کاربر:Whitenoah91/صفحه تمرین7: تفاوت میان نسخه‌ها

(صفحه‌ای تازه حاوی «سپيدة سيادت روزهاي ماه «ذيحجه» 1321 ق. يكي پس از ديگري مي‎گذشت و دلهاي شيفتگان بيت الله در هواي حرم الهي «لبيك شوق» سر مي‎داد. ياد عرفات و نام مشعر عطش ديدار به جانها داده بود. ناگاه «كعبة كرامت الهي» زيبا چهره‎اي نوراني را در آغوش پدر و مادري م...» ایجاد کرد)
 
(اضافه و اصلاح متن)
 
(۵ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
سپيدة سيادت
{{سوال}}
علامه محمدحسین طباطبایی کیست؟
{{پایان سوال}}
{{پاسخ}}
{{درگاه|حوزه و روحانیت}}علامه محمدحسین طباطبایی، نویسنده تفسیر «المیزان في تفسیر القرآن» عارف، فیلسوف، اصولی، فقیه و در یک کلام مجتهد زمان خود بود. او در علوم مختلفی همچون ریاضیات، نجوم، و... از محضر اساتید بزرگی استفاده کرد و اینگونه جامع علوم عقلی و نقلی شد.


روزهاي ماه «ذيحجه» 1321 ق. يكي پس از ديگري مي‎گذشت و دلهاي شيفتگان بيت الله در هواي حرم الهي «لبيك شوق» سر مي‎داد. ياد عرفات و نام مشعر عطش ديدار به جانها داده بود.
او از محضر اساتید بارزی همچون آیت الله قاضی طباطبایی(ره) استفاده نمود. شاگردان مکتب او، اشخاص برجسته‌ای همچون امام خمینی(ره)، شهید مطهری(ره) و شهید بهشتی(ره) هستند.


ناگاه «كعبة كرامت الهي» زيبا چهره‎اي نوراني را در آغوش پدر و مادري مهربان نهاد. گويي بار ديگر «زمزم» لطف خداوندي رخ نشان داده است.
==سپیده سیادت==


آري طفلي ديده به جهان گشود كه نور سيادت بر سيماي بلورينش آينده‎اي روشن را خبر مي‎داد. نام او را «محمد حسين» نهادند و آن را به تبرّك نام «جدّ و فرزند» ماية بركت شمردند. زيرا خاندان محمد حسين، خانواده‎اي اصيل بود كه هماره بيرق بزرگي در دست داشته و شهر تبريز لبريز از نام آنان بوده است.
روزهای ماه «ذیحجه» ۱۳۲۱ه.ق یکی پس از دیگری می‌گذشت و دل‌های شیفتگان بیت الله در هوای حرم الهی «لبیک شوق» سر می‌داد. یاد عرفات و نام مشعر عطش دیدار به جان‌ها داده بود.


«سراج الدين عبدالوهاب» جد معروف اوست كه با وساطت وي، نبرد خونين دولت ايران و عثماني، در سال 920 قمري پايان يافت و «مرحوم ميرزا محمد تقي قاضي طباطبايي» شخصيت ديگري است كه از قرنها پيش تاكنون شرافت و بزرگواري را از آن خاندان بزرگ قاضي طباطبايي تبريز كرده است.
ناگاه «کعبه کرامت الهی» زیبا چهره‌ای نورانی را در آغوش پدر و مادری مهربان نهاد. گویی بار دیگر «زمزم» لطف خداوندی رخ نشان داده است.


طفوليت و توفان حوادث
آری طفلی دیده به جهان گشود که نور سیادت بر سیمای بلورینش آینده‌ای روشن را خبر می‌داد. نام او را «محمدحسین» نهادند و آن را به تبرّک نام «جدّ و فرزند» مایه برکت شمردند. زیرا خاندان محمدحسین، خانواده‌ای اصیل بود که هماره بیرق بزرگی در دست داشته و شهر تبریز لبریز از نام آنان بوده است.


دوران كودكي «محمد حسين» با توفان حوادث و بلا همراه بود. بيش از پنج بهار از عمر عزيزش نگذشته بود كه مادري مهربان و با فضيلت را از دست داد. بغض غم و اندوه بي‎مادري او را رها نكرده بود كه گرد يتيمي بر وجودش سنگيني كرد و از ديدن روي پدر محروم شد. همراه با برادر كوچكتر خود تنها ماند اما هماره دست لطف خداوندي سايه‎بان مرحمتي بر سر او بود. مدت زيادي از تحصيل او نمي‎گذشت كه علاوه بر قرآن مجيد، كتابهاي گلستان، بوستان، اخلاق مصوّر، تاريخ معجم، ارشاد الحساب، نصابْ الصبيان و ديگر كتابهاي متداول در مدارس آن روز را فرا گرفت.
«سراج الدین عبدالوهاب» جد معروف اوست که با وساطت وی، نبرد خونین دولت ایران و عثمانی، در سال ۹۲۰ه.ق پایان یافت و «مرحوم میرزا محمد تقی قاضی طباطبایی» شخصیت دیگری است که از قرن‌ها پیش تاکنون شرافت و بزرگواری را از آن خاندان بزرگ قاضی طباطبایی تبریز کرده است.


صرف و نحو و معاني و بيان را نزد استاد خويش مرحوم شيخ محمد علي سرابي آموخت و پس از آن با گامي بلند و همتي فراتر، سطوح عالي در فقه، اصول، فلسفه و كلام را در زادگاه خود نزد اساتيد آن خطّه تحصيل كرد. روح لطيف او، ذوقي هنري به وي بخشيده بود. دستمايه‎اي كه با كمك آن توانست خوشنويسي را در اوان عمر خود از آقا ميرزا علي نقي بياموزد.
==طفولیت و توفان حوادث==


با سپري شدن ايام تلخ و ناكامي طفوليّت، شكوفه‎هاي رشد و تكامل بر شاخسار وجود سيد محمد حسين نمايان شد. وي از سال 1297 ش. تا 1304 علوم بسياري آموخت. در اين مدت، تمامي درسهاي مربوط به سطح را فراگرفت و با شور و شوق بسياري كتابهاي مربوط به ادبيات، فقه، اصول، كلام و معارف اسلامي را آموخت.
دوران کودکی «محمد حسین» با توفان حوادث و بلا همراه بود. بیش از پنج بهار از عمر عزیزش نگذشته بود که مادری مهربان و با فضیلت را از دست داد. بغض غم و اندوه بی‌مادری او را رها نکرده بود که گرد یتیمی بر وجودش سنگینی کرد و از دیدن روی پدر محروم شد. همراه با برادر کوچکتر خود تنها ماند اما هماره دست لطف خداوندی سایه‌بان مرحمتی بر سر او بود. مدت زیادی از تحصیل او نمی‌گذشت که علاوه بر قرآن مجید، کتاب‌های گلستان، بوستان، اخلاق مصوّر، تاریخ معجم، ارشاد الحساب، نصاب الصبیان و دیگر کتاب‌های متداول در مدارس آن روز را فرا گرفت.


او خود از روزگار تحصيل خود چنين بازگو مي‎كند:
صرف و نحو و معانی و بیان را نزد استاد خویش مرحوم شیخ محمد علی سرابی آموخت و پس از آن با گامی بلند و همتی فراتر، سطوح عالی در فقه، اصول، فلسفه و کلام را در زادگاه خود نزد اساتید آن خطّه تحصیل کرد. روح لطیف او، ذوقی هنری به وی بخشیده بود. دستمایه‌ای که با کمک آن توانست خوشنویسی را در اوان عمر خود از آقا میرزا علی نقی بیاموزد.


«در اوايل تحصيل كه به نحو و صرف اشتغال داشتم علاقة زيادي به ادامة تحصيل نداشتم و از اين روي هر چه مي‎خواندم نمي‎فهميدم ... پس از آن يك بار عنايت خدايي دامنگيرم شده، عوضم كرد. در خود يك نوع شيفتگي و بي‎تابي نسبت به تحصيل كمال حس نمودم؛ به طوري كه از همان روز تا پايان تحصيل كه تقريباً هيجده سال طول كشيد هرگز نسبت به تعليم و تفكر، احساس خستگي و دلسردي نكردم و زشت و زيباي جهان را فراموش كردم ... در خورد و خواب و لوازم ديگر زندگي، به حداقل ضروري قناعت نموده، باقي را به مطالعه مي‎پرداختم بسيار مي‎شد ـ به ويژه در بهار و تابستان ـ كه شب را تا طلوع آفتاب با مطالعه مي‎گذراندم ...»[1]
با سپری شدن ایام تلخ و ناکامی طفولیّت، شکوفه‌های رشد و تکامل بر شاخسار وجود سید محمد حسین نمایان شد. وی از سال ۱۲۹۷ه.ش تا ۱۳۰۴ه.ش علوم بسیاری آموخت. در این مدت، تمامی درس‌های مربوط به سطح را فراگرفت و با شور و شوق بسیاری کتاب‌های مربوط به ادبیات، فقه، اصول، کلام و معارف اسلامی را آموخت.


عشق و شور به تحصيل و تكامل استاد را بر آن داشت كه از شهر خويش رو به سوي، سيناي اسرار «نجف اشرف» هجرت كند. تااز شراب عشق علي ـ عليه السلام ـ جامي نوشيده و طريق معرفت و راه رستگاري را بهتر و بيشتر بپيمايد.
او خود از روزگار تحصیل خود چنین بازگو می‌کند:


با اولين نگاه به قبّه و بارگاه امير المؤمنين آخرين كلام خويش را زده و مي‎فرمايد:
«در اوایل تحصیل که به نحو و صرف اشتغال داشتم علاقه زیادی به ادامه تحصیل نداشتم و از این روی هر چه می‌خواندم نمی‌فهمیدم ... پس از آن یک بار عنایت خدایی دامنگیرم شده، عوضم کرد. در خود یک نوع شیفتگی و بی‌تابی نسبت به تحصیل کمال حس نمودم؛ به طوری که از همان روز تا پایان تحصیل که تقریباً هجده سال طول کشید هرگز نسبت به تعلیم و تفکر، احساس خستگی و دلسردی نکردم و زشت و زیبای جهان را فراموش کردم ... در خورد و خواب و لوازم دیگر زندگی، به حداقل ضروری قناعت نموده، باقی را به مطالعه می‌پرداختم بسیار می‌شد ـ به ویژه در بهار و تابستان ـ که شب را تا طلوع آفتاب با مطالعه می‌گذراندم ...»<ref>یادنامه علامه طباطبایی، به قلم جمعی از فضلاء و دانشمندان از شاگردان علامه، ص ۵۳.</ref>


«يا علي! من براي ادامة تحصيل به محضر شما شرفياب شده‎ام ولي نمي‎دانم چه روشي پيش گيرم ... از شما مي‎خواهم كه در آن چه صلاح است، مرا راهنمايي كنيد».
عشق و شور به تحصیل و تکامل استاد را بر آن داشت که از شهر خویش رو به سوی، سینای اسرار «نجف اشرف» هجرت کند. تا از شراب عشق علی(ع) جامی نوشیده و طریق معرفت و راه رستگاری را بهتر و بیشتر بپیماید.


چند روزي نمي‎گذرد كه نصر الله و ياري الهي به دست مولاي متقيان به سوي استاد مي‎آيد. شخصيت وارسته‎اي چون حاج ميرزا علي آقا قاضي ـ قدس سره ـ به سراغ وي آمده و خطاب به او اين گونه مي‎گويد:
با اولین نگاه به قبّه و بارگاه امیرالمؤمنین(ع) آخرین کلام خویش را زده و می‌فرماید:


«كسي كه به قصد تحصيل به نجف مي‎آيد؛ خوب است علاوه بر تحصيل، از فكر تهذيب خود غافل نماند.»
«یا علی! من برای ادامه تحصیل به محضر شما شرفیاب شده‌ام ولی نمی‌دانم چه روشی پیش گیرم ... از شما می‌خواهم که در آن چه صلاح است، مرا راهنمایی کنید».


كيمياي وجود مرحوم قاضي، روح و روان استاد را دگرگون كرده و برنامه‎اي روشن و نوراني براي آيندة او ترسيم مي‎كند. از آن روز كتابي ديگر از زندگي استاد فرزانه باز مي‎شود كه صفحة آغازين آن با اين جمله شروع مي‎گردد:
چند روزی نمی‌گذرد که نصر الله و یاری الهی به دست مولای متقیان به سوی استاد می‌آید. شخصیت وارسته‌ای چون حاج میرزا علی آقا قاضی ـ قدس سره ـ به سراغ وی آمده و خطاب به او این گونه می‌گوید:


علم نبود غير «علم عاشقي» ما بقي تلبيس ابليس شقي[2]
«کسی که به قصد تحصیل به نجف می‌آید؛ خوب است علاوه بر تحصیل، از فکر تهذیب خود غافل نماند.»


طلوع عشق و انديشه
کیمیای وجود مرحوم قاضی، روح و روان استاد را دگرگون کرده و برنامه‌ای روشن و نورانی برای آینده او ترسیم می‌کند. از آن روز کتابی دیگر از زندگی استاد فرزانه باز می‌شود که صفحه آغازین آن با این جمله شروع می‌گردد:


مفسر فرزانه مدت يازده سال در كنار مرقد نور آفرين امير المؤمنين ـ عليه السلام ـ كسب علم كرده وي خوشه چين زبر دست بود كه بيشترين استفاده را از فرصت فراهم آمده نمود. فقه، اصول، فلسفه، رياضيات، رجال را از محضر اساتيدي والا مقام فرا گرفت. بزرگاني چون: آية الله نائيني، سيد ابو الحسن اصفهاني، سيد حسين بادكوبه‎اي، سيد ابو القاسم خوانساري، حجت، حاج ميرزا علي ايرواني و ميرزا علي اصغر ملكي.
علم نبود غیر «علم عاشقی»


سر سلسلة اساتيد ايشان مرحوم قاضي است. شخصيتي كه «سيد محمد حسين» را «علامه» كرد و جام وجود اين انسان پاك را جرعه‎هاي حيات ابدي و معنويت جاودانه بخشيد. مرحوم علامه پيرامون استاد خود مرحوم قاضي چنين مي‎فرمايد:
ما بقی تلبیس ابلیس شقی.<ref>شاعر: شیخ بهایی(ره).</ref>


«ما هرچه داريم ... از مرحوم قاضي داريم. چه آن چه را كه درحال حياتش از او تعليم گرفتيم و از محضرش استفاده كرديم و چه طريقي كه خودمان داريم و از مرحوم قاضي گرفته‎ايم.»
==طلوع عشق و اندیشه==


بازگشت به تبريز
مفسر فرزانه مدت یازده سال در کنار مرقد نور آفرین امیرالمؤمنین(ع) کسب علم کرده وی خوشه چین زبر دست بود که بیشترین استفاده را از فرصت فراهم آمده نمود. فقه، اصول، فلسفه، ریاضیات، رجال را از محضر اساتیدی والا مقام فرا گرفت. بزرگانی چون: [[آیت الله نائینی]]، [[سید ابو الحسن اصفهانی]]، سید حسین بادکوبه‌ای، [[سید ابوالقاسم خوانساری]]، حجت، حاج میرزا علی ایروانی و میرزا علی اصغر ملکی.


دست تقدير، رجعت فرزانة انديشمند را رقم زد. پس از سالها اندوختن معارف ناب، در سال 1314 ش. مجبور به بازگشت به زادگاه خويش گرديد. دوران تلخ كامي و غربت از مهد علم و دانش از اين زمان شروع شد اما مدتي نگذشت كه لطف خفيّ الهي خود را از سراپردة حكمت خداوندي نشان داد. كار تدريس و تحقيق شروع شد و اولين غنچه‎هاي «الميزان» با نمودي در «بحار الانوار» بر شاخسار علامه روييد.
سر سلسله اساتید ایشان مرحوم قاضی است. شخصیتی که «سید محمدحسین» را «علامه» کرد و جام وجود این انسان پاک را جرعه‌های حیات ابدی و معنویت جاودانه بخشید. مرحوم علامه پیرامون استاد خود مرحوم قاضی چنین می‌فرماید:


هجرت به قم
«ما هرچه داریم ... از مرحوم قاضی داریم. چه آن چه را که درحال حیاتش از او تعلیم گرفتیم و از محضرش استفاده کردیم و چه طریقی که خودمان داریم و از مرحوم قاضی گرفته‌ایم.»


دوران ده سالة اقامت علامه در تبريز همراه با تدريس و تأليف سپري شد و فصلي جديد از حيات وي را فراهم كرد. تا اين كه «فيض روح القدس» بار ديگر مدد فرمود و با آمدن چنين آيه‎اي در استخاره، علامه راهي قم گرديد:
==بازگشت به تبریز==


«هُنالِكَ الْوَلايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَواباً وَ خَيْرٌ عُقْباً»[3]
دست تقدیر، رجعت فرزانه اندیشمند را رقم زد. پس از سال‌ها اندوختن معارف ناب، در سال ۱۳۱۴ه.ش مجبور به بازگشت به زادگاه خویش گردید. دوران تلخ کامی و غربت از مهد علم و دانش از این زمان شروع شد اما مدتی نگذشت که لطف خفیّ الهی خود را از سراپرده حکمت خداوندی نشان داد. کار تدریس و تحقیق شروع شد و اولین غنچه‌های «المیزان» با نمودی در «بحار الانوار» بر شاخسار علامه رویید.


(در آن جا، ياري به خداي حق تعلق دارد. اوست بهترين پاداش و بهترين فرجام)
==هجرت به قم==


و آن روز حوزة علميه قم از ضربات سهمگين رضا خان، رهايي يافته بود و با حضور آيات و مراجع بزرگواري چون آية الله بروجردي انسجام بيشتري پيدا كرده بود، فرصتي طلايي فراهم آمده بود تا علامه طباطبايي، نيازهاي جامعه را سنجيده و بر طبق آنها، برنامه‎اي منظم و كارآمد تنظيم كند. تفسير و فلسفه درسهايي بود كه ـ براساس احساس وظيفة علامه ـ شروع شد و تعجب بسياري را برانگيخت چرا كه تدريس تفسير دانشي به دور از تحقيق تلقي مي‎شد اما پشتكار و اخلاص علامه كار را بدان جا رساند كه «الميزان» حاصل سالهاي تلاش و تدريس گرديد.
دوران ده ساله اقامت علامه در تبریز همراه با تدریس و تألیف سپری شد و فصلی جدید از حیات وی را فراهم کرد. تا این که «فیض روح القدس» بار دیگر مدد فرمود و با آمدن چنین آیه‌ای در استخاره، علامه راهی قم گردید:


درس فلسفه نيز در آن عصر خوشنام نبود. از اين رو تلاشهاي بسياري در تعطيل اين درس انجام مي‎شد اما رفتار مؤدبانه استاد و برخورد مهربانانة آية الله العظمي بروجردي ابرهاي تيرة سوء تفاهم‎ها را كنار زد و سعايتها را بي‎اثر نمود.[4]
{{متن عربی|هُنالِکَ الْوَلایَه لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَیْرٌ ثَواباً وَ خَیْرٌ عُقْباً}}<ref>سوره کهف، آیه ۴۴.</ref>
(در آن جا، یاری به خدای حق تعلق دارد. اوست بهترین پاداش و بهترین فرجام)


به هر روي تشكيل جلسات عمومي و خصوصي اين عالم فرهيخته و حضور شاگردان انديشمندي چون آية الله مطهري باعث نقد و بررسي فلسفه‎هاي غربي ـ مخصوصاً ماترياليسم ديالكتيك ـ گرديد و آثار و بركات جاودانه‎اي در تدوين كتب فلسفي به همراه خود آورد.
و آن روز حوزه علمیه قم از ضربات سهمگین رضا خان، رهایی یافته بود و با حضور آیات و مراجع بزرگواری چون آیت الله بروجردی انسجام بیشتری پیدا کرده بود، فرصتی طلایی فراهم آمده بود تا علامه طباطبایی، نیازهای جامعه را سنجیده و بر طبق آن‌ها، برنامه‌ای منظم و کارآمد تنظیم کند. تفسیر و فلسفه درس‌هایی بود که ـ براساس احساس وظیفه علامه ـ شروع شد و تعجب بسیاری را برانگیخت چرا که تدریس تفسیر دانشی به دور از تحقیق تلقی می‌شد اما پشتکار و اخلاص علامه کار را بدان جا رساند که «المیزان» حاصل سال‌های تلاش و تدریس گردید.


... هر روز كه سپري مي‎شد ابعاد علمي و چهره چشمگير علامه بيشتر از گذشته نمايان مي‎شد. شعاع شخصيت اين استاد فرزانه به داخل كشور محدود نگرديد، بلكه انديشمندان بسياري را به سوي خويش كشاند و در تمام ابعاد اسلام به بحث و گفتگو با آنان منجر شد. اين عظمت بدان جا انجاميد كه دولت آمريكا توسط شاه ايران از علامه دعوت رسمي كرد تا در دانشگاه‎هاي آن كشور «فلسفة شرق» را تدريس نمايد! روح بلند و بينش كم نظير علامه دست رد به آن همه اصرار زد. او زندگي محقّرانه در قم و جلسات درس با طلاب و تربيت شاگرداني فاضل را بر تمامي ظواهر فريبا ترجيح مي‎داد.[5]
درس فلسفه نیز در آن عصر خوشنام نبود. از این رو تلاش‌های بسیاری در تعطیل این درس انجام می‌شد اما رفتار مؤدبانه استاد و برخورد مهربانانه آیت الله العظمی بروجردی ابرهای تیره سوء تفاهم‌ها را کنار زد و سعایت‌ها را بی‌اثر نمود.<ref>یادنامه علامه طباطبایی، ص ۱۴۲.</ref>


يادگارهاي ماندگار
به هر روی تشکیل جلسات عمومی و خصوصی این عالم فرهیخته و حضور شاگردان اندیشمندی چون آیت الله مطهری باعث نقد و بررسی فلسفه‌های غربی ـ مخصوصاً ماتریالیسم دیالکتیک ـ گردید و آثار و برکات جاودانه‌ای در تدوین کتب فلسفی به همراه خود آورد.


«انبوه دانش»‌ و «كيمياي ايمان» علامه آثاري گرانبها و جاودانه بسان مشعلي فروزان فرا راه دانش پژوهان آفريد كتابهايي چون:
هر روز که سپری می‌شد ابعاد علمی و چهره چشمگیر علامه بیشتر از گذشته نمایان می‌شد. شعاع شخصیت این استاد فرزانه به داخل کشور محدود نگردید، بلکه اندیشمندان بسیاری را به سوی خویش کشاند و در تمام ابعاد اسلام به بحث و گفتگو با آنان منجر شد. این عظمت بدان جا انجامید که دولت آمریکا توسط شاه ایران از علامه دعوت رسمی کرد تا در دانشگاه‌های آن کشور «فلسفه شرق» را تدریس نماید! روح بلند و بینش کم نظیر علامه دست رد به آن همه اصرار زد. او زندگی محقّرانه در قم و جلسات درس با طلاب و تربیت شاگردانی فاضل را بر تمامی ظواهر فریبا ترجیح می‌داد.<ref>مهر تابان، علامه تهرانی، ص ۲۸.</ref>


1. تفسير الميزان
==یادگارهای ماندگار==


دائرة المعارفي از معارف و در بردارندة بحثهاي اعتقادي، تاريخي، فلسفي، اجتماعي و ... با تكيه بر قرآن كريم. اثري سترگ كه استاد شهيد مطهري 60 سال يا 100 سال ديگر زمان درك عمق و ارزش اين كتاب مي‎داند.[6] اين كتاب ثمره‎اي كم نظير از بيست سال تلاش شبانه روزي علامه است. نقطة آغازين اين تأليف به بركت غور و ژرف نگري در روايات بحار الانوار بود علامه سبك اين تفسير را از مرحوم قاضي آموخت و در قم عملي ساخت.
«انبوه دانش» و «کیمیای ایمان» علامه آثاری گرانبها و جاودانه بسان مشعلی فروزان فرا راه دانش پژوهان آفرید کتاب‌هایی چون:


2. بداية الحكمة
=== تفسیر المیزان ===
دائره المعارفی از معارف و در بردارنده بحث‌های اعتقادی، تاریخی، فلسفی، اجتماعی و... با تکیه بر قرآن کریم. اثری سترگ که استاد شهید مطهری ۶۰ سال یا ۱۰۰ سال دیگر زمان درک عمق و ارزش این کتاب می‌داند.<ref>رک: احیاء تفکر اسلامی، استاد شهید آیت الله مرتضی مطهری.</ref> این کتاب ثمره‌ای کم نظیر از بیست سال تلاش شبانه روزی علامه است. نقطه آغازین این تألیف به برکت غور و ژرف نگری در روایات بحار الانوار بود علامه سبک این تفسیر را از مرحوم قاضی آموخت و در قم عملی ساخت.


