شق الصدر: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی پاسخ
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{جا:ویرایش}} {{شروع متن}} {{سوال}} جریان شق الصدر را توضیح دهید، آیا این داستان و...» ایجاد کرد)
 
(ابرابزار)
خط ۱: خط ۱:
{{در دست ویرایش|کاربر=Mnazarzadeh }}
{{در دست ویرایش|کاربر=Mnazarzadeh}}
{{شروع متن}}
{{شروع متن}}
{{سوال}}
{{سوال}}
خط ۵: خط ۵:
{{پایان سوال}}
{{پایان سوال}}
{{پاسخ}}
{{پاسخ}}
==متن داستان==
داستان «شق صدر»، [[پيامبر (ص)]] يکي از داستان‌هایی است که در تاريخ اسلام مورد بحث و ايراد قرار گرفته و در برخي از روايات و کتب [[اهل سنت]] آمده است. چنانچه در تاریخ نقل شده است، این جریان در سنین ۴ یا ۵ سالگی برای پیامبر(ص) اتفاق افتاده است.<ref>رسولي محلاتي، درس هايي از تاريخ تحليلي اسلام، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، ج۱.</ref>


===روایت صحیح مسلم===
== متن داستان ==
اين داستان در بسياري از کتاب‌های تاریخی و حدیثی [[اهل سنت]] مانند صحیح مسلم، سیره نبوی ابن هشام و تاریخ طبری<ref>صحيح مسلم، ج۱، ص۱۰۱ـ۱۰۲؛ سيره ابن هشام، ج۱، ص۱۶۴ـ۱۶۵؛ تاريخ طبري، ص۵۷۵.</ref> نقل شده است. در این روایت آمده است که روزي [[جبرئيل]] هنگامي که رسول خدا(ص) با پسر بچه‌ها بازي مي کرد نزد وي آمد و او را گرفت و بر زمين زد و سينه او را شکافت و قلبش را بيرون آورد و از ميان قلب آن حضرت لکه خوني بيرون آورده و گفت: اين بهره شيطان بود از تو، و سپس قلب آن حضرت را در طشتي از طلا با آب زمزم شستشو داده آن گاه آن را به هم پيوند داده و بست و در جاي خود گذارد... پسر بچه ها به سوي مادرش (حليمه دايه حضرت) آمده و گفتند: محمد کشته شد! آنها به سراغ او رفته و او را در حالي که رنگش پريده بود مشاهده کردند، آنس گفته: من جاي بخيه ها را در سينه آن حضرت مي ديدم».<ref>صحيح مسلم، ج۱، ص۱۰۱ـ۱۰۲.</ref>
داستان «شق صدر»، [[پیامبر (ص)]] یکی از داستان‌هایی است که در تاریخ اسلام مورد بحث و ایراد قرار گرفته و در برخی از روایات و کتب [[اهل سنت]] آمده است. چنانچه در تاریخ نقل شده است، این جریان در سنین ۴ یا ۵ سالگی برای پیامبر(ص) اتفاق افتاده است.<ref>رسولی محلاتی، درس‌هایی از تاریخ تحلیلی اسلام، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ج۱.</ref>


