مخالفان و موافقان ابن‌عربی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی پاسخ
جز (جایگزینی متن - ' <ref>' به '<ref>')
(ابرابزار)
خط ۱: خط ۱:
{{در دست ویرایش|کاربر=Shamloo }}
{{در دست ویرایش|کاربر=Shamloo}}
{{شروع متن}}
{{شروع متن}}
{{سوال}}
{{سوال}}
موافقان و مخالفان ابن عربی را نام ببريد؟
موافقان و مخالفان ابن عربی را نام ببرید؟
{{پایان سوال}}
{{پایان سوال}}
{{پاسخ}}
{{پاسخ}}
ديدگاههای مختلف درباره ابن عربی، در دو محور ارائه ميیشود، تا روشن گردد، چرا برخی او را از اكابر اسلام و برخی او را كافر برشمرده‌اند.  
دیدگاه‌های مختلف درباره ابن عربی، در دو محور ارائه مییشود، تا روشن گردد، چرا برخی او را از اکابر اسلام و برخی او را کافر برشمرده‌اند.


== محوراول: مخالفان ابن عربی ==
== محوراول: مخالفان ابن عربی ==
۱_ احمدبن محمد بيابانكي( ۶۷۳_۶۵۹) معروف به علاءالدوله سمناني، از اكابر عرفا و شعرا و مشايخ صوفيه مي‌باشد و از بعضي كلماتش، تشيع او معلوم مي‌شود. وي كه برفتوحات مكيه ابن عربي حاشيه نوشته است و به تعظيم و تكريم ابن عربي پرداخته و به مقام ولايتش معترف است، با وجود اين، عقيده وحدت وجودش را نپذيرفته و آن را سخني ناروا دانسته است و به شدت او را مذمت نموده و گفته است:« اي شيخ! خداوند ازسخن حق شرم نمي‌دارد. اگر تو بشنوي كه كسي مي‌گويد، فضله شيخ، وجود او است، از وي در نمي‌گذري، بلكه بر وي غضب مي‌كني. پس عاقل چگونه روا مي‌دارد كه اين سخن بيهوده را درباره خداوند بزند و اين نسبت ناروا را به او بدهد. از اين سخن توبه كن، آنهم توبه نصوح، تا مگر از اين مهلكه هولناك كه دهريان، طبيعيان، يونيان، و شلمانيان نيز از آن ننگ مي‌دارند، رهايي يابي»<ref>نفحات الانس، ص ۴۸۸ ـ ۴۸۹؛ به نقل از: الهامي، داود، داوريهاي متضاد درباره محي الدين عربي، انتشارات مكتب‌اسلام، چاپ اول، ۱۳۷۹، ص ۱۵۳.</ref>  
۱_ احمدبن محمد بیابانکی(۶۷۳_۶۵۹) معروف به علاءالدوله سمنانی، از اکابر عرفا و شعرا و مشایخ صوفیه می‌باشد و از بعضی کلماتش، تشیع او معلوم می‌شود. وی که برفتوحات مکیه ابن عربی حاشیه نوشته است و به تعظیم و تکریم ابن عربی پرداخته و به مقام ولایتش معترف است، با وجود این، عقیده وحدت وجودش را نپذیرفته و آن را سخنی ناروا دانسته است و به شدت او را مذمت نموده و گفته است: «ای شیخ! خداوند ازسخن حق شرم نمی‌دارد. اگر تو بشنوی که کسی می‌گوید، فضله شیخ، وجود او است، از وی درنمی‌گذری، بلکه بر وی غضب می‌کنی. پس عاقل چگونه روا می‌دارد که این سخن بیهوده را درباره خداوند بزند و این نسبت ناروا را به او بدهد. از این سخن توبه کن، آنهم توبه نصوح، تا مگر از این مهلکه هولناک که دهریان، طبیعیان، یونیان، و شلمانیان نیز از آن ننگ می‌دارند، رهایی یابی»<ref>نفحات الانس، ص ۴۸۸–۴۸۹؛ به نقل از: الهامی، داود، داوریهای متضاد درباره محی الدین عربی، انتشارات مکتب‌اسلام، چاپ اول، ۱۳۷۹، ص ۱۵۳.</ref>


