نسبت تشیع و تصوف: تفاوت میان نسخه‌ها

جزبدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' (ع)' به '(ع)')
(۲۸ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{شروع متن}}
{{شروع متن}}
{{سوال}}
{{سوال}}
چرا بسیاری از عارفان شیعه به عنوان صوفی شناخته نمی‌شوند؟
نسبت تشیع با تصوف چیست؟
{{پایان سوال}}
{{پایان سوال}}
{{پاسخ}}
تشیع و تصوف نسبت به بعضی آموزه‌های یکدیگر نزدیکی دارند و در بعضی عقاید، تشیع در رد آن برخاسته است. تشیع جنبه‌های عرفانی و معنوی تصوف را تأیید می‌کند اما برخی عقاید صوفیانه و بعضی اعمال و اعتقادات آن را مانند جدایی از دنیا، اباحه‌گری، وحدت وجود، حلول، اتحاد، قائل شدن به جبر، مدارا با پیروان تمامی ادیان و خانقاه‌نشینی مورد نقد و مذمت قرار می‌دهد. برخی عالمان شیعه، حقیقت تصوف را سلوک باطنی می‌دانند و آن را موافق و عصاره و دین دانسته‌اند و آنان که ملتزم به ظاهر و باطن شرع هستند را تأیید می‌کنند.
== نقد تشیع به تصوف ==
غالب صوفیان سلسل خود را به یکی از امامان شیعه(ع) می‌رسانند، اما کتاب‌های حدیث شیعه از طعن و رد ائمه نسبت به آنان خالی نیست. از جمله رد [[امام علی(ع)]] بر حسن بصری که معـروف است که شیطان را برادر او خواند و او را سامری این امت نامید. همچنین، با آنکه صوفیه [[امام صادق(ع)]] را از خود شمرده‌اند، اما از او نقل شده است که صوفیان را دشمنان اهل بیت خواند و از آنان بیزاری جست. البته صوفیان این روایات را ضعیف دانسته‌اند.
از قدمای علمای شیعه، ابن بابویه در کتاب اعتقادات برخی از صوفیان را اصحاب اباحه، قائل به حلول و از جملۀ غلات دانسته است. [[شیخ مفید]] حلاجیه را از جملۀ ملاحده و زنادیق به شمار آورده است. شیخ طوسی نیز حلاج را در شمار مدعیان دروغین نیابت [[امام زمان (عج)]] دانسته است. طبرسی در الاحتجاج و نصیرالدین طوسی در قواعد العقائد عقاید برخی صوفیان را دربارۀ اتحاد، حلول، اسقاط تکلیف، سماع و رقص مردود شمرده‌اند.<ref>دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱۵، ص۵۹۵۷</ref>
متأخران شیعه، در دوران [[صفویه]] و پس از آن در زمان [[قاجار]]، حملات تندی به صوفیان داشته‌اند. فیض کاشانی در آثارش از صوفیان خرقه‌پوشی که اذکاری از خود می‌بافند، شطح و طامات می‌گویند، از علم و معرفت بی‌خبرند و تفقه در دین را لازم نمی‌دانند و اعمالی خارج از سنت وضع می‌کنند، انتقاد می‌کند. هرچند او خود از تصوف تأثیر گرفته است.<ref>دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱۵، ص۵۹۵۷</ref> برخی عالمان شیعه، اباحى‌گرى و دين‌گريزى، را از اخلاق معمولى اهل خانقاه می‌دانند.<ref>بحران اباحه‌گرى در تصوف، متولی امامی سید محمد حسین، پگاه حوزه، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، </ref>


{{پاسخ}}
'''نقد شهید مطهری'''
براساس روایات کلمه صوفی از کلمات مذموم و ناپسند است. امامان شیعه(ع) اجازه نداده‌اند کسی خود را صوفی بداند مگر از باب تقیه. از این رو هیچ‌یک از علما و بزرگان شیعه نه تنها لقب صوفی را بر خود ننهاده بلکه با پیروی از امامان معصوم(ع) همیشه با اندیشه صوفی‌گری مقابله نموده و ضررهای این اندیشه را به مردم گوشزد کرده‌اند.
 
