لغو منع حدیث توسط عمر بن عبدالعزیز: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «{{جا:ویرایش}} {{شروع متن}} {{سوال}} زمینههای تصمیم گیری عمر بن عبدالعزیز را در تدوین حدیث تحلیل نمایید و یا اینکه فرمان عمر بن عبدالعزیز به حاکم مدینه چه بوده و چه تأثیری بر عالمان شهر مدینه داشته است؟ {{پایان سوال}} {{پاسخ}} پس از قرآن کریم دومین مرج...» ایجاد کرد) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ ۶ ژوئن ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۲۷
این مقاله هماکنون به دست Golpoor در حال ویرایش است. |
زمینههای تصمیم گیری عمر بن عبدالعزیز را در تدوین حدیث تحلیل نمایید و یا اینکه فرمان عمر بن عبدالعزیز به حاکم مدینه چه بوده و چه تأثیری بر عالمان شهر مدینه داشته است؟
پس از قرآن کریم دومین مرجع شناخت احکام و عقاید اسلامی، سنت رسول خدا(ص) و احادیث معصومین(ع) میباشد. مسلمانان اهل سنت تنها حدیث رسول خدا(ص) را حجت دانسته و رجوع به آن را از ضروریات دینی میشمارند. البته نظرات صحابه و تابعین نیز به عنوان کارشناسان مذهب مورد قبول و اعتناست. اما شیعه، امامان معصوم را جانشینان واقعی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دانسته و روایات آنان را مانند احادیث رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم حجت میدانند و پس از رحلت رسول خدا از آن بزرگواران پیروی میکردند.[۱] بنابراین تاریخ تدوین حدیث بین شیعه و اهل سنت متفاوت است. فرمان معروف عمر بن عبدالعزیز را باید در سیر تاریخ تدوین حدیث میان اهل سنت بررسی کرد.
در شیعه: امامان معصوم به عنوان جانشینان حقیقی رسول خدا دارای دو موهبت علم الهی و عصمتاند. بنابراین قول و فعل آنها حجت شرعی بوده و به عنوان مأخذ شناخت احکام و عقاید محل رجوع شیعیان بوده و هست.[۲] امامان شیعه همیشه بر نوشتن احادیث تأکید داشته[۳] و روایات بسیاری در این باره حتی در منابع اهل سنت موجود است. از آن جا که از اول، کتابت حدیث در بین شیعه وجود داشت، از همان ابتدا تدوین حدیث و فقه نزد آنان آغاز شد. دکتر شوقی ضیف علت آن را اعتقادی میداند که شیعه در مورد ائمه داشته و به همه فتاوای ائمه ملتزم بودهاند. لذا به فتاوا و قضاوتهای حضرت علی(ع) توجه کردهاند.[۴]
علامه شرف الدین نیز معتقد است: امام علی(ع) و شیعیان او از همان ابتدا به مساله تدوین حدیث توجه کردند. اولین چیزی که علی(ع) ابتدا به آن توجه کرد کتابت کامل قرآن پس از پیامبر بود که بر حسب نزول تدوین کرد و عام و خاص و مطلق و مقید و محکم و متشابه به آن را ذکر فرمود و سپس به کتابت کتابی برای فاطمه پرداخت که به صحیفه فاطمه شهرت یافت.[۵]
این مکتوبات ائمه و صحابی شیعه رسول خدا(ص) در دورههای بعد نزد امامان بوده و برخی اصحاب و راویان آنها را دیدهاند. ابو حنیفه امام صادق(ع) را کُتُبی میخواند. وقتی این خبر به امام رسید خندید و فرمود این که میگویند من صحفی هستم راست میگوید من صحف پدرانم را خوانده ام. این روایت به روشنی میرساند که امام مکتوباتی از آباء خود داشته است.[۶] این در حالی است که در این زمان اهل سنت توجهی به کتابت حدیث نداشتند.