كتابي كه يك دوره تدريس فشردة فلسفه براي دوستداران علوم عقلي در قم و سپس دانشگاههاي كشور گرديد.
=== بدایه الحکمه ===
کتابی که یک دوره تدریس فشرده فلسفه برای دوستداران علوم عقلی در قم و سپس دانشگاه‌های کشور گردید.


3. نهاية الحكمة
=== نهایه الحکمه ===
این اثر برای تدریس فلسفه با توضیحی بیشتر، عمقی افزونتر و سطحی عالی‌تر تدوین شده است.


اين اثر براي تدريس فلسفه با توضيحي بيشتر، عمقي افزونتر و سطحي عالي‎تر تدوين شده است.
=== اصول فلسفه و روش رئالیسم ===
بینش علامه پیرامون نظرات مادیون و ماتریالیست‌ها باعث فراهم آرودن این اثر گردید برکت این کتاب موجب هدایت بسیاری از جوانان مسلمان و نجات آنان از هلاکت کفر و الحاد شد. اثری که پاورقی‌های استاد مطهری عنایتی افزون بدان بخشیده است.


4. اصول فلسفه و روش رئاليسم
=== حاشیه بر کفایه ===
کتابی اصولی پیرامون قوانین استنباط است که به تازگی چاپ شده است.


بينش علامه پيرامون نظرات ماديون و ماترياليستها باعث فراهم آرودن اين اثر گرديد بركت اين كتاب موجب هدايت بسياري از جوانان مسلمان و نجات آنان از هلاكت كفر و الحاد شد. اثري كه پاورقيهاي استاد مطهري عنايتي افزون بدان بخشيده است.
=== شیعه در اسلام ===
دوره‌ای کامل از اعتقادات و معارف شیعه در این اثر نفیس به چشم می‌خورد.


5. حاشيه بر كفايه
=== مجموعه مذاکرات با پروفسور هانری کربن ===
او که محققی فرانسوی است پیرامون چگونگی شیعه و مباحث اعتقادی و ... مذاکراتی با علامه داشته که در این کتاب وجود دارد.


كتابي اصولي پيرامون قوانين استنباط است كه به تازگي چاپ شده است.
=== خلاصه تعالیم اسلام ===
خلاصه آن چه هر مسلمان متعهد باید از آن آگاهی داشته و خود را بدان زینت دهد، در این اثر بیان شده است.


6. شيعه در اسلام
=== روابط اجتماعی در اسلام ===
انسان و اجتماع و رشد اجتماعی او، پایه زندگی اجتماعی، آزادی در اسلام و ... مباحثی است که در این کتاب بدان‌ها پرداخته شده است.


دوره‎اي كامل از اعتقادات و معارف شيعه در اين اثر نفيس به چشم مي‎خورد.
=== بررسی‌های اسلامی ===
مجموعه‌ای است زرّین از مقالات استاد که بسان دائره المعارفی از معارف ناب اسلامی جمع آوری شده است.


7. مجموعه مذاكرات با پروفسور هانري كربن
=== آموزش دین ===
کتابی با قلم روان و مطالبی لازم و ضروری است که برای دانش آموزان نوشته شده است.


او كه محققي فرانسوي است پيرامون چگونگي شيعه و مباحث اعتقادي و ... مذاكراتي با علامه داشته كه در اين كتاب وجود دارد.
=== رساله انسان قبل از دنیا، در دنیا و بعد از دنیا ===
این کتاب که اکنون با نام «انسان از آغاز تا انجام» ترجمه شده است مباحثی مفید از عوالم سه گانه ماده، مثال و عقل مطرح کرده و پیرامون شبهات و دغدغه خاطر جوانان مطالبی بسیار مفید و لازم ارائه کرده است.


8. خلاصة تعاليم اسلام
=== مجموعه رساله‌ها ===
رساله‌هایی گوناگون درباره قوه و فعل، صفات، افعال الله، وسائط، نحو، صرف، و... این مجموعه ۲۶ رساله است که بنا به ضرورت و نیاز جامعه توسط علامه نگاشته شده است.


خلاصة آن چه هر مسلمان متعهد بايداز آن آگاهي داشته و خود را بدان زينت دهد، در اين اثر بيان شده است.
=== دیوان شعر فارسی ===
مجموعه‌ای از اشعار چشمگیر و عمیق علامه که طی سالیان متمادی سروده شده است.


9. روابط اجتماعي در اسلام
=== سنن النبی ===
سیره و روش رسول الله(ص) در بین مردم و همراه خانواده در این اثر به چشم می‌خورد.


انسان و اجتماع و رشد اجتماعي او، پاية زندگي اجتماعي، آزادي در اسلام و ... مباحثي است كه در اين كتاب بدانها پرداخته شده است.
=== لب اللباب ===
مجموعه درس‌های اخلاق استاد که از سال‌های ۱۳۶۸ه.ق تا ۱۳۶۹ه.ق برای برخی از فضلای حوزه قم بیان فرموده‌اند.


10. بررسيهاي اسلامي
=== حاشیه بر اسفار ===
نظرات استاد فرزانه علامه طباطبایی بر اسفار در این کتاب جمع آوری شده است.<ref>یادنامه علامه طباطبایی، ص ۱۹۱ـ۲۱۲.</ref>


مجموعه‎اي است زرّين از مقالات استاد كه بسان دائرة المعارفي از معارف ناب اسلامي جمع آوري شده است.
==شاگردان==


11. آموزش دين
«همای همت» علامه، باعث تربیت «مه گونه‌هایی» شده تا آن گاه که خورشید وجودش رخ در نقاب خاک می‌کشد، اینان چون ماهتاب هدایت نور افشانی کنند.


كتابي با قلم روان و مطالبي لازم و ضروري است كه براي دانش آموزان نوشته شده است.
شاگردان علامه، ده‌ها نفر از بزرگان و فرهیختگان کنونی در حوزه‌های علمیه می‌باشند که به تنی چند از آنان اشاره می‌شود.


12 و 13 و 14. رسالة انسان قبل از دنيا، در دنيا و بعد از دنيا
حضرات آیات و حجج اسلام:


اين كتاب كه اكنون با نام «انسان از آغاز تا انجام»‌ ترجمه شده است مباحثي مفيد از عوالم سه گانة ماده، مثال و عقل مطرح كرده و پيرامون شبهات و دغدغه خاطر جوانان مطالبي بسيار مفيد و لازم ارائه كرده است.
۱. شهید مرتضی مطهری ۲. شهید سید محمد حسینی بهشتی ۳. امام موسی صدر ۴. ناصر مکارم شیرازی ۵. شهید محمد مفتح ۶. شیخ عباس ایزدی ۷. سید عبدالکریم موسوی اردبیلی ۸. عز الدین زنجانی ۹. محمد تقی مصباح یزدی ۱۰. ابراهیم امینی ۱۱. یحیی انصاری ۱۲. سید جلال الدین آشتیانی ۱۳. سید محمد باقر ابطحی ۱۴. سید محمد علی ابطحی ۱۵. سید محمد حسین کاله زاری ۱۶. حسین نوری همدانی ۱۷. حسن حسن زاده آملی ۱۸. سید مهدی روحانی ۱۹. علی احمدی میانجی ۲۰. عبدالله جوادی آملی و... .


15 تا 41.
==جلوه‌های جاودانه==


رساله‎هايي گوناگون دربارة قوه و فعل، صفات، افعال الله، وسائط، نحو، صرف، ... اين مجموعه 26 رساله است كه بنا به ضرورت و نياز جامعه توسط علامه نگاشته شده است.
(داستان‌هایی از زندگانی علامه)


42. ديوان شعر فارسي
علامه طباطبایی این عالم سترگ و تابناک، چهره‌ای الهی بود که با دو بال قرآن و عترت پرواز کرد. به بلندای جاودانگی و ابدیت رسید و برای همیشه اسطوره‌ای شکوهمند گردید. گوشه‌هایی از زندگی سراسر روشن علامه طباطبایی(ره) عبارتند از:


مجموعه‎اي از اشعار چشمگير و عميق علامه كه طي ساليان متمادي سروده شده است.
=== ارادت به اهل‌بیت(ع) ===
استاد هفته‌ای یک بار ـ حداقل ـ به حرم حضرت معصومه(س) مشرف می‌شد. پیاده می‌رفت و در بین راه اگر پوسته پرتقال یا خیار و موز می‌دید با ته عصا آن را از مسیر مردم کنار می‌زد. در ایام تابستان غالباً به مشهد مقدس مشرف می‌شد. شب‌ها به حرم امام رضا(ع) رفته، در بالای سر می‌نشست و با حال خضوع و خشوع به دعا و زیارت می‌پرداخت. به پیامبر(ص) و ائمه(ع) علاقه بسیاری داشت و با کمال ادب و احترام از آن‌ها نام می‌برد، در مجالس روضه خوانی شرکت می‌کرد و برای مصایب اهل بیت شدیداً اشک می‌ریخت.»<ref>یادنامه علامه طباطبایی، از آیت الله ابراهیم امینی، ص ۱۳۱ و ۱۳۲.</ref>


43. سنن النبي
«علامه در ماه رمضان روزه خود را با بوسه بر ضریح مقدس حضرت معصومه(س) افطار می‌کرد، ضریح مقدس را می‌بوسید سپس به خانه می‌رفت این ویژگی اوست که مرا به شدت شیفته ایشان نموده است.»<ref>مجله پیام انقلاب، ۱۹/۸/۱۳۶۳، از استاد شهید آیت الله مرتضی مطهری.</ref>


سيره و روش رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ در بين مردم و همراه خانواده در اين اثر به چشم مي‎خورد.
«فعالیت‌های شبانه روزی علمی، او را از توسل در عرض ادب به پیشگاه مقام رسالت و ولایت بازنمی‌داشت. ایشان موفقیت خویش را مرهون همین توسلات می‌دانست. و آن چنان به سخنان معصومین احترام می‌گذاشت که حتی در برابر روایات مرسل و ضعیف السند هم به احتمال این که از بیت عصمت صادر شده است، رفتار احتیاط آمیزی داشت. و بر عکس کوچک‌ترین سوء ادب و کژ اندیشی را نسبت به این دودمان پاک و مکتب پر افتخار تشیع قابل چشم پوشی نمی‌دانست ...»<ref>یادنامه علامه طباطبایی، از استاد محمد تقی مصباح یزدی، ص ۱۳۷.</ref>


44. لبْ اللباب
«آن گاه که نام یکی از معصومین(ع) برده می‌شد اظهار تواضع و ادب در سیمای ایشان مشهود می‌شد و نسبت به امام زمان(عج) تجلیل خاصی داشته مقام و منزلت آن‌ها و حضرت رسول اکرم(ص) و حضرت صدیقه کبری(س) را فوق تصور می‌دانستند. یک نحو خضوع و خشوع واقعی نسبت به آن‌ها داشته و مقام و منزلت آنان را ملکوتی می‌دانستند».<ref>مهر تابان، ص ۵۶.</ref>


مجموعة درسهاي اخلاق استاد كه از سالهاي 1368 تا 1369 قمري براي برخي از فضلاي حوزة قم بيان فرموده‎اند.
=== شرح صدر علامه ===
یکی از شاگردان ایشان که مدت سی سال با استاد مأنوس بوده، پیرامون خصوصیات اخلاقی آن عالم فرزانه چنین نوشته است:


45. حاشيه بر اسفار
«علامه انسانی وارسته، مهذب، خوش اخلاق، مهربان، عفیف، متواضع، مخلص، بی هوا و هوس، صبور، بردبار، شیرین و خوش مجلس بود. من در حدود سی سال با استاد حشر و نشر داشتم ... به یاد ندارم که در طول این مدت حتی یک بار عصبانی شده باشد و بر سر شاگردان داد بزند یا کوچکترین سخن تندی یا توهین آمیزی را بر زبان جاری سازد. خیلی آرام و متین درس می‌گفت و هیچ گاه داد و فریاد نمی‌کرد، خیلی زود با افراد انس می‌گرفت و صمیمی می‌شد. با هر کس حتی کوچکترین فرد طلاب چنان انس می‌گرفت که گویا از دوستان صمیمی اوست ... گاهی که به عنوان استاد مورد خطاب قرار می‌گرفت می‌فرمود: «این تعبیر را دوست ندارم، ما این جا گرد آمده‌ایم تا با تعاون و هم فکری، حقایق و معارف اسلامی را دریابیم» استاد بزرگوار بسیار مؤدب بود به سخنان دیگران خوب گوش می‌داد، سخن کسی را قطع نمی‌کرد و اگر سخن حقی را می‌شنید تصدیق می‌کرد، از مباحثات جدلی گریزان بود ولی به سؤال‌ها، بدون خودنمایی پاسخ می‌داد.»<ref>یادنامه علامه طباطبایی، از آیت الله ابراهیم امینی، ص ۱۲۲ـ۱۲۴ و ۱۲۸.</ref>