===روایت سیره نبوی===
=== روایت صحیح مسلم ===
در سيره ابن هشام از [[حليمه]] روايت کرده که گفت: آن حضرت به همراه برادر رضاعي خود در پشت خيمه‌هاي ما به چراندن گوسفندان مشغول بودند که ناگهان برادر رضاعي او به سرعت نزد ما آمد و به من و پدرش گفت: اين برادر قرشي ما را دو مرد سفيد پوش آمده و او را خوابانده و شکمش را شکافتند و مي زدند.! حليمه گفت: من و پدرش به نزد وي رفتيم و محمد را که ايستاده و رنگش پريده بود مشاهده کرديم، ما که چنان ديديم او را به سينه گرفته و از او پرسيديم: اي فرزند تو را چه شد؟ فرمود: دو مرد سفيدپوش آمدند و مرا خوابانده و شکم مرا دريدند و به دنبال چيزي مي گشتند که من ندانستم چيست؟ حليمه مي گويد: ما او را برداشته به خيمه هاي خود آورديم.<ref>سيره ابن هشام، ج۱، ص۱۶۴ـ۱۶۵.</ref>
این داستان در بسیاری از کتاب‌های تاریخی و حدیثی [[اهل سنت]] مانند صحیح مسلم، سیره نبوی ابن هشام و تاریخ طبری<ref>صحیح مسلم، ج۱، ص۱۰۱–۱۰۲؛ سیره ابن هشام، ج۱، ص۱۶۴–۱۶۵؛ تاریخ طبری، ص۵۷۵.</ref> نقل شده است. در این روایت آمده است که روزی [[جبرئیل]] هنگامی که رسول خدا(ص) با پسر بچه‌ها بازی می‌کرد نزد وی آمد و او را گرفت و بر زمین زد و سینه او را شکافت و قلبش را بیرون آورد و از میان قلب آن حضرت لکه خونی بیرون آورده و گفت: این بهره شیطان بود از تو، و سپس قلب آن حضرت را در طشتی از طلا با آب زمزم شستشو داده آن گاه آن را به هم پیوند داده و بست و در جای خود گذارد… پسر بچه‌ها به سوی مادرش (حلیمه دایه حضرت) آمده و گفتند: محمد کشته شد! آنها به سراغ او رفته و او را در حالی که رنگش پریده بود مشاهده کردند، آنس گفته: من جای بخیه‌ها را در سینه آن حضرت می‌دیدم».<ref>صحیح مسلم، ج۱، ص۱۰۱–۱۰۲.</ref>


در هر دوي اين نقل‌ها اینطور آمده است که همين جريان سبب شد تا حليمه آن حضرت را به نزد مادرش [[آمنه]] بازگرداند.
=== روایت سیره نبوی ===
در سیره ابن هشام از [[حلیمه]] روایت کرده که گفت: آن حضرت به همراه برادر رضاعی خود در پشت خیمه‌های ما به چراندن گوسفندان مشغول بودند که ناگهان برادر رضاعی او به سرعت نزد ما آمد و به من و پدرش گفت: این برادر قرشی ما را دو مرد سفید پوش آمده و او را خوابانده و شکمش را شکافتند و می‌زدند. حلیمه گفت: من و پدرش به نزد وی رفتیم و محمد را که ایستاده و رنگش پریده بود مشاهده کردیم، ما که چنان دیدیم او را به سینه گرفته و از او پرسیدیم: ای فرزند تو را چه شد؟ فرمود: دو مرد سفیدپوش آمدند و مرا خوابانده و شکم مرا دریدند و به دنبال چیزی می‌گشتند که من ندانستم چیست؟ حلیمه می‌گوید: ما او را برداشته به خیمه‌های خود آوردیم.<ref>سیره ابن هشام، ج۱، ص۱۶۴–۱۶۵.</ref>