۲. سيد حيدر آملي: عارف فاضل ايراني كه خود از صوفيان و عارفان وحدت وجودي و در اين اصل از پيروان ابن عربي محسوب مي‌شود و كتابي به نام« نص‌ا لنصوص» در شرح نصوص الحكم محيي الدين نوشته است و در ْآثارش از وي تجليل و تكريم كرده‌ و از مشايخ معتبر صوفيه دانسته و در اغلب موارد، آراء و عقايدش را پذيرفته است؛ ولي با وجود اين، عقيده وي را در خصوص ولايت، كه ولايت كليه مطلقه را به عيسي(ع) نسبت داده، او را خاتم ولايت مطلقه دانسته و مهدي(ع) را در اظهار شريعت جدش، به وي نيازمند پنداشته و خود را هم خاتم ولايت مقيده خوانده، نادرست و ناروا تشخيص داده و در مقابل، تاكيدكرده است كه عقل و نقل و كشف، هر سه متفق است كه مقام خاتميت ولايت مطلقه، از آن حضرت علي(ع) و مقام خاتميت ولايت مقيده، از آن مهدي موعود(ع) است و مرتبه محيي‌الدين و امثالش را اين شايستگي نباشد كه با مهدي(ع) مقايسه گردند كه نسبت كمال ايشان به كمال مهدي(ع)، ازنسبت قطره به دريا و ذره به خورشيد هم كمتر است.<ref>آملي، سيد حيدر، جامع الاسرار و منبع الاسرار، ص ۷۷، ۱۷۷، ۱۱۸، ۱۶۳، ۴۴۴، ۴۴۵؛ به نقل از: الهامي، داود، داوريهاي متضاد درباره محيي الدين عربي، ص۱۵۷.</ref> به جهت محدوديت نوشتار به همين مقدار بسنده مي‌شود پيشنهاد مي‌شود منابعي پاياني را درصورت نياز مراجعه فرمائيد.
۲. سید حیدر آملی: عارف فاضل ایرانی که خود از صوفیان و عارفان وحدت وجودی و در این اصل از پیروان ابن عربی محسوب می‌شود و کتابی به نام «نص‌ا لنصوص» در شرح نصوص الحکم محیی الدین نوشته است و درْ آثارش از وی تجلیل و تکریم کرده و از مشایخ معتبر صوفیه دانسته و در اغلب موارد، آراء و عقایدش را پذیرفته است؛ ولی با وجود این، عقیده وی را در خصوص ولایت، که ولایت کلیه مطلقه را به عیسی(ع) نسبت داده، او را خاتم ولایت مطلقه دانسته و مهدی(ع) را در اظهار شریعت جدش، به وی نیازمند پنداشته و خود را هم خاتم ولایت مقیده خوانده، نادرست و ناروا تشخیص داده و در مقابل، تاکیدکرده است که عقل و نقل و کشف، هر سه متفق است که مقام خاتمیت ولایت مطلقه، از آن حضرت علی(ع) و مقام خاتمیت ولایت مقیده، از آن مهدی موعود(ع) است و مرتبه محیی‌الدین و امثالش را این شایستگی نباشد که با مهدی(ع) مقایسه گردند که نسبت کمال ایشان به کمال مهدی(ع)، ازنسبت قطره به دریا و ذره به خورشید هم کمتر است.<ref>آملی، سید حیدر، جامع الاسرار و منبع الاسرار، ص ۷۷، ۱۷۷، ۱۱۸، ۱۶۳، ۴۴۴، ۴۴۵؛ به نقل از: الهامی، داود، داوریهای متضاد درباره محیی الدین عربی، ص۱۵۷.</ref> به جهت محدودیت نوشتار به همین مقدار بسنده می‌شود پیشنهاد می‌شود منابعی پایانی را درصورت نیاز مراجعه فرمائید.