نظرات استاد فرزانه علامة طباطبايي بر اسفار در اين كتاب جمع آوري شده است.[7]
یکی از شخصیت‌های مارکسیست با علامه به بحث و گفتگو نشسته بود و سرانجام موحد و مسلمان گردید هنگامی که یکی از دوستان او پیرامون مناظره و گفتگوی دوست خود با علامه پرسش کرد، وی شخصیت علامه را این گونه باز گو می‌کند:


شاگردان
«آقای طباطبایی مرا موحد کرد. هشت ساعت ما با هم بحث کردیم. یک کمونیست را الهی و یک مارکسیست را موحد کرد او حرف توهین آمیز هر کافری را می‌شنید و نمی‌رنجید و پرخاش نمی‌کرد.»<ref>یادها و یادگارها، آیت الله جوادی آملی، ص ۵۸ و ۵۹.</ref>


«هماي همت» علامه، باعث تربيت «مه گونه‎هايي» شده تا آن گاه كه خورشيد وجودش رخ در نقاب خاك مي‎كشد، اينان چون ماهتاب هدايت نور افشاني كنند.
=== آینه اخلاص ===
استاد جعفر سبحانی روحیات علامه را چنین توصیف می‌کند:


شاگردان علامه، دهها نفر از بزرگان و فرهيختگان كنوني در حوزه‎هاي علميه مي‎باشند كه به تني چند از آنان اشاره مي‎شود.
«ما با این که با ایشان انس بیشتری داشتیم یک بار هم به خاطر نداریم که مطلبی را به عنوان تظاهر به علم یاد آور شود یا سخن را سؤال نشده از پیش خود مطرح کند.»<ref>یادها و یادگارها، آیت الله جوادی آملی، ص۵۹.</ref>


حضرات آيات و حجج اسلام:
هنگامی که یکی از علمای حوزه علمیه قم از تفسیر عظیم المیزان در حضور ایشان تعریف می‌کند، علامه با نیم نگاهی به او می‌فرماید:


1. شهيد مرتضي مطهري 2. شهيد سيد محمد حسيني بهشتي 3. امام موسي صدر 4. ناصر مكارم شيرازي 5. شهيد محمد مفتح 6. شيخ عباس ايزدي 7. سيد عبدالكريم موسوي اردبيلي 8. عز الدين زنجاني 9. محمد تقي مصباح يزدي 10. ابراهيم اميني 11. يحيي انصاري 12. سيد جلال الدين آشتياني 13. سيد محمد باقر ابطحي 14. سيد محمد علي ابطحي 15. سيد محمد حسين كاله زاري 16. حسين نوري همداني 17. حسن حسن زادة آملي 18. سيد مهدي روحاني 19. علي احمدي ميانجي 20. عبدالله جوادي آملي و ...
«تعریف نکن که خوشم می‌آید و ممکن است خلوص و قصد قربتم از بین برود».<ref>روزنامه جمهوری اسلامی، ۲۳/۷/۱۳۶۴.</ref>


جلوه‎هاي جاودانه
و آن گاه که یکی از اساتید اندیشمند حوزه رساله امامت خود را برای نظریابی خدمت علامه می‌دهد، ایشان پس از مطالعه می‌فرماید:


(داستانهايي از زندگاني علامه)
«چرا دعای شخصی کردید؟ (بارالها توفیق فهم ایات الهی را به این جانب مرحمت بفرما) چرا در کنار سفره الهی دیگران را شرکت ندادی ... تا آن جایی که خودم را شناختم، دعای شخصی در حق خودم نکردم.»<ref>یادها و یادگارها، از آیت الله جوادی آملی، ص ۸۳ـ۸۴.</ref>


علامه طباطبايي اين عالم سترگ و تابناك، چهره‎اي الهي بود كه با دو بال قرآن و عترت پرواز كرد. به بلنداي جاودانگي و ابديت رسيد و براي هميشه اسطوره‎اي شكوهمند گرديد. در اين فرصت بر آنيم تا گوشه‎هايي از زندگي سراسر روشن او را ياد آور شويم:
=== تعبد و بندگی ===
استاد فرزانه، مرحوم علامه از مرز مراعات واجبات و مستحبات پا فراتر گذارده و خود را مقید به ترک اولی کرده بود و همیشه ذکر الهی بر لب داشت و هیچ گاه از توجه به پروردگار غافل نمی‌شد.


الف. ارادت به اهلبيت ـ عليهم السلام ـ
«اخلاق ایشان اخلاقی قرآنی بود، گویا اخلاقش «قرآن» بود. هر آیه‌ای که خداوند در قرآن نصب العین انسان کامل می‌داند ما در حد انسانی که بتواند مبین و مفسر قرآن باشد در این مرد بزرگ می‌یافتیم. مجلس ایشان، مجلس ادب اسلامی و خلق الهی بود و ترک اولی در ایشان کمتر اتفاق می‌افتاد. نام کسی را به بدی نمی‌برد. بد کسی را نمی‌خواست وسعی می‌کرد خیر و سعادت همگان را مسئلت کند.»<ref>یادها و یادگارها، از آیت الله جوادی آملی، ص ۶۱.</ref>


استاد هفته‎اي يك بار ـ حداقل ـ به حرم حضرت معصومه ـ عليها السلام ـ مشرف مي‎شد. پياده مي‎رفت و در بين راه اگر پوسته پرتقال يا خيار و موز مي‎ديد با ته عصا آن را از مسير مردم كنار مي‎زد. در ايام تابستان غالباً به مشهد مقدس مشرف مي‎شد. شبها به حرم امام رضا ـ عليه السلام ـ رفته، در بالاي سر مي‎نشست و با حال خضوع و خشوع به دعا و زيارت مي‎پرداخت. به پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و ائمه ـ عليهم السلام ـ علاقة بسياري داشت و با كمال ادب و احترام از آنها نام مي‎برد، در مجالس روضه خواني شركت مي‎كرد و براي مصايب اهل بيت شديداً اشك مي‎ريخت.»[8]
طهارت باطن استاد زبانزد خاص و عام بود. بسیاری از شب‌ها را تا صبح به عبادت و بیتوته می‌پرداخت. در ماه مبارک رمضان فاصله بین غروب آفتاب تا سحر را به تهجد ذکر مشغول بود.


«علامه در ماه رمضان روزة خود را با بوسه بر ضريح مقدس حضرت معصومه ـ عليها السلام ـ افطار مي‎كرد، ضريح مقدس را مي‎بوسيد سپس به خانه مي‎رفت اين ويژگي اوست كه مرا به شدت شيفتة ايشان نموده است.»[9]
=== اخلاق علامه در منزل ===
دختر استاد چگونگی برخورد پدر خود را با اطرافیان این گونه بیان می‌کند:


«فعاليتهاي شبانه روزي علمي، او را از توسل در عرض ادب به پيشگاه مقام رسالت و ولايت باز نمي‎داشت. ايشان موفقيت خويش را مرهون همين توسلات مي‎دانست. و آن چنان به سخنان معصومين احترام مي‎گذاشت كه حتي در برابر روايات مرسل و ضعيف السند هم به احتمال اين كه از بيت عصمت صادر شده است، رفتار احتياط آميزي داشت. و بر عكس كوچك‎ترين سوء ادب و كژ انديشي را نسبت به اين دودمان پاك و مكتب پر افتخار تشيع قابل چشم پوشي نمي‎دانست ...»[10]
«اخلاق و رفتار ایشان در منزل «محمدی» بود. هرگز عصبانی نمی‌شد و هیچ وقت صدای بلند ایشان را در حرف زدن نشنیدیم. در عین ملایمت، بسیار قاطع و استوار بودند و مقید به نماز اول وقت، بیداری شب‌های ماه رمضان، قرائت قران با صدای بلند و منظم در کارها بودند. دست رد به سینه کسی نمی‌زدند و این به سبب عاطفه شدید و رقت قلب بسیار ایشان بود.


«آن گاه كه نام يكي از معصومين ـ عليهم السلام ـ برده مي‎شد اظهار تواضع و ادب در سيماي ايشان مشهود مي‎شد و نسبت به امام زمان ـ عليه السلام ـ تجليل خاصي داشته مقام و منزلت آنها و حضرت رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ و حضرت صديقه كبري ـ عليها السلام ـ را فوق تصور مي‎دانستند. يك نحو خضوع و خشوع واقعي نسبت به آنها داشته و مقام و منزلت آنان را ملكوتي مي‎دانستند».[11]
... بسیار کم حرف بودند، پر حرفی را موجب کمی حافظه می‌دانستند. بسیار ساده صحبت می‌کردند به طوری که گاهی آدم گمان می‌کرد این یک فردی عادی و عامی است ... می‌گفتند شخصیت را باید خدا بدهد با چیزهای دنیوی هرگز انسان شخصیت کسب نمی‌کند ... آرام و صبور با مسائل برخورد می‌کردند. با این که وقت زیادی نداشتند ولی طوری برنامه ریزی می‌کردند که روزی یک ساعت بعد از ظهرها در کنار اعضای خانواده باشند ... رفتارشان با مادرم بسیار احترام آمیز و دوستانه بود همیشه طوری رفتار می‌کردند که گویی مشتاق دیدار مادرم هستند. ما هرگز بگو مگو و اختلافی بین آن دو ندیدیم ... آن دو واقعاً مانند دو دوست با هم بودند. در خانه اصلاً مایل نبودند کارهای شخصی‌شان را کس دیگری انجام دهد ... ایشان برای بچه‌ها مخصوصاً دخترها ارزش بسیاری قائل بودند. دخترها را نعمت خدا و تحفه‌های ارزنده‌ای می‌دانستند. همیشه بچه‌ها را به راستگویی و آرامش دعوت می‌کردند. دوست داشتند آوای صوت قرآن در گوش بچه‌ها باشد. برای همین منظور قرآن را بلند می‌خواندند و به مؤدب بودن بچه اهمیت می‌دادند و رفتار پدر و مادر را به بچه‌ها مؤثر می‌دانستند. درباره مادرم می‌فرمود: این زن بود که مرا به این جا رساند. او شریک من بوده است و هر چه کتاب نوشته‌ام نصفش مال این خانم است».<ref>یادها و یادگارها، از نجمه السادات طباطبایی، ص ۴۰ـ۵۱.</ref>


ب. شرح صدر علامه
=== شناخت مقتضیات زمان و مکان ===
«توجه به جهان اطراف» و بررسی «وضعیت حال و آینده» از نشانه‌های بارز استاد والا مقام، مرحوم علامه طباطبایی است ایشان در سال‌های دهه ۲۰ و ۳۰ نقش حساس در هدایت جامعه داشت. با هجوم شبهات دشمنان، سلاح قلم به دست گرفته و کاری کارستان می‌کرد. فلسفه مادی و افکار غربی را پوچ و بی‌مقدار جلوه داد و حساسیت‌های زمان را به کار گرفت. هدایت فوج فوج جوانان کار کم نظیری بود که «علامه» یارای آن را داشت و به خوبی از عهده آن برآمد. پس از رحلت آیت الله العظمی بروجردی (ره) «حکومت اسلامی» موضوع درس وی گردید و مقالاتی در این زمینه نگاشت و در آن‌ها توانایی حکومت اسلامی را در اداره جامعه و قدرت ولایت فقیه را اثبات کرد.<ref>روزنامه جمهوری اسلامی، ۱۶/۲/۱۳۶۹، از حجه الاسلام و المسلمین هاشمی رفسنجانی؛ یادها و یادگارها، از آیت الله جوادی آملی، ص ۷۳.</ref>


يكي از شاگردان ايشان كه مدت سي سال با استاد مأنوس بوده، پيرامون خصوصيات اخلاقي آن عالم فرزانه چنين نوشته است:
=== همراه با امام خمینی(ره)، همگام با انقلاب ===
از دیر زمان ارادت و علاقه وافری بین علامه و حضرت امام خمینی(ره) به چشم می‌خورده است. چون هر دو از هوا و هوس به دور بودند نسبت به یکدیگر احترام می‌گذاشتند<ref>یادها و یادگارها، از آیت الله امینی، ص ۸۹.</ref> «رابطه دوستانه آن دو بزرگوار از قدیم برقرار و علامه نسبت به حضرت امام احترام قائل بود. نسبت به انقلاب نظر مساعد داشت و از مسائل سیاسی با اطلاع بود. وی نسبت به اوضاع جامعه بسیار ناراضی و از شاه و رژیم او منزجر بود.