===نقل ابن شهرآشوب===
در هر دوی این نقل‌ها اینطور آمده است که همین جریان سبب شد تا حلیمه آن حضرت را به نزد مادرش [[آمنه]] بازگرداند.
اين داستان را محدث شيعه، ابن شهر آشوب در کتاب مناقب به گونه ديگري نقل کرده که بسياري از اشکالات و ایرادات بر آن وارد نيست و آن اين که: از حليمه سعديه نقل کرده که در خاطرات زندگي آن بزرگوار در سال هاي پنجم از عمر شريفش مي گويد: من پنج سال و دو روز آن حضرت را تربيت کردم، در آن هنگام روزي به من گفت: برادران من هر روز کجا مي روند؟ گفتم گوسفند مي چرانند، محمد گفت: من امروز به همراه ايشان مي روم، و چون با ايشان رفت فرشتگان او را گرفته و بر قله کوهي بردند و به شتسشو و تنظيف او پرداختند، در اين وقت پسرم به نزد من آمد و گفت: محمد را درياب که او را ربودند! من به نزد وي رفتم و نوري ديدم که از وي به آسمان ساطع بود، او را بوسيده و گفتم: چه بر سرت آمد؟ پاسخ داد: محزون مباش که خدا با ما است و سپس داستان خود را براي او بازگو کرد، و در اين وقت از وي بوي مشک خالص به مشام مي رسيد و مردم مي گفتند: شياطين بر او چيره شده اند و او مي فرمود: چيزي بر من نرسيده و باکي بر من نيست.<ref>درسهايي از تاريخ تحليلي اسلام، همان، ج۱.</ref>
==تکرار این داستان==
اين داستان تدريجاً در روايات توسعه يافته تا آن جا که گفته شد: داستان شق صدر در دوران زندگي آن حضرت چهار يا پنج بار اتفاق افتاده است. در سه سالگي (همان گونه که ذکر شد) در ده سالگي و هنگام بعثت و در داستان معراج و در اين باره اشعاري نيز از بعضي شعراي عرب نقل کرده اند.<ref>رسولي محلاتي، درس هايي از تاريخ تحليلي اسلام، ج۱، به نقل از الصحيح من السيره، ج۱، ص۸۳.</ref>.  


==شأن نزول سوره انشراح==
=== نقل ابن شهرآشوب ===
برخي از مفسّران [[سوره انشراح]] و آيه {{قرآن|الم نشرح لک صدرک}} را بر اين داستان منطبق داشته و شأن نزول آن دانسته اند.<ref>تفسير مفاتيح الغيب، فخر رازي، ج۳۲، ص۲.</ref>
این داستان را محدث شیعه، ابن شهر آشوب در کتاب مناقب به گونه دیگری نقل کرده که بسیاری از اشکالات و ایرادات بر آن وارد نیست و آن این که: از حلیمه سعدیه نقل کرده که در خاطرات زندگی آن بزرگوار در سال‌های پنجم از عمر شریفش می‌گوید: من پنج سال و دو روز آن حضرت را تربیت کردم، در آن هنگام روزی به من گفت: برادران من هر روز کجا می‌روند؟ گفتم گوسفند می‌چرانند، محمد گفت: من امروز به همراه ایشان می‌روم، و چون با ایشان رفت فرشتگان او را گرفته و بر قله کوهی بردند و به شتسشو و تنظیف او پرداختند، در این وقت پسرم به نزد من آمد و گفت: محمد را دریاب که او را ربودند! من به نزد وی رفتم و نوری دیدم که از وی به آسمان ساطع بود، او را بوسیده و گفتم: چه بر سرت آمد؟ پاسخ داد: محزون مباش که خدا با ما است و سپس داستان خود را برای او بازگو کرد، و در این وقت از وی بوی مشک خالص به مشام می‌رسید و مردم می‌گفتند: شیاطین بر او چیره شده‌اند و او می‌فرمود: چیزی بر من نرسیده و باکی بر من نیست.<ref>درسهایی از تاریخ تحلیلی اسلام، همان، ج۱.</ref>


==ایرادات به داستان==
== تکرار این داستان ==
ايرادهايي به اين داستان وارد شده است:
این داستان تدریجاً در روایات توسعه یافته تا آن جا که گفته شد: داستان شق صدر در دوران زندگی آن حضرت چهار یا پنج بار اتفاق افتاده است. در سه سالگی (همان گونه که ذکر شد) در ده سالگی و هنگام بعثت و در داستان معراج و در این باره اشعاری نیز از بعضی شعرای عرب نقل کرده‌اند.<ref>رسولی محلاتی، درس‌هایی از تاریخ تحلیلی اسلام، ج۱، به نقل از الصحیح من السیره، ج۱، ص۸۳.</ref>