[[شهید مطهری]] در کنار تأیید عرفا و برخی وجوه تصوف، به نقد برخی عقاید آن می‌پردازد:
 
{{نقل قول|گاهی در مکتب تصوف در همین جهاد با نفس، تن به دنائت و پستی می‌دهند برای اینکه نفس را رام و ذلیل کرده، از فرمان دادن باز دارند. مثلًا شخصی در جایی می‌تواند از حیثیت خودش دفاع کند، ولی دفاع نمی‌کند. چیزی که ما اسمش را «عزت مؤمن» می‌گذاریم، در بعضی از مکتب‌های تصوف معنی ندارد.
<ref>مجموعه آثار، مطهری، مرتضی، ج۲۳، ص۲۳۷</ref>}}


==ریشه تصوف==
یا در رد افکار [[ملامتیه]] اعتقاد دارد که اسلام می‌گوید عِرض مؤمن اهمیت دارد. مؤمن حق ندارد کاری کند که شرف و احترام خود را در میان مردم بریزد. اسلام مخالف ریاکاری است اما تظاهر به بدی را هم نکوهش می‌کند و آن را دروغ عملی می‌داند. شهید مطهری مراحل جهاد با نفس و خودخواهی در تصوف را آنجا که به مرحله افراط برسد نمی‌پذیرد و معتقد است اسلام آن را تأیید نمی‌کند.<ref>مجموعه آثار، مطهری، مرتضی، ج۲۳، ص۲۳۵</ref>
پدیده تصوّف از ادیان و ملل دیگر مانند بودایی، مسیحیت و حکمای یونان به خصوص افکار و اندیشه‌های فلوطین که از فیلسوفان نوافلاطونی است وارد جامعه اسلامی شده<ref>کیانی‌نژاد، سیر عرفان در اسلام، ص ۵۵، تهران، اشراقی، ۱۳۶۶ ش.</ref> و هیچ رابطه‌ای با دین مقدس اسلام ندارد. پس از اسلام اولین کسی که خود را صوفی معرفی نمود، ابوهاشم کوفی است که از طرف ائمه اهل بیت به شدّت مردود دانسته شده است. در روایتی امام صادق(ع) فرمود: «ابوهاشم کوفی جداً فاسد العقیده است او همان کسی است که از روی بدعت مذهبی اختراع کرد؛ که به آن تصوف گفته می‌شود؛ و آن را فرارگاه عقیده خبیث خویش ساخت».<ref>شیخ حر عاملی، الاثنی عشریه، ص ۳۳، قم، دارالکتب العلمیه، بیتا.</ref>


==نظر ائمه در مورد صوفیان==
== نزدیکی تشیع و تصوف ==
در روایت دیگر چنین آمده است: مردی به امام صادق(ع) عرض کرد در این زمان قومی پیدا شده‌اند که به آنها «صوفی» می‌گویند. درباره آنها چه می‌گویید؟ امام در پاسخ فرمود: آن‌ها «صوفی‌ها» دشمنان ما هستند پس هر کس به آنان میل کند از آنان است و با آنان محشور خواهد شد و به زودی کسانی پیدا می‌شوند که ادعای محبت ما را می‌کنند و به ایشان نیز تمایل نشان می‌دهند و خود را به ایشان تشبیه نموده و لقب آنان را برخود می‌گذارند و گفتارشان را تأویل می‌کنند. بدان که هر کس به ایشان تمایل نشان دهد از ما نیست و ما از او بیزاریم و هر کس آنان را رد کند مانند کسی است که در حضور پیامبر اسلام(ص) با کفار جهاد کرده است.<ref> شیخ حر عاملی، الاثنی عشریه، ص ۳۳، قم، دارالکتب العلمیه، بیتا.</ref> از این روایت استفاده می‌شود که تا زمان امام صادق(ع) صوفی نبوده و از آن به بعد پیدا شده است و مطلب قابل توجه اینکه حضرت به شیعیان اخطار می‌دهد که مبادا فریب کسانی را بخورند که دم از محبت ما می‌زند و لکن نام «صوفی» را بر خود می‌گذارند.
از سدۀ هفتم قمری برخی از عالمان شیعه با تلفیق اندیشه‌های صوفیانه و الاهیات و فلسفۀ شیعی، در پی‌ریزی عرفان شیعی کوشیدند. اولین کوشش برای پایه‌گذاری عرفان شیعی در میان علمای امامیه از سوی ابن میثم بحرانی صورت گرفت. گفته‌اند که شرح نهج‌البلاغۀ او مشتمل بر حکمت عملی، کلام و تصوف است. شهید اول، صوفیانِ مشغول عبادت و مقید به شریعت را تأیید کرده است. از برجسته‌ترین نمایندگان شیعۀ امامیه در پیوند تصوف و تشیع، [[سید حیدر آملی]] است که در [[جامع الاسرار و منبع الانوار|جامع الاسرار]] خود به وحدت تصوف و تشیع قائل شده است. وی با تأکید بر آنکه صوفیان حقیقی پیروان امامت بوده‌اند، نقش مهمی در آشتی دادن تفکرات شیعی با آراء صوفیانه داشت.


در روایتی دیگر از امام رضا(ع) چنین آمده است که شخصی از امام راجع به صوفیه سؤال می‌کند، امام در جواب می‌گوید: «کسی قائل به تصوّف نمی‌شود مگر از روی خدعه و نیرنگ و جهالت یا حماقت ولیکن اگر کسی از روی تقیّه خود را صوفی بنامد تا از شر آنها در امان باشد بر او گناهی نیست به شرط اینکه بر چیزی از عقاید باطل‌شان قائل نگردد.»<ref> شیخ حر عاملی، الاثنی عشریه، ص ۳۳، قم، دارالکتب العلمیه، بیتا.</ref> این روایت صراحت دارد در اینکه کسی حق ندارد خود را صوفی بنامد مگر در حالت اضطرار و از باب تقیّه.  
علامه مجلسی با اصل تصوف مخالف نبود و میان کسانی چون [[ابن طاووس]]، [[ابن فهد حلی]]، [[شهید ثانی]] و [[شیخ صفی‌الدین اردبیلی]] که به تصوف شهرت داشتند، و صوفیانی که به زعم او در دین بدعت آوردند و با امامان(ع) به معارضه پرداختند، تفاوت قائل بود و گروه اول را بر طریق حق می‌دانست. عالمانی از جمله شیخ بهایی، به رغم انتقاد از برخی جنبه‌های تصوف، به دیدگاه‌های صوفیان بسیار نزدیک شدند. قاضی نورالله شوشتری نیز کوشید تا میان عارفان و فلاسفه توافق به وجود آورد. از جملۀ عالمان شیعی که بر مشایخ تصوف عصر خود انتقاد داشتند، اما با عنصر اصلی تصوف موافق، و حتى خود از گروندگان به عرفان بودند، می‌توان به ملاصدرا و شاگردان و دامادان او، عبدالرزاق لاهیجی و فیض کاشانی اشاره کرد.


واژه «صوفی» از واژه‌های مذموم و ناپسند است که بیانگر ضدیّت و تعارض با اسلام دارد؛ و بار منفی آن به گونه‌ای است که به هیچ وجه مورد تأیید ائمه(ع) نبوده است.
برخی علمای شیعه میان صوفیان ملتزم به ظاهر و باطن شرع، و آنان که آداب و تعالیم غیرشرعی دارند، فرق می‌نهند. اینان با آداب خانقاه‌نشینی و سلسله‌های صوفیانه میانه ندارند و از به کار بردن کلمۀ تصوف می‌پرهیزند و از آراء متقدمان صوفیه به عرفان تعبیر می‌کنند.<ref>دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱۵، ص۵۹۵۷</ref>


==برخورد شیعه با تصوف==
احترامی که تشیع و تصوف به تساوی برای امام علی(ع) قائلند، نشان می‏‌دهد که چگونه تشیع و تصوف، در نهایت به یکدیگر می‏‌پیوندند. تصوف دارای شریعت خاص خود نیست، بلکه صرفا طریقت است اما تشیع هم شریعت و هم طریقت دارد. تشیع در جنبه طریقتی خود در بسیاری موارد مانند تصوف است همچنین در جنبه‏‌های شریعتی و کلامی شیعه، پاره‏‌ای عناصر عرفانی به چشم می‏‌خورد که آن را به تصوف نزدیک می‏‌کند.<ref>نسبت تشیع و تصوف، سید حسین نصر، سید هادی رضوی، محمد سوری،                                    بازتاب اندیشه 1386 شماره 85</ref>
بزرگان شیعه نه تنها در طول تاریخ متصوفه نامیده نشده‌اند بلکه در مقابل نفوذ و گسترش اندیشه صوفی‌گری در میان جوامع اسلامی و خصوصاً در میان پیروان مکتب اهل بیت ایستادگی نموده ‌اند. عالمان شیعه ده‌ها کتاب و رساله در نقد تصوف نوشته‌اند و انحرافات و ضررهایی را که از ناحیه آنها متوجه جهان اسلام و مسلمانان می‌شوند بیان نموده‌اند. اگر از برخی از بزرگان شیعه به عنوان عارف نام برده می‌شود قطعاً به معنای تأثیرپذیری آنان از پندارهای تصوف نیست.


==عرفان شیعی==
گرایش به ولی، قرار دادن شیخ به تبعیت از امامت، گرایش به پیشه‌وری، گرایش به اعداد و حروف و تطبیق آن با افکار مهدی باورانه، از اثرپذیری تصوف از شیعه است.<ref>بررسي وجوه اشتراک و افتراق ميان تصوف و تشيع، احمدپور محمدامين, ضروني قدرت اله، عرفانيات در ادب فارسي (ادب و عرفان (ادبستان)،                                                  زمستان ۱۳۹۱، دوره ۴، شماره ۱۳</ref>
بر خلاف تصوف، عرفان شیعی از راه عمل به احکام و دستورات نورانی اسلام و با پیروی از ائمه(ع) به دست می‌آید. این عرفان ریشه در قرآن کریم و کلام ائمه(ع) دارد. از نظر عرفان شیعی رسیدن به سعادت دنیوی و اخروی جز از راه عمل به قرآن و پیروی از خاندان وحی به دست نمی‌آید و پیروی از هر فرد و هر راهی غیر از آن‌ها به ضلالت و انحراف منتهی می‌شود. خدای سبحان می‌فرماید: {{قرآن|این راه مستقیم است، از آن پیروی کنید و از راه‌های پراکنده (و انحرافی) پیروی نکنید که شما را از طریق حق دور می‌سازد. این چیزی است که خداوند شما را به آن سفارش می‌کند شاید پرهیزکاری پیشه کنید}}.<ref>انعام، آیه ۱۵۳.</ref>
{{پایان پاسخ}}
{{پایان پاسخ}}
 
[[پرونده:جامع الاسرار و منبع الانوار.jpg|بندانگشتی|جامع الاسرار و منبع الانوار اثر سید حیدر آملی]]
{{مطالعه بیشتر}}
{{مطالعه بیشتر}}
==مطالعه بیشتر==
==مطالعه بیشتر==
 
* جامع الاسرار و منبع الانوار، سید حیدر آملی، ترجمه محمد رضا جوزی، نشر هرمس.
*جلوه حق، مکارم شیرازی.
* تاریخ تصوف و عرفان، علی اصغر حلبی، انتشارات زوار.
*عرفان و تصوف، داود الهامی.
* شناخت عرفان و عارفان ایرانی، [[علی اصغر حلبی]]، انتشارات زوار.
*تحفه الاخیار، محمدطاهر قمی.
* تشیع و تصوف، [[کامل المