شمس تبریزی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۵: | خط ۱۵: | ||
آنچه درمورد پدر و مادر شمس تبریزی تا به اینجا دانسته شده است این است که او در مقالات آنها را به نازکدلی و مهربانی توصیف میکند و اینکه آنها شمس تبریزی را نازپرورده کرده بودند: «این عیب از پدر و مادر بود که مرا چنین به ناز برآوردند.» شمس تبریزی در جایی دربارهٔ پدر خود میگوید: «نیک مرد بود… الا عاشق نبود، مرد نیکو دیگر است و عاشق دیگر…»<ref>شمس تبریزی، مقالات، شماره 119.</ref> «پدر از من خبر نداشت. من در شهر خود غریب، پدر از من بیگانه، دلم از او میرمید. پنداشتمی که بر من خواهد افتاد. به لطف سخن میگفت، پنداشتم که مرا میزند، از خانه بیرون میکند.»<ref>شمس تبریزی، مقالات، شماره 740.</ref> | آنچه درمورد پدر و مادر شمس تبریزی تا به اینجا دانسته شده است این است که او در مقالات آنها را به نازکدلی و مهربانی توصیف میکند و اینکه آنها شمس تبریزی را نازپرورده کرده بودند: «این عیب از پدر و مادر بود که مرا چنین به ناز برآوردند.» شمس تبریزی در جایی دربارهٔ پدر خود میگوید: «نیک مرد بود… الا عاشق نبود، مرد نیکو دیگر است و عاشق دیگر…»<ref>شمس تبریزی، مقالات، شماره 119.</ref> «پدر از من خبر نداشت. من در شهر خود غریب، پدر از من بیگانه، دلم از او میرمید. پنداشتمی که بر من خواهد افتاد. به لطف سخن میگفت، پنداشتم که مرا میزند، از خانه بیرون میکند.»<ref>شمس تبریزی، مقالات، شماره 740.</ref> | ||
شمس تبریزی در محضر استادانی چون شمس خونجی تحصیل میکردهاست. او سپس به سیر و سلوک پرداخت و در نزد کسانی چون پیر سلهباف و شیخ رکن الدین محمد سُجاسی معروف به پیر | == اساتید == | ||
شمس تبریزی در محضر استادانی چون شمس خونجی تحصیل میکردهاست. او سپس به سیر و سلوک پرداخت و در نزد کسانی چون '''پیر سلهباف''' و '''شیخ رکن الدین محمد سُجاسی''' معروف به '''پیر سُجاسی'''، به کسب معرفت پرداخت. شمس تبریزی چنانکه از مقالات او بر میآید از برخی از بزرگان زمان خودتأثیر بود و از آن میان نامهای شهاب هریوه (اندیشمند خردگرا)، فخر رازی، اوحدالدین کرمانی و محیالدین ابن عربی در مقالات شمس آمدهاست.<ref>موحد، محمدعلی، شمس تبریزی، ص 83 - 105.</ref>{{پایان پاسخ}} | |||
== شمس تبریزی و مولوی == | |||
بر اساس آنچه در کتب تاریخی ذکر شده است، شمس تبریزی عاشق سفر بود و عمر خود را به سیر و سیاحت میگذرانید و در یک جا قرار نمیگرفت، آنچنان که به روایت افلاکی «جماعت مسافران صاحبدل او را پرنده گفتندی جهت طی زمینی که داشتهاست.»<ref>شمس الدین احمد افلاکی عارفی، مناقبالعارفین، تهران، دوستان، 1401ه.ش، ج2، ص615.</ref> شمس تبریزی در ۲۶ جمادیالثانی ۶۴۲ (معادل ۶ دسامبر ۱۲۴۴ میلادی و ۱۶ آذر ۶۲۳ هجری خورشیدی) به قونیه رسید. با مولانا ملاقات کرد و با شخصیت نیرومند و نفس گرمی که داشت مولانا را دگرگون کرد. تا پیش از دیدار شمس تبریزی، مولانا از عالمان و فقیهان و اهل مدرسه بود. در آن زمان به تدریس علوم دینی مشغول بود، و در چهار مدرسهٔ معتبر تدریس میکرد و اکابر علما در رکابش پیاده میرفتند.<ref>شمس الدین احمد افلاکی عارفی، مناقبالعارفین، تهران، دوستان، 1401ه.ش، ج2، ص618.</ref> | |||
با دیدار شمس تبریزی، مولانا لباس عوض کرد، درس و وعظ را یکسو نهاد و اهل وجد و سماع و شاعری شد. برای مردم قونیه مخصوصاً پیروان مولانا تغییر احوال او و رابطهٔ میان او و شمس تبریزی تحمل ناکردنی بود. عوام و خواص به خشم آمدند، مریدان شوریدند، و همگان کمر به کین او بستند. شمس تبریزی بعد از شانزده ماه در ۲۱ شوال ۶۴۳ بیخبر قونیه را ترک کرد. اندوه و ملال مولانا در آن ایام بیکرانه بود.<ref>شمس تبریزی، مقالات، ج2، ص267.</ref> | |||
سرانجام نامهای از شمس تبریزی رسید و معلوم گشت که او در شام است. مولانا فرزند خود سلطان ولد را با بیست تن از یاران برای بازآوردن او فرستاد. شمس تبریزی در ۶۴۴ با استقبال باشکوه به قونیه بازگشت. محفل مولانا غرق شور و شادی و وجد و سماع شد.<ref>شمس الدین احمد افلاکی عارفی، مناقبالعارفین، تهران، دوستان، 1401ه.ش، ج2، ص620.</ref> | |||
== منابع == | == منابع == | ||
{{پانویس|۲}} | {{پانویس|۲}} |
نسخهٔ ۲۵ سپتامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۴:۱۶
شمس تبریزی کیست؟
محمد بن علی بن ملکداد تبریزی ملقب به شمس تبریزی، عارف برجستهای که در سدهی هفتم هجری میزیست. او اشعاری به زبان فارسی و آذری باستان میسروده و در برخی اشعار از عربی و رومی استفاده کرده است. آرامگاه شمس در استان آذربایجان غربی، شهرستان خوی واقع شده است. وی در سال ۶۴۵هجری قمری در گذشت و آثار ارزشمندی همچون: "مقالاتشمس" و "مرغوبالقلوب" بر جای گذاشت.