===اختلاف در علت بازگرداندن پیامبر(ص) به آمنه===
== شأن نزول سوره انشراح ==
در مورد علت بازگرداندن رسول خدا(ص) به مکه و نزد مادرش آمنه، در دو نقل این داستان، سبب بازگرداندن آن حضرت همين جريان ذکر شده است در صورتي که در روايات ديگر و از جمله در همين سيره ابن هشام (ص۱۶۷) براي بازگرداندن آن حضرت علت ديگري نقل شده و آن گفتار نصاراي [[حبشه]] بود که چون پیامبر(ص) را ديدند به يکديگر گفتند ما اين کودک را ربوده و به ديار خود خواهيم برد.  
برخی از مفسّران [[سوره انشراح]] و آیه {{قرآن|الم نشرح لک صدرک}} را بر این داستان منطبق داشته و شأن نزول آن دانسته‌اند.<ref>تفسیر مفاتیح الغیب، فخر رازی، ج۳۲، ص۲.</ref>


علاوه بر این سال بازگرداندن آن حضرت به مادرش آمنه سال پنجم عمر ایشان دانسته شده است <ref>بحارالانوار، ج۱۵، ص۳۳۷ـ۴۰۱.</ref> در حالیکه بنابر این روایت، سال سوم عمر پیامبر زمان بازگشت ایشان بوده است.
== ایرادات به داستان ==
ایرادهایی به این داستان وارد شده است:


===خیر و شر از امور معنوی===
=== اختلاف در علت بازگرداندن پیامبر(ص) به آمنه ===
خير و شرّ و خوبي و بدي قلب انساني، از امور اعتقادي و معنوي است و چگونه با عمل جراحي و شکافتن قلب و شستشوي آن مي‌توان ماده شر و بدي را به صورت يک لخته خون بيرون آورد و شتسشو داد. آيا اين غدّه بدي و شر فقط در سينه رسول خدا(ص) بوده و ديگران ندارند؟
در مورد علت بازگرداندن رسول خدا(ص) به مکه و نزد مادرش آمنه، در دو نقل این داستان، سبب بازگرداندن آن حضرت همین جریان ذکر شده است در صورتی که در روایات دیگر و از جمله در همین سیره ابن هشام (ص۱۶۷) برای بازگرداندن آن حضرت علت دیگری نقل شده و آن گفتار نصارای [[حبشه]] بود که چون پیامبر(ص) را دیدند به یکدیگر گفتند ما این کودک را ربوده و به دیار خود خواهیم برد.


مرحوم طبرسي در مجمع البيان در داستان معراج فرموده است: «اين که روايت شده است که سينه آن حضرت را شکافته و شتسشو دادند ظاهر آن صحيح نيست، و قابل توجيه هم نيست مگر به سختي، زيرا آن حضرت پاک و پاکيزه از هر بدي و عيبي بوده و چگونه مي توان دل واعتقادات دروني آن حضرت را با آب شستشو داد؟...».<ref>مجمع البيان، ج۳، ص۳۹۵.</ref>
علاوه بر این سال بازگرداندن آن حضرت به مادرش آمنه سال پنجم عمر ایشان دانسته شده است<ref>بحارالانوار، ج۱۵، ص۳۳۷–۴۰۱.</ref> در حالیکه بنابر این روایت، سال سوم عمر پیامبر زمان بازگشت ایشان بوده است.


===عدم تسلط شیطان بر پیامبران===
=== خیر و شر از امور معنوی ===
چگونه مي توان معناي اين روايات را با آياتي که در قرآن کريم آمده و هر نوع تسلط و نفوذي را از طريق شيطان در دل پيغمبران و مردان الهي و حتي مؤمنان و متوکلان سلب و نفي کرده جمع کرد؟ از این بیشتر چگونه اين عمل چند بار تکرار شده و حتي پس از نبوت و بعثت آن بزرگوار باز هم نياز به اين عمل پيدا شد؟ چگونه این جریان با [[عصمت]] پیامبر(ص) قابل جمع است؟
خیر و شرّ و خوبی و بدی قلب انسانی، از امور اعتقادی و معنوی است و چگونه با عمل جراحی و شکافتن قلب و شستشوی آن می‌توان ماده شر و بدی را به صورت یک لخته خون بیرون آورد و شتسشو داد. آیا این غدّه بدی و شر فقط در سینه رسول خدا(ص) بوده و دیگران ندارند؟


==قائلین به امکان صحت==
مرحوم طبرسی در مجمع البیان در داستان معراج فرموده است: «این که روایت شده است که سینه آن حضرت را شکافته و شتسشو دادند ظاهر آن صحیح نیست، و قابل توجیه هم نیست مگر به سختی، زیرا آن حضرت پاک و پاکیزه از هر بدی و عیبی بوده و چگونه می‌توان دل واعتقادات درونی آن حضرت را با آب شستشو داد؟...».<ref>مجمع البیان، ج۳، ص۳۹۵.</ref>
در برابر اين ايرادها پاسخ هايي هم در حمایت از این حادثه داده شده است:


* حکمت در اين داستان آشکار کردن امر رسالت و آماده ساختن [[رسول خدا(ص)]] براي عصمت و [[وحي]] از زمان کودکي بوده است نه ريشه کن کردن غده شر و بدي از جسم رسول خدا(ص) تا اين اشکال‌ها پيش آيد.<ref>محمد سعيد بوطي، فقه السيره، ص۶۳.</ref>
=== عدم تسلط شیطان بر پیامبران ===
*برخی از نويسندگان شيعي، وقوع این داستان را به صورت معجزه ممکن می‌دانند و برخی ایرادات را برای رد این داستان کافی نمی‌دانند.<ref>سيره المصطفي، ص۴۶.</ref>
چگونه می‌توان معنای این روایات را با آیاتی که در قرآن کریم آمده و هر نوع تسلط و نفوذی را از طریق شیطان در دل پیغمبران و مردان الهی و حتی مؤمنان و متوکلان سلب و نفی کرده جمع کرد؟ از این بیشتر چگونه این عمل چند بار تکرار شده و حتی پس از نبوت و بعثت آن بزرگوار باز هم نیاز به این عمل پیدا شد؟ چگونه این جریان با [[عصمت]] پیامبر(ص) قابل جمع است؟
*[[علامه طباطبايي]] در کتاب [[الميزان]] در دو جا داستان شق صدر را نقل کرده يکي در ذيل [[داستان معراج]] در [[سوره اسري]] و ديگري در ذيل آيه «الم نشرح لک صدرک» و در هر دو جا بدون اين که اصل قضيه را انکار کند، آن را حمل بر «تمثُّل برزخي» نموده که در عالم ديگري شستشوي باطن آن حضرت به اين کيفيت در پيش ديدگان رسول خدا(ص) مجسم گشته و مشاهده گرديده است و داستان هاي ديگري را نيز که در روايات معراج آمده به همين معنا حمل کرده است.<ref>طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان، ج۱۳، ص۳۳ و ج۲۰، ص۴۵۲.</ref>
 
== قائلین به امکان صحت ==
در برابر این ایرادها پاسخ‌هایی هم در حمایت از این حادثه داده شده است:
* حکمت در این داستان آشکار کردن امر رسالت و آماده ساختن [[رسول خدا(ص)]] برای عصمت و [[وحی]] از زمان کودکی بوده است نه ریشه کن کردن غده شر و بدی از جسم رسول خدا(ص) تا این اشکال‌ها پیش آید.<ref>محمد سعید بوطی، فقه السیره، ص۶۳.</ref>
* برخی از نویسندگان شیعی، وقوع این داستان را به صورت معجزه ممکن می‌دانند و برخی ایرادات را برای رد این داستان کافی نمی‌دانند.<ref>سیره المصطفی، ص۴۶.</ref>
* [[علامه طباطبایی]] در کتاب [[المیزان]] در دو جا داستان شق صدر را نقل کرده یکی در ذیل [[داستان معراج]] در [[سوره اسری]] و دیگری در ذیل آیه «الم نشرح لک صدرک» و در هر دو جا بدون این که اصل قضیه را انکار کند، آن را حمل بر «تمثُّل برزخی» نموده که در عالم دیگری شستشوی باطن آن حضرت به این کیفیت در پیش دیدگان رسول خدا(ص) مجسم گشته و مشاهده گردیده است و داستان‌های دیگری را نیز که در روایات معراج آمده به همین معنا حمل کرده است.<ref>طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، ج۱۳، ص۳۳ و ج۲۰، ص۴۵۲.</ref>
{{پایان پاسخ}}
{{پایان پاسخ}}
{{مطالعه بیشتر}}
{{مطالعه بیشتر}}
==مطالعه بيشتر:==
 
