موانع ایمان به خدا: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی پاسخ
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۴: خط ۱۴:
مرحوم [[علامه طباطبایی]] در بخش مستقلی به تحلیل معنای «مرض قلب» در قرآن پرداخته‌اند و بعد از بررسی آیات به این نتیجه رسیده‌اند که مرض قلب چیزی جز [[شک]]، دو دلی، [[ریب]] و تزلزل، که در محدوده درک و [[معرفت]] پیدا می‌شود، نیست: «فالظاهر أن مرض القلب فی عرف القرآن هو الشک و الریب المستولی علی ادراک الانسان فیما یتعلق بالله و آیاته، و عدم تمکن القلب من العقد علی عقیده دینیه.»<ref>تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ج۵، ص۳۷۸.</ref>
مرحوم [[علامه طباطبایی]] در بخش مستقلی به تحلیل معنای «مرض قلب» در قرآن پرداخته‌اند و بعد از بررسی آیات به این نتیجه رسیده‌اند که مرض قلب چیزی جز [[شک]]، دو دلی، [[ریب]] و تزلزل، که در محدوده درک و [[معرفت]] پیدا می‌شود، نیست: «فالظاهر أن مرض القلب فی عرف القرآن هو الشک و الریب المستولی علی ادراک الانسان فیما یتعلق بالله و آیاته، و عدم تمکن القلب من العقد علی عقیده دینیه.»<ref>تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ج۵، ص۳۷۸.</ref>


در برابر، سلامت قلب آن است که دل و جان آدمی از انواع آسیب‌های معرفت که «شک و خلاء معرفتی» در رأس آن است در امان باشد. درمان قلب مریض، [[توبه]] است و توبه او تفکر صحیح و عمل صالح و در نهایت، پدید آمدن شعله‌های نورانی ایمان در قلب است: {{قرآن|وَ أَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَی رِجْسِهِمْ وَ ماتُوا وَ هُمْ کافِرُونَ|۱۲۵|أَوَ لا یَرَوْنَ أَنَّهُمْ یُفْتَنُونَ فِی کُلِّ عامٍ مَرَّه أَوْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ لا یَتُوبُونَ وَ لا هُمْ یَذَّکَّرُونَ| سوره = توبه| آیه = ۱۲۶–۱۲۵|ترجمه = و اما آنان که دل‌هاشان به مرض (شک و نفاق) مبتلاست هم بر خبث ذاتی آنان خبائث افروده گردید تا در حال کفر جان دادند.}}
در برابر، سلامت قلب آن است که دل و جان آدمی از انواع آسیب‌های معرفت که «شک و خلاء معرفتی» در رأس آن است در امان باشد. درمان قلب مریض، [[توبه]] است و توبه او تفکر صحیح و عمل صالح و در نهایت، پدید آمدن شعله‌های نورانی ایمان در قلب است: {{قرآن|وَ أَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَی رِجْسِهِمْ وَ ماتُوا وَ هُمْ کافِرُونَ|۱۲۵|أَوَ لا یَرَوْنَ أَنَّهُمْ یُفْتَنُونَ فِی کُلِّ عامٍ مَرَّه أَوْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ لا یَتُوبُونَ وَ لا هُمْ یَذَّکَّرُونَ|۱۲۶|سوره = توبه|آیه = ۱۲۶–۱۲۵|ترجمه = و اما آنان که دل‌هاشان به مرض (شک و نفاق) مبتلاست هم بر خبث ذاتی آنان خبائث افروده گردید تا در حال کفر جان دادند.}}