== محور دوم: موافقان ابن عربی ==
== محور دوم: موافقان ابن عربی ==
۱_ شهاب‌ا لدين، عمربن سهرودي شافعي: وي شيخ مشايخ صوفيه بغداد، و موسس فرقه سهرورديه و مرشد شيخ اجل سعدي شيرازي است و هم عصر ابن عربي بوده است. گويند اين دو صوفي (سهروردي و ابن عربي) سرشناس در بغداد، به روايتي در مكه، در سال ۶۰۸ با يكديگر ملاقات و اجتماع كرده‌اند و پس از گفتگوي كوتاه از هم جدا گشتند. وقتي از سهروردي در خصوص ابن عربي پرسيدند او گفت: ابن عربي «بحرحقائق» و به روايتي «درياي بي‌كران» است و چون از ابن عربي درباره وي سوال كردند پاسخ داد او عبدي صالح و به روايت ديگر گفت: از سرتا پا مملو از سنت است.<ref>الهامي، داود، داوريهاي متضاد درباره محيي الدين عربي، ص ۱۴۴.</ref>  
۱_ شهاب‌ا لدین، عمربن سهرودی شافعی: وی شیخ مشایخ صوفیه بغداد، و مؤسس فرقه سهروردیه و مرشد شیخ اجل سعدی شیرازی است و هم عصر ابن عربی بوده است. گویند این دو صوفی (سهروردی و ابن عربی) سرشناس در بغداد، به روایتی در مکه، در سال ۶۰۸ با یکدیگر ملاقات و اجتماع کرده‌اند و پس از گفتگوی کوتاه از هم جدا گشتند. وقتی از سهروردی در خصوص ابن عربی پرسیدند او گفت: ابن عربی «بحرحقائق» و به روایتی «دریای بی‌کران» است و چون از ابن عربی درباره وی سؤال کردند پاسخ داد او عبدی صالح و به روایت دیگر گفت: از سرتا پا مملو از سنت است.<ref>الهامی، داود، داوریهای متضاد درباره محیی الدین عربی، ص ۱۴۴.</ref>


۲_ در عالم تشيع، غالبا او را از محبين اهل بيت و شيعه خالص دانسته‌اند كه همانطور كه شيخ بهايي در اربعين گويد چون در محيطي سكونت داشته كه سالها تحت تسلط بني‌اميه و مركز خلافت آنها بوده، مجبور به تقيه شده است. قاضي نورالله شوشتري در مجالس المؤمنين به تفصيل اثبات تشيع وي كرده و از او در مقابل اعتراضات شيخ علاءالدوله سمناني دفاع مي‌كند.<ref>دايره‌المعارف تشيع، ذيل واژه ابن عربي، تهران، نشر شهيد سعيد محبي، چاپ اول، ۱۳۸۰، ص ۳۴۸.</ref>  
۲_ در عالم تشیع، غالباً او را از محبین اهل بیت و شیعه خالص دانسته‌اند که همان‌طور که شیخ بهایی در اربعین گوید چون در محیطی سکونت داشته که سالها تحت تسلط بنی‌امیه و مرکز خلافت آنها بوده، مجبور به تقیه شده است. قاضی نورالله شوشتری در مجالس المؤمنین به تفصیل اثبات تشیع وی کرده و از او در مقابل اعتراضات شیخ علاءالدوله سمنانی دفاع می‌کند.<ref>دایرةالمعارف تشیع، ذیل واژه ابن عربی، تهران، نشر شهید سعید محبی، چاپ اول، ۱۳۸۰، ص ۳۴۸.</ref>


از آنچه ذكر كرديم روشن شد كه علت اصلي مدح و ذم‌ها برمي‌گردد به اختلافي كه در فهم انديشه‌هاي ابن عربي وجود دارد كه برخي، از آثار ابن عربي، حتي كفر و الحاد برداشت كرده‌اند و برخي، آثار او را پيچيده و ارزشمند دانسته‌اند. البته همانطور كه از آقاي يثربي نقل كرديم، اين تكفير و رد و انكارها، بيش از شخص ابن عربي، به تعاليم و اصول عرفان، مربوط است. آقاي آشتياني درباره برخورد نامطلوب با عرفان مي‌نويسد: آنچه علماء عامه و خاصه در مقام رد بر افكار فلسفي و عرفاني نوشته‌اند، مملو از خرافات، اوهام و حاكي از وسعت جهل آنهاست.<ref>آشتياني، سيد جلال الدين، كيهان انديشه، ختم ولايت در انديشه ابن عربي، ش۲۶، ص۱۰۳.</ref>  
از آنچه ذکر کردیم روشن شد که علت اصلی مدح و ذم‌ها برمی‌گردد به اختلافی که در فهم اندیشه‌های ابن عربی وجود دارد که برخی، از آثار ابن عربی، حتی کفر و الحاد برداشت کرده‌اند و برخی، آثار او را پیچیده و ارزشمند دانسته‌اند. البته همان‌طور که از آقای یثربی نقل کردیم، این تکفیر و رد و انکارها، بیش از شخص ابن عربی، به تعالیم و اصول عرفان، مربوط است. آقای آشتیانی درباره برخورد نامطلوب با عرفان می‌نویسد: آنچه علماء عامه و خاصه در مقام رد بر افکار فلسفی و عرفانی نوشته‌اند، مملو از خرافات، اوهام و حاکی از وسعت جهل آنهاست.<ref>آشتیانی، سید جلال الدین، کیهان اندیشه، ختم ولایت در اندیشه ابن عربی، ش۲۶، ص۱۰۳.</ref>


در پايان ديدگاه مرحوم امام خميني(ره) درباره ابن عربي و چگونگي برخورد با عرفان را يادآور مي‌شويم:
در پایان دیدگاه مرحوم امام خمینی (ره) درباره ابن عربی و چگونگی برخورد با عرفان را یادآور می‌شویم:


امام خميني درنامه‌شان به گورباچف مي‌نويسد:« ديگر شما را خسته نمي‌كنم و از كتب عرفاء، بخصوص محيي‌الدين ابن عربي نام نمي‌برم، كه اگر خواستيد از مباحث اين بزرگ‌ مرد مطلع گرديد، تني چند از خبرگان تيز هوش خود را كه در اينگونه مسايل قوياً دست دارند، راهي قم گردانيد، تا پس ازچند سالي با توكل به خدا، از عمق لطيف باريكتر از موي منازل معرفت آگاه گردند»<ref>نامه امام به گورباچف ۱۱/۱۰/۶۷ به نقل از: صاحب اختياري، بهروز، كيهان انديشه، مقاله ابن عربي و عرفان نظري، ش ۲۴، ص ۱۱۹.</ref>  
امام خمینی درنامه‌شان به گورباچف می‌نویسد: «دیگر شما را خسته نمی‌کنم و از کتب عرفاء، بخصوص محیی‌الدین ابن عربی نام نمی‌برم، که اگر خواستید از مباحث این بزرگ‌مرد مطلع گردید، تنی چند از خبرگان تیزهوش خود را که در اینگونه مسایل قویاً دست دارند، راهی قم گردانید، تا پس ازچند سالی با توکل به خدا، از عمق لطیف باریکتر از موی منازل معرفت آگاه گردند»<ref>نامه امام به گورباچف ۱۱/۱۰/۶۷ به نقل از: صاحب اختیاری، بهروز، کیهان اندیشه، مقاله ابن عربی و عرفان نظری، ش ۲۴، ص ۱۱۹.</ref>


همچنين ايشان درباره چگونگي برخورد با عرفا و عرفان مي‌فرمايند:  
همچنین ایشان درباره چگونگی برخورد با عرفا و عرفان می‌فرمایند:


«من و تو اهلش نيستيم، ولي خوب است منكر هم نشويم... مثلاً تا شنيدي فلان عارف چيزي گفت كه به سليقه شما درست نمي‌آيد و با ذائقه شما گوارا نيست، عمل به باطل و خيال مكن؛ شايد آن مطلب منشأيی داشته باشد از كتاب و سنت وعقل و شما به آن برنخورده باشيد»<ref>موسوي خميني، سيد روح الله، چهل حديث، نشرآثار امام، ۱۳۷۸، ص ۱۳.</ref> و نيز توصيه مي‌كنند« من، ترا اي برادر عزيز، سفارش مي‌كنم كه به اين عارفان و حكيمان كه از شيعيان خالص علي‌بن‌ابيطالب و اولاد معصوم او هستند و در راه آنان قدم برمي‌دارند و به ولايت و دوستي آنان متمسك‌اند، گمان بد مبر و مبادا كه درباره آنان سخن ناپسند بزني و به آنچه درباره آنان گفته شده گوش فرا دهي»<ref>موسوي خميني، سيد روح الله، مصباح الهدايه ال الخلافه، والولايه، ترجمه احمد فهري، نشر پيام آزادي، ۱۳۶۰، ص ۷۳.</ref>  
«من و تو اهلش نیستیم، ولی خوب است منکر هم نشویم… مثلاً تا شنیدی فلان عارف چیزی گفت که به سلیقه شما درست نمی‌آید و با ذائقه شما گوارا نیست، عمل به باطل و خیال مکن؛ شاید آن مطلب منشأیی داشته باشد از کتاب و سنت وعقل و شما به آن برنخورده باشید»<ref>موسوی خمینی، سید روح‌الله، چهل حدیث، نشرآثار امام، ۱۳۷۸، ص ۱۳.</ref> و نیز توصیه می‌کنند «من، ترا ای برادر عزیز، سفارش می‌کنم که به این عارفان و حکیمان که از شیعیان خالص علی‌بن‌ابیطالب و اولاد معصوم او هستند و در راه آنان قدم برمی‌دارند و به ولایت و دوستی آنان متمسک‌اند، گمان بد مبر و مبادا که درباره آنان سخن ناپسند بزنی و به آنچه درباره آنان گفته شده گوش فرا دهی»<ref>موسوی خمینی، سید روح‌الله، مصباح الهدایه ال الخلافه، والولایه، ترجمه احمد فهری، نشر پیام آزادی، ۱۳۶۰، ص ۷۳.</ref>


هر چند دراين باره مي‌توان بسيار سخن گفت، ولي روشن شدكه مسأله مورد اختلاف، انديشه‌ها و آثار ابن عربي است كه امام خميني رضوان الله عليه با تائيد عرفان و عرفان ابن عربي، ما را به برخورد دقيق با علومي همچون عرفان، فرا مي‌خواند، تا انسان ازحق دور و يا با آن در ستيز قرار نگيرد.
هر چند دراین باره می‌توان بسیار سخن گفت، ولی روشن شدکه مسئله مورد اختلاف، اندیشه‌ها و آثار ابن عربی است که امام خمینی رضوان الله علیه با تأیید عرفان و عرفان ابن عربی، ما را به برخورد دقیق با علومی همچون عرفان، فرا می‌خواند، تا انسان ازحق دور یا با آن در ستیز قرار نگیرد.


== مطالعه بيشتر ==
== مطالعه بیشتر ==
 
* جستجو در عرفان اسلامی، داوود الهامی، انتشارات مکتب‌اسلام.
* جستجو در عرفان اسلامي، داوود الهامي، انتشارات مكتب‌اسلام.
* کیهان اندیشه، ش ۳۴، مقاله شارحان مکتب ابن عربی، علی صفایی.
 
* کیهان اندیشه، وحدت وجود در عرفان اسلامی، رحیم‌نژاد سلیم.
* كيهان انديشه، ش ۳۴، مقاله شارحان مكتب ابن عربي، علي صفايي.
* محیی ا لدین بن عربی، محسنی جهانگیری، انتشارات دانشگاه تهران.
* كيهان انديشه، وحدت وجود در عرفان اسلامي، رحيم‌نژاد سليم.
* داوریهای متضاد درباره محیی ا لدین عربی، داود الهامی، انتشارات مکتب اسلام.
* محيي ا لدين بن عربي، محسني جهانگيري، انتشارات دانشگاه تهران.
* داوريهاي متضاد درباره محيي ا لدين عربي، داود الهامي، انتشارات مكتب اسلام.


== منابع ==
== منابع ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}
{{شاخه
{{شاخه
  | شاخه اصلی =عرفان  
  | شاخه اصلی =عرفان
  | شاخه فرعی۱ =  
  | شاخه فرعی۱ =
  | شاخه فرعی۲ =  
  | شاخه فرعی۲ =
  | شاخه فرعی۳ =  
  | شاخه فرعی۳ =
}}
}}


{{تکمیل مقاله
{{تکمیل مقاله
  | شناسه =  
  | شناسه =
  | تیترها =  
  | تیترها =
  | ویرایش =  
  | ویرایش =
  | لینک‌دهی =  
  | لینک‌دهی =
  | ناوبری =  
  | ناوبری =
  | نمایه =  
  | نمایه =
  | تغییر مسیر =  
  | تغییر مسیر =
  | ارجاعات =  
  | ارجاعات =
  | بازبینی =  
  | بازبینی =
  | تکمیل =  
  | تکمیل =
  | اولویت =  
  | اولویت =
  | کیفیت =  
  | کیفیت =
}}
}}
{{پایان متن}}
{{پایان متن}}

نسخهٔ ‏۱۱ فوریهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۹:۲۶

سؤال

موافقان و مخالفان ابن عربی را نام ببرید؟

دیدگاه‌های مختلف درباره ابن عربی، در دو محور ارائه مییشود، تا روشن گردد، چرا برخی او را از اکابر اسلام و برخی او را کافر برشمرده‌اند.

محوراول: مخالفان ابن عربی

۱_ احمدبن محمد بیابانکی(۶۷۳_۶۵۹) معروف به علاءالدوله سمنانی، از اکابر عرفا و شعرا و مشایخ صوفیه می‌باشد و از بعضی کلماتش، تشیع او معلوم می‌شود. وی که برفتوحات مکیه ابن عربی حاشیه نوشته است و به تعظیم و تکریم ابن عربی پرداخته و به مقام ولایتش معترف است، با وجود این، عقیده وحدت وجودش را نپذیرفته و آن را سخنی ناروا دانسته است و به شدت او را مذمت نموده و گفته است: «ای شیخ! خداوند ازسخن حق شرم نمی‌دارد. اگر تو بشنوی که کسی می‌گوید، فضله شیخ، وجود او است، از وی درنمی‌گذری، بلکه بر وی غضب می‌کنی. پس عاقل چگونه روا می‌دارد که این سخن بیهوده را درباره خداوند بزند و این نسبت ناروا را به او بدهد. از این سخن توبه کن، آنهم توبه نصوح، تا مگر از این مهلکه هولناک که دهریان، طبیعیان، یونیان، و شلمانیان نیز از آن ننگ می‌دارند، رهایی یابی»[۱]