*درس هايي از تاريخ تحليلي اسلام، رسولي محلاتي که اين مطالب به تلخيص اندک از آن يادداشت شده است.
== مطالعه بیشتر ==
* درس‌هایی از تاریخ تحلیلی اسلام، رسولی محلاتی که این مطالب به تلخیص اندک از آن یادداشت شده است.
{{پایان مطالعه بیشتر}}
{{پایان مطالعه بیشتر}}


==منابع==
== منابع ==
<references />
{{پانویس|۲}}
{{شاخه
{{شاخه
  | شاخه اصلی =  
  | شاخه اصلی =
|شاخه فرعی۱ =  
|شاخه فرعی۱ =
|شاخه فرعی۲ =  
|شاخه فرعی۲ =
|شاخه فرعی۳ =  
|شاخه فرعی۳ =
}}
}}
{{تکمیل مقاله
{{تکمیل مقاله
  | شناسه =  
  | شناسه =
  | تیترها =  
  | تیترها =
  | ویرایش =  
  | ویرایش =
  | لینک‌دهی =  
  | لینک‌دهی =
  | ناوبری =  
  | ناوبری =
  | نمایه =  
  | نمایه =
  | تغییر مسیر =  
  | تغییر مسیر =
  | ارجاعات =  
  | ارجاعات =
  | بازبینی =  
  | بازبینی =
  | تکمیل =  
  | تکمیل =
  | اولویت =  
  | اولویت =
  | کیفیت =  
  | کیفیت =
}}
}}
{{پایان متن}}
{{پایان متن}}

نسخهٔ ‏۲۷ فوریهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۷:۵۲

سؤال

جریان شق الصدر را توضیح دهید، آیا این داستان واقعیت دارد؟


متن داستان

داستان «شق صدر»، پیامبر (ص) یکی از داستان‌هایی است که در تاریخ اسلام مورد بحث و ایراد قرار گرفته و در برخی از روایات و کتب اهل سنت آمده است. چنانچه در تاریخ نقل شده است، این جریان در سنین ۴ یا ۵ سالگی برای پیامبر(ص) اتفاق افتاده است.[۱]

روایت صحیح مسلم

این داستان در بسیاری از کتاب‌های تاریخی و حدیثی اهل سنت مانند صحیح مسلم، سیره نبوی ابن هشام و تاریخ طبری[۲] نقل شده است. در این روایت آمده است که روزی جبرئیل هنگامی که رسول خدا(ص) با پسر بچه‌ها بازی می‌کرد نزد وی آمد و او را گرفت و بر زمین زد و سینه او را شکافت و قلبش را بیرون آورد و از میان قلب آن حضرت لکه خونی بیرون آورده و گفت: این بهره شیطان بود از تو، و سپس قلب آن حضرت را در طشتی از طلا با آب زمزم شستشو داده آن گاه آن را به هم پیوند داده و بست و در جای خود گذارد… پسر بچه‌ها به سوی مادرش (حلیمه دایه حضرت) آمده و گفتند: محمد کشته شد! آنها به سراغ او رفته و او را در حالی که رنگش پریده بود مشاهده کردند، آنس گفته: من جای بخیه‌ها را در سینه آن حضرت می‌دیدم».[۳]

