تاثیر علم غیب ائمه(ع) در علم و رفتارشان: تفاوت میان نسخهها
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
(جایگزینی متن - ' | ارجاعات =' به ' | ارجاعات = | بازبینی نویسنده = ') |
||
خط ۷۴: | خط ۷۴: | ||
| نمایه =شد | | نمایه =شد | ||
| تغییر مسیر =شد | | تغییر مسیر =شد | ||
| ارجاعات = | | ارجاعات = | ||
| بازبینی نویسنده = | |||
| بازبینی = | | بازبینی = | ||
| تکمیل = | | تکمیل = |
نسخهٔ ۷ مارس ۲۰۲۱، ساعت ۱۴:۵۵
تأثیر علم غیب ائمه(ع) در علم و رفتارشان چگونه است، آیا آنها موظف بودهاند به مقتضای آنچه میدانند، عمل کنند؟
ائمه(ع) هر چند از دانش غیبی بهرهمند بودند یا بر اساس دیدگاه دیگر، همه چیز را میدانستند، در به کارگیری علم غیب پیرو تکالیف الهی و مصلحتهای واقعی بودهاند. ایشان در بیشتر اوقات تنها علم بشری خود را ملاک عمل قرار میدادهاند. به عنوان مثال، در جنگ صفین، هنگامی که ابوموسی اشعری روانه دومه الجندل میشد تا با عمرو بن عاص در مورد نتیجه جنگ مذاکره کند و حکم خدا را درباره دو گروه درگیر جنگ روشن سازد، امام علی(ع) در جمع یاران خویش فرمود: گویی از هماکنون میبینم که ابوموسی فریب خواهد خورد. سپس در پاسخ به این سؤال که «پس چگونه او را از رفتن بازنمیداری؟ فرمود: اگر خداوند در میان بندگان بر اساس علم خود رفتار میکرد، دیگر پیامبران را برای هدایت آنان نمیفرستاد.[۱]
این سخن امام(ع) حاوی این مضمون است که خداوند اگر چه پیش از فرستادن پیامبران میداند چه کسانی به پیام انبیا گوش فرا میدهند و چه کسانی از پیروی ایشان سرباز میزنند اما این علم خود را مبنای داوری قرار نمیدهد و با بعثت پیامبران، حجّت را بر مردم تمام میسازد. سیره و شیوه ائمه نیز چنین است. به عبارت دیگر مقتضای حکمت الهی این است که مردم برای اعمال بدی که هنوز انجام ندادهاند، بازخواست نشوند، هر چند خداوند و برگزیدگانش، پیشاپیش از آنچه روی خواهند داد، آگاهند. اگر پیامبران و امامان(ع)، همواره علوم غیبی را تکیه گاه خویش سازند، نه تنها در رسیدن به اهداف هدایتگری خود کامیاب تر نخواهند شد، بلکه این کار بر مشکلات آنان خواهد افزود.
آنچه بیان شد، پاسخ کلی و اجمالی به پرسشهای پیشین بود، اما بیان تفصیلی مطلب شامل چند وجه است که هر یک از آنها به تنهایی میتواند «علم غیب امام(ع) در میدان عمل و تکلیف» را تبیین نماید:
هم سویی علم غیب امام با قضا و قدر الهی
علم امام(ع) نزدیکترین علم به علم خداوند است و علم خدا، پایه و اساس قضا و قدر است، بنابر این علم امامان(ع) برابر و هم سو با قضا و قدر الهی است و اقدام شان حرکت در جهت این قضا و قدر است. از این رو اساساً تکلیفی به متعلّق چنین علمی تعلّق نمیگیرد. به اعتقاد علامه طباطبایی؛ علم موهبتی امام(ع) به موجب ادله عقلی و نقلی که آن را اثبات میکند، قابل هیچ گونه تخلّف نیست و تغیّر نمیپذیرد و به اصطلاح علم است به آنچه در لوح محفوظ ثبت شده و آگاهی است از آنچه قضای حتمی الهی به آن تعلّق گرفته، لازمه این مطلب آن است که هیچ گونه تکلیفی به متعلّق این گونه علم از آن جهت که متعلّق این گونه علم است و حتمی الوقوع میباشد تعلّق نمیگیرد و هم چنین قصد و طلبی از انسان با او ارتباط پیدا نمیکند؛ زیرا تکلیف همواره از راه امکان به فعل تعلّق میگیرد و از راه این که فعل و ترک، هر دو در اختیار مکلفند، فعل یا ترک خواسته میشود و اما از جهت ضروری الوقوع و متعلّق قضای حتمی بودن آن، محال است مورد تکلیف قرار گیرد.[۲]
علم غیب امام اثری در اعمال و ارتباطی با تکالیف او ندارد، چراکه متعلق قضای حتمی الهی است و بر این اساس متعلق امر یا نهی یا اراده و قصد انسانی واقع نمیشود.[۳]
امام، همانند مردم در سختیهای دنیا
امامان معصوم(ع) در فضایل انسانی سرآمد دیگرانند و اگر مردم را به صبر و پایداری میخوانند، خود نمونه کامل آن هستند. حضرت علی(ع) فرمودند: آیا به همین خرسند باشم که مرا امیرالمؤمنین میخوانند و در تلخیهای روزگار با مردم شریک نشوم و در سختیهای زندگی نمونه آنان نگردم.[۴] چنین نیست که امام، امداد غیبی را وسیلهای برای راحتی و آسایش خویش قرار دهد و با بهرهگیری از دانشهای خدادادی، خود را از خطر برهاند.
ضرورت امتحان الهی برای انسان
جهان، صحنه آزمون الهی است و بر اساس حکمت خداوندی، از ورود به این عرصه برای انسان، گریزی نیست.[۵]ائمه نیز برای آن نیامدهاند که با اعمال معجزه آمیز، پیروان خود را از گرفتاریها برهانند و به رفاه و آسایش دنیوی برسانند. از این رو ائمه(ع) اگر چه علم غیب دارند و اسم اعظم را میدانند[۶] و با به کارگیری آن میتوانند بساط جور را در یک چشم برهم زدن از میان بردارند، به فرمان الهی از این کار چشم پوشیده و زمینه آزمایش مردمان را فراهم میسازند. چنانکه امیرالمؤمنین درباره توانایی به هلاکت رساندن معاویه و چشم پوشی از آن میفرماید: اگر در به هلاکت رساندن او (معاویه) به من اجازه داده میشد، تأخیر نمیکردم اما خداوند متعال، خلق خویش را به هر چه بخواهد امتحان میکند.[۷]
محدودیت انسان، از فهم علم غیب امامان
رازگشایی از اسرار غیبی نیازمند بستری مناسب است. برخی از این اسرار چنان است که مردم تاب پذیرش آن را ندارند و حتی میتواند برخی سست ایمانان را به گمراهی کشانده و از راه میانه، بیرون براند. امام علی(ع) میفرماید: به خدا سوگند اگر بخواهم هر یک از شما را خبر دهم که از کجا آمده و به کجا رود و سرانجام کارهای او چه بود، میتوانم. لیکن میترسم که درباره من به راه غلو بروید و مرا بر رسول خدا(ص) برتری دهید.[۸]
کسانی میتوانند مَحرم اسرار غیبی باشند که در مورد آن صحبت نکنند و در عمل به آن، به فرمان خدا توجه کنند. اامام باقر(ع) میفرماید: «اگر زبانهای شما را قفلی بود، همه کس را از سود و زیانش آگاه میساختم.»[۹]
جنبههای بشری امام
پیامبر(ص) و امام(ع)، همانند سایر انسانها، از نوع انسان هستند، رفتار و کردار ایشان، مانند اعمال سایر مردم، در مجرای اختیار و بر اساس علم عادی قرار دارد. امام نیز مانند دیگران خیر و شر و نفع و ضرر کارها را از روی علم عادی تشخیص داده و آنچه را که شایسته اقدام میبیند، اراده کرده، در انجام آن به تلاش و کوشش میپردازد. در جایی که علل و عوامل و اوضاع خارجی موافق باشد، به هدف اصابت کرده و در جایی که اسباب و شرایط مساعدت نکند از پیش نمیرود؛ و این که امام به اذن خداوند از علوم و حقایق غیبی بهرهمند است، تأثیری در این اعمال اختیاری او ندارد. امام مانند سایر افراد بشر، بنده خداست و به تکالیف و مقررات دینی مکلّف و موظّف است. طبق سرپرستی و پیشوایی که از جانب خدا دارد با موازین عادی انسانی باید رفتار کند و آخرین تلاش خود را در احیای کلمه حق و سرپا نگه داشتن دین و آیین بنماید.[۱۰]
ناتوانی، عجز و شکست امام در مسایل و پیشامدها و ناکامی ظاهری آنها در رسیدن به اهداف و مقاصدشان، به مقام ولایت و امامت آنان خدشه وارد نمیکند، ملاصدرا در مورد رسول خدا(ص) معتقد است؛ چون حقیقت محمدیه، دارای دو جنبه خدایی و بندگی است و این درجه خدایی اصالتاً و مستقلاً به او تعلّق نداشته، بلکه نتیجه خلافت اوست، همه تواناییهایش را از خدا میگیرد. اما ناتوانیها و گرفتاریهای او به اقتضای بشریت اوست و لذا این ناتوانی با آن ناتوانی منافات ندارد.[۱۱]
عمل به علم غیب در سیره اهل بیت
- اعمال شخصی:
ابن ابی الحدید نقل میکند: حضرت علی(ع) پس از خاتمه جنگ نهروان برای یافتن جسد ذو الثدیه[۱۲] در بین کشتههای خوارج خیلی جستجو کرد، تا آن جا که چهار هزار کشته را به دستور آن حضرت زیر و رو کردند، ولی کشته را نیافت. امام ناراحت شد و فرمود: «نه من دروغ گفتهام و نه پیغمبر به من دروغ گفته است». و دستور داد باز هم جستجو کنند. دوباره به همراهی و کمک خود حضرت جستجو کردند تا سرانجام جسد او را در نهر آبی پیدا کردند.[۱۳]
طبق این نقل، حضرت علی(ع)، برای یافتن جسد ذو الثدیه، مثل سایر مردم، تلاش فراوان کرد، تا این که سرانجام آن را از طریق عادی و با امری طبیعی پیدا کرد.
در روایتی دیگر نقل شده که امام موسی کاظم(ع) به غلام خود فرمودند که تخم مرغ بخرد. غلام نیز تخم مرغی را خرید که از راه قمار به دست آورده است. امام(ع) نیز فوراً ظرفی را طلبیده و آنچه خورده بودند را از گلو برآوردند.[۱۴]
این موارد، به این اشاره دارد که امام، طبق سرپرستی و پیشوایی که از جانب خدا دارد، باید با موازین عادی انسان رفتار کند و در انجام اعمال شخصی، بر اساس ظواهر عمل نموده و به آنچه از طریق عادی به دست میآید، اکتفا کند.
- رفتار اجتماعی:
ائمه(ع)، در روابط اجتماعی خود، در بسیاری از موارد علوم غیبی را نادیده گرفته و بر اساس دانشهایی که از راه عادی به دست میآید، رفتار کردهاند[۱۵] برای نمونه پیش از آغاز فتنه جمل، طلحه و زبیر نزد امام علی(ع) آمدند و از او اجازه رفتن به سفر عمره خواستند. امام در پاسخ فرمود: به خدا سوگند، قصد نیرنگ (برافروختن جنگ) دارید نه قصد عمره. با این حال هنگامی که آن دو برخواستهی خود پا فشاری کردند و قسم خوردند که جز عمره، هوایی دیگر در سر ندارند، امام به آنان اجازه رفتن داد، اما در گفتگو با ابن عباس، هم چنان بر این پای فشرد که آنان در پی فتنه و آشوبند و به عهد و پیمان و سوگندهایشان اعتمادی نیست. ابن عباس پرسید: «پس چرا به آنان اجازه رفتن دادی و به زندانشان نینداختی؟» امام فرمود: «آیا میخواهی من آغازگر ستم باشم و پیش از جنایت کیفر دهم؟ هرگز چنین نخواهم کرد».[۱۶]
امیر المؤمنین(ع) بر این تأکید میورزید که معاویه نمیمیرد تا آن گاه که حکومت بر همه مسلمانان را به چنگ آورد.[۱۷] اما این آگاهی غیبی، وظیفه امام را برای برخورد با معاویه و نبرد با او تغییر نمیداد و آن حضرت تمامی تلاش خود را برای سرنگونی معاویه به کار میگرفت. سیره سایر ائمه(ع) در روابط اجتماعی نیز، چنین بوده است.
- داوری و قضاوت:
دارندگان علوم غیبی برای داوری میان افراد، گاه علم خود را مبنای عمل قرار داده و بی اقامه شهود به قضاوت میپردازند.[۱۸] شیوه داود پیامبر چنین بوده و بر اساس روایات، روش حضرت مهدی(ع) نیز همین خواهد بود.[۱۹] سایر ائمه(ع) نیز گاه این راه را در پیش گرفته و با تکیه بر علم خدادادی به برخی درگیریها پایان دادهاند. برای نمونه، نقل است که دو نفر بر سر اسبی، به نزاع پرداخته، هر یک خود را مالک اسب میخواند، حضرت علی(ع) که در آن زمان خلیفه مسلمین بود، از آنان خواست ادعای خویش را با اقامه شهود اثبات کنند، ولی نتوانستند شاهدی بیاورند. در این هنگام امام(ع) بر اساس علم غیبی، اسب را به مالک اصلیاش داد و خطاب به شخص دیگر، که خود را به دروغ صاحب اسب میخواند، فرمود: «به خدا سوگند، دانش من درباره تو از دانش خودت بیشتر است».[۲۰]
با این وجود شیوه رایج برای داوری، تکیه بر بیّنه و سوگند بودهاست؛ چنانکه پیامبر اکرم(ص) فرموده است: «من تنها بر اساس بیّنه و سوگند میان شما داوری میکنم و (ناگزیر) برخی از شما در اقامه دلیل زیرکترید، بنابراین هر کس که (به دروغ شاهدی اقامه کند و بر اساس آن) پارهای از مال برادرش را به او دهم (نباید آن را بستاند، چرا که در این صورت) قطعهای از آتش را به او دادهام.»[۲۱]
ائمه در به کارگیری دانش غیبی، پیرو تکالیف الهی و مصلحتهای واقعی بودهاند. در بیشتر اوقات، تنها علوم بشری خود را ملاک قرار داده و با موازین عادی انسانی رفتار نمودهاند. البته گاه همان مصلحتها و حکمتها اقتضا میکرده که آن بزرگواران از دانش غیبی خود استفاده نموده و آن را مبنای فعل و عمل خود قرار دهند.
منابع
- ↑ محمد بن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، نجف، المطبعه الحیدریه، ۱۳۷۶ق، ج۲، ص۹۸.
- ↑ نک: طباطبایی، محمدحسین، بحثی کوتاه درباره علم امام(ع)، مجله نور علم، شماره ۱، مسلسل ۴۹، ۱۳۷۱ش، ص۲۱.
- ↑ همان، ص۲۲.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۴۵.
- ↑ (عنکبوت:۲–۳)؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲ـ۱۸۳ـ۱۴۴.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، تهران، الاسلامیه، ۱۳۸۸ق، ج۱، ص۳۳۴.
- ↑ بحرانی، سید هاشم، ینابیع المعاجز، قم، دارالکتب العلمیه، بی تا، ص۳۴.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۷۵.
- ↑ کلینی، همان، ج۱، ص۲۶۴، ح۱.
- ↑ بحثی کوتاه درباره علم امام(ع)، ص۲۵.
- ↑ نک: شیرازی، صدر الدین، شرح اصول کافی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ دوم، ۱۳۸۳ش، ج۲، ص۴۶۲.
- ↑ در روایات صحیح آمده که رسول خدا(ص) درباره خوارج نهروان از پیش خبر داد و فرمود: «.... نشانه این گروه آن است که مردی در بین آنان هست که یک دست او شبیه پستان زن جمع میشود و چون بکشند، مثل دست دراز میشود» این شخص بعداً در تاریخ اسلام به نام «ذو الثویه» یعنی صاحب پستان خوانده شد. نک: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، قم، مکتبه آیت الله المرعشی، ۱۴۰۴ق، ج۲، ص۲۶۵.
- ↑ نک: همان، ص۲۷۵–۲۷۷.
- ↑ نک: شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، بیروت، مؤسسه آل البیت ـ(ع) ـ، لاحیاء التراث، چاپ دوم، ۱۴۲۴ق، ج۱۷، ص۱۶۵.
- ↑ نمازی شاهرودی، علی، اثبات ولایت، تهران، انتشارات نیک معارف، ۱۳۷۵ش، ص۴۷–۵۳.
- ↑ شیخ مفید، الجمل، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، چاپ دوم، ۱۳۷۴، ص۱۶۶؛ شیخ طبرسی، الاحتجاج، قم، دار الاسوه، ۱۴۱۶، ج۱، ص۳۷۳.
- ↑ نک: مناقب آل ابی طالب ـ(ع) ـ ج۲، ص۹۵.
- ↑ نک: شیخ مفید، اوائل المقالات، چاپ دوم، قم، داوری، ۱۳۳۰ق، ص۶۶.
- ↑ نک: فیض کاشانی، ملا محسن، الوافی، اصفهان، مکتبه الامام امیر المؤمنین ـ(ع) ـ، ۱۴۰۶، ج۳، ص۶۴۸–۶۵۰.
- ↑ شیخ حر عاملی، اثبات الهداه، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ دوم، ۱۳۶۶، ص۴۳۷.
- ↑ حر عاملی، وسائل الشیعه، ابواب کیفیه الحکم و احکام الدعوی، باب۲، حدیث ۱، ج۲۷، ص۲۳۲.