۲. سید حیدر آملی: عارف فاضل ایرانی که خود از صوفیان و عارفان وحدت وجودی و در این اصل از پیروان ابن عربی محسوب می‌شود و کتابی به نام «نص‌ا لنصوص» در شرح نصوص الحکم محیی الدین نوشته است و درْ آثارش از وی تجلیل و تکریم کرده و از مشایخ معتبر صوفیه دانسته و در اغلب موارد، آراء و عقایدش را پذیرفته است؛ ولی با وجود این، عقیده وی را در خصوص ولایت، که ولایت کلیه مطلقه را به عیسی(ع) نسبت داده، او را خاتم ولایت مطلقه دانسته و مهدی(ع) را در اظهار شریعت جدش، به وی نیازمند پنداشته و خود را هم خاتم ولایت مقیده خوانده، نادرست و ناروا تشخیص داده و در مقابل، تاکیدکرده است که عقل و نقل و کشف، هر سه متفق است که مقام خاتمیت ولایت مطلقه، از آن حضرت علی(ع) و مقام خاتمیت ولایت مقیده، از آن مهدی موعود(ع) است و مرتبه محیی‌الدین و امثالش را این شایستگی نباشد که با مهدی(ع) مقایسه گردند که نسبت کمال ایشان به کمال مهدی(ع)، ازنسبت قطره به دریا و ذره به خورشید هم کمتر است.[۲] به جهت محدودیت نوشتار به همین مقدار بسنده می‌شود پیشنهاد می‌شود منابعی پایانی را درصورت نیاز مراجعه فرمائید.

محور دوم: موافقان ابن عربی

۱_ شهاب‌ا لدین، عمربن سهرودی شافعی: وی شیخ مشایخ صوفیه بغداد، و مؤسس فرقه سهروردیه و مرشد شیخ اجل سعدی شیرازی است و هم عصر ابن عربی بوده است. گویند این دو صوفی (سهروردی و ابن عربی) سرشناس در بغداد، به روایتی در مکه، در سال ۶۰۸ با یکدیگر ملاقات و اجتماع کرده‌اند و پس از گفتگوی کوتاه از هم جدا گشتند. وقتی از سهروردی در خصوص ابن عربی پرسیدند او گفت: ابن عربی «بحرحقائق» و به روایتی «دریای بی‌کران» است و چون از ابن عربی درباره وی سؤال کردند پاسخ داد او عبدی صالح و به روایت دیگر گفت: از سرتا پا مملو از سنت است.[۳]

۲_ در عالم تشیع، غالباً او را از محبین اهل بیت و شیعه خالص دانسته‌اند که همان‌طور که شیخ بهایی در اربعین گوید چون در محیطی سکونت داشته که سالها تحت تسلط بنی‌امیه و مرکز خلافت آنها بوده، مجبور به تقیه شده است. قاضی نورالله شوشتری در مجالس المؤمنین به تفصیل اثبات تشیع وی کرده و از او در مقابل اعتراضات شیخ علاءالدوله سمنانی دفاع می‌کند.[۴]

از آنچه ذکر کردیم روشن شد که علت اصلی مدح و ذم‌ها برمی‌گردد به اختلافی که در فهم اندیشه‌های ابن عربی وجود دارد که برخی، از آثار ابن عربی، حتی کفر و الحاد برداشت کرده‌اند و برخی، آثار او را پیچیده و ارزشمند دانسته‌اند. البته همان‌طور که از آقای یثربی نقل کردیم، این تکفیر و رد و انکارها، بیش از شخص ابن عربی، به تعالیم و اصول عرفان، مربوط است. آقای آشتیانی درباره برخورد نامطلوب با عرفان می‌نویسد: آنچه علماء عامه و خاصه در مقام رد بر افکار فلسفی و عرفانی نوشته‌اند، مملو از خرافات، اوهام و حاکی از وسعت جهل آنهاست.[۵]

در پایان دیدگاه مرحوم امام خمینی (ره) درباره ابن عربی و چگونگی برخورد با عرفان را یادآور می‌شویم:

امام خمینی درنامه‌شان به گورباچف می‌نویسد: «دیگر شما را خسته نمی‌کنم و از کتب عرفاء، بخصوص محیی‌الدین ابن عربی نام نمی‌برم، که اگر خواستید از مباحث این بزرگ‌مرد مطلع گردید، تنی چند از خبرگان تیزهوش خود را که در اینگونه مسایل قویاً دست دارند، راهی قم گردانید، تا پس ازچند سالی با توکل به خدا، از عمق لطیف باریکتر از موی منازل معرفت آگاه گردند»[۶]

همچنین ایشان درباره چگونگی برخورد با عرفا و عرفان می‌فرمایند:

«من و تو اهلش نیستیم، ولی خوب است منکر هم نشویم… مثلاً تا شنیدی فلان عارف چیزی گفت که به سلیقه شما درست نمی‌آید و با ذائقه شما گوارا نیست، عمل به باطل و خیال مکن؛ شاید آن مطلب منشأیی داشته باشد از کتاب و سنت وعقل و شما به آن برنخورده باشید»[۷] و نیز توصیه می‌کنند «من، ترا ای برادر عزیز، سفارش می‌کنم که به این عارفان و حکیمان که از شیعیان خالص علی‌بن‌ابیطالب و اولاد معصوم او هستند و در راه آنان قدم برمی‌دارند و به ولایت و دوستی آنان متمسک‌اند، گمان بد مبر و مبادا که درباره آنان سخن ناپسند بزنی و به آنچه درباره آنان گفته شده گوش فرا دهی»[۸]

هر چند دراین باره می‌توان بسیار سخن گفت، ولی روشن شدکه مسئله مورد اختلاف، اندیشه‌ها و آثار ابن عربی است که امام خمینی رضوان الله علیه با تأیید عرفان و عرفان ابن عربی، ما را به برخورد دقیق با علومی همچون عرفان، فرا می‌خواند، تا انسان ازحق دور یا با آن در ستیز قرار نگیرد.

مطالعه بیشتر

  • جستجو در عرفان اسلامی، داوود الهامی، انتشارات مکتب‌اسلام.
  • کیهان اندیشه، ش ۳۴، مقاله شارحان مکتب ابن عربی، علی صفایی.
  • کیهان اندیشه، وحدت وجود در عرفان اسلامی، رحیم‌نژاد سلیم.
  • محیی ا لدین بن عربی، محسنی جهانگیری، انتشارات دانشگاه تهران.
  • داوریهای متضاد درباره محیی ا لدین عربی، داود الهامی، انتشارات مکتب اسلام.

منابع

  1. نفحات الانس، ص ۴۸۸–۴۸۹؛ به نقل از: الهامی، داود، داوریهای متضاد درباره محی الدین عربی، انتشارات مکتب‌اسلام، چاپ اول، ۱۳۷۹، ص ۱۵۳.
  2. آملی، سید حیدر، جامع الاسرار و منبع الاسرار، ص ۷۷، ۱۷۷، ۱۱۸، ۱۶۳، ۴۴۴، ۴۴۵؛ به نقل از: الهامی، داود، داوریهای متضاد درباره محیی الدین عربی، ص۱۵۷.
  3. الهامی، داود، داوریهای متضاد درباره محیی الدین عربی، ص ۱۴۴.
  4. دایرةالمعارف تشیع، ذیل واژه ابن عربی، تهران، نشر شهید سعید محبی، چاپ اول، ۱۳۸۰، ص ۳۴۸.
  5. آشتیانی، سید جلال الدین، کیهان اندیشه، ختم ولایت در اندیشه ابن عربی، ش۲۶، ص۱۰۳.
  6. نامه امام به گورباچف ۱۱/۱۰/۶۷ به نقل از: صاحب اختیاری، بهروز، کیهان اندیشه، مقاله ابن عربی و عرفان نظری، ش ۲۴، ص ۱۱۹.
  7. موسوی خمینی، سید روح‌الله، چهل حدیث، نشرآثار امام، ۱۳۷۸، ص ۱۳.
  8. موسوی خمینی، سید روح‌الله، مصباح الهدایه ال الخلافه، والولایه، ترجمه احمد فهری، نشر پیام آزادی، ۱۳۶۰، ص ۷۳.