روایت سیره نبوی

در سیره ابن هشام از حلیمه روایت کرده که گفت: آن حضرت به همراه برادر رضاعی خود در پشت خیمه‌های ما به چراندن گوسفندان مشغول بودند که ناگهان برادر رضاعی او به سرعت نزد ما آمد و به من و پدرش گفت: این برادر قرشی ما را دو مرد سفید پوش آمده و او را خوابانده و شکمش را شکافتند و می‌زدند. حلیمه گفت: من و پدرش به نزد وی رفتیم و محمد را که ایستاده و رنگش پریده بود مشاهده کردیم، ما که چنان دیدیم او را به سینه گرفته و از او پرسیدیم: ای فرزند تو را چه شد؟ فرمود: دو مرد سفیدپوش آمدند و مرا خوابانده و شکم مرا دریدند و به دنبال چیزی می‌گشتند که من ندانستم چیست؟ حلیمه می‌گوید: ما او را برداشته به خیمه‌های خود آوردیم.[۴]

در هر دوی این نقل‌ها اینطور آمده است که همین جریان سبب شد تا حلیمه آن حضرت را به نزد مادرش آمنه بازگرداند.

نقل ابن شهرآشوب

این داستان را محدث شیعه، ابن شهر آشوب در کتاب مناقب به گونه دیگری نقل کرده که بسیاری از اشکالات و ایرادات بر آن وارد نیست و آن این که: از حلیمه سعدیه نقل کرده که در خاطرات زندگی آن بزرگوار در سال‌های پنجم از عمر شریفش می‌گوید: من پنج سال و دو روز آن حضرت را تربیت کردم، در آن هنگام روزی به من گفت: برادران من هر روز کجا می‌روند؟ گفتم گوسفند می‌چرانند، محمد گفت: من امروز به همراه ایشان می‌روم، و چون با ایشان رفت فرشتگان او را گرفته و بر قله کوهی بردند و به شتسشو و تنظیف او پرداختند، در این وقت پسرم به نزد من آمد و گفت: محمد را دریاب که او را ربودند! من به نزد وی رفتم و نوری دیدم که از وی به آسمان ساطع بود، او را بوسیده و گفتم: چه بر سرت آمد؟ پاسخ داد: محزون مباش که خدا با ما است و سپس داستان خود را برای او بازگو کرد، و در این وقت از وی بوی مشک خالص به مشام می‌رسید و مردم می‌گفتند: شیاطین بر او چیره شده‌اند و او می‌فرمود: چیزی بر من نرسیده و باکی بر من نیست.[۵]

تکرار این داستان

این داستان تدریجاً در روایات توسعه یافته تا آن جا که گفته شد: داستان شق صدر در دوران زندگی آن حضرت چهار یا پنج بار اتفاق افتاده است. در سه سالگی (همان گونه که ذکر شد) در ده سالگی و هنگام بعثت و در داستان معراج و در این باره اشعاری نیز از بعضی شعرای عرب نقل کرده‌اند.[۶]

شأن نزول سوره انشراح

برخی از مفسّران سوره انشراح و آیه ﴿الم نشرح لک صدرک را بر این داستان منطبق داشته و شأن نزول آن دانسته‌اند.[۷]

ایرادات به داستان

ایرادهایی به این داستان وارد شده است:

اختلاف در علت بازگرداندن پیامبر(ص) به آمنه

در مورد علت بازگرداندن رسول خدا(ص) به مکه و نزد مادرش آمنه، در دو نقل این داستان، سبب بازگرداندن آن حضرت همین جریان ذکر شده است در صورتی که در روایات دیگر و از جمله در همین سیره ابن هشام (ص۱۶۷) برای بازگرداندن آن حضرت علت دیگری نقل شده و آن گفتار نصارای حبشه بود که چون پیامبر(ص) را دیدند به یکدیگر گفتند ما این کودک را ربوده و به دیار خود خواهیم برد.

علاوه بر این سال بازگرداندن آن حضرت به مادرش آمنه سال پنجم عمر ایشان دانسته شده است[۸] در حالیکه بنابر این روایت، سال سوم عمر پیامبر زمان بازگشت ایشان بوده است.