«علامه انساني وارسته، مهذب، خوش اخلاق، مهربان، عفيف، متواضع، مخلص، بي هوا و هوس، صبور، بردبار، شيرين و خوش مجلس بود. من در حدود سي سال با استاد حشر و نشر داشتم ... به ياد ندارم كه در طول اين مدت حتي يك بار عصباني شده باشد و بر سر شاگردان داد بزند يا كوچكترين سخن تندي يا توهين آميزي را بر زبان جاري سازد. خيلي آرام و متين درس مي‎گفت و هيچ گاه داد و فرياد نمي‎كرد، خيلي زود با افراد انس مي‎گرفت و صميمي مي‎شد. با هر كس حتي كوچكترين فرد طلاب چنان انس مي‎گرفت كه گويا از دوستان صميمي اوست ... گاهي كه به عنوان استاد مورد خطاب قرار مي‎گرفت مي‎فرمود: «اين تعبير را دوست ندارم، ما اين جا گرد آمده‎ايم تا با تعاون و هم فكري، حقايق و معارف اسلامي را دريابيم» استاد بزرگوار بسيار مؤدب بود به سخنان ديگران خوب گوش مي‎داد، سخن كسي را قطع نمي‎كرد و اگر سخن حقي را مي‎شنيد تصديق مي‎كرد، از مباحثات جدلي گريزان بود ولي به سؤالها، بدون خودنمايي پاسخ مي‎داد.»[12]
یک بار به ایشان گفته شد که شاه تصمیم گرفته است دکترای فلسفه به شما بدهند. ایشان خیلی ناراحت شدند و اعلام کردند به هیچ وجه تن به قبول چنین چیزی نخواهند داد ... و در پایان از اصرار زیاد ـ رئیس دانشکده الهیات آن زمان ـ گفتند: «من از شاه هیچ ترسی ندارم و حاضر به قبول دکتری نیستم.»<ref>یادها و یادگارها، از نجمه سادات طباطبایی، ص ۵۲ و ۵۳.</ref>


يكي از شخصيتهاي ماركسيست با علامه به بحث و گفتگو نشسته بود و سرانجام موحد و مسلمان گرديد هنگامي كه يكي از دوستان او پيرامون مناظره و گفتگوي دوست خود با علامه پرسش كرد، وي شخصيت علامه را اين گونه باز گو مي‎كند:
=== جلوه‌های هنری و ادبی علامه ===
خط نستعلیق و شکسته علامه از بهترین و شیواترین انواع خط بود. گاهی استاد از روزهایی که با برادرش در تبریز در دامنه کوه‌های اطراف از صبح تا به غروب به نوشتن خط مشغول بودند، یاد می‌کرد. خط‌هایی که تعجب ایشان را برمی‌انگیخت و یا سخن از زمانی می‌کردند که علاقه بسیاری به نقاشی داشتند و تمام پول و وقت خود را صرف خرید کاغذ و نقاشی بر آن‌ها می‌نمودند.


«آقاي طباطبايي مرا موحد كرد. هشت ساعت ما با هم بحث كرديم. يك كمونيست را الهي و يك ماركسيست را موحد كرد او حرف توهين آميز هر كافري را مي‎شنيد و نمي‎رنجيد و پرخاش نمي‎كرد.»[13]
از جمله جلوه‌های دیگر استاد؛ تجلی ایشان در آینه شعر است. اشعار بسیار ارزشمند و چشمگیری که توسط علامه سروده شده و سر آمد گردیده است. «مرا تنها برد» و «پیام نسیم» و «هنر عشق» از جمله اشعار گران سنگی است که از علامه باقی مانده است.


ج. آينة اخلاص
==وفات==


استاد جعفر سبحاني روحيات علامه را چنين توصيف مي‎كند:
سرانجام پس از ۸۱ سال و ۱۸ روز عمر با برکت و زندگی پرتلاش، روح پاک و الهی آن حکیم عارف و مفسر وارسته به دیار قدسی و ملکوت رهسپار شد.


«ما با اين كه با ايشان انس بيشتري داشتيم يك بار هم به خاطر نداريم كه مطلبي را به عنوان تظاهر به علم ياد آور شود يا سخن را سؤال نشده از پيش خود مطرح كند.»[14]
آری در ۱۸ محرم ۱۴۰۲ قمری (۲۴ آبان ۱۳۶۰ شمسی) غبار غم و بیرق ماتم در سراسر میهن اسلامی بر پا شد و دل‌های پاک اندیشمندان و بزرگان عرصه علم و دانش غرق اندوه گردید. [[امام خمینی|امام خمینی(ره)]] ضمن اظهار هم دردی، با برپایی مجلس ختم برای مرحوم علامه این ضایعه اسفناک را تسلیت گفتند. و در پی آن دیگر مراجع و شخصیت‌های علمی، مذهبی و اجتماعی چون آیت الله العظمی گلپایگانی(ره)، آیت الله خامنه‌ای و جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در این ماتم جانکاه به سوگ نشسته و مراسم بسیاری برپا کردند. شاگردان و دیگر ارادتمندان چشمه فیاض الهی با سرودن اشعاری پر بها، غم و اندوه خود را بیان نمودند. و دیگر اقشار مردم یاد و خاطره آن اسوه جاودانه و مرد الهی را گرامی داشتند.<ref>یادنامه علامه طباطبایی، ص ۱ـ۷.</ref>


هنگامي كه يكي از علماي حوزة علميه قم از تفسير عظيم الميزان در حضور ايشان تعريف مي‎كند، علامه با نيم نگاهي به او مي‎فرمايد:
{{پایان پاسخ}}


«تعريف نكن كه خوشم مي‎آيد و ممكن است خلوص و قصد قربتم از بين برود».[15]
==منابع==
{{پانویس|۲}}


و آن گاه كه يكي از اساتيد انديشمند حوزه رسالة امامت خود را براي نظريابي خدمت علامه مي‎دهد، ايشان پس از مطالعه مي‎فرمايد:
{{شاخه
 
| شاخه اصلی = تاریخ تمدن اسلامی
«چرا دعاي شخصي كرديد؟ (بارالها توفيق فهم ايات الهي را به اين جانب مرحمت بفرما) چرا در كنار سفرة الهي ديگران را شركت ندادي ... تا آن جايي كه خودم را شناختم، دعاي شخصي در حق خودم نكردم.»[16]
| شاخه فرعی۱ = مشاهیر
 
| شاخه فرعی۲ = عالمان دینی
د. تعبد و بندگي
| شاخه فرعی۳ =
 
}}
استاد فرزانه، مرحوم علامه از مرز مراعات واجبات و مستحبات پا فراتر گذارده و خود را مقيد به ترك اولي كرده بود و هميشه ذكر الهي بر لب داشت و هيچ گاه از توجه به پروردگار غافل نمي‎شد.
{{تکمیل مقاله
 
| شناسه =
«اخلاق ايشان اخلاقي قرآني بود، گويا اخلاقش «قرآن» بود. هر آيه‎اي كه خداوند در قرآن نصب العين انسان كامل مي‎داند ما در حد انساني كه بتواند مبين و مفسر قرآن باشد در اين مرد بزرگ مي‎يافتيم. مجلس ايشان، مجلس ادب اسلامي و خلق الهي بود و ترك اولي در ايشان كمتر اتفاق مي‎افتاد. نام كسي را به بدي نمي‎برد. بد كسي را نمي‎خواست وسعي مي‎كرد خير و سعادت همگان را مسئلت كند.»[17]
| تیترها =
 
| ویرایش =
طهارت باطن استاد زبانزد خاص و عام بود. بسياري از شبها را تا صبح به عبادت و بيتوته مي‎پرداخت. در ماه مبارك رمضان فاصلة بين غروب آفتاب تا سحر را به تهجد ذكر مشغول بود.
| لینک‌دهی =
 
| ناوبری =
هـ. اخلاق علامه در منزل
| نمایه =
 
| تغییر مسیر =
دختر استاد چگونگي برخورد پدر خود را با اطرافيان اين گونه بيان مي‎كند:
| ارجاعات =
 
| بازبینی نویسنده =
«اخلاق و رفتار ايشان در منزل «محمدي» بود. هرگز عصباني نمي‎شد و هيچ وقت صداي بلند ايشان را در حرف زدن نشنيديم. در عين ملايمت، بسيار قاطع و استوار بودند و مقيد به نماز اول وقت، بيداري شبهاي ماه رمضان، قرائت قران با صداي بلند و منظم در كارها بودند. دست رد به سينة كسي نمي‎زدند و اين به سبب عاطفة شديد و رقت قلب بسيار ايشان بود.
| بازبینی =
 
| تکمیل =
... بسيار كم حرف بودند، پر حرفي را موجب كمي حافظه مي‎دانستند. بسيار ساده صحبت مي‎كردند به طوري كه گاهي آدم گمان مي‎كرد اين يك فردي عادي و عامي است ... مي‎گفتند شخصيت را بايد خدا بدهد با چيزهاي دنيوي هرگز انسان شخصيت كسب نمي‎كند ... آرام و صبور با مسائل برخورد مي‎كردند. با اين كه وقت زيادي نداشتند ولي طوري برنامه ريزي مي‎كردند كه روزي يك ساعت بعد از ظهرها در كنار اعضاي خانواده باشند ... رفتارشان با مادرم بسيار احترام آميز و دوستانه بود هميشه طوري رفتار مي‎كردند كه گويي مشتاق ديدار مادرم هستند. ما هرگز بگو مگو و اختلافي بين آن دو نديديم ... آن دو واقعاً مانند دو دوست با هم بودند. در خانه اصلاً‌ مايل نبودند كارهاي شخصي‎شان را كس ديگري انجام دهد ... ايشان براي بچه‎ها مخصوصاً دخترها ارزش بسياري قائل بودند. دخترها را نعمت خدا و تحفه‎هاي ارزنده‎اي مي‎دانستند. هميشه بچه‎ها را به راستگويي و آرامش دعوت مي‎كردند. دوست داشتند آواي صوت قرآن در گوش بچه‎ها باشد. براي همين منظور قرآن را بلند مي‎خواندند و به مؤدب بودن بچه اهميت مي‎دادند و رفتار پدر و مادر را به بچه‎ها مؤثر مي‎دانستند. دربارة مادرم مي‎فرمود: اين زن بود كه مرا به اين جا رساند. او شريك من بوده است و هر چه كتاب نوشته‎ام نصفش مال اين خانم است».[18]
| اولویت =
 
| کیفیت =
و. شناخت مقتضيات زمان و مكان
}}
 
{{پایان متن}}
«توجه به جهان اطراف» و بررسي «وضعيت حال و آينده» از نشانه‎هاي بارز استاد والا مقام، مرحوم علامه طباطبايي است ايشان در سالهاي دهة 20 و 30 نقش حساس در هدايت جامعه داشت. با هجوم شبهات دشمنان، سلاح قلم به دست گرفته و كاري كارستان مي‎كرد. فلسفه مادي و افكار غربي را پوچ و بي‎مقدار جلوه داد و حساسيتهاي زمان را به كار گرفت. هدايت فوج فوج جوانان كار كم نظيري بود كه «علامه» ياراي آن را داشت و به خوبي از عهدة آن بر آمد. پس از رحلت‌ آية الله العظمي بروجردي (ره) «حكومت اسلامي» موضوع درس وي گرديد و مقالاتي در اين زمينه نگاشت و در آنها توانايي حكومت اسلامي را در ادارة جامعه و قدرت ولايت فقيه را اثبات كرد.[19]
 
ز. همراه با امام (ره)، همگام با انقلاب
 
از دير زمان ارادت و علاقة وافري بين علامه و حضرت امام خميني ـ رضوان الله عليهما ـ به چشم مي‎خورده است. چون هر دو از هوا و هوس به دور بودند نسبت به يكديگر احترام مي‎گذاشتند[20] «رابطة دوستانة آن دو بزرگوار از قديم برقرار و علامه نسبت به حضرت امام احترام قائل بود. نسبت به انقلاب نظر مساعد داشت و از مسائل سياسي با اطلاع بود. وي نسبت به اوضاع جامعه بسيار ناراضي و از شاه و رژيم او منزجر بود.
 
