معرفی و نقد پوزیتیویسم منطقی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی پاسخ
جز (Rezapour صفحهٔ پوزیتیویسم منطقی را به معرفی و نقد پوزیتیویسم منطقی منتقل کرد)
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب: ویرایش مبدأ ۲۰۱۷
 
(۱۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{شروع متن}}
{{شروع متن}}
{{در دست ویرایش|کاربر=Rezapour}}
{{سوال}}
{{سوال}}
فلسفه پوزیتیویسم که توسط گودل بنیان‌گذاری شده است لطفاً در صورت امکان دلائل رد این فلسفه و اثبات آن را به زبان ساده و هم چنین نکات برجسته ای که به کمک آن‌ها این نظریه را می‌شود رد کرد بیان فرمائید؟
فلسفه پوزیتیویسم که توسط گودل بنیان‌گذاری شده است لطفاً در صورت امکان دلائل رد این فلسفه و اثبات آن را به زبان ساده و هم چنین نکات برجسته ای که به کمک آن‌ها این نظریه را می‌شود رد کرد بیان فرمائید؟
{{پایان سوال}}
{{پایان سوال}}
{{پاسخ}}
{{پاسخ}}
پوزیتیویسم منطقی (به انگلیسی: Logical positivism) که اصحاب حلقه وین بنیان‌گذار آن هستند و آقای کورت گودل (۱۹۰–۱۹۷۸) ریاضی‌دان و فیلسوف آمریکایی اتریشی الاصل به عنوان یکی از اعضای این حلقه در کنار افرادی مانند اتونویرات (۱۸۸۲–۱۹۴۵)، فریدریش وایسمان (۱۸۹۶–۱۹۵۹) کارل منگر (۱۸۴۰–۱۹۲۱) و… در شهر وین اتریش انجمن علمی برپا نمودند که به اعضای حلقه وین معروف شدند.
پوزیتیویسم منطقی (به انگلیسی: Logical positivism) به این معنا است که اثبات‌پذیری تجربی، تنها معیار معناداری گزاره‌ها و قضایا است و گزاره های مابعدالطبیعی به دلیل آنکه قابل اثبات تجربی نیست، فاقد معنا است. این مکتب در واقع بر علیه مابعدالطبیعه بود.  


اعضای این حلقه به اتکای دستاوردهای خیره کننده دانش بشری و غرور علمی پیدا آمده از آن، تنها روش علوم طبیعی را برای تحقیق در تمامی عرصه‌های معرفت کافی دانستند و قضایا و گزاره‌هایی را که نتوان با تجربه آزمود مهمل و بی معنا می‌دانند؛ و گزاره‌های معنا دار را در قضایای صوری (ریاضی و منطقی) و تجربی منحصر می‌کنند.
بسیاری از جریان‌ها در نیمه دوم قرن ۲۰، آموزه‌های کلی و نظریه‌های قطعی و جزمی پوزیتیویستی را نقد کردند. از جمله این جریان‌ها تفکر انتقادی «پست مدرنیسم» و گرایش‌های نسبی‌انگارانه و انتقادی «هرمنوتیک جدید» است.


این رویکرد دارای انتقادات جدی است که برخی از مهم‌ترین آن‌ها عبارتند از:
مخالفان انتقادات مختلفی را مطرح کرده‌اند از جمله اینکه معتقدند نظریه پوزیتیویسم منطقی نه یک حکم صوری و تحلیلی است و نه یک حکم تجربی و مشاهده پذیر که قابل تحقیق تجربی باشد. پس باید این اصل را نیز حکمی نظیر دیگر احکام ما بعد الطبیعه و یک گزاره غیر علمی (تجربی) دانست.


