مذهب مولوی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۳۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{شروع متن}}
{{شروع متن}}
{{سوال}}
{{سوال}}
مولوی شیعه بود یا سنّی؟
مولوی شیعه بود یا سنّی و دیدگاه وی درمورد واقعه غدیرخم چه‌بوده است؟
{{پایان سوال}}
{{پایان سوال}}
{{پاسخ}}
{{پاسخ}}


در اینکه مولوی یک سنی حنفی بود تردیدی وجود ندارد تا جایی که حتی صاحب نظران [[صوفیه|صوفی]] شیعه و علاقمند به وی نیز به این مسئله اذعان نموده‌اند. برای تسنن مولوی نیز شواهد و قرائن محکم و عدیده ای وجود دارد. اساتید و پدر و فرزندان مولوی همگی سنی مذهب بوده‌اند. برترین استاد و پیر و مراد مولوی یعنی [[شمس تبریزی]] نیز شیعه نبود. مولوی خود نیز بر اساس فقه حنفی فتوا می‌داد و در آثار خویش به کرات به مدح خلفای اهل تسنن پرداخته است. او چه در اصول و اعتقادات و چه در فروع دین، بر مبنای اهل تسنن مشی نموده و از ابراز مخالف صریح خود با تشیع و شیعیان نیز دریغ نکرده است.


محمدحسین غروی نایینی، از مراجع تقلید شیعه در قرن چهاردهم و از طرفداران نهضت مشروطه می‌باشد. نائینی دانش‌آموخته حوزه‌های علمیه اصفهان، سامرا و نجف بود و نزد جهانگیرخان قشقایی، میرزای شیرازی، آخوند خراسانی شاگردی کرد. وی پس از محمدتقی شیرازی، به همراه سید ابوالحسن اصفهانی عهده‌دار مرجعیت شیعه شد. شهرت علمی نایینی بیشتر به خاطر اصول فقه است. او از شارحان مکتب شیخ انصاری است و سید ابوالقاسم خویی شاگردش بود. همراهی با میرزای شیرازی در نهضت تنباکو، همکاری با آخوند خراسانی در نهضت مشروطه، و اعلام جهاد علیه انگلیس در عراق از فعالیت‌های سیاسی میرزای نایینی است. او کتاب معروف تنبیه الامه و تنزیه المله را در دفاع از مشروطه و نفی استبداد نوشت.
== شخصیت مولوی ==
بی‌تردید برخی شخصیت‌ها در جهان اسلام و در علومی خاص، سرآمد روزگار خود بوده و به نسبت مهارتی که داشتند، با استقبال مسلمین مواجه شده‌اند. همچنان که ابن سینا در علم طب و [[ابن رشد]] و [[فارابی]] در فلسفه اینگونه بوده‌اند. از جمله این دانشمندان که با اقبال بی‌نظیری از سمت عموم مسلمانان واقع شده است، جلال الدین محمد بلخی ملقب به مولوی یا مولاناست.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=معارف بهاء ولد|سال=۱۳۸۲|نام خانوادگی=فروزانفر|نام=بدیع الزمان|ناشر=انتشارات طهوری|جلد=۲|صفحه=۳۳۰|مکان=تهران|سری=چاپ سوم}}</ref> شاعری بی نظیر و بی بدیل در ساحت شعر و ادب پارسی، که در کنار حافظ و سعدی و سنایی و جامی، بار گرانی از انتقال نظم و ادب فارسی به آیندگان را برعهده داشته است. یکی از مهم‌ترین ارکان اشعار مولوی، عرفان است. ورود مولانا به مقوله عرفان و نظریات خاص عرفانی او به دو نتیجه عمده انجامیده است:<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=معارف بهاء ولد|سال=۱۳۸۲|نام خانوادگی=فروزانفر|نام=بدیع الزمان|ناشر=انتشارات طهوری|جلد=۲|صفحه=۳۳۱|مکان=تهران|سری=چاپ سوم}}</ref>
# اقبال بی نظیر برخی از علما (عموما از اهل سنت) و اندیشمندان جهان اسلام به وی که تبلور آن را در شروح متعدد بر مهم‌ترین اثر او یعنی مثنوی می‌توان دید.
# نقدها و اشکالات بی پرده علمای اسلام در مخالفت با آموزه‌های او.


== ولادت ==
== مذهب خاندان مولوی ==
یکی از مواردی که به شناخت مذهب مولوی می‌توان کمک کرد، بررسی مذهب خاندان ایشان می‌باشد. با دانستن مذهب و عقائد خاندان مولوی، حداقل می‌توان احتمالات قوی تری نسبت به مذهب ایشان مطرح کرد.


=== مذهب پدر مولوی ===
پدر مولوی، به نام بهاءالدین ولد، از جمله فقها و امامان مشهور [[حنفی]] بود. او تعصب بر مذهب را لازم و ضروری می‌دانست. تذکره‌نویسان، نسب او را به [[ابوبکر]] رسانده و به او لقب بکری داده‌اند، و شجره‌نامه‌هایی نیز در این زمینه نقل نموده‌اند. بهاءالدین ولد در پاسخ به پرسش‌های فقهی بر اساس مذهب [[ابوحنیفه]] فتوی و به اشکالات پیروان [[شافعی]] پاسخ می‌داد. او در مسائل اعتقادی از قبیل رؤیت خداوند، کلام خدا و کسب نیز به مذهب اهل سنت ([[اشاعره]]) قائل بود.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=مناقب العارفین|سال=۱۳۹۶|نام=شمس الدین احمد|نام خانوادگی=افلاکی عارفی|ناشر=دوستان|جلد=۲|صفحه=۸۵۸-۸۶۰|مکان=تهران}}</ref>


محمدحسین در سال ۱۲۴۰ش. / ۱۲۷۷ق. در شهر نایین و در خاندانی فاضل و محیطی روحانی و خانه‌ای پر مهر و عطوفت، قدم به عرصه گیتی نهاد و با قدوم مبارک خود آن خانه را رونق و صفایی افزون بخشید.<ref>اعیان الشیعه، سید محسن امین عاملی، ج 6، ص 54.</ref>
یادداشت‌ها و مطالب بهاءالدین ولد، نشان‌دهنده آشنایی او با اقوال و مبانی صوفیه است. بسیاری از نویسندگان تذکره، سلسله و سند خرقه او را از طریق احمد خطیبی به احمد غزالی می‌رسانند. کتاب «معارف بهاء ولد» نشان‌گر اندیشه‌ها و اعتقادات اوست. این کتاب به نحو چشمگیری بر تفکرات مولوی تأثیر گذاشته و او با این کتاب مأنوس بوده است.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=معارف بهاء ولد|سال=۱۳۸۲|نام خانوادگی=فروزانفر|نام=بدیع الزمان|ناشر=انتشارات طهوری|جلد=۲|صفحه=۱۰۶|مکان=تهران|سری=چاپ سوم}}</ref>
پدر او شیخ الاسلام میرزا عبدالرحیم، از خاندان بزرگ منوچهری بود که در شهر اصفهان پدرانش - پشت به پشت - لقب شیخ الاسلامی داشتند. خاندان نایینی در اصفهان به بهره‌مندی از خوبیها شهره عام و خاص و از نظر علم و دینداری زبانزد همگان بودند و خانة ایشان در زمان بروز مشکلات پناه مستمندان بود.