نتیجه‌ این که ایمان «امری معرفتی» است؛ بدین معنا که معرفت شرط لازم برای ایمان است. از این روی ایمان با معرفتی هرچند ساده و ناچیز آغاز می‌شود و معنا ندارد که ایمان با شک و شکاکیت قابل جمع باشد. مگر می‌شود انسانی که در انتخاب یک دوست یا به سامان رساندن یک کار ساده، دقت فراوان به خرج می‌دهد و تا آن امر برای او وضوح نیابد به آن اقدام نمی‌کند، در مسئله ایمان که با سرنوشت و تمام وجود انسان گره خورده است، شک روا دارد و کار خود را در یک «خلأ معرفتی» صورت دهد؟
نتیجه‌ این که ایمان «امری معرفتی» است؛ بدین معنا که معرفت شرط لازم برای ایمان است. از این روی ایمان با معرفتی هرچند ساده و ناچیز آغاز می‌شود و معنا ندارد که ایمان با شک و شکاکیت قابل جمع باشد. مگر می‌شود انسانی که در انتخاب یک دوست یا به سامان رساندن یک کار ساده، دقت فراوان به خرج می‌دهد و تا آن امر برای او وضوح نیابد به آن اقدام نمی‌کند، در مسئله ایمان که با سرنوشت و تمام وجود انسان گره خورده است، شک روا دارد و کار خود را در یک «خلأ معرفتی» صورت دهد؟

نسخهٔ ‏۹ دسامبر ۲۰۲۰، ساعت ۰۰:۳۸

سؤال

آیا در قرآن اشاره‌ای به موانع ایمان شده است؟

در قرآن اموری ذکر شده که مانع تحقق یا تشدید ایمان است؛

ختم قلب: ﴿خَتَمَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ عَلی سَمْعِهِمْ وَ عَلی أَبْصارِهِمْ غِشاوَه؛ مهر نهاد خدا بر دل‌های ایشان و بر گوششان، و بر چشم‌هایشان پرده‌ای است …(بقره:۷–۶)

مرض قلب: ﴿فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً؛ در دل‌های ایشان مرضی است. پس خداوند مرضی بر دل‌هایشان افزود …(بقره:۱۰–۹)


مرحوم علامه طباطبایی در بخش مستقلی به تحلیل معنای «مرض قلب» در قرآن پرداخته‌اند و بعد از بررسی آیات به این نتیجه رسیده‌اند که مرض قلب چیزی جز شک، دو دلی، ریب و تزلزل، که در محدوده درک و معرفت پیدا می‌شود، نیست: «فالظاهر أن مرض القلب فی عرف القرآن هو الشک و الریب المستولی علی ادراک الانسان فیما یتعلق بالله و آیاته، و عدم تمکن القلب من العقد علی عقیده دینیه.»[۱]

در برابر، سلامت قلب آن است که دل و جان آدمی از انواع آسیب‌های معرفت که «شک و خلاء معرفتی» در رأس آن است در امان باشد. درمان قلب مریض، توبه است و توبه او تفکر صحیح و عمل صالح و در نهایت، پدید آمدن شعله‌های نورانی ایمان در قلب است: ﴿وَ أَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَی رِجْسِهِمْ وَ ماتُوا وَ هُمْ کافِرُونَ۝۱۲۵أَوَ لا یَرَوْنَ أَنَّهُمْ یُفْتَنُونَ فِی کُلِّ عامٍ مَرَّه أَوْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ لا یَتُوبُونَ وَ لا هُمْ یَذَّکَّرُونَ۝۱۲۶؛ و اما آنان که دل‌هاشان به مرض (شک و نفاق) مبتلاست هم بر خبث ذاتی آنان خبائث افروده گردید تا در حال کفر جان دادند.(توبه:۱۲۶–۱۲۵)

نتیجه‌ این که ایمان «امری معرفتی» است؛ بدین معنا که معرفت شرط لازم برای ایمان است. از این روی ایمان با معرفتی هرچند ساده و ناچیز آغاز می‌شود و معنا ندارد که ایمان با شک و شکاکیت قابل جمع باشد. مگر می‌شود انسانی که در انتخاب یک دوست یا به سامان رساندن یک کار ساده، دقت فراوان به خرج می‌دهد و تا آن امر برای او وضوح نیابد به آن اقدام نمی‌کند، در مسئله ایمان که با سرنوشت و تمام وجود انسان گره خورده است، شک روا دارد و کار خود را در یک «خلأ معرفتی» صورت دهد؟


منابع

  1. تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ج۵، ص۳۷۸.