صمد: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{در دست ویرایش|کاربر=Mafkalam }}
{{شروع متن}}
{{شروع متن}}
{{سوال}}
{{سوال}}
خط ۸: خط ۷:
{{درگاه|واژه‌ها}}
{{درگاه|واژه‌ها}}


صفت الهی صمد در لغت، روایات و تفاسیر دارای معانی مختلفی است که در واقع برگشت همه آنها به یک حقیقت است و آن بزرگ و آقایی است که بی‌نیاز از هر چیز می‌باشد و همه نیازمند به او هستند.  
صفت الهی "صمد" در لغت، روایات و تفاسیر دارای معانی مختلفی است که در واقع برگشت همه آنها به یک حقیقت است و آن بزرگ و آقایی است که بی‌نیاز از هر چیز می‌باشد و همه نیازمند به او هستند.  


== معانی صمد ==
== معانی صمد ==
خط ۵۷: خط ۵۶:
}}
}}
{{تکمیل مقاله
{{تکمیل مقاله
  | شناسه =  
  | شناسه = شد
  | تیترها =  
  | تیترها = شد
  | ویرایش =  
  | ویرایش = شد
  | لینک‌دهی =  
  | لینک‌دهی = شد
  | ناوبری =  
  | ناوبری =  
  | نمایه =  
  | نمایه =  

نسخهٔ ‏۲۳ ژانویهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۲۰

سؤال

معنی صفت الهی "صمد" چیست؟


درگاه‌ها
واژه-ها.png


صفت الهی "صمد" در لغت، روایات و تفاسیر دارای معانی مختلفی است که در واقع برگشت همه آنها به یک حقیقت است و آن بزرگ و آقایی است که بی‌نیاز از هر چیز می‌باشد و همه نیازمند به او هستند.

معانی صمد

براى واژه "صمد" در لغت، روایات و تفاسیر معانى زیادى ذکر شده است که عبارت است از:

الف) راغب اصفهانی(متوفی 502ق) در کتاب مفردات الفاظ القرآن خویش می‌نویسد: "صمد" به معناى آقا و بزرگى است که براى انجام کارها به سوى او می‌روند و بعضى گفته‏‌اند: صمد به معناى چیزى است که تو خالى نیست، بلکه پر است.[۱]

ب) امام حسین(ع) در حدیثى براى "صمد" پنج معنا بیان فرموده است:

  • صمد، کسى است که در منتهاى سیادت و آقایى است.
  • صمد، ذاتى است دائم، ازلى و جاودانى.
  • صمد، وجودى است که جوف ندارد. به معناى هر چیز تو پرى است که درونش خالى نباشد.
  • صمد، کسى است که نمى‏‌خورد و نمى‌آشامد.
  • صمد، کسى است که نمی‌خوابد.[۲]

ج) در روایت دیگرى آمده است، صمد کسى است که قائم به نفس و بى‌نیاز از غیر است.[۳]

د) از امام على بن الحسین(ع) نقل شده است: صمد کسى است که شریک ندارد، و حفظ چیزى براى او مشکل نیست، و چیزى از او مخفى نمی‌‏ماند.[۴]

و) امام حسين(ع) در پاسخ به نامه مردم بصره كه از معناى «صمد» پرسيده بودند، براى آنان نوشت:

«به نام خداوند رحمان و رحيم. اما بعد! بدون علم و دانش در قرآن فرو نرويد، و در آن مجادله نكنيد، و ندانسته درباره آن سخن نگوئيد كه من از جدم رسول خدا (ص) شنيدم می‌فرمود: هر كس درباره قرآن ندانسته سخن گويد جايگاه خود را در آتش برگزيند، و خداى سبحان و متعال، صمد را در قرآن تفسير كرده و فرموده: خدا يگانه است، خدا صمد است، سپس آن را شرح داده كه نه زاده و نه زاده شده، كفو و همتا و همانندى ندارد. نه چيزى مانند فرزند و امثال آن، از اشياء ثقيل و سنگين،- كه از مخلوقات بيرون می‌‏آيد- از او بيرون آمده، و نه چيزى از اشياء لطيف و غير سنگين مثل نفس و جان. از چرت و پينه‏گى، خواب و وهم، غم و اندوه، خنده و گريه، بيم و اميد، تمايل و بيزارى، گرسنگى و سيرى، منزّه و مبرّاست. او برتر از آن است كه اشياء لطيف و خشن از او بيرون آيد، نه زاده شده و نه از چيزى به وجود آمده، يا از آن خارج شده- آنگونه كه اشياء جرم دار از عناصر خود بيرون می‌‏آيند، يا جنبندگان و نباتات از زمين می‌رويند و زاده می‌شوند، يا آب از چشمه‌‏ساران و ميوه از درختان ظهور می‌‏يابند- همانگونه كه از سنخ اشياء لطيفه هم نيست، اشيائى كه به مراكز خود وابسته‏‌اند، مانند: ديدن كه از چشم است و شنيدن كه از گوش، و بوئيدن كه از بينى و چشيدن از دهان و سخن گفتن از زبان و معرفت و شناخت از قلب و آتش از سنگ. نه، هيچ‏يك از اينها را همانند نيست، بلكه اوست خداى يگانه بى‏‌همتاى صمد، كه نه از چيزى است، و نه در چيزى، و نه بر چيزى، پديدآورنده و مخترع اشياء است، و خالق و ايجادكننده آنها به دست قدرت خود، هر چه را با مشيت و خواست خود براى نابودى آفريده در هم نوردد. و هر چه را به علم خود براى بقاء و بودن آفريده باقى نگه می‌دارد. اين است آن خداى يگانه صمد كه نه زاده و نه زاده شده، همتا و همانند و همطراز ندارد.[۵]»

شیخ كلينى (ره) مي‌فرمايد معناى صحيح صمد همين است نه آنچه مشبّهه معتقد هستند كه معناى صمد توپر است كه جوف ندارد و در او شائبه نقص نباشد؛ زيرا معناى توپرى صفت جسم سخت است مانند سنگ و آهن و ساحت كبريائى منزه از صفت جسم است.[۶]

به هر حال راجع بمعناى كلمه صمد كه صفت كبريائى است و در سوره اخلاص آمده است دو دسته روايات وارد شده است:

  • يكى رواياتى كه صمد را به معناى مورد توجه و نياز تفسير نموده يعنى حق تعالى غنى بالذات و بی‌نياز است و همه موجودات به او نيازمند هستند و در حوائج خود به او متوجه خواهند بود.
  • دسته دوم رواياتى كه صمد را بمعناى توپر و محكم تفسير نموده در مقابل مخلوق كه اجوف و ميان تهى و وجود آن عاريتى است و در صورتى كه معناى صمد توخالى و اجوف نباشد يعنى مخلوق نباشد از نظر اينكه در او شائبه نقص و امكان و تزلزل نخواهد بود اين معنا صحيح است بالاخره مفاد صمد بر اين تقدير همان وجوب وجود و بساطت وجود است كه در آن شائبه نقص و امكان نباشد.[۷]

ز. علامه محمدحسین طباطبائی می گوید: معناى این که خدا "صمد" است، این است که هر چیزى در ذات و آثار و صفات محتاج او است و او منتهاى مقاصد است‏. اصل در معناى کلمه "صمد" قصد کردن و یا قصد کردن با اعتماد است. وقتى گفته می‌شود: "صمده، یصمده، صمدا" از باب "نصر، ینصر" معنایش این است که فلانى قصد فلان کس یا فلان چیز را کرد، در حالى که بر او اعتماد کرده بود. بعضى از مفسران این کلمه را- که صفت است- به معانى متعددى تفسیر کرده‌‏اند که برگشت بیشتر آنها به این معنا است: "سید و بزرگى که از هر سو به جانبش قصد می‌کنند تا حوایجشان را برآورد". و چون در آیه مورد بحث مطلق آمده همین معنا را می‌دهد، پس خداى تعالى سید و بزرگى است که تمامى موجودات عالم در تمامى حوایجشان او را قصد می‌کنند.[۸]

نتیجه اینکه با توجه به معناهایی که در روایات برای "صمد" بیان شد، در واقع همه آنها به یک حقیقت بازگشت می‌کند، و آن بزرگ و آقایی است که بی نیاز از هر چیز می‌باشد، و همه نیازمند به او هستند.

جهت مطالعه بیشتر مراجعه شود به:

۱. حسن زاده آملی، حسن، دروس معرفت نفس، ص ۴۵۱؛

۲.حسن زاده آملي، حسن، قرآن، عرفان و برهان از هم جدايي ندارد، فصل ۸؛

۳.صدرالمتالهین شیرازی، محمد ابراهیم ، اسفار، ج۳، ص۶۰.

منابع

  1. راغب اصفهانی،حسين بن محمد بن مفضل، مفردات الفاظ القرآن، ج۱، ص۴۹۲، واژه "صمد"؛
  2. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۳، ص۲۲۳، مؤسسة‌الوفاء، بیروت، ۱۴۰۹ق.
  3. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۳، ص۲۲۳، مؤسسة‌الوفاء، بیروت، ۱۴۰۹ق.
  4. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۳، ص۲۲۳، مؤسسة‌الوفاء، بیروت، ۱۴۰۹ق.
  5. حسینی همدانى‏، محمد، درخشان پرتوى از اصول كافى، قم، چاپخانه علمیه قم، چاپ اول، ۱۳۶۳ش، ج‏۳، ص ۱۸۲.
  6. حسینی همدانى‏، محمد، درخشان پرتوى از اصول كافى، قم، چاپخانه علمیه قم، چاپ اول، ۱۳۶۳ش، ج‏۳، ص ۱۸۲.
  7. حسینی همدانى‏، محمد، درخشان پرتوى از اصول كافى، قم، چاپخانه علمیه قم، چاپ اول، ۱۳۶۳ش، ج‏۳، ص ۱۸۳
  8. طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏۲۰، ص۳۸۸- ۳۸۹، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ ق.