== تحصیل علوم دینی ==
میان اندیشه‌ها و اعتقادات بهاءالدین ولد و فرزندش مولوی، شباهت‌ها و اشتراکات بسیاری وجود دارد. بر اساس مطالعات استاد فروزانفر، کمتر نکته مهمی در معارف بهاءالدین ولد وجود دارد که در مثنوی به آن اشاره نشده باشد. بهاءولد، بارها به تجلیل از خلفای اهل سنت پرداخته و جایگاه رفیعی برای آنان قائل می‌شود.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=مناقب العارفین|سال=۱۳۹۶|نام=شمس الدین احمد|نام خانوادگی=افلاکی عارفی|ناشر=دوستان|جلد=۲|صفحه=۶۱۵|مکان=تهران}}</ref>
میرزا محمدحسین تحصیلات ابتدایی حوزوی خود را در زادگاه خویش گذراند و پس از آن بار سفر بست و در هفده سالگی (۱۲۹۳ ق) به شهر اصفهان هجرت کرد و در آن حوزه علمی بزرگ تحصیل علوم دینی را ادامه داد و دروس عالی فقه، اصول، فلسفه و حکمت را از اساتید فرهیخته ذیل آموخت.


# ابوالمعالی فرزند حاج محمد ابراهیم کلباسی (۱۲۴۷ - ۱۳۱۵ ق).
=== مذهب سلطان ولد (پسر مولوی) ===
# شیخ محمد باقر ایوانکی فرزند شیخ محمدتقی اصفهانی (۱۲۳۵ - ۱۳۰۱ ق)
فرزند محبوب مولوی یعنی سلطان ولد نیز یک سنی متعصب بود. وقتی سلطان ولد مطلع می‌شود که سلطان محمد خدا بنده با روشنگری‌های علامه حلی به مذهب تشیع گرویده و دستور داده که از خلفای اهل سنت بر روی منابر اسلامی یاد نشود، به شدت ناراحت می‌شود و به فرزندش عارف چلبی دستور می‌دهد که آماده سفر شده و خَربنده (به معنای بندهٔ خر)<ref group="یادداشت">شیعیان بخاطر خدمتی که الجایتو نسبت به نشر تشیع کرده بود او را خدا بنده می‌خواندند و در مقابل اهل سنت از روی دشمنی و ناراحتی از تشیع وی، او را خربنده می‌نامند.</ref> را که گمراه شده و در مسیر جهنم به پیش رفته است، نصیحت نماید تا از این گمراهی نجات یابد. سلطان ولد (فرزند مولوی) در هنگام مرگ نیز به عارف چلپی توصیه می‌کند که خربنده خان را فراموش مکن و بر وی سهل مگیر!
# جهانگیر خان قشقایی (۱۲۴۳ - ۱۳۲۸ ق.)<ref>ر.ک: مجله حوزه، دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم، ش 30، ص 39 و 40؛ تذکرة القبور اصفهان، مصلح الدین مهدوی، ص 160.</ref>


نایینی این اسطوره تقوا، بعد از چندین سال کسب علم از محضر عالمان اصفهان در سال ۱۳۰۳ ق آن حوزه را ترک گفت و راهی نجف اشرف شد. او پس از زیارت بارگاه ملکوتی امیرمؤمنان علی ـ علیه السلام ـ به شهر سامرّا رفت. زیرا آن دیار مقدس با حضور میرزا محمدحسن شیرازی و دیگر اساتید، رونق علمی یافته و دانش پژوهان بسیاری را به سوی خود جلب کرده بود.
سلطان ولد درباره پدرش یعنی مولوی می‌گفت: حضرت پدرم از اول حال تا آخر عمر، عُمَر وار هرچه کرد برای خدا کرد.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=مناقب العارفین افلاکی، ج ۲، ص ۸۵۸ – ۸۶۰|سال=۱۳۹۶|نام=شمس الدین احمد|نام خانوادگی=افلاکی عارفی|ناشر=دوستان|جلد=۲|صفحه=۳۰۹|مکان=تهران}}</ref>


نایینی در آغاز ورود به حوزه سامرّا در درس دو استاد فرزانه ذیل شرکت جست:
== مذهب شمس تبریزی ==
شمس تبریزی، برترین استاد مولوی نیز سنی مذهب بود و تصریح می‌کرد که شافعی است: «المؤمن مفتش. اکنون آنچه معقول است از نجوم قبول باید کردن؛ مثلاً من شفعویم»<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=مقالات شمس|سال=۱۳۶۹|نام=شمس الدین محمد|نام خانوادگی=تبریزی|مکان=تهران|کوشش=محمدعلی موحد|ناشر=خوارزمی|صفحه=۱۸۲}}</ref> مطالب بسیاری از شمس نقل شده است که بر خلاف مکتب تشیع و نیز در مدح خلفا و شخصیت‌های اهل سنت است؛ شمس در بحثی درباره ایمان و اینکه اگر کسی قلبش تاریک باشد، با وجود معجزات متعدد هم ایمان نخواهد آورد، مدعی می‌شود که ابوبکر بدون دیدن هیچ معجزه ای به پیامبر ایمان آورد و این را کرامت و فضیلتی برای وی قلمداد می‌کند: «اندرون خالیست، براندرون باز می‌زند، ایمان آرد. و آن را که از اندرون نیست، هزار معجزه می نمائی ایمان نمی آرد. ابوبکر رضی الله عنه هیچ معجزه نخواست. گفت: پیغمبرم. گفت: آمنّا و صدّقنا»<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=مقالات شمس|سال=۱۳۶۹|نام=شمس الدین محمد|نام خانوادگی=تبریزی|مکان=تهران|کوشش=محمدعلی موحد|ناشر=خوارزمی|صفحه=۶۱۹}}</ref>