در اهل سنت ابوبکر و حتی عمر در اوایل خلافتش قصد نوشتن احادیث را داشتند ولی بعداً با دلیلی که خودشان آوردهاند مانع این کار شدند. عمر نهی از کتابت حدیث را به پیامبر نسبت نداد و حتی وقتی با اصحاب مشورت کرد آنها نسبت به نوشتن حدیث نظر مساعد داشتند و این نشانگر عدم نهی از طرف پیامبر است.[۷] اما بعداً گفت به یاد اقوام قبل از شما افتادم که نوشتند و به نوشتههای خود رو آوردند و کتاب خدا را ترک کردند.[۸]
عمر حتی به والیان شهرها نیز میسپرد که از نقل حدیث رسول خدا(ص) بپرهیزند تا مردم مشغول قرآن شوند[۹] یعنی کم کم از منع کتابت به منع نقل حدیث رسیدند، گرچه نقل و حتی کتابت حدیث در میان شیعیان و برخی دیگر از صحابه و تابعان وجود داشت ولی منع کتابت و نقل حدیث تا زمان عمر بن عبدالعزیز ادامه داشت.
عمر بن عبدالعزیز متولد سال ۶۱ یا ۶۳ق و متوفای سال ۱۰۱ق است. جد پدری او مروان حکم و جد مادریاش عمر بن خطاب است.[۱۰] او با دستور خود درباره نقل و کتابت حدیث فرمان جدش عمر بن خطاب را نقض کرد. پدرش در کودکی او را به مدینه فرستاد تا تحت تربیت مربی صالحی پرورش یافته و به فضایل اسلامی دست یافته و از علوم اسلامی به ویژه حدیث و فقه بهرهمند گردد.[۱۱] عمر بن عبدالعزیز خود از تابعین است و زهد و قناعت و عدالت او به ویژه نزد اهل سنت مشهور است. او به خاندان اهل بیت علاقه زیادی داشت و با وجود شهرت جدش عمر در زهد، حضرت علی(ع) را زاهدترین مردم میدانست. مشهور است فضایل اخلاقی و حب اهل بیت(ع) را مدیون استاد خود است.[۱۲]
به گفته مسعودی او سیرهای بر خلاف خلفای قبل از خود داشت و منشاء خدمات بسیاری گردید از جمله این که عمال بنی امیه را بر کنار کرده و افراد نیکوکار گماشت، لعن و سبّ امیر المؤمنین(ع) را که از زمان معاویه رایج بود متوقف کرد، فدک را که به ناحق ازاهل بیت غصب شده بود به آنان بازگرداند، با ارسال نامه به فرماندار خود در مدینه شأن علی علیهالسلام و اولادش را متذکر شد. در تقسیم بیت المال روش بنی امیه را ترک کرد و سعی در تقسیم عادلانه داشت و بالاخره فرمان جدش عمر را در ممنوعیت نگارش حدیث لغو نمود[۱۳] و به تمام مناطق چنین نوشت: در حدیث رسول خدا نظر کرده سپس آن را جمع کنید.[۱۴] نیز دستور داد احادیث پیامبر را جمع آوری و تدوین کرده و نزد او بفرستند و میگفت در مورد از بین رفتن احادیث وحشت دارم.[۱۵] همین دستورها نشان دهنده عدم رواج تدوین حدیث است.
او پس از سالها احساس کرد که با بهانه عمل به قرآن، سنت نبوی کاملاً متروک شده، از این روی برگشت مجدد به سنت را یک نیاز جدی برای جامعه اسلامی ضروری دانست.
آنچه او در زمان خود به آن رسید دیگران نیز رسیده بودند اما قدرت اظهار نداشتند امویان، از بستری که در منع حدیث درست شده بود سودمند بودند، ترک ذکر فضایل علی(ع) از زبان پیامبر و در قبال آن جعل فضایل برای دیگران به سود حکومت و مشروعیت حکومت امویان بود، از آن رو بود که ابن عبدالعزیز با همه کاستیها این ضرورت را دریافت که چنانکه رسول خدا فرمودند اگر سنت نبوی احیاء نشود قرآن نیز متروک خواهد شد.. وقتی او منع نمود لعن بزرگان صحابه خصوصاً علی را از طرفی فدک را استرداد نمود و اقداماتی نظیر آن انجام داد به همین ضرورت رسیده بود که خلافت از مسیرش خارج شده چنان که سیره نبوی نیز ذکر نشود، وضع فرهنگی آشفتهتر خواهد شد، با دستور او کتابت و ذکر حدیث آغاز شد اگر چه مدت حکومتش کم بود ولی کارش مهم و ماندگار شد. او پس از دو سال و پنج ماه خلافت در سال ۱۰۱ق در دیر سمعان درگذشت و گفتهاند که امویان از بیم آن که خلافت را به آل علی انتقال دهد او را کشتند.[۱۶]
با مرگ او خلفای بعدی دنبال کار را نگرفتند و نوشتن حدیث بار دیگر به فراموشی سپرده شد. از بین بردن روحیه شفاهی و جا انداختن روحیه نوشتن در این مدت کوتاه ممکن نبود حتی برخی محدثین اواخر قرن دوم هنوز از نوشتن حدیث کراهت داشتند.[۱۷] اما نمیتوان انکار کرد که مساله تدوین و نوشتن حدیث به صورت ناقص شروع شد تا این که در اواخر قرن دوم یعنی یک قرن بعد تدوین حدیث به صورت اساسی و اصولی آغاز شد و مدینه و کوفه و بصره آغاز این حرکت بود.
بنابراین اقدامات خیرخواهانه او به دلیل کوتاهی خلافتش و مخالفت خلفای بعدی دوام نیافت.[۱۸] اهل سنت از امام باقر(ع) روایت کردهاند که درباره عمر بن عبدالعزیز فرمود: «او تنها خلیفه نجیب بنی امیه است».[۱۹]
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
۱ مقدمهای بر تاریخ تدوین حدیث، رسول جعفریان.
۲ پژوهشی در تاریخ حدیث شیعه، دکتر مجید معارف.
و دیگر کتابهای تاریخ حدیث مراجعه کنید.
منابع
- ↑ معارف، مجید، پژوهشی در تاریخ حدیث، تهران، مؤسسه فرهنگی هنری ضریح، ۱۳۷۴ش، ص۱۸.
- ↑ همان.
- ↑ به جلد دوم بحارالانوار مراجعه کنید و احادیث فراوان از منابع مختلف نقل شده است.
- ↑ جعفریان، رسول، مقدمهای بر تاریخ تدوین حدیث، قم، نشر فؤاد، ۱۳۶۸ش، ص۸ به نقل از تاریخ الادب العربی، شوقی ضیف، ص۴۵۳.
- ↑ همان، به نقل از المراجعات، ص۳۰۵.
- ↑ همان، ص۹.
- ↑ همان، ص۱۹.
- ↑ همان، ص۳۳ به نقل از: ابن سعد، طبقات الکبری، ج۳، ص۲۸۷ و سیوطی، تاریخ الخلفا، ص۱۳۸.
- ↑ همان، ص۵۷۵۸ به نقل از: حاکم نیشابوری، مستدرک، ج۱، ص۱۵۲ و البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۰۷.
- ↑ فاعور، علی، سیره عمر بن عبدالعزیز، بیروت، دارالهادی، ص۱۰۱۴.
- ↑ همان، ص۱۴.
- ↑ همان.
- ↑ دکتر معارف، همان، ص۸۲ به نقل از مروج الذهب مسعودی، ج۳، ص۱۹۲.
- ↑ مدیر شانه چی، کاظم، تاریخ حدیث، تهران، نشر سمت، ۱۳۷۷ش، ص۲۱ به نقل از ابو نعیم اصفهانی در تاریخ اصفهان.
- ↑ جعفریان، همان، ص۱۳.
- ↑ شهیدی، سید جعفر، تاریخ تحلیلی اسلام، تهران، نشر دانشگاهی، ۱۳۶۵ش، ص۱۹۶.
- ↑ جعفریان، رسول، همان، ص۱۴.
- ↑ مدیر شانه چی، همان، ص۲۱ و دکتر معارف، همان، ص۸۳.
- ↑ دکتر معارف، همان، ص۸۳.