يك بار به ايشان گفته شد كه شاه تصميم گرفته است دكتراي فلسفه به شما بدهند. ايشان خيلي ناراحت شدند و اعلام كردند به هيچ وجه تن به قبول چنين چيزي نخواهند داد ... و در پايان از اصرار زياد ـ رئيس دانشكده الهيات آن زمان ـ گفتند: «من از شاه هيچ ترسي ندارم و حاضر به قبول دكتري نيستم.»[21]
 
ح. جلوه‎هاي هنري و ادبي علامه
 
خط نستعليق و شكستة علامه از بهترين و شيواترين انواع خط بود. گاهي استاد از روزهايي كه با برادرش در تبريز در دامنة كوههاي اطراف از صبح تا به غروب به نوشتن خط مشغول بودند، ياد مي‎كرد. خط‎هايي كه تعجب ايشان را بر مي‎انگيخت و يا سخن از زماني مي‎كردند كه علاقة بسياري به نقاشي داشتند و تمام پول و وقت خود را صرف خريد كاغذ و نقاشي بر آنها مي‎نمودند.
 
از جمله جلوه‎هاي ديگر استاد؛ تجلي ايشان در آينة شعر است. اشعار بسيار ارزشمند و چشمگيري كه توسط علامه سروده شده و سر آمد گرديده است. «مرا تنها برد» و «پيام نسيم» و «هنر عشق» از جمله اشعار گران سنگي است كه از علامه باقي مانده است.
 
وفات
 
... سرانجام پس از 81 سال و 18 روز عمر با بركت و زندگي پرتلاش، روح پاك و الهي آن حكيم عارف و مفسر وارسته به ديار قدسي و ملكوت رهسپار شد.
 
آري در 18 محرم 1402 قمري (24 آبان 1360 شمسي) غبار غم و بيرق ماتم در سراسر ميهن اسلامي بر پا شد و دلهاي پاك انديشمندان و بزرگان عرصة علم و دانش غرق اندوه گرديد. حضرت امام خميني ـ قدس سره ـ ضمن اظهار هم دردي، با برپايي مجلس ختم براي مرحوم علامه اين ضايعة اسفناك را تسليت گفتند. و در پي آن ديگر مراجع و شخصيتهاي علمي، مذهبي و اجتماعي چون آية الله العظمي گلپايگاني ـ قدس سره ـ، آية الله خامنه‎اي و جامعة مدرسين حوزه علميه قم در اين ماتم جانكاه به سوگ نشسته و مراسم بسياري برپا كردند. شاگردان و ديگر ارادتمندان چشمة فياض الهي با سرودن اشعاري پر بها، غم و اندوه خود را بيان نمودند. و ديگر اقشار مردم ياد و خاطره آن اسوة جاودانه و مرد الهي را گرامي داشتند.[22]
 
رحمت الهي و درجات خداوندي نصيب هميشة او باد.
----[1] . يادنامه علامه طباطبايي، به قلم جمعي از فضلاء و دانشمندان از شاگردان علامه، ص 53.
 
[2] . شيخ بهايي (رضوان الله عليه).
 
[3] . سوره كهف، آيه 44.
 
[4] . ياد نامه علامه طباطبايي، ص 142.
 
[5] . مهر تابان، علامه تهراني، ص 28.
 
[6] . رك: احياء تفكر اسلامي، استاد شهيد آية الله مرتضي مطهري.
 
[7] . يادنامه علامه طباطبايي، ص 191ـ212.
 
[8] . همان، از آيت الله ابراهيم اميني، ص 131 و 132.
 
[9] . مجله پيام انقلاب، 19/8/1363، از استاد شهيد آية الله مرتضي مطهري.
 
[10] . يادنامه علامه طباطبايي، از استاد محمد تقي مصباح يزدي، ص 137.
 
[11] . مهر تابان، ص 56.
 
[12] . ياد نامه علامه طباطبايي، از آيت الله ابراهيم اميني، ص 122ـ124 و 128.
 
[13] . يادها و يادگارها، آية الله جوادي آملي، ص 58 و 59.
 
[14] . همان، ص 59.
 
[15] . روزنامه جمهوري اسلامي، 23/7/1364.
 
[16] . يادها و يادگارها، ص 83ـ84.
 
[17] . همان، از آية الله جوادي آملي، ص 61.
 
[18] . همان، از نجمة السادات طباطبايي، ص 40ـ51.
 
[19] . روزنامه جمهوري اسلامي، 16/2/1369، از حجة الاسلام و المسلمين هاشمي رفسنجاني؛ يادها و يادگارها، از آية الله جوادي آملي، ص 73.
 
[20] . يادها و يادگارها، از آية الله اميني، ص 89.
 
[21] . همان، از نجمة السادات طباطبايي، ص 52 و 53.
 
[22] . ياد نامه علامه طباطبايي، ص 1ـ7.

نسخهٔ کنونی تا ‏۹ اوت ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۴۷

سؤال

علامه محمدحسین طباطبایی کیست؟

درگاه‌ها
حوزه-و-روحانیت.png


علامه محمدحسین طباطبایی، نویسنده تفسیر «المیزان في تفسیر القرآن» عارف، فیلسوف، اصولی، فقیه و در یک کلام مجتهد زمان خود بود. او در علوم مختلفی همچون ریاضیات، نجوم، و... از محضر اساتید بزرگی استفاده کرد و اینگونه جامع علوم عقلی و نقلی شد.

او از محضر اساتید بارزی همچون آیت الله قاضی طباطبایی(ره) استفاده نمود. شاگردان مکتب او، اشخاص برجسته‌ای همچون امام خمینی(ره)، شهید مطهری(ره) و شهید بهشتی(ره) هستند.

سپیده سیادت

روزهای ماه «ذیحجه» ۱۳۲۱ه.ق یکی پس از دیگری می‌گذشت و دل‌های شیفتگان بیت الله در هوای حرم الهی «لبیک شوق» سر می‌داد. یاد عرفات و نام مشعر عطش دیدار به جان‌ها داده بود.

ناگاه «کعبه کرامت الهی» زیبا چهره‌ای نورانی را در آغوش پدر و مادری مهربان نهاد. گویی بار دیگر «زمزم» لطف خداوندی رخ نشان داده است.

آری طفلی دیده به جهان گشود که نور سیادت بر سیمای بلورینش آینده‌ای روشن را خبر می‌داد. نام او را «محمدحسین» نهادند و آن را به تبرّک نام «جدّ و فرزند» مایه برکت شمردند. زیرا خاندان محمدحسین، خانواده‌ای اصیل بود که هماره بیرق بزرگی در دست داشته و شهر تبریز لبریز از نام آنان بوده است.

«سراج الدین عبدالوهاب» جد معروف اوست که با وساطت وی، نبرد خونین دولت ایران و عثمانی، در سال ۹۲۰ه.ق پایان یافت و «مرحوم میرزا محمد تقی قاضی طباطبایی» شخصیت دیگری است که از قرن‌ها پیش تاکنون شرافت و بزرگواری را از آن خاندان بزرگ قاضی طباطبایی تبریز کرده است.

طفولیت و توفان حوادث

دوران کودکی «محمد حسین» با توفان حوادث و بلا همراه بود. بیش از پنج بهار از عمر عزیزش نگذشته بود که مادری مهربان و با فضیلت را از دست داد. بغض غم و اندوه بی‌مادری او را رها نکرده بود که گرد یتیمی بر وجودش سنگینی کرد و از دیدن روی پدر محروم شد. همراه با برادر کوچکتر خود تنها ماند اما هماره دست لطف خداوندی سایه‌بان مرحمتی بر سر او بود. مدت زیادی از تحصیل او نمی‌گذشت که علاوه بر قرآن مجید، کتاب‌های گلستان، بوستان، اخلاق مصوّر، تاریخ معجم، ارشاد الحساب، نصاب الصبیان و دیگر کتاب‌های متداول در مدارس آن روز را فرا گرفت.

صرف و نحو و معانی و بیان را نزد استاد خویش مرحوم شیخ محمد علی سرابی آموخت و پس از آن با گامی بلند و همتی فراتر، سطوح عالی در فقه، اصول، فلسفه و کلام را در زادگاه خود نزد اساتید آن خطّه تحصیل کرد. روح لطیف او، ذوقی هنری به وی بخشیده بود. دستمایه‌ای که با کمک آن توانست خوشنویسی را در اوان عمر خود از آقا میرزا علی نقی بیاموزد.

با سپری شدن ایام تلخ و ناکامی طفولیّت، شکوفه‌های رشد و تکامل بر شاخسار وجود سید محمد حسین نمایان شد. وی از سال ۱۲۹۷ه.ش تا ۱۳۰۴ه.ش علوم بسیاری آموخت. در این مدت، تمامی درس‌های مربوط به سطح را فراگرفت و با شور و شوق بسیاری کتاب‌های مربوط به ادبیات، فقه، اصول، کلام و معارف اسلامی را آموخت.

او خود از روزگار تحصیل خود چنین بازگو می‌کند:

«در اوایل تحصیل که به نحو و صرف اشتغال داشتم علاقه زیادی به ادامه تحصیل نداشتم و از این روی هر چه می‌خواندم نمی‌فهمیدم ... پس از آن یک بار عنایت خدایی دامنگیرم شده، عوضم کرد. در خود یک نوع شیفتگی و بی‌تابی نسبت به تحصیل کمال حس نمودم؛ به طوری که از همان روز تا پایان تحصیل که تقریباً هجده سال طول کشید هرگز نسبت به تعلیم و تفکر، احساس خستگی و دلسردی نکردم و زشت و زیبای جهان را فراموش کردم ... در خورد و خواب و لوازم دیگر زندگی، به حداقل ضروری قناعت نموده، باقی را به مطالعه می‌پرداختم بسیار می‌شد ـ به ویژه در بهار و تابستان ـ که شب را تا طلوع آفتاب با مطالعه می‌گذراندم ...»[۱]

عشق و شور به تحصیل و تکامل استاد را بر آن داشت که از شهر خویش رو به سوی، سینای اسرار «نجف اشرف» هجرت کند. تا از شراب عشق علی(ع) جامی نوشیده و طریق معرفت و راه رستگاری را بهتر و بیشتر بپیماید.

با اولین نگاه به قبّه و بارگاه امیرالمؤمنین(ع) آخرین کلام خویش را زده و می‌فرماید:

«یا علی! من برای ادامه تحصیل به محضر شما شرفیاب شده‌ام ولی نمی‌دانم چه روشی پیش گیرم ... از شما می‌خواهم که در آن چه صلاح است، مرا راهنمایی کنید».

چند روزی نمی‌گذرد که نصر الله و یاری الهی به دست مولای متقیان به سوی استاد می‌آید. شخصیت وارسته‌ای چون حاج میرزا علی آقا قاضی ـ قدس سره ـ به سراغ وی آمده و خطاب به او این گونه می‌گوید:

«کسی که به قصد تحصیل به نجف می‌آید؛ خوب است علاوه بر تحصیل، از فکر تهذیب خود غافل نماند.»

کیمیای وجود مرحوم قاضی، روح و روان استاد را دگرگون کرده و برنامه‌ای روشن و نورانی برای آینده او ترسیم می‌کند. از آن روز کتابی دیگر از زندگی استاد فرزانه باز می‌شود که صفحه آغازین آن با این جمله شروع می‌گردد:

علم نبود غیر «علم عاشقی»

ما بقی تلبیس ابلیس شقی.[۲]

طلوع عشق و اندیشه

مفسر فرزانه مدت یازده سال در کنار مرقد نور آفرین امیرالمؤمنین(ع) کسب علم کرده وی خوشه چین زبر دست بود که بیشترین استفاده را از فرصت فراهم آمده نمود. فقه، اصول، فلسفه، ریاضیات، رجال را از محضر اساتیدی والا مقام فرا گرفت. بزرگانی چون: آیت الله نائینی، سید ابو الحسن اصفهانی، سید حسین بادکوبه‌ای، سید ابوالقاسم خوانساری، حجت، حاج میرزا علی ایروانی و میرزا علی اصغر ملکی.

سر سلسله اساتید ایشان مرحوم قاضی است. شخصیتی که «سید محمدحسین» را «علامه» کرد و جام وجود این انسان پاک را جرعه‌های حیات ابدی و معنویت جاودانه بخشید. مرحوم علامه پیرامون استاد خود مرحوم قاضی چنین می‌فرماید:

«ما هرچه داریم ... از مرحوم قاضی داریم. چه آن چه را که درحال حیاتش از او تعلیم گرفتیم و از محضرش استفاده کردیم و چه طریقی که خودمان داریم و از مرحوم قاضی گرفته‌ایم.»

بازگشت به تبریز

دست تقدیر، رجعت فرزانه اندیشمند را رقم زد. پس از سال‌ها اندوختن معارف ناب، در سال ۱۳۱۴ه.ش مجبور به بازگشت به زادگاه خویش گردید. دوران تلخ کامی و غربت از مهد علم و دانش از این زمان شروع شد اما مدتی نگذشت که لطف خفیّ الهی خود را از سراپرده حکمت خداوندی نشان داد. کار تدریس و تحقیق شروع شد و اولین غنچه‌های «المیزان» با نمودی در «بحار الانوار» بر شاخسار علامه رویید.

هجرت به قم

دوران ده ساله اقامت علامه در تبریز همراه با تدریس و تألیف سپری شد و فصلی جدید از حیات وی را فراهم کرد. تا این که «فیض روح القدس» بار دیگر مدد فرمود و با آمدن چنین آیه‌ای در استخاره، علامه راهی قم گردید:

«هُنالِکَ الْوَلایَه لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَیْرٌ ثَواباً وَ خَیْرٌ عُقْباً»[۳] (در آن جا، یاری به خدای حق تعلق دارد. اوست بهترین پاداش و بهترین فرجام)

و آن روز حوزه علمیه قم از ضربات سهمگین رضا خان، رهایی یافته بود و با حضور آیات و مراجع بزرگواری چون آیت الله بروجردی انسجام بیشتری پیدا کرده بود، فرصتی طلایی فراهم آمده بود تا علامه طباطبایی، نیازهای جامعه را سنجیده و بر طبق آن‌ها، برنامه‌ای منظم و کارآمد تنظیم کند. تفسیر و فلسفه درس‌هایی بود که ـ براساس احساس وظیفه علامه ـ شروع شد و تعجب بسیاری را برانگیخت چرا که تدریس تفسیر دانشی به دور از تحقیق تلقی می‌شد اما پشتکار و اخلاص علامه کار را بدان جا رساند که «المیزان» حاصل سال‌های تلاش و تدریس گردید.

درس فلسفه نیز در آن عصر خوشنام نبود. از این رو تلاش‌های بسیاری در تعطیل این درس انجام می‌شد اما رفتار مؤدبانه استاد و برخورد مهربانانه آیت الله العظمی بروجردی ابرهای تیره سوء تفاهم‌ها را کنار زد و سعایت‌ها را بی‌اثر نمود.[۴]

به هر روی تشکیل جلسات عمومی و خصوصی این عالم فرهیخته و حضور شاگردان اندیشمندی چون آیت الله مطهری باعث نقد و بررسی فلسفه‌های غربی ـ مخصوصاً ماتریالیسم دیالکتیک ـ گردید و آثار و برکات جاودانه‌ای در تدوین کتب فلسفی به همراه خود آورد.

هر روز که سپری می‌شد ابعاد علمی و چهره چشمگیر علامه بیشتر از گذشته نمایان می‌شد. شعاع شخصیت این استاد فرزانه به داخل کشور محدود نگردید، بلکه اندیشمندان بسیاری را به سوی خویش کشاند و در تمام ابعاد اسلام به بحث و گفتگو با آنان منجر شد. این عظمت بدان جا انجامید که دولت آمریکا توسط شاه ایران از علامه دعوت رسمی کرد تا در دانشگاه‌های آن کشور «فلسفه شرق» را تدریس نماید! روح بلند و بینش کم نظیر علامه دست رد به آن همه اصرار زد. او زندگی محقّرانه در قم و جلسات درس با طلاب و تربیت شاگردانی فاضل را بر تمامی ظواهر فریبا ترجیح می‌داد.[۵]

یادگارهای ماندگار

«انبوه دانش» و «کیمیای ایمان» علامه آثاری گرانبها و جاودانه بسان مشعلی فروزان فرا راه دانش پژوهان آفرید کتاب‌هایی چون:

تفسیر المیزان

دائره المعارفی از معارف و در بردارنده بحث‌های اعتقادی، تاریخی، فلسفی، اجتماعی و... با تکیه بر قرآن کریم. اثری سترگ که استاد شهید مطهری ۶۰ سال یا ۱۰۰ سال دیگر زمان درک عمق و ارزش این کتاب می‌داند.[۶] این کتاب ثمره‌ای کم نظیر از بیست سال تلاش شبانه روزی علامه است. نقطه آغازین این تألیف به برکت غور و ژرف نگری در روایات بحار الانوار بود علامه سبک این تفسیر را از مرحوم قاضی آموخت و در قم عملی ساخت.

بدایه الحکمه

کتابی که یک دوره تدریس فشرده فلسفه برای دوستداران علوم عقلی در قم و سپس دانشگاه‌های کشور گردید.

نهایه الحکمه

این اثر برای تدریس فلسفه با توضیحی بیشتر، عمقی افزونتر و سطحی عالی‌تر تدوین شده است.

اصول فلسفه و روش رئالیسم

بینش علامه پیرامون نظرات مادیون و ماتریالیست‌ها باعث فراهم آرودن این اثر گردید برکت این کتاب موجب هدایت بسیاری از جوانان مسلمان و نجات آنان از هلاکت کفر و الحاد شد. اثری که پاورقی‌های استاد مطهری عنایتی افزون بدان بخشیده است.

حاشیه بر کفایه

کتابی اصولی پیرامون قوانین استنباط است که به تازگی چاپ شده است.

شیعه در اسلام

دوره‌ای کامل از اعتقادات و معارف شیعه در این اثر نفیس به چشم می‌خورد.

مجموعه مذاکرات با پروفسور هانری کربن

او که محققی فرانسوی است پیرامون چگونگی شیعه و مباحث اعتقادی و ... مذاکراتی با علامه داشته که در این کتاب وجود دارد.

خلاصه تعالیم اسلام

خلاصه آن چه هر مسلمان متعهد باید از آن آگاهی داشته و خود را بدان زینت دهد، در این اثر بیان شده است.

روابط اجتماعی در اسلام

انسان و اجتماع و رشد اجتماعی او، پایه زندگی اجتماعی، آزادی در اسلام و ... مباحثی است که در این کتاب بدان‌ها پرداخته شده است.

بررسی‌های اسلامی

مجموعه‌ای است زرّین از مقالات استاد که بسان دائره المعارفی از معارف ناب اسلامی جمع آوری شده است.

آموزش دین

کتابی با قلم روان و مطالبی لازم و ضروری است که برای دانش آموزان نوشته شده است.

رساله انسان قبل از دنیا، در دنیا و بعد از دنیا

این کتاب که اکنون با نام «انسان از آغاز تا انجام» ترجمه شده است مباحثی مفید از عوالم سه گانه ماده، مثال و عقل مطرح کرده و پیرامون شبهات و دغدغه خاطر جوانان مطالبی بسیار مفید و لازم ارائه کرده است.

مجموعه رساله‌ها

رساله‌هایی گوناگون درباره قوه و فعل، صفات، افعال الله، وسائط، نحو، صرف، و... این مجموعه ۲۶ رساله است که بنا به ضرورت و نیاز جامعه توسط علامه نگاشته شده است.

دیوان شعر فارسی

مجموعه‌ای از اشعار چشمگیر و عمیق علامه که طی سالیان متمادی سروده شده است.

سنن النبی

سیره و روش رسول الله(ص) در بین مردم و همراه خانواده در این اثر به چشم می‌خورد.

لب اللباب

مجموعه درس‌های اخلاق استاد که از سال‌های ۱۳۶۸ه.ق تا ۱۳۶۹ه.ق برای برخی از فضلای حوزه قم بیان فرموده‌اند.

حاشیه بر اسفار

نظرات استاد فرزانه علامه طباطبایی بر اسفار در این کتاب جمع آوری شده است.[۷]

شاگردان

«همای همت» علامه، باعث تربیت «مه گونه‌هایی» شده تا آن گاه که خورشید وجودش رخ در نقاب خاک می‌کشد، اینان چون ماهتاب هدایت نور افشانی کنند.

شاگردان علامه، ده‌ها نفر از بزرگان و فرهیختگان کنونی در حوزه‌های علمیه می‌باشند که به تنی چند از آنان اشاره می‌شود.

حضرات آیات و حجج اسلام:

۱. شهید مرتضی مطهری ۲. شهید سید محمد حسینی بهشتی ۳. امام موسی صدر ۴. ناصر مکارم شیرازی ۵. شهید محمد مفتح ۶. شیخ عباس ایزدی ۷. سید عبدالکریم موسوی اردبیلی ۸. عز الدین زنجانی ۹. محمد تقی مصباح یزدی ۱۰. ابراهیم امینی ۱۱. یحیی انصاری ۱۲. سید جلال الدین آشتیانی ۱۳. سید محمد باقر ابطحی ۱۴. سید محمد علی ابطحی ۱۵. سید محمد حسین کاله زاری ۱۶. حسین نوری همدانی ۱۷. حسن حسن زاده آملی ۱۸. سید مهدی روحانی ۱۹. علی احمدی میانجی ۲۰. عبدالله جوادی آملی و... .

جلوه‌های جاودانه

(داستان‌هایی از زندگانی علامه)

علامه طباطبایی این عالم سترگ و تابناک، چهره‌ای الهی بود که با دو بال قرآن و عترت پرواز کرد. به بلندای جاودانگی و ابدیت رسید و برای همیشه اسطوره‌ای شکوهمند گردید. گوشه‌هایی از زندگی سراسر روشن علامه طباطبایی(ره) عبارتند از:

ارادت به اهل‌بیت(ع)

استاد هفته‌ای یک بار ـ حداقل ـ به حرم حضرت معصومه(س) مشرف می‌شد. پیاده می‌رفت و در بین راه اگر پوسته پرتقال یا خیار و موز می‌دید با ته عصا آن را از مسیر مردم کنار می‌زد. در ایام تابستان غالباً به مشهد مقدس مشرف می‌شد. شب‌ها به حرم امام رضا(ع) رفته، در بالای سر می‌نشست و با حال خضوع و خشوع به دعا و زیارت می‌پرداخت. به پیامبر(ص) و ائمه(ع) علاقه بسیاری داشت و با کمال ادب و احترام از آن‌ها نام می‌برد، در مجالس روضه خوانی شرکت می‌کرد و برای مصایب اهل بیت شدیداً اشک می‌ریخت.»[۸]

«علامه در ماه رمضان روزه خود را با بوسه بر ضریح مقدس حضرت معصومه(س) افطار می‌کرد، ضریح مقدس را می‌بوسید سپس به خانه می‌رفت این ویژگی اوست که مرا به شدت شیفته ایشان نموده است.»[۹]

«فعالیت‌های شبانه روزی علمی، او را از توسل در عرض ادب به پیشگاه مقام رسالت و ولایت بازنمی‌داشت. ایشان موفقیت خویش را مرهون همین توسلات می‌دانست. و آن چنان به سخنان معصومین احترام می‌گذاشت که حتی در برابر روایات مرسل و ضعیف السند هم به احتمال این که از بیت عصمت صادر شده است، رفتار احتیاط آمیزی داشت. و بر عکس کوچک‌ترین سوء ادب و کژ اندیشی را نسبت به این دودمان پاک و مکتب پر افتخار تشیع قابل چشم پوشی نمی‌دانست ...»[۱۰]

«آن گاه که نام یکی از معصومین(ع) برده می‌شد اظهار تواضع و ادب در سیمای ایشان مشهود می‌شد و نسبت به امام زمان(عج) تجلیل خاصی داشته مقام و منزلت آن‌ها و حضرت رسول اکرم(ص) و حضرت صدیقه کبری(س) را فوق تصور می‌دانستند. یک نحو خضوع و خشوع واقعی نسبت به آن‌ها داشته و مقام و منزلت آنان را ملکوتی می‌دانستند».[۱۱]

شرح صدر علامه

یکی از شاگردان ایشان که مدت سی سال با استاد مأنوس بوده، پیرامون خصوصیات اخلاقی آن عالم فرزانه چنین نوشته است:

«علامه انسانی وارسته، مهذب، خوش اخلاق، مهربان، عفیف، متواضع، مخلص، بی هوا و هوس، صبور، بردبار، شیرین و خوش مجلس بود. من در حدود سی سال با استاد حشر و نشر داشتم ... به یاد ندارم که در طول این مدت حتی یک بار عصبانی شده باشد و بر سر شاگردان داد بزند یا کوچکترین سخن تندی یا توهین آمیزی را بر زبان جاری سازد. خیلی آرام و متین درس می‌گفت و هیچ گاه داد و فریاد نمی‌کرد، خیلی زود با افراد انس می‌گرفت و صمیمی می‌شد. با هر کس حتی کوچکترین فرد طلاب چنان انس می‌گرفت که گویا از دوستان صمیمی اوست ... گاهی که به عنوان استاد مورد خطاب قرار می‌گرفت می‌فرمود: «این تعبیر را دوست ندارم، ما این جا گرد آمده‌ایم تا با تعاون و هم فکری، حقایق و معارف اسلامی را دریابیم» استاد بزرگوار بسیار مؤدب بود به سخنان دیگران خوب گوش می‌داد، سخن کسی را قطع نمی‌کرد و اگر سخن حقی را می‌شنید تصدیق می‌کرد، از مباحثات جدلی گریزان بود ولی به سؤال‌ها، بدون خودنمایی پاسخ می‌داد.»[۱۲]

یکی از شخصیت‌های مارکسیست با علامه به بحث و گفتگو نشسته بود و سرانجام موحد و مسلمان گردید هنگامی که یکی از دوستان او پیرامون مناظره و گفتگوی دوست خود با علامه پرسش کرد، وی شخصیت علامه را این گونه باز گو می‌کند:

«آقای طباطبایی مرا موحد کرد. هشت ساعت ما با هم بحث کردیم. یک کمونیست را الهی و یک مارکسیست را موحد کرد او حرف توهین آمیز هر کافری را می‌شنید و نمی‌رنجید و پرخاش نمی‌کرد.»[۱۳]

آینه اخلاص

استاد جعفر سبحانی روحیات علامه را چنین توصیف می‌کند:

«ما با این که با ایشان انس بیشتری داشتیم یک بار هم به خاطر نداریم که مطلبی را به عنوان تظاهر به علم یاد آور شود یا سخن را سؤال نشده از پیش خود مطرح کند.»[۱۴]

هنگامی که یکی از علمای حوزه علمیه قم از تفسیر عظیم المیزان در حضور ایشان تعریف می‌کند، علامه با نیم نگاهی به او می‌فرماید:

«تعریف نکن که خوشم می‌آید و ممکن است خلوص و قصد قربتم از بین برود».[۱۵]

و آن گاه که یکی از اساتید اندیشمند حوزه رساله امامت خود را برای نظریابی خدمت علامه می‌دهد، ایشان پس از مطالعه می‌فرماید:

«چرا دعای شخصی کردید؟ (بارالها توفیق فهم ایات الهی را به این جانب مرحمت بفرما) چرا در کنار سفره الهی دیگران را شرکت ندادی ... تا آن جایی که خودم را شناختم، دعای شخصی در حق خودم نکردم.»[۱۶]

تعبد و بندگی

استاد فرزانه، مرحوم علامه از مرز مراعات واجبات و مستحبات پا فراتر گذارده و خود را مقید به ترک اولی کرده بود و همیشه ذکر الهی بر لب داشت و هیچ گاه از توجه به پروردگار غافل نمی‌شد.

«اخلاق ایشان اخلاقی قرآنی بود، گویا اخلاقش «قرآن» بود. هر آیه‌ای که خداوند در قرآن نصب العین انسان کامل می‌داند ما در حد انسانی که بتواند مبین و مفسر قرآن باشد در این مرد بزرگ می‌یافتیم. مجلس ایشان، مجلس ادب اسلامی و خلق الهی بود و ترک اولی در ایشان کمتر اتفاق می‌افتاد. نام کسی را به بدی نمی‌برد. بد کسی را نمی‌خواست وسعی می‌کرد خیر و سعادت همگان را مسئلت کند.»[۱۷]

طهارت باطن استاد زبانزد خاص و عام بود. بسیاری از شب‌ها را تا صبح به عبادت و بیتوته می‌پرداخت. در ماه مبارک رمضان فاصله بین غروب آفتاب تا سحر را به تهجد ذکر مشغول بود.

اخلاق علامه در منزل

دختر استاد چگونگی برخورد پدر خود را با اطرافیان این گونه بیان می‌کند:

«اخلاق و رفتار ایشان در منزل «محمدی» بود. هرگز عصبانی نمی‌شد و هیچ وقت صدای بلند ایشان را در حرف زدن نشنیدیم. در عین ملایمت، بسیار قاطع و استوار بودند و مقید به نماز اول وقت، بیداری شب‌های ماه رمضان، قرائت قران با صدای بلند و منظم در کارها بودند. دست رد به سینه کسی نمی‌زدند و این به سبب عاطفه شدید و رقت قلب بسیار ایشان بود.

... بسیار کم حرف بودند، پر حرفی را موجب کمی حافظه می‌دانستند. بسیار ساده صحبت می‌کردند به طوری که گاهی آدم گمان می‌کرد این یک فردی عادی و عامی است ... می‌گفتند شخصیت را باید خدا بدهد با چیزهای دنیوی هرگز انسان شخصیت کسب نمی‌کند ... آرام و صبور با مسائل برخورد می‌کردند. با این که وقت زیادی نداشتند ولی طوری برنامه ریزی می‌کردند که روزی یک ساعت بعد از ظهرها در کنار اعضای خانواده باشند ... رفتارشان با مادرم بسیار احترام آمیز و دوستانه بود همیشه طوری رفتار می‌کردند که گویی مشتاق دیدار مادرم هستند. ما هرگز بگو مگو و اختلافی بین آن دو ندیدیم ... آن دو واقعاً مانند دو دوست با هم بودند. در خانه اصلاً مایل نبودند کارهای شخصی‌شان را کس دیگری انجام دهد ... ایشان برای بچه‌ها مخصوصاً دخترها ارزش بسیاری قائل بودند. دخترها را نعمت خدا و تحفه‌های ارزنده‌ای می‌دانستند. همیشه بچه‌ها را به راستگویی و آرامش دعوت می‌کردند. دوست داشتند آوای صوت قرآن در گوش بچه‌ها باشد. برای همین منظور قرآن را بلند می‌خواندند و به مؤدب بودن بچه اهمیت می‌دادند و رفتار پدر و مادر را به بچه‌ها مؤثر می‌دانستند. درباره مادرم می‌فرمود: این زن بود که مرا به این جا رساند. او شریک من بوده است و هر چه کتاب نوشته‌ام نصفش مال این خانم است».[۱۸]

شناخت مقتضیات زمان و مکان

«توجه به جهان اطراف» و بررسی «وضعیت حال و آینده» از نشانه‌های بارز استاد والا مقام، مرحوم علامه طباطبایی است ایشان در سال‌های دهه ۲۰ و ۳۰ نقش حساس در هدایت جامعه داشت. با هجوم شبهات دشمنان، سلاح قلم به دست گرفته و کاری کارستان می‌کرد. فلسفه مادی و افکار غربی را پوچ و بی‌مقدار جلوه داد و حساسیت‌های زمان را به کار گرفت. هدایت فوج فوج جوانان کار کم نظیری بود که «علامه» یارای آن را داشت و به خوبی از عهده آن برآمد. پس از رحلت آیت الله العظمی بروجردی (ره) «حکومت اسلامی» موضوع درس وی گردید و مقالاتی در این زمینه نگاشت و در آن‌ها توانایی حکومت اسلامی را در اداره جامعه و قدرت ولایت فقیه را اثبات کرد.[۱۹]

همراه با امام خمینی(ره)، همگام با انقلاب

از دیر زمان ارادت و علاقه وافری بین علامه و حضرت امام خمینی(ره) به چشم می‌خورده است. چون هر دو از هوا و هوس به دور بودند نسبت به یکدیگر احترام می‌گذاشتند[۲۰] «رابطه دوستانه آن دو بزرگوار از قدیم برقرار و علامه نسبت به حضرت امام احترام قائل بود. نسبت به انقلاب نظر مساعد داشت و از مسائل سیاسی با اطلاع بود. وی نسبت به اوضاع جامعه بسیار ناراضی و از شاه و رژیم او منزجر بود.

یک بار به ایشان گفته شد که شاه تصمیم گرفته است دکترای فلسفه به شما بدهند. ایشان خیلی ناراحت شدند و اعلام کردند به هیچ وجه تن به قبول چنین چیزی نخواهند داد ... و در پایان از اصرار زیاد ـ رئیس دانشکده الهیات آن زمان ـ گفتند: «من از شاه هیچ ترسی ندارم و حاضر به قبول دکتری نیستم.»[۲۱]

جلوه‌های هنری و ادبی علامه

خط نستعلیق و شکسته علامه از بهترین و شیواترین انواع خط بود. گاهی استاد از روزهایی که با برادرش در تبریز در دامنه کوه‌های اطراف از صبح تا به غروب به نوشتن خط مشغول بودند، یاد می‌کرد. خط‌هایی که تعجب ایشان را برمی‌انگیخت و یا سخن از زمانی می‌کردند که علاقه بسیاری به نقاشی داشتند و تمام پول و وقت خود را صرف خرید کاغذ و نقاشی بر آن‌ها می‌نمودند.

از جمله جلوه‌های دیگر استاد؛ تجلی ایشان در آینه شعر است. اشعار بسیار ارزشمند و چشمگیری که توسط علامه سروده شده و سر آمد گردیده است. «مرا تنها برد» و «پیام نسیم» و «هنر عشق» از جمله اشعار گران سنگی است که از علامه باقی مانده است.

وفات

سرانجام پس از ۸۱ سال و ۱۸ روز عمر با برکت و زندگی پرتلاش، روح پاک و الهی آن حکیم عارف و مفسر وارسته به دیار قدسی و ملکوت رهسپار شد.

آری در ۱۸ محرم ۱۴۰۲ قمری (۲۴ آبان ۱۳۶۰ شمسی) غبار غم و بیرق ماتم در سراسر میهن اسلامی بر پا شد و دل‌های پاک اندیشمندان و بزرگان عرصه علم و دانش غرق اندوه گردید. امام خمینی(ره) ضمن اظهار هم دردی، با برپایی مجلس ختم برای مرحوم علامه این ضایعه اسفناک را تسلیت گفتند. و در پی آن دیگر مراجع و شخصیت‌های علمی، مذهبی و اجتماعی چون آیت الله العظمی گلپایگانی(ره)، آیت الله خامنه‌ای و جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در این ماتم جانکاه به سوگ نشسته و مراسم بسیاری برپا کردند. شاگردان و دیگر ارادتمندان چشمه فیاض الهی با سرودن اشعاری پر بها، غم و اندوه خود را بیان نمودند. و دیگر اقشار مردم یاد و خاطره آن اسوه جاودانه و مرد الهی را گرامی داشتند.[۲۲]


منابع

  1. یادنامه علامه طباطبایی، به قلم جمعی از فضلاء و دانشمندان از شاگردان علامه، ص ۵۳.
  2. شاعر: شیخ بهایی(ره).
  3. سوره کهف، آیه ۴۴.
  4. یادنامه علامه طباطبایی، ص ۱۴۲.
  5. مهر تابان، علامه تهرانی، ص ۲۸.
  6. رک: احیاء تفکر اسلامی، استاد شهید آیت الله مرتضی مطهری.
  7. یادنامه علامه طباطبایی، ص ۱۹۱ـ۲۱۲.
  8. یادنامه علامه طباطبایی، از آیت الله ابراهیم امینی، ص ۱۳۱ و ۱۳۲.
  9. مجله پیام انقلاب، ۱۹/۸/۱۳۶۳، از استاد شهید آیت الله مرتضی مطهری.
  10. یادنامه علامه طباطبایی، از استاد محمد تقی مصباح یزدی، ص ۱۳۷.
  11. مهر تابان، ص ۵۶.
  12. یادنامه علامه طباطبایی، از آیت الله ابراهیم امینی، ص ۱۲۲ـ۱۲۴ و ۱۲۸.
  13. یادها و یادگارها، آیت الله جوادی آملی، ص ۵۸ و ۵۹.
  14. یادها و یادگارها، آیت الله جوادی آملی، ص۵۹.
  15. روزنامه جمهوری اسلامی، ۲۳/۷/۱۳۶۴.
  16. یادها و یادگارها، از آیت الله جوادی آملی، ص ۸۳ـ۸۴.
  17. یادها و یادگارها، از آیت الله جوادی آملی، ص ۶۱.
  18. یادها و یادگارها، از نجمه السادات طباطبایی، ص ۴۰ـ۵۱.
  19. روزنامه جمهوری اسلامی، ۱۶/۲/۱۳۶۹، از حجه الاسلام و المسلمین هاشمی رفسنجانی؛ یادها و یادگارها، از آیت الله جوادی آملی، ص ۷۳.
  20. یادها و یادگارها، از آیت الله امینی، ص ۸۹.
  21. یادها و یادگارها، از نجمه سادات طباطبایی، ص ۵۲ و ۵۳.
  22. یادنامه علامه طباطبایی، ص ۱ـ۷.