زندگینامه
از زندگی شمس تبریزی اطلاعات زیادی در دسترس نیست. قدیمیترین مدارک دربارهٔ شمس تبریزی، ابتدانامه سلطان ولد و رساله سپهسالار است که گفته «هیچ آفریدهای را بر حال شمس اطلاعی نبوده چون شهرت خود را پنهان میداشت و خویش را در پرده اسرار فرو میپیچید».[۱]اگر چه شمس تبریزی در کتاب مقالات به شرح احوال و معرفی پیشینه خود نپرداختهاست اما میتوان او را از میان توصیفات و خاطرات و توصیفاتی که او به مناسبتهای گوناگون دربارهی افراد و اقوال مطرح میکند.
آنچه درمورد پدر و مادر شمس تبریزی تا به اینجا دانسته شده است این است که او در مقالات آنها را به نازکدلی و مهربانی توصیف میکند و اینکه آنها شمس تبریزی را نازپرورده کرده بودند: «این عیب از پدر و مادر بود که مرا چنین به ناز برآوردند.» شمس تبریزی در جایی دربارهٔ پدر خود میگوید: «نیک مرد بود… الا عاشق نبود، مرد نیکو دیگر است و عاشق دیگر…»[۲] «پدر از من خبر نداشت. من در شهر خود غریب، پدر از من بیگانه، دلم از او میرمید. پنداشتمی که بر من خواهد افتاد. به لطف سخن میگفت، پنداشتم که مرا میزند، از خانه بیرون میکند.»[۳]
اساتید
شمس تبریزی در محضر استادانی چون شمس خونجی تحصیل میکردهاست. او سپس به سیر و سلوک پرداخت و در نزد کسانی چون پیر سلهباف و شیخ رکن الدین محمد سُجاسی معروف به پیر سُجاسی، به کسب معرفت پرداخت. شمس تبریزی چنانکه از مقالات او بر میآید از برخی از بزرگان زمان خودتأثیر بود و از آن میان نامهای شهاب هریوه (اندیشمند خردگرا)، فخر رازی، اوحدالدین کرمانی و محیالدین ابن عربی در مقالات شمس آمدهاست.[۴]
شمس تبریزی و مولوی
بر اساس آنچه در کتب تاریخی ذکر شده است، شمس تبریزی عاشق سفر بود و عمر خود را به سیر و سیاحت میگذرانید و در یک جا قرار نمیگرفت، آنچنان که به روایت افلاکی «جماعت مسافران صاحبدل او را پرنده گفتندی جهت طی زمینی که داشتهاست.»[۵] شمس تبریزی در ۲۶ جمادیالثانی ۶۴۲ (معادل ۶ دسامبر ۱۲۴۴ میلادی و ۱۶ آذر ۶۲۳ هجری خورشیدی) به قونیه رسید. با مولانا ملاقات کرد و با شخصیت نیرومند و نفس گرمی که داشت مولانا را دگرگون کرد. تا پیش از دیدار شمس تبریزی، مولانا از عالمان و فقیهان و اهل مدرسه بود. در آن زمان به تدریس علوم دینی مشغول بود، و در چهار مدرسهٔ معتبر تدریس میکرد و اکابر علما در رکابش پیاده میرفتند.[۶]
با دیدار شمس تبریزی، مولانا لباس عوض کرد، درس و وعظ را یکسو نهاد و اهل وجد و سماع و شاعری شد. برای مردم قونیه مخصوصاً پیروان مولانا تغییر احوال او و رابطهٔ میان او و شمس تبریزی تحمل ناکردنی بود. عوام و خواص به خشم آمدند، مریدان شوریدند، و همگان کمر به کین او بستند. شمس تبریزی بعد از شانزده ماه در ۲۱ شوال ۶۴۳ بیخبر قونیه را ترک کرد. اندوه و ملال مولانا در آن ایام بیکرانه بود.[۷]
سرانجام نامهای از شمس تبریزی رسید و معلوم گشت که او در شام است. مولانا فرزند خود سلطان ولد را با بیست تن از یاران برای بازآوردن او فرستاد. شمس تبریزی در ۶۴۴ با استقبال باشکوه به قونیه بازگشت. محفل مولانا غرق شور و شادی و وجد و سماع شد.[۸]
منابع
- ↑ موحد، محمدعلی، شمس تبریزی، تهران 1375.
- ↑ شمس تبریزی، مقالات، شماره 119.
- ↑ شمس تبریزی، مقالات، شماره 740.
- ↑ موحد، محمدعلی، شمس تبریزی، ص 83 - 105.
- ↑ شمس الدین احمد افلاکی عارفی، مناقبالعارفین، تهران، دوستان، 1401ه.ش، ج2، ص615.
- ↑ شمس الدین احمد افلاکی عارفی، مناقبالعارفین، تهران، دوستان، 1401ه.ش، ج2، ص618.
- ↑ شمس تبریزی، مقالات، ج2، ص267.
- ↑ شمس الدین احمد افلاکی عارفی، مناقبالعارفین، تهران، دوستان، 1401ه.ش، ج2، ص620.