خیر و شر از امور معنوی

خیر و شرّ و خوبی و بدی قلب انسانی، از امور اعتقادی و معنوی است و چگونه با عمل جراحی و شکافتن قلب و شستشوی آن می‌توان ماده شر و بدی را به صورت یک لخته خون بیرون آورد و شتسشو داد. آیا این غدّه بدی و شر فقط در سینه رسول خدا(ص) بوده و دیگران ندارند؟

مرحوم طبرسی در مجمع البیان در داستان معراج فرموده است: «این که روایت شده است که سینه آن حضرت را شکافته و شتسشو دادند ظاهر آن صحیح نیست، و قابل توجیه هم نیست مگر به سختی، زیرا آن حضرت پاک و پاکیزه از هر بدی و عیبی بوده و چگونه می‌توان دل واعتقادات درونی آن حضرت را با آب شستشو داد؟...».[۹]

عدم تسلط شیطان بر پیامبران

چگونه می‌توان معنای این روایات را با آیاتی که در قرآن کریم آمده و هر نوع تسلط و نفوذی را از طریق شیطان در دل پیغمبران و مردان الهی و حتی مؤمنان و متوکلان سلب و نفی کرده جمع کرد؟ از این بیشتر چگونه این عمل چند بار تکرار شده و حتی پس از نبوت و بعثت آن بزرگوار باز هم نیاز به این عمل پیدا شد؟ چگونه این جریان با عصمت پیامبر(ص) قابل جمع است؟

قائلین به امکان صحت

در برابر این ایرادها پاسخ‌هایی هم در حمایت از این حادثه داده شده است:

  • حکمت در این داستان آشکار کردن امر رسالت و آماده ساختن رسول خدا(ص) برای عصمت و وحی از زمان کودکی بوده است نه ریشه کن کردن غده شر و بدی از جسم رسول خدا(ص) تا این اشکال‌ها پیش آید.[۱۰]
  • برخی از نویسندگان شیعی، وقوع این داستان را به صورت معجزه ممکن می‌دانند و برخی ایرادات را برای رد این داستان کافی نمی‌دانند.[۱۱]
  • علامه طباطبایی در کتاب المیزان در دو جا داستان شق صدر را نقل کرده یکی در ذیل داستان معراج در سوره اسری و دیگری در ذیل آیه «الم نشرح لک صدرک» و در هر دو جا بدون این که اصل قضیه را انکار کند، آن را حمل بر «تمثُّل برزخی» نموده که در عالم دیگری شستشوی باطن آن حضرت به این کیفیت در پیش دیدگان رسول خدا(ص) مجسم گشته و مشاهده گردیده است و داستان‌های دیگری را نیز که در روایات معراج آمده به همین معنا حمل کرده است.[۱۲]


مطالعه بیشتر

  • درس‌هایی از تاریخ تحلیلی اسلام، رسولی محلاتی که این مطالب به تلخیص اندک از آن یادداشت شده است.


منابع

  1. رسولی محلاتی، درس‌هایی از تاریخ تحلیلی اسلام، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ج۱.
  2. صحیح مسلم، ج۱، ص۱۰۱–۱۰۲؛ سیره ابن هشام، ج۱، ص۱۶۴–۱۶۵؛ تاریخ طبری، ص۵۷۵.
  3. صحیح مسلم، ج۱، ص۱۰۱–۱۰۲.
  4. سیره ابن هشام، ج۱، ص۱۶۴–۱۶۵.
  5. درسهایی از تاریخ تحلیلی اسلام، همان، ج۱.
  6. رسولی محلاتی، درس‌هایی از تاریخ تحلیلی اسلام، ج۱، به نقل از الصحیح من السیره، ج۱، ص۸۳.
  7. تفسیر مفاتیح الغیب، فخر رازی، ج۳۲، ص۲.
  8. بحارالانوار، ج۱۵، ص۳۳۷–۴۰۱.
  9. مجمع البیان، ج۳، ص۳۹۵.
  10. محمد سعید بوطی، فقه السیره، ص۶۳.
  11. سیره المصطفی، ص۴۶.
  12. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، ج۱۳، ص۳۳ و ج۲۰، ص۴۵۲.