اشکال نخست: اوّلین اشکالی که اصحاب حلقه وین را درحلقه محاصره قرار داد این بود که اصل تحقیق پذیری یا درستی آزمایی، یک اصل خود ستیز و خود افکن است؛ این اصل نه یک حکم صوری و تحلیلی است و نه یک حکم تجربی و مشاهده پذیر که قابل تحقیق و وارسی تجربی باشد. آیا این اصل، حکمی نظیر دیگر احکام ما بعد الطّبیعه و یک گزاره غیر علمی (تجربی) نیست؟ آیا می‌توان به مدد یک حکم ما بعد الطّبیعی و فلسفی، بنیاد فلسفه و ما بعد الطّبیعه را ویران کرد؟ این جز اثبات آنچه در صدد انکار آن بوده‌اند چیز دیگری نیست؟
== طرح نظریه پوزیتیویسم منطقی ==
پوزیتیویسم منطقی نامی است که برخی متفکران درسال ۱۹۳۱م به مجموعه‌ای از افکار «حلقه وین» داده بودند. کورت گودل (۱۹۰–۱۹۷۸) ریاضی‌دان و فیلسوف آمریکایی اتریشی الاصل به عنوان یکی از اعضای این حلقه در کنار افرادی مانند اتونویرات (۱۸۸۲–۱۹۴۵)، فریدریش وایسمان (۱۸۹۶–۱۹۵۹) کارل منگر (۱۸۴۰–۱۹۲۱) و… در شهر وین اتریش انجمن علمی برپا نمودند که به اعضای حلقه وین معروف شدند.


حاصل پاسخی که از حلقه وین بیرون آمد یک تلاش بی فرجام بود. پاسخ این بود که اصل مذکور نه یک حکم و یک گزاره،<ref>Statement.</ref> بلکه یک پیشنهاد<ref>proposal</ref> است.
اعضای این حلقه با تکیه بر دستاوردهای دانش بشری و غرور علمی پدید آمده از آن، تنها، روش علوم طبیعی را برای تحقیق در تمامی عرصه‌های معرفت کافی دانستند و قضایا و گزاره‌هایی را که نتوان با تجربه آزمود، بی‌معنا می‌دانند.  


این اصل فقط پیشنهاد می‌کند که گزاره‌های غیر علمی و غیرقابل اثبات ـ به روش تجربی ـ را به عنوان گزاره معنا دار نپذیرید. امّا مخالفان بسادگی می‌توانند بگویند: که «ما این پیشنهاد را نمی‌پذیریم».
این مکتب در واقع بر علیه مابعدالطبیعه بود. اثبات‌پذیری تجربی را تنها معیار معناداری گزاره‌ها و قضایا دانست و بر این اساس گزاره های مابعدالطبیعی را به دلیل آنکه قابل اثبات تجربی نیست، فاقد معنا برشمرد.<ref name=":0" />
 
== انتقادات ==
بسیاری از جریان‌ها در نیمه دوم قرن ۲۰، آموزه‌های کلی و نظریه‌های قطعی و جزمی پوزیتیویستی را نقد کردند. از جمله این جریان‌ها تفکر انتقادی «پست مدرنیسم» و گرایش‌های نسبی‌انگارانه و انتقادی «هرمنوتیک جدید» است.


اشکال دوم: اصل اثبات پذیری، نه فقط متافیزیک بلکه فیزیک و کلیّه علوم تجربی را به محاق تهدید و ابطال می‌کشاند. قوانین علمی طبعاً به گونه ای هستند که قاطعانه اثبات پذیر نیستند؛ و همواره احتمال پیدا شدن نمونه‌های خلاف وجود دارد. این قانون که «هر فلزی در مجاورت با حرارت منبسط می‌شود»، زمانی اثبات پذیر است که همه فلزهای عالم قابل آزمایش باشند. به تعبیر پوپر معیار اثبات پذیری مآلاً به تعمیم‌های ناروای استقرایی بر می‌گردد. پوزیتیویست‌های منطقی در یک بازاندیشی، اصل مذکور را به اصل تأیید پذیری<ref>confirmabiIity.</ref> تغییر و تقلیل دادند. امّا هر چه اصل پیشین قهر آمیز و سخت گیر بود این اصل بیش از حد سهل انگار و آسان گیر می‌نمود.
همچنین بسیاری از پوزیتیویست‌های منطقی در نوشته‌های خود باز اندیشیدند. آیر در مورد کتابی که در خصوص اصل تحقیق نوشت، و از مهم‌ترین کتاب‌های قرن بیستم بود، و در ان اکثر گزاره‌های فلسفی و دینی را به مهمل‌گویی متهم می‌کرد، در دوران پختگی فکری می‌گوید: «نقیصه آن کتاب این بود که تقریباً یکسره عاری از حقیقت بود». آلبرت انیشتین که سال‌ها جازم و معتقد به اندیشه‌های پوزیتیویستی بود، در اواخر عمر از هیچ اشتباهی به اندازه این اشتباه پشیمان نبود.