# سید محمد طباطبایی فشارکی (متوفی ۱۳۱۶ ق.)
او در راستای کرامت‌سازی برای ابوبکر، شأن نزول آیات [[قرآن]] را تحریف می‌کند و از جهل و بت پرسی عمر نیز برای او فضیلت می‌تراشد؛ او [[عمر بن خطاب|عمر]] را با لقب [[امیرالمؤمنین]] مورد عنایت خود قرار داده و سپس مدعی می‌شود که در همان حالی که عمر بت‌ها را می‌خواند نیز خداوند او را اجابت می‌کرد و لبیک می‌گفت: «امیر المؤمنین عمر رضی اللّه عنه چهل سال خدمت صنم می‌کرد و حاجت از صنم می‌خواست و می‌گفت: ای صنم، صمد می‌گفتش: لبیک»<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=مقالات شمس|سال=۱۳۶۹|نام=شمس الدین محمد|نام خانوادگی=تبریزی|مکان=تهران|کوشش=محمدعلی موحد|ناشر=خوارزمی|صفحه=۲۰۹}}</ref> و همچنین بنابر جستجو و تحقیق اجمالی که در این زمینه صورت گرفته، هیچ فضیلتی از [[امام علی(ع)|امیرمومنان علی(ع)]] و [[امام حسن(ع)]] و [[امام حسین علیه‌السلام|امام حسین(ع)]] در مقالات شمس وجود ندارد.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=مقالات شمس|سال=۱۳۶۹|نام=شمس الدین محمد|نام خانوادگی=تبریزی|مکان=تهران|کوشش=محمدعلی موحد|ناشر=خوارزمی|صفحه=۲۰۹}}</ref>
# سید اسماعیل صدر (۱۲۵۸ - ۱۳۳۸ ق.)


او سپس در محفل پربار درس میرزا محمد حسن شیرازی (۱۲۳۰ - ۱۳۱۲ ق.) حضور یافت و مدت نه سال از دانش سرشار استاد عالی مقام خویش بهره برد و علاوه بر آن، محرم خاص میرزا گردید.<ref>اعیان الشیعه، ج 6، ص 54؛ مجله حوزه، ش 30، ص 40.</ref>
== دیدگاه مولوی درمورد غدیر خم ==
[[غدیر خم]] یکی از مهمترین وقایعی می‌باشد که نشانه‌گر مذهب تشیع شده و همانا کسی که معتقد به ولایت امیرالمونین باشد، قطعاً واقعه غدیر و مخصوصاً تفسیر شیعه در این‌باره را معتقد است. مولوی نه تنها به مانند اکثر اهل تسنن، مولا را به معنی دوست می‌گیرد، بلکه همانند برخی مخالفین حاضر در غدیر، اصل این انتخاب و ابلاغ را ناشی از اجتهاد شخصی رسول خدا صلی الله علیه و آله می‌داند نه دستور خداوند.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=معارف بهاء ولد|سال=۱۳۸۲|نام خانوادگی=فروزانفر|نام=بدیع الزمان|ناشر=انتشارات طهوری|جلد=۲|صفحه=۳۳۰|مکان=تهران|سری=چاپ سوم}}</ref>


میرزای نایینی همچنین با سفر به نجف اشرف از درس اخلاق سالک درگاه الهی آخوند ملّا حسینقلی همدانی استفاده کرد.<ref>مجله حوزه، ش 30، ص 40.</ref>
{{نقل قول|زین سبب پیغمبر با اجتهاد *** نام خود وان علی مولا نهاد|ارجاع=مولوی، مثنوی معنوی، دفتر ششم، بخش۱۲۹}}


او پس از رحلت میرزای شیرازی به همراه استاد دیگر خویش سید اسماعیل صدر راهی کربلا شد و در جوار مرقد امام حسین ـ علیه السلام ـ از این استاد عزیز سود جست و اقامتش در آن شهر دو سال به طول انجامید و سپس با اندوخته‌ای ارزشمند و کوله‌باری گرانسنگ در سال ۱۳۱۶ ق راهی نجف شد و در آنجا اقامت گزید.<ref>اعیان الشیعه، ج 6، ص 54؛ نقباء البشر، آقا بزرگ تهرانی، ج 2، ص 593.</ref>
در بیت بعدی، معنای بهتری برای مولا نقل می‌کند و عجیب است که برخی می‌خواهند از این بیت، تشیع مولوی را نتیجه بگیرند. در حالی که از آن، صرفاً نوعی فضیلت معنوی و ولایت صوفیانه (نه افضلیت و برتری معنوی بر سایرین) برای امیرالمؤمنین علیه السلام استنباط می‌شود.


او در کنار تدریس، در جلسة علمی آخوند خراسانی حاضر می‌شد و در کمترین زمان از یاران و محرمان اسرار او گردید.<ref>تشیّع و مشروطیت در ایران، عبدالهادی حائری، ص 156.
{{نقل قول|گفت هر کاو را منم مولا و دوست *** ابن عم من علی مولای اوست‏|ارجاع=مولوی، مثنوی معنوی، دفتر ششم، بخش۱۲۹}}


آقا بزرگ تهرانی می‌نویسد: «میرزای نایینی در جلسه درس عمومی آخوند شرکت نمی‌کرد. چون او غنی از آن بود. و اگر هم شرکت می‌نمود به خاطر احترام و ادب شرکت می‌کرد نه برای تعلیم و تلمّذ». (ر.ک: نقباء البشر، ج 2، 594).</ref>
خلافت و جانشینی بلافصل امیرمومنان(ع) و انحصار چنین فضائلی در وجود مقدس ایشان و همچنین برائت از دشمنان ایشان نقطه اصلی اختلاف شیعه و سنی است.<ref group="یادداشت">مولوی علاوه بر اینکه از دشمنان اهل بیت علیهم السلام برائت نجسته، بلکه پا را فراتر نهاده و معاویه در جایگاه ولی‌اللهی نشانده و در موارد بسیاری از عموم اهل سنت نیز افراط نموده است.</ref> سایر سران اهل سنت نیز در کتب و مطالبشان فضائل بسیاری برای مولای متقیان نقل نموده‌اند؛ لذا این بیت از مولوی نهایتا نقل فضیلتی عادی (نسبت به حقیقت مقام ایشان و اعتقادات شیعه در این زمینه) برای امیرمومنان(ع) است.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=معارف بهاء ولد|سال=۱۳۸۲|نام خانوادگی=فروزانفر|نام=بدیع الزمان|ناشر=انتشارات طهوری|جلد=۲|صفحه=۳۳۰|مکان=تهران|سری=چاپ سوم}}</ref>


== شاگردان ==
== مذهب مولوی ==
میرزای نایینی با مقام والای علمی، سیاسی و معنوی خویش شاگردان فاضل و آگاهی را به عالم اسلام عرضه کرد که هر یک محور فکری و علمی در جامعه شدند. در مورد شاگردان برجستة این رادمرد بزرگ می‌توان به شخصیتهای ذیل اشاره کرد:
با توجه به بررسی مذهب خاندان ایشان و همچنین استاد بارز او، می‌توان به احتمال سنی بودن مولوی یقین پیدا کرد. اودر حوزه علمیه اهل تسنن استاد مطرحی بوده و تعداد زیادی شاگرد داشته اما باید توجه داشت که مولانا هر مذهبی داشته باشد دلیل نمی‌شود حرف‌های خوبش را نادیده گرفته شود. حرف خوب از هر کسی با هر مذهبی خوب است و حرف بد از هر کسی با هر مذهبی بد است.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=نقدی بر مثنوی به نقل از مقالات شمس|سال=۱۳۸۶|نام=علی اکبر|نام خانوادگی=مصلایی یزدی|ناشر=انصاریان|صفحه=۹۷|نام۲=سیدجواد|نام خانوادگی۲=مدرسی یزدی}}</ref>


* شیخ محمدعلی کاظمی خراسانی (۱۳۰۹ - ۱۳۶۵ ق.)
به‌طور کلی، مولوی یک مسلمان سنی و عارف بزرگ است که بر مبنای تعالیم اسلامی و عرفانی خود، آثار ارزشمندی را خلق کرده و تأثیر عمیقی بر ادبیات و [[تصوف]] اسلامی گذاشته است. او به دنبال درک عمیق‌تری از خدا و حقیقت زندگی بود و در اشعارش عشق و وحدت را ترویج کرد.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=احوال و زندگی مولانا جلال الدین محمد|سال=۱۳۹۸|نام=بدیع الزمان|نام خانوادگی=فروزان فر|ناشر=تیرگان|صفحه=۵۷|مکان=تهران}}</ref>
* سید محسن طباطبایی حکیم (۱۳۰۶ - ۱۳۹۰)
{{پایان متن}}
* سید جمال الدین گلپایگانی (۱۲۹۵ - ۱۳۷۹ ق.)
* سید محمود حسینی شاهرودی (۱۳۰۱ - ۱۳۹۴ ق.)
* سید محمد حجت کوهکمری (۱۳۱۰ - ۱۳۷۲ ق.)
* سید محمد هادی میلانی (متوفی ۱۳۹۵ق.)
* شیخ محمدتقی آملی (۱۳۰۴ - ۱۳۹۱ ق.)
* سید ابوالقاسم خویی (۱۳۱۷ - ۱۴۱۳ ق.)
* سیدمحمد حسین طباطبایی (۱۳۲۱ - ۱۴۰۲ ق.)
* میرزا هاشم آملی (۱۳۲۲ - ۱۴۱۳ ق.)<ref>اعیان الشیعه، ج 6، ص 55؛ مجله حوزه، شماره 30، ص 42؛ مجله نورعلم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، شماره 10، ص 89، شماره 11 و شماره 52 - 53.</ref>
* شیخ محمّد رضا طبسی نجفی (۱۳۲۲ - ۱۴۰۵ ق.)
* سید محمد حسینی همدانی (متولد ۱۳۲۲ ق.)


== ویژگی‌های اخلاقی ==
== منابع ==
محمدمحسن بن علی منزوی تهرانی معروف به آقابزرگ تهرانی (۱۲۹۳-۱۳۸۹ق) [[مجتهد|فقیه]] و کتاب‌شناس [[شیعه]]، او را «ورِع، پرهیزگار، صالح، بی‌اعتنا به زخارف دنیا و بی‌توجه به مقام و ریاست» معرفی کرده است.<ref>نقباءالبشر، ج۲، ص۵۹۳</ref> شاگردانش از تقوا و وارستگی، صفای باطن، خوش‌رویی و مهربانی، فروتنی و رهایی او از غرور و خودبینی، سخن گفته‌اند.<ref>ر.ک: مجله حوزه، ش۷۶ - ۷۷، ص۲۶ - ۸۷؛ آل‌محبوبه، ماضی النجف و حاضرها، ج۳، ص۳۶۴</ref>
{{پانویس|۲}}
 
از میان انبوه خصلتهای پسندیده و فضیلتهای آموزنده میرزا، تنها چند نمونه آن را مرور می‌کنیم:
 
=== مناجات با خدا ===
میرزا هنگام مناجات چنان گریه می‌کرد که قطرات اشک بر محاسن شریفشان جاری می‌شد و در قنوت نماز شب دعای ابوحمزه ثمالی را می‌خواند و در موقع نماز آشکارا رنگ رخسارش زرد می‌شد و لرزه بر اندامش می‌افتاد.<ref>فقهای نامدار شیعه، عبدالرحیم عقیقی بخشایشی، ص 406.</ref>
 
آقای حسینی همدانی - شاگرد میرزا - به نقل از پدر ارجمندش می‌گوید: گاهی یک ساعت به اذان صبح مانده می‌رفتیم به حرم، هنوز در حرم را باز نکرده بودند مرحوم نایینی در شب مشغول نماز و دعا بود. بعد از نماز و دعا به منزل برمی‌گشت تا به درس و بحث خود برسد.<ref>مجله حوزه، ش 30.</ref>
 
=== شرط شرکت در درس ===
استاد در هنگام بیان درس، توصیه‌های متعددی به شاگردان تند و تیز نداشته باشند، اعتدال و خوشرویی را پیشه خود قرار دهند و پا را از اعتدال فراتر نگذارند. ایشان همچنین خواندن نماز شب و شب زنده‌داری کردن را شرطی برای حضور در درس قرار داده بود. او به شاگردان توصیه می‌کرد تا درسها را بنویسند و خود نیز به نوشته‌های آنان نظر کرده، میل داشتند هر روز یکی دو تا از نوشته‌های درس وی در کنارش باشد و بدانها نگاه بکند.
 
=== نوآوری در اصول ===
علم دانش اصول فقه که شیوه صحیح استنباط از منابع فقه را به ما می‌آموزد در طول تاریخ حوزه‌های علمی شیعه تحول، گسترش و نوآوریهای بسیاری داشته است از جمله دانشمندانی که در رونق و جلو رفتن اصول زحمت فوق العاده کشید، آیة الله نایینی است، بدان حد که نوآور و مجدّدالاصول نام گرفت و به مقامی در این علم رسید که اکثر معاصران از نظریات وی پیروی می‌کنند و آن را هم سنگ با نظریات آخوند خراسانی در اصول به حساب می‌آورند.<ref>اعیان الشیعه، ج 6، ص 54.</ref> این مهم را می‌توان از تقریرات نوشته شده از سوی شاگردان ممتاز درس او به دست آورد.
 
== نقش میرزا در نهضت مشروطیت ==
در عصر میرزا انقلابی مردمی به منظور مهار استبداد و تحصیل استقلال و امنیت به رهبری عالمان دین در ایران انجام شد که به نهضت مشروطه معروف شده است. در این نهضت آیة الله نایینی را می‌توان از پیشگامانی به شمار آورد که در کنار عالمانی دیگر چون آخوند خراسانی نقش مؤثری را در پیروزی آن ایفا کرد.
 
اهداف علما و رهبران روحانی نهضت مشروطه ایران از این قرار بود:
 
# برپایی حکومت خدا
# اجرای قوانین الهی
# حفظ و پاسداری سنتهای الهی
# حفظ جان و مال و ناموس مردم
 
در سال ۱۳۲۷ ق. سلطنت استبدادی محمدعلی شاه با به توپ بستن مجلس به پایان عمر خود رسید و مشروطه خواهان پس از فتح تهران حکومت را به دست گرفتند. اما با دخالت اجانب به جای بر سر کار آمدن دانشمندان اسلامی و اجرای احکام دین، فئودالها و غربزدگان و ایادی استکبار رهبری نهضت را به دست گرفتند و انقلابی را که علما با اهداف بلندی دنبال می‌کردند از مسیر اصلی‌اش منحرف ساختند و به جای آنکه دشمنان واقعی مشروطه کیفر کنند، شیخ فضل الله نوری را بر دار کردند.
 
اکثر علمای بزرگ نجف اشرف به این امید که خواهند توانست به آن نهضت محتوایی اسلامی ببخشند از آن پشتیبانی کردند؛ که در این میان نام آخوند خراسانی و میرزا محمدحسین نایینی نیز به چشم می‌خورد. مخالفان مشروطه برای مقابله با نهضت تلاش کرده، حتی میرزا را نیز هدف قرار دادند. در مقابل، روزنامه حبل المتین در دفاع از مشروطه و آیة الله نایینی چنین می‌نویسد:
 
«مردم نباید تحت تأثیر این بدگوییهای دشمنان مشروطه، نسبت به نایینی که خدمات او به مشروطه و اسلام فراموش ناشدنی است قرار گیرند.»<ref>تشیع و مشروطیت در ایران، ص 157.</ref>
 
آیة الله نایینی در کنار آخوند خراسانی، در رهبری نهضت از اعتمادی کامل برخوردار بود و از نزدیکترین افراد به وی به شمار می‌رفت که در این باره یکی از نویسندگان می‌گوید:
 
«آشنایان به زندگی نایینی را باور بر آن است که نامبرده حتی متن تلگرافها و بیانیه‌های عمومی آخوند خراسانی (و دیگر رهبران نهضت) را پیرامون انقلاب مشروطیت انشا می‌کرده است».<ref>تشیع و مشروطیت در ایران، ص 157.</ref>
 
پس از آنکه آخوند خراسانی حکم به وجوب مبارزه با دیکتاتوری و خلع محمدعلی شاه داد، مردم مهیّای جهاد همراه با علما شدند آخوند نیز همگام با مردم و دیگر علما عازم حرکت به ایران گردید ولی در بامداد همان روزی که عازم ایران بود (۱۳۲۹ ق.) به مرگ ناگهانی و مرموز درگذشت و با در گذشت ایشان نهضت مشروطه، رو به ضعف گذارد.<ref>نقش مجتهد فارس، محمدرضا رحمتی، ص 104؛ تاریخ نهضتهای دینی سیاسی معاصر، علی اصغر حلبی، ص 298.</ref>
 
البته رحلت آخوند خراسانی حرکت علما را به ایران تعطیل نکرد بلکه آنان بعد از توقف، چند هفته‌ای بعد در محرم ۱۳۳۰ ق به سوی کاظمین حرکت کردند؛ که یکی از آنها آیة الله نایینی بود. رهبران روحانی در شهر کاظمین هیأتی تشکیل دادند تا در اجرای هدف جنبش علما فعالیت کنند سرانجام فعالیت‌های انان باعث شد که آرامش به کشور ایران بازگردد.<ref>تشیع و مشروطیت در ایران، ص ۱۶۰.</ref>
 
=== کتاب «تنبیه الامة» ===
آیة الله نایینی این کتاب را در بحران انقلاب مشروطه در سال ۱۳۲۷ ق. به زبان فارسی نوشت<ref>ریحانه الادب، محمدعلی مدرس تبریزی، ج 4.</ref> و از سوی آیة الله آخوند خراسانی و آیة الله شیخ عبدالله مازندرانی مورد تأیید و تقریظ قرار گرفت.
 
میرزا در این کتاب حاکمیت اسلام ناب محمدی ـ صلی الله علیه و آله ـ را با دلیل و برهان قاطع اثبات کرده و پرده از چهرة حکومتهای استبدادی برداشته است او زندگی در زیر سلطه استبداد را مساوی با برده بودن می‌داند و در این باره چنین می‌نویسد:
 
«خداوند متعال در قرآن مجید و ائمه معصومین علیهم السلام در مواقع عدیده، زندگی همراه با پذیرش سلطة حکمرانان استبدادگر را نوعی بردگی و ضد آزادی می‌دانند.»<ref>تنبیه الأمة، میرزا محمدحسین نایینی، ص 18.</ref>
 
ایشان از قائلین به ولایت مطلقه فقیه است که در این کتاب تمام مناصب و شؤون اعتباری امام معصوم ـ علیه السلام ـ را برای فقیه جامع الشرایط ثابت می‌داند.<ref>برای آگاهی بیشتر: همان مدرک.</ref> بنابر نظریه او، بدون شک علما شرعاً مسؤول دستگاه حکومتی هستند و جلوگیری از بی‌نظمی و بی‌عدالتی در جامعه از مسائل پراهمیتی است که از وظایف و مسؤولیتهای آنهاست و در غیبت امام عصر (عج) - همانند زمان ما - رهبری جامعه به عهده آنان می‌باشد.
 
آیة الله طالقانی - که به همت او این کتاب با ارزش همراه با توضیح و شرح عبارات مشکل به چاپ رسید - در مقدمه کتاب فوق چنین می‌نویسد:
 
«دقت و توجه به این کتاب برای هر کس مفید است، آنهایی که خواهان دانستن نظر اسلام و شیعه درباره حکومت‌اند، در این کتاب نظر نهایی و عالی اسلامی - عموماً و شیعه را بخصوص - با مدرک و ریشه خواهند یافت. برای علما و مجتهدین کتاب استدلالی و اجتهادی و برای عوام رسالة تقلیدی راجع به وظایف اجتماعی است.»<ref>تنبیه الامه (مقدمه)، ص 15.</ref>
 
شهید بزرگوار آیة الله مرتضی مطهری پیرامون این کتاب با ارزش می‌فرماید:
 
«انصاف این است که تفسیر دقیق از توحید عملی، اجتماعی و سیاسی اسلام را هیچ کس به خوبی علامه بزرگ و مجتهد سترگ مرحوم میرزا محمد حسین نایینی - قدس سره - توأم با استدلالها و استشهادهای متقن از قرآن و نهج‌البلاغه، در کتاب ذیقیمت «تنبیه الامه» بیان نکرده است ... ولی افسوس که جّو عوام زادة محیط ما، کاری کرد که آن مرحوم پس از نشر آن کتاب، بکباره مهر سکوت بر لب زده، دم فرو بست.»<ref>نهضتهای اسلامی در یکصد ساله اخیر، مرتضی مطهری، ص 46.</ref>


== مبارزه با استعمارگران ==
پس از شروع جنگ جهانی اول (۱۹۱۴ م) بخش وسیعی از خاک کشور عراق به دست نیروهای انگلیسی اشغال شد. در پی این امر علمای شیعه وارد صحنه شده، علیه آنان حکم جهاد دادند. در این میان آیة الله نایینی نقش خویش را به طور فعال ایفا کرد و همگام با دیگر علما علیه قوای خارجی دست به قیام زدند.<ref>ر.ک: تشیع و مشروطیت در ایران، ص 169.</ref>
بعد از شکست دولت عثمانی، دولت انگلیس در صدد روی کار آوردن حکومتی دست نشانده و انگلیسی بر عراق برآمد و از مردم عراق دعوت شد تا در یک انتخابات عمومی برای تعیین یک حاکم انگلیسی برای خود شکرت جویند. علما و روحانیان طراز اول عراق نیز مجدداً به مخالفت با انگلیسیان برخاسته، با صدور فتوا، انتخاب فردی کافر را برای حکومت بر مسلمانان حرام دانستند. دولت انگلیس که خود را در مخمصه دید قراردادی با ملک فیصل بست و او را در سال ۱۳۴۰ قمری پادشاه عراق گردانید.<ref>ر.ک: تشیع و مشروطیت در ایران، ص 173.</ref>
فتوای علما چنان تأثیری در مردم گذاشت که امکان انتخابات را در شهرهایی چون نجف و کوفه سلب کرد. بعد از این رخدادها بود که استعمار پیر زمینه تبعید مراجع دینی را تدارک دید و آیة الله نایینی و آیة الله سید ابوالحسن اصفهانی را به ایران تبعید کرد.<ref>ر.ک: تشیع و مشروطیت در ایران، ص 175؛ اعیان الشیعه، ج 6، ص 55؛ فقهای نامدار شیعه، ص 409.</ref>
آن دو مرجع بزرگوار با استقبال پرشور مردم مذهبی ایران و علما و روحانیون شهرهای مختلف مخصوصاً علمای قم قرار گرفتند و سپس به برپایی جلسه درس و اقامه نماز جماعت پرداختند.
سرانجام ملک فیصل در اثر فشار مردم و علما، مجبور به عذرخواهی از مراجع تبعید شده گردید و آن دو فرزانه دهر پس از یک سال دوری از حوزه علمیه نجف در سال ۱۳۴۲ ق. بازگشتند.
== تألیفات ==
از آن درباری بیکران علوم دینی آثار ذیل به یادگار مانده است:
* تعلیقه بر عروة الوثقی (در فقه)
* لباس مشکوک (در فقه)
* التعبدی و التوصلی (در اصول)
* وسیلةالنجاة
* سؤال و جوابهای استدلالی فقهی
* تقریرات اصول، که برخی از شاگردان او درسهای علم اصول وی را به رشته تحریر درآوردند و در حال حاضر دو کتاب «فوائد الاصول» اثر شیخ محمد علی کاظمی و «اجواد التقریرات» اثر سید ابوالقاسم خویی در دسترس فضلا و دانش پژوهان حوزه‌های علمی است.
* لاضرر (در اصول)
* احکام خلل (در فقه)
* معانی حرفیه
* تزاحم و ترتّب (در اصول)
* تنبیه الامّة و تنزیه الملّة و ...<ref>نقباء البشر، ج 2، ص 594 - 596؛ اعیان الشیعه، ج 6، ص 55.</ref>
== وفات ==
سرانجام استاد فقها و مجتهدان عصر آیة الله العظمی میرزا محمدحسین نایینی پس از عمری تلاش و خدمت در پرورش شاگردان گرانمایه و تعالی اسلام و مسلمین در ۲۶ جمادی الاولی سال ۱۳۵۵ ق. ندای حق را لبیک گفت و به جوار رحمت ایزدی پیوست.
پیکر مطهر او در نجف اشرف با شکوه خاصی تشیع گردید و پس از اقامه نماز به وسیله آیة الله سید ابوالحسن اصفهانی، در کنار حرم مطهر حضرت علی ـ علیه السلام ـ به خاک سپرده شد.
«رحمت بی‌منتهای حق ارزانی روح پاکش»
==منابع ==
{{پانویس|۲}}
{{شاخه
{{شاخه
| شاخه اصلی =تاریخ
| شاخه اصلی =تاریخ
خط ۱۵۸: خط ۵۹:
}}
}}
{{تکمیل مقاله
{{تکمیل مقاله
| شناسه =  
| شناسه =
| تیترها =  
| تیترها =
| ویرایش =  
| ویرایش =
| لینک‌دهی =  
| لینک‌دهی =
| ناوبری =  
| ناوبری =
| نمایه =  
| نمایه =
| تغییر مسیر =
| تغییر مسیر =
| ارجاعات =  
| ارجاعات =
| بازبینی نویسنده =  
| بازبینی نویسنده =
| بازبینی =  
| بازبینی =
| تکمیل =  
| تکمیل =
| اولویت =  
| اولویت =
| کیفیت =  
| کیفیت =
}}
}}
{{پایان متن}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۷ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۸:۱۲

سؤال

مولوی شیعه بود یا سنّی و دیدگاه وی درمورد واقعه غدیرخم چه‌بوده است؟


در اینکه مولوی یک سنی حنفی بود تردیدی وجود ندارد تا جایی که حتی صاحب نظران صوفی شیعه و علاقمند به وی نیز به این مسئله اذعان نموده‌اند. برای تسنن مولوی نیز شواهد و قرائن محکم و عدیده ای وجود دارد. اساتید و پدر و فرزندان مولوی همگی سنی مذهب بوده‌اند. برترین استاد و پیر و مراد مولوی یعنی شمس تبریزی نیز شیعه نبود. مولوی خود نیز بر اساس فقه حنفی فتوا می‌داد و در آثار خویش به کرات به مدح خلفای اهل تسنن پرداخته است. او چه در اصول و اعتقادات و چه در فروع دین، بر مبنای اهل تسنن مشی نموده و از ابراز مخالف صریح خود با تشیع و شیعیان نیز دریغ نکرده است.

شخصیت مولوی

بی‌تردید برخی شخصیت‌ها در جهان اسلام و در علومی خاص، سرآمد روزگار خود بوده و به نسبت مهارتی که داشتند، با استقبال مسلمین مواجه شده‌اند. همچنان که ابن سینا در علم طب و ابن رشد و فارابی در فلسفه اینگونه بوده‌اند. از جمله این دانشمندان که با اقبال بی‌نظیری از سمت عموم مسلمانان واقع شده است، جلال الدین محمد بلخی ملقب به مولوی یا مولاناست.[۱] شاعری بی نظیر و بی بدیل در ساحت شعر و ادب پارسی، که در کنار حافظ و سعدی و سنایی و جامی، بار گرانی از انتقال نظم و ادب فارسی به آیندگان را برعهده داشته است. یکی از مهم‌ترین ارکان اشعار مولوی، عرفان است. ورود مولانا به مقوله عرفان و نظریات خاص عرفانی او به دو نتیجه عمده انجامیده است:[۲]

  1. اقبال بی نظیر برخی از علما (عموما از اهل سنت) و اندیشمندان جهان اسلام به وی که تبلور آن را در شروح متعدد بر مهم‌ترین اثر او یعنی مثنوی می‌توان دید.
  2. نقدها و اشکالات بی پرده علمای اسلام در مخالفت با آموزه‌های او.

مذهب خاندان مولوی

یکی از مواردی که به شناخت مذهب مولوی می‌توان کمک کرد، بررسی مذهب خاندان ایشان می‌باشد. با دانستن مذهب و عقائد خاندان مولوی، حداقل می‌توان احتمالات قوی تری نسبت به مذهب ایشان مطرح کرد.

مذهب پدر مولوی

پدر مولوی، به نام بهاءالدین ولد، از جمله فقها و امامان مشهور حنفی بود. او تعصب بر مذهب را لازم و ضروری می‌دانست. تذکره‌نویسان، نسب او را به ابوبکر رسانده و به او لقب بکری داده‌اند، و شجره‌نامه‌هایی نیز در این زمینه نقل نموده‌اند. بهاءالدین ولد در پاسخ به پرسش‌های فقهی بر اساس مذهب ابوحنیفه فتوی و به اشکالات پیروان شافعی پاسخ می‌داد. او در مسائل اعتقادی از قبیل رؤیت خداوند، کلام خدا و کسب نیز به مذهب اهل سنت (اشاعره) قائل بود.[۳]

یادداشت‌ها و مطالب بهاءالدین ولد، نشان‌دهنده آشنایی او با اقوال و مبانی صوفیه است. بسیاری از نویسندگان تذکره، سلسله و سند خرقه او را از طریق احمد خطیبی به احمد غزالی می‌رسانند. کتاب «معارف بهاء ولد» نشان‌گر اندیشه‌ها و اعتقادات اوست. این کتاب به نحو چشمگیری بر تفکرات مولوی تأثیر گذاشته و او با این کتاب مأنوس بوده است.[۴]

میان اندیشه‌ها و اعتقادات بهاءالدین ولد و فرزندش مولوی، شباهت‌ها و اشتراکات بسیاری وجود دارد. بر اساس مطالعات استاد فروزانفر، کمتر نکته مهمی در معارف بهاءالدین ولد وجود دارد که در مثنوی به آن اشاره نشده باشد. بهاءولد، بارها به تجلیل از خلفای اهل سنت پرداخته و جایگاه رفیعی برای آنان قائل می‌شود.[۵]

مذهب سلطان ولد (پسر مولوی)

فرزند محبوب مولوی یعنی سلطان ولد نیز یک سنی متعصب بود. وقتی سلطان ولد مطلع می‌شود که سلطان محمد خدا بنده با روشنگری‌های علامه حلی به مذهب تشیع گرویده و دستور داده که از خلفای اهل سنت بر روی منابر اسلامی یاد نشود، به شدت ناراحت می‌شود و به فرزندش عارف چلبی دستور می‌دهد که آماده سفر شده و خَربنده (به معنای بندهٔ خر)[یادداشت ۱] را که گمراه شده و در مسیر جهنم به پیش رفته است، نصیحت نماید تا از این گمراهی نجات یابد. سلطان ولد (فرزند مولوی) در هنگام مرگ نیز به عارف چلپی توصیه می‌کند که خربنده خان را فراموش مکن و بر وی سهل مگیر!

سلطان ولد درباره پدرش یعنی مولوی می‌گفت: حضرت پدرم از اول حال تا آخر عمر، عُمَر وار هرچه کرد برای خدا کرد.[۶]

مذهب شمس تبریزی

شمس تبریزی، برترین استاد مولوی نیز سنی مذهب بود و تصریح می‌کرد که شافعی است: «المؤمن مفتش. اکنون آنچه معقول است از نجوم قبول باید کردن؛ مثلاً من شفعویم»[۷] مطالب بسیاری از شمس نقل شده است که بر خلاف مکتب تشیع و نیز در مدح خلفا و شخصیت‌های اهل سنت است؛ شمس در بحثی درباره ایمان و اینکه اگر کسی قلبش تاریک باشد، با وجود معجزات متعدد هم ایمان نخواهد آورد، مدعی می‌شود که ابوبکر بدون دیدن هیچ معجزه ای به پیامبر ایمان آورد و این را کرامت و فضیلتی برای وی قلمداد می‌کند: «اندرون خالیست، براندرون باز می‌زند، ایمان آرد. و آن را که از اندرون نیست، هزار معجزه می نمائی ایمان نمی آرد. ابوبکر رضی الله عنه هیچ معجزه نخواست. گفت: پیغمبرم. گفت: آمنّا و صدّقنا»[۸]

او در راستای کرامت‌سازی برای ابوبکر، شأن نزول آیات قرآن را تحریف می‌کند و از جهل و بت پرسی عمر نیز برای او فضیلت می‌تراشد؛ او عمر را با لقب امیرالمؤمنین مورد عنایت خود قرار داده و سپس مدعی می‌شود که در همان حالی که عمر بت‌ها را می‌خواند نیز خداوند او را اجابت می‌کرد و لبیک می‌گفت: «امیر المؤمنین عمر رضی اللّه عنه چهل سال خدمت صنم می‌کرد و حاجت از صنم می‌خواست و می‌گفت: ای صنم، صمد می‌گفتش: لبیک»[۹] و همچنین بنابر جستجو و تحقیق اجمالی که در این زمینه صورت گرفته، هیچ فضیلتی از امیرمومنان علی(ع) و امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در مقالات شمس وجود ندارد.[۱۰]

دیدگاه مولوی درمورد غدیر خم

غدیر خم یکی از مهمترین وقایعی می‌باشد که نشانه‌گر مذهب تشیع شده و همانا کسی که معتقد به ولایت امیرالمونین باشد، قطعاً واقعه غدیر و مخصوصاً تفسیر شیعه در این‌باره را معتقد است. مولوی نه تنها به مانند اکثر اهل تسنن، مولا را به معنی دوست می‌گیرد، بلکه همانند برخی مخالفین حاضر در غدیر، اصل این انتخاب و ابلاغ را ناشی از اجتهاد شخصی رسول خدا صلی الله علیه و آله می‌داند نه دستور خداوند.[۱۱]

در بیت بعدی، معنای بهتری برای مولا نقل می‌کند و عجیب است که برخی می‌خواهند از این بیت، تشیع مولوی را نتیجه بگیرند. در حالی که از آن، صرفاً نوعی فضیلت معنوی و ولایت صوفیانه (نه افضلیت و برتری معنوی بر سایرین) برای امیرالمؤمنین علیه السلام استنباط می‌شود.

خلافت و جانشینی بلافصل امیرمومنان(ع) و انحصار چنین فضائلی در وجود مقدس ایشان و همچنین برائت از دشمنان ایشان نقطه اصلی اختلاف شیعه و سنی است.[یادداشت ۲] سایر سران اهل سنت نیز در کتب و مطالبشان فضائل بسیاری برای مولای متقیان نقل نموده‌اند؛ لذا این بیت از مولوی نهایتا نقل فضیلتی عادی (نسبت به حقیقت مقام ایشان و اعتقادات شیعه در این زمینه) برای امیرمومنان(ع) است.[۱۴]

مذهب مولوی

با توجه به بررسی مذهب خاندان ایشان و همچنین استاد بارز او، می‌توان به احتمال سنی بودن مولوی یقین پیدا کرد. اودر حوزه علمیه اهل تسنن استاد مطرحی بوده و تعداد زیادی شاگرد داشته اما باید توجه داشت که مولانا هر مذهبی داشته باشد دلیل نمی‌شود حرف‌های خوبش را نادیده گرفته شود. حرف خوب از هر کسی با هر مذهبی خوب است و حرف بد از هر کسی با هر مذهبی بد است.[۱۵]

به‌طور کلی، مولوی یک مسلمان سنی و عارف بزرگ است که بر مبنای تعالیم اسلامی و عرفانی خود، آثار ارزشمندی را خلق کرده و تأثیر عمیقی بر ادبیات و تصوف اسلامی گذاشته است. او به دنبال درک عمیق‌تری از خدا و حقیقت زندگی بود و در اشعارش عشق و وحدت را ترویج کرد.[۱۶]


منابع

  1. فروزانفر، بدیع الزمان (۱۳۸۲). معارف بهاء ولد. چاپ سوم. ج. ۲. تهران: انتشارات طهوری. ص. ۳۳۰.
  2. فروزانفر، بدیع الزمان (۱۳۸۲). معارف بهاء ولد. چاپ سوم. ج. ۲. تهران: انتشارات طهوری. ص. ۳۳۱.
  3. افلاکی عارفی، شمس الدین احمد (۱۳۹۶). مناقب العارفین. ج. ۲. تهران: دوستان. ص. ۸۵۸-۸۶۰.
  4. فروزانفر، بدیع الزمان (۱۳۸۲). معارف بهاء ولد. چاپ سوم. ج. ۲. تهران: انتشارات طهوری. ص. ۱۰۶.
  5. افلاکی عارفی، شمس الدین احمد (۱۳۹۶). مناقب العارفین. ج. ۲. تهران: دوستان. ص. ۶۱۵.
  6. افلاکی عارفی، شمس الدین احمد (۱۳۹۶). مناقب العارفین افلاکی، ج ۲، ص ۸۵۸ – ۸۶۰. ج. ۲. تهران: دوستان. ص. ۳۰۹.
  7. تبریزی، شمس الدین محمد (۱۳۶۹). مقالات شمس. به کوشش محمدعلی موحد. تهران: خوارزمی. ص. ۱۸۲.
  8. تبریزی، شمس الدین محمد (۱۳۶۹). مقالات شمس. به کوشش محمدعلی موحد. تهران: خوارزمی. ص. ۶۱۹.
  9. تبریزی، شمس الدین محمد (۱۳۶۹). مقالات شمس. به کوشش محمدعلی موحد. تهران: خوارزمی. ص. ۲۰۹.
  10. تبریزی، شمس الدین محمد (۱۳۶۹). مقالات شمس. به کوشش محمدعلی موحد. تهران: خوارزمی. ص. ۲۰۹.
  11. فروزانفر، بدیع الزمان (۱۳۸۲). معارف بهاء ولد. چاپ سوم. ج. ۲. تهران: انتشارات طهوری. ص. ۳۳۰.
  12. مولوی، مثنوی معنوی، دفتر ششم، بخش۱۲۹
  13. مولوی، مثنوی معنوی، دفتر ششم، بخش۱۲۹
  14. فروزانفر، بدیع الزمان (۱۳۸۲). معارف بهاء ولد. چاپ سوم. ج. ۲. تهران: انتشارات طهوری. ص. ۳۳۰.
  15. مصلایی یزدی، علی اکبر؛ مدرسی یزدی، سیدجواد (۱۳۸۶). نقدی بر مثنوی به نقل از مقالات شمس. انصاریان. ص. ۹۷.
  16. فروزان فر، بدیع الزمان (۱۳۹۸). احوال و زندگی مولانا جلال الدین محمد. تهران: تیرگان. ص. ۵۷.
  1. شیعیان بخاطر خدمتی که الجایتو نسبت به نشر تشیع کرده بود او را خدا بنده می‌خواندند و در مقابل اهل سنت از روی دشمنی و ناراحتی از تشیع وی، او را خربنده می‌نامند.
  2. مولوی علاوه بر اینکه از دشمنان اهل بیت علیهم السلام برائت نجسته، بلکه پا را فراتر نهاده و معاویه در جایگاه ولی‌اللهی نشانده و در موارد بسیاری از عموم اهل سنت نیز افراط نموده است.