمد.

ثانیاً او پارقلیطای دیگری است كه برای همیشه و تا پایان جهان شخصیت و آئینش بر بشریت حكومت می‌کند. اگر پارقلیطا روح‌القدس باشد پارقلیطای دیگر روح‌القدس دیگر است و این مطلب اعتقادات خود مسیحیان را زیر سؤال می‌برد كه می‌گویند خدا در سه جزء پدر و پسر و روح‌القدس جلوه‌گر است. زیرا عده اقانیم را از ۳ به ۴ و بیشتر افزایش می‌دهد و این خود مخالف تثلیث موردادعای آن‌هاست.

با نگاهی به سیره و خصوصیات اسلامی پیامبر اكرم (صلی‌الله علیه و آله و سلم) می‌بینیم تمام این ویژگی‌ها كه حضرت عیسی (علیه‌السلام) اشاره‌کرده و به مسیحیان سفارش پیروی از او نموده در پیامبر اسلام جمع است.

قرآن کریم نیز می‌فرماید«وَ إِذْ قالَ عیسَى ابْنُ مَرْیمَ یا بَنی‏ إِسْرائیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیكُمْ مُصَدِّقاً لِما بَینَ یدَی مِنَ التَّوْراه وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یأْتی‏ مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْبَیناتِ قالُوا هذا سِحْرٌ مُبین‏؛ و عیسى بن مریم گفت: اى بنی‌اسرائیل، من پیامبر خدا بر شما هستم. توراتى را كه پیش از من بوده است تصدیق مى‏كنم، و به پیامبرى كه بعد از من مى‏آید و نامش احمد است، بشارتتان مى‏دهم. چون آن پیامبر با آیات روشن خود آمد، گفتند: این جادویى است آشكار»[۷] هرچند این بشارتی که در قرآن کریم آمده، در تورات و انجیل وجود ندارد، اما پیروان این دو دین بر طبق آموزه‌های تورات و انجیل که در ادامه بیان خواهد شد، منتظر آمدن پیامبر جدید بوده‌اند. اما وقتی‌که پیامبر جدید از سوی خداوند فرستاده شد برخی از آنان تعمداً از پذیرش او امتناع کردند. قرآن از این برخورد یهودیان و مسیحیان در آیات متعددی خبر داده است؛ به عنوان نمونه دریکی از آیات می‌فرماید «الَّذِینَ ءَاتَینَاهُمُ الْكِتَابَ یعْرِفُونَهُ كَمَا یعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَ إِنَّ فَرِیقًا مِّنْهُمْ لَیكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یعْلَمُونَ؛كسانى كه كتاب آسمانى به آنان داده‏ایم، او [پیامبر] را همچون فرزندان خود مى‏شناسند (ولى) جمعى از آنان، حق را آگاهانه كتمان مى‏كنند!»[۸]

به‌هرحال هم یهودیان و هم مسیحیان منتظر آمدن پیامبر و دین جدید آسمانی بوده‌اند. اما وقتی‌که حضرت مسیح (علیه‌السلام) همراه با معجزه از سوی خداوند به پیامبری مبعوث گردید، عده‌ای از یهودیان بااینکه می‌دانستند او پیامبر خدا است، او را انکار کردند. همچنین زمانی که پیامبر اسلام، حضرت محمد(صلی‌الله علیه وآله)، رسالتش را اعلام کرد جمعی از یهودیان و مسیحیان او را انکار نموده و از پذیرش دین اسلام سر باز زدند.

اما دین مبین اسلام با سایر ادیان الهی تفاوتش در این است که دین اسلام آخرین دین آسمانی است و پس ‌از آن دین آسمانی دیگری نخواهد آمد. به همین دلیل هیچ مسلمانی از صدر اسلام تا امروز منتظر آمدن دین و پیامبر دیگر نبوده و نیست.

قرآن کریم درباره کمال دین اسلام می‌فرماید: ِ«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي‏ وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دينا؛امروز، دين شمارا كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به‌عنوان آيين (جاودان) شما پذيرفتم»[۹]‏ باوجود دین کامل و جامع و عدم ایجاد تحریف در آن، آمدن دین جدید از سوی خداوند کار لغو و بیهوده است. همچنین می‌فرماید:«إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ؛ دين در نزد خدا، اسلام (و تسليم بودن در برابر حق) است‏»[۱۰] «وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَه مِنَ الْخاسِرينَ؛ و هر كس جز اسلام (و تسليم در برابر فرمان حق،) آيينى براى خود انتخاب كند، از او پذيرفته نخواهد شد و او در آخرت، از زيانكاران است.»[۱۱]

قرآن کریم در آیه«ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليماً»[۱۲] خاتمیت پیامبر اسلام (صلی‌الله علیه وآله) به‌صراحت اعلام نموده تا پس از او کسی ادعای نبوت و رسالت نکند. خداوند در این آیه فرموده است: محمّد(ص) پدر هیچ‌یک از مردان شما نبوده و نيست ولى رسول خدا و ختم‏كننده و آخرين پيامبران است و خداوند به همه‌چیز آگاه است.

اما باوجوداین برخی فرصت‌طلبان و مدعیان دروغین پس از دین اسلام ادعای نبوت کرده و نه‌تنها هیچ معجزه و نشانه‌ای از سوی خدای متعال نداشته بلکه دلایل متعددی کذب و بطلان ادعای آنان را ثابت می‌کند. در این زمره فرقه قادیانیه و بهائیت نمودی بیشتری دارند. این دو فرقه که در حقیقت جریان‌های سیاسی هستند و به وسیله استعمارگران به وجود آمده، از سوی دشمنان اسلام به‌عنوان دین القا گردیده‌اند. این دو مسلک افزون بر آنکه بر اساس آموزه‌های ادیان ابراهیمی و به‌ویژه دین اسلام جز خرافات و ادعای باطل چیزی دیگری نیست، هیچ شباهتی به دین آسمانی ندارند تا انکار آن‌ها از سوی مسلمانان با انکار دین حضرت مسیح (علیه‌السلام) از سوی یهودیان و انکار دین اسلام از سوی یهودیان و مسیحیان تشبیه گردد.


منابع

  1. آبراهام كهن، گنجینه‌ای از تلمود، ص۳۵۱، ترجمه: امیر فریدون گرگانی، تهران، اساطیر، اول، ۱۳۸۲‍ ش.
  2. مكارم شيرازى، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲۴، ص۷۵، تهران، دار الكتب الإسلاميه، چ۱، ۱۳۷۴ش.
  3. انجیل یوحنا، باب ۱۶: ۱۲و ۱۳.
  4. یوحنا. ۱۴: ۱۶.
  5. همان : ۲۶.
  6. بشارات عهدین، محمد صادقی، دارالكتب الاسلامیه، چاپ چهارم، تهران، ص۲۳۱.
  7. صف،۶.
  8. بقره، ۱۴۶.
  9. مائده، ۳.
  10. آل عمران، ۱۹
  11. آل عمران، ۸۵.
  12. احزاب، ۴۰.