پوپر به جای ملاک اثبات پذیری، اصل ابطال پذیری<ref>faIsifiabiIity.</ref> را پیش نهاده است.
مخالفان پوزیتویسم منطقی، انتقاداتی را در مورد این نظریه مطرح کرده‌اند:


یعنی معیار علمی بودن قضیّه ـ صرف نظر از درستی یا نادرستی آن ـ قابلیّت آن قضیه برای نقض و ابطال است. حال اگر فرضیّه ای از کوشش‌های جدّی و مداومی که برای طرد و ابطال آن صورت می‌گیرد، جان به در ببرد، موقتاً و تا اطّلاع ثانوی می‌تواند به عنوان یک قضیّه علمی پذیرفته شود. بدین حساب نیز گزاره‌های ما بعد الطّبیعی یا اخلاقی جزو قضایای علمی نیستند. نظریّه پوپر در جای خود مورد ایراد و اشکال واقع شده است.
=== راه راستی‌آزمایی ===
اولین اشکالی که اصحاب حلقه وین را درحلقه محاصره قرار داد این بود که اصل تحقیق پذیری یا درستی آزمایی، یک اصل خود ستیز و خود افکن است؛ این اصل نه یک حکم صوری و تحلیلی است و نه یک حکم تجربی و مشاهده پذیر که قابل تحقیق و وارسی تجربی باشد. آیا این اصل، حکمی نظیر دیگر احکام ما بعد الطّبیعه و یک گزاره غیر علمی (تجربی) نیست؟ آیا می‌توان به مدد یک حکم ما بعد الطّبیعی و فلسفی، بنیاد فلسفه و ما بعد الطّبیعه را ویران کرد؟ این جز اثبات آنچه در صدد انکار آن بوده‌اند چیز دیگری نیست؟


اشکال سوم: از آن جا که تعریف قضیّه این است که «قضیّه، قولی است که محتمل صدق و کذب باشد»، بی‌معنی بودن قضیّه، امر غریبی است. به عبارتی صدق و حتی کذب، متفرّع بر معناداری است. زمانی می‌توانیم بگوئیم قضیّه الف «کاذب» است که معنایی از آن برداشته باشیم.
حاصل پاسخی که از حلقه وین بیرون آمد یک تلاش بی فرجام بود. پاسخ این بود که اصل مذکور نه یک حکم و یک گزاره، بلکه یک پیشنهاد است.


اشکال چهارم: غریب تر از نکته گذشته این که، قضیّه، با وجود آن که ممکن است بی‌معنی باشد، بتواند یا بخواهد تحقیق پذیر هم باشد؛ یعنی به ناچار باید ابتدا از معنا داری قضیّه خاطر جمع بود و سپس آن را قابل تحقیق و وارسی دانست. در واقع معناداری پیش از اثبات پذیری باید محرز باشد؛ و این بیقین، خلاف مدّعاست. چرا که بنابر مدّعا، اثبات پذیری ملاک معنا داری است.
این اصل فقط پیشنهاد می‌کند که گزاره‌های غیر علمی و غیرقابل اثبات ـ به روش تجربی ـ را به عنوان گزاره معنا دار نپذیرید. امّا مخالفان بسادگی می‌توانند بگویند: که «ما این پیشنهاد را نمی‌پذیریم».


اشکال پنجم: معیار تجربی مذکور، به معیارهای علوم نقلی مانند اجماع، آمار، تواتر (بسامد اقوال) بی توجّه است. هم چنین معیار فوق، معیارهایی نظیر تجربه و مشاهده (شهود) در عرفان، تجربه دینی در دین، و بنای عقلا در جامعه و… را نادیده می‌گیرد.
=== تهدیدی حتی برای علوم تجربی ===
اصل اثبات پذیری، نه فقط متافیزیک بلکه فیزیک و کلیه علوم تجربی را به باطل بودن می‌کشاند. قوانین علمی به گونه‌ای هستند که قاطعانه اثبات پذیر نیستند؛ و همواره احتمال پیدا شدن نمونه‌های خلاف وجود دارد. این قانون که «هر فلزی در مجاورت با حرارت منبسط می‌شود»، زمانی اثبات پذیر است که همه فلزهای عالم قابل آزمایش باشند. به تعبیر پوپر معیار اثبات پذیری مآلاً به تعمیم‌های ناروای استقرایی بر می‌گردد. پوزیتیویست‌های منطقی در یک بازاندیشی، اصل مذکور را به اصل تأیید پذیری<ref>confirmabiIity.</ref> تغییر و تقلیل دادند. امّا هر چه اصل پیشین قهر آمیز و سخت گیر بود این اصل بیش از حد سهل انگار و آسان گیر می‌نمود.


بسیاری از نحله‌ها و رویکردهای انتقادی که در نیمه دوم قرن ۲۰ سربرداشته اند آموزه‌های کلی و نظریّه‌های کلان و دعاوی قطعی و جزمی پوزیتیویستی از جمله اهداف نقدها و حمله‌های آن‌ها بود و هست. تفکّر انتقادی «پست مدرنیسم» و گرایش‌های نسبی انگارانه و انتقادی «هرمنوتیک جدید» از این جمله اند.
=== معیارهای دیگر ===
معیار تجربی مذکور، به معیارهای علوم نقلی مانند اجماع، آمار، تواتر (بسامد اقوال) بی توجّه است. هم چنین معیار فوق، معیارهایی نظیر تجربه و مشاهده (شهود) در عرفان، تجربه دینی در دین، و بنای عقلا در جامعه و… را نادیده می‌گیرد.


به هر حال نهایتاً بسیاری از پوزیتیویست‌های منطقی در نوشته‌های پر هیجان خود باز اندیشیدند. آیر در مورد کتابی که در خصوص اصل تحقیق نوشت، و از پر نفوذترین و انفجاری‌ترین کتاب‌های قرن بیستم بود، و اکثر گزاره‌های فلسفی و دینی را به مهمل گویی متّهم می‌کرد، در دوران پختگی فکری می‌گوید: «نقیصه آن کتاب این بود که تقریباً یکسره عاری از حقیقت بود». آلبرت اینشتین که سال‌ها جازم و معتقد به اندیشه‌های پوزیتیویستی بود، در اواخر عمر از هیچ اشتباهی به اندازه این اشتباه پشیمان نبود.
== انتقادات پوپر ==
مهمترین منتقد پوزیتیویسم منطقی «کارل پوپر» بود. پوپر آرای حلقه وین درباره بنیادی ترین مباحث فلسفی را نقد کرد.<ref name=":0" /> وی دو نقد اساسی در مورد نظریه های «حلقه وین» پیش نهاد:  


به هر حال قبای تنگی که این مکتب بر اندام ارزش‌ها و معارف بشری دوخت دوامی نیاورد. اگر چه روحیّه تحصّل گرایی و علم زدگی در بسیاری از کشورها، خصوصاً کشورها و اندیشه‌های مصرف‌کننده، و جوامعی که در دوران توسعه و مدرن سازی به سر می‌برند، هنوز ممکن است زنده و تازه به نظر برسد؛ امّا به تعبیر جان پاسمور «اینک پوزیتیویسم منطقی، مرده است یا به همان اندازه که یک نهضت فلسفی می‌تواند بمیرد مرده است».
* پوپر برخلاف نظر رایج پوزیتیویست‌ها معتقد بود رشد علم در تایید و اثبات نظریات نیست، بلکه محصول نقد و تجدید نظر آنهاست. بدین ترتیب ملاک تمیز علم از غیرعلم، معنادار بودن احکام نیست بلکه تنها ردپذیری و قابلیت ابطال آنهاست.<ref name=":0" />
* هر چند متافیزیک متفاوت از علم است اما در کل معنادار است. او معتقد بود نظریه های مابعد الطبیعی و غیر علمی و یا شبه علمی معنا دارند، گذار از مابعدالطبیعه به علم جهشی و ناگهانی نیست آنچه دیروز اندیشه مابعدالطبیعی بوده ممکن است خود به نظریه علمی آزمون پذیر بدل شود.<ref name=":0">[https://hawzah.net/fa/Magazine/View/5211/6898/83047/%D9%BE%D9%88%D8%B2%DB%8C%D8%AA%DB%8C%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%85-%D9%85%D9%86%D8%B7%D9%82%DB%8C بلوردی، «پوزیتیویسم منطقی»]</ref>


== منابع ==
== منابع ==
خط ۳۹: خط ۴۷:
{{شاخه
{{شاخه
  | شاخه اصلی = دین‌پژوهی
  | شاخه اصلی = دین‌پژوهی
|شاخه فرعی۱ = سایر مباحث دین‌پژوهی
| شاخه فرعی۱ =  
|شاخه فرعی۲ =
| شاخه فرعی۲ =
|شاخه فرعی۳ =
| شاخه فرعی۳ =
}}
}}
{{تکمیل مقاله
{{تکمیل مقاله
  | شناسه =
  | شناسه =شد
  | تیترها =
  | تیترها =شد
  | ویرایش =
  | ویرایش =شد
  | لینک‌دهی =
  | لینک‌دهی =
  | ناوبری =
  | ناوبری =
خط ۵۲: خط ۶۰:
  | تغییر مسیر =
  | تغییر مسیر =
  | ارجاعات =
  | ارجاعات =
| بازبینی نویسنده =
  | بازبینی =
  | بازبینی =
  | تکمیل =
  | تکمیل =
  | اولویت =
  | اولویت =ج
  | کیفیت =
  | کیفیت =ج
}}
}}
{{پایان متن}}
{{پایان متن}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۹ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۴۴

سؤال

فلسفه پوزیتیویسم که توسط گودل بنیان‌گذاری شده است لطفاً در صورت امکان دلائل رد این فلسفه و اثبات آن را به زبان ساده و هم چنین نکات برجسته ای که به کمک آن‌ها این نظریه را می‌شود رد کرد بیان فرمائید؟

پوزیتیویسم منطقی (به انگلیسی: Logical positivism) به این معنا است که اثبات‌پذیری تجربی، تنها معیار معناداری گزاره‌ها و قضایا است و گزاره های مابعدالطبیعی به دلیل آنکه قابل اثبات تجربی نیست، فاقد معنا است. این مکتب در واقع بر علیه مابعدالطبیعه بود.

بسیاری از جریان‌ها در نیمه دوم قرن ۲۰، آموزه‌های کلی و نظریه‌های قطعی و جزمی پوزیتیویستی را نقد کردند. از جمله این جریان‌ها تفکر انتقادی «پست مدرنیسم» و گرایش‌های نسبی‌انگارانه و انتقادی «هرمنوتیک جدید» است.

مخالفان انتقادات مختلفی را مطرح کرده‌اند از جمله اینکه معتقدند نظریه پوزیتیویسم منطقی نه یک حکم صوری و تحلیلی است و نه یک حکم تجربی و مشاهده پذیر که قابل تحقیق تجربی باشد. پس باید این اصل را نیز حکمی نظیر دیگر احکام ما بعد الطبیعه و یک گزاره غیر علمی (تجربی) دانست.

طرح نظریه پوزیتیویسم منطقی

پوزیتیویسم منطقی نامی است که برخی متفکران درسال ۱۹۳۱م به مجموعه‌ای از افکار «حلقه وین» داده بودند. کورت گودل (۱۹۰–۱۹۷۸) ریاضی‌دان و فیلسوف آمریکایی اتریشی الاصل به عنوان یکی از اعضای این حلقه در کنار افرادی مانند اتونویرات (۱۸۸۲–۱۹۴۵)، فریدریش وایسمان (۱۸۹۶–۱۹۵۹) کارل منگر (۱۸۴۰–۱۹۲۱) و… در شهر وین اتریش انجمن علمی برپا نمودند که به اعضای حلقه وین معروف شدند.

اعضای این حلقه با تکیه بر دستاوردهای دانش بشری و غرور علمی پدید آمده از آن، تنها، روش علوم طبیعی را برای تحقیق در تمامی عرصه‌های معرفت کافی دانستند و قضایا و گزاره‌هایی را که نتوان با تجربه آزمود، بی‌معنا می‌دانند.

این مکتب در واقع بر علیه مابعدالطبیعه بود. اثبات‌پذیری تجربی را تنها معیار معناداری گزاره‌ها و قضایا دانست و بر این اساس گزاره های مابعدالطبیعی را به دلیل آنکه قابل اثبات تجربی نیست، فاقد معنا برشمرد.[۱]

انتقادات

بسیاری از جریان‌ها در نیمه دوم قرن ۲۰، آموزه‌های کلی و نظریه‌های قطعی و جزمی پوزیتیویستی را نقد کردند. از جمله این جریان‌ها تفکر انتقادی «پست مدرنیسم» و گرایش‌های نسبی‌انگارانه و انتقادی «هرمنوتیک جدید» است.

همچنین بسیاری از پوزیتیویست‌های منطقی در نوشته‌های خود باز اندیشیدند. آیر در مورد کتابی که در خصوص اصل تحقیق نوشت، و از مهم‌ترین کتاب‌های قرن بیستم بود، و در ان اکثر گزاره‌های فلسفی و دینی را به مهمل‌گویی متهم می‌کرد، در دوران پختگی فکری می‌گوید: «نقیصه آن کتاب این بود که تقریباً یکسره عاری از حقیقت بود». آلبرت انیشتین که سال‌ها جازم و معتقد به اندیشه‌های پوزیتیویستی بود، در اواخر عمر از هیچ اشتباهی به اندازه این اشتباه پشیمان نبود.

مخالفان پوزیتویسم منطقی، انتقاداتی را در مورد این نظریه مطرح کرده‌اند:

راه راستی‌آزمایی

اولین اشکالی که اصحاب حلقه وین را درحلقه محاصره قرار داد این بود که اصل تحقیق پذیری یا درستی آزمایی، یک اصل خود ستیز و خود افکن است؛ این اصل نه یک حکم صوری و تحلیلی است و نه یک حکم تجربی و مشاهده پذیر که قابل تحقیق و وارسی تجربی باشد. آیا این اصل، حکمی نظیر دیگر احکام ما بعد الطّبیعه و یک گزاره غیر علمی (تجربی) نیست؟ آیا می‌توان به مدد یک حکم ما بعد الطّبیعی و فلسفی، بنیاد فلسفه و ما بعد الطّبیعه را ویران کرد؟ این جز اثبات آنچه در صدد انکار آن بوده‌اند چیز دیگری نیست؟

حاصل پاسخی که از حلقه وین بیرون آمد یک تلاش بی فرجام بود. پاسخ این بود که اصل مذکور نه یک حکم و یک گزاره، بلکه یک پیشنهاد است.

این اصل فقط پیشنهاد می‌کند که گزاره‌های غیر علمی و غیرقابل اثبات ـ به روش تجربی ـ را به عنوان گزاره معنا دار نپذیرید. امّا مخالفان بسادگی می‌توانند بگویند: که «ما این پیشنهاد را نمی‌پذیریم».

تهدیدی حتی برای علوم تجربی

اصل اثبات پذیری، نه فقط متافیزیک بلکه فیزیک و کلیه علوم تجربی را به باطل بودن می‌کشاند. قوانین علمی به گونه‌ای هستند که قاطعانه اثبات پذیر نیستند؛ و همواره احتمال پیدا شدن نمونه‌های خلاف وجود دارد. این قانون که «هر فلزی در مجاورت با حرارت منبسط می‌شود»، زمانی اثبات پذیر است که همه فلزهای عالم قابل آزمایش باشند. به تعبیر پوپر معیار اثبات پذیری مآلاً به تعمیم‌های ناروای استقرایی بر می‌گردد. پوزیتیویست‌های منطقی در یک بازاندیشی، اصل مذکور را به اصل تأیید پذیری[۲] تغییر و تقلیل دادند. امّا هر چه اصل پیشین قهر آمیز و سخت گیر بود این اصل بیش از حد سهل انگار و آسان گیر می‌نمود.

معیارهای دیگر

معیار تجربی مذکور، به معیارهای علوم نقلی مانند اجماع، آمار، تواتر (بسامد اقوال) بی توجّه است. هم چنین معیار فوق، معیارهایی نظیر تجربه و مشاهده (شهود) در عرفان، تجربه دینی در دین، و بنای عقلا در جامعه و… را نادیده می‌گیرد.

انتقادات پوپر

مهمترین منتقد پوزیتیویسم منطقی «کارل پوپر» بود. پوپر آرای حلقه وین درباره بنیادی ترین مباحث فلسفی را نقد کرد.[۱] وی دو نقد اساسی در مورد نظریه های «حلقه وین» پیش نهاد:

  • پوپر برخلاف نظر رایج پوزیتیویست‌ها معتقد بود رشد علم در تایید و اثبات نظریات نیست، بلکه محصول نقد و تجدید نظر آنهاست. بدین ترتیب ملاک تمیز علم از غیرعلم، معنادار بودن احکام نیست بلکه تنها ردپذیری و قابلیت ابطال آنهاست.[۱]
  • هر چند متافیزیک متفاوت از علم است اما در کل معنادار است. او معتقد بود نظریه های مابعد الطبیعی و غیر علمی و یا شبه علمی معنا دارند، گذار از مابعدالطبیعه به علم جهشی و ناگهانی نیست آنچه دیروز اندیشه مابعدالطبیعی بوده ممکن است خود به نظریه علمی آزمون پذیر بدل شود.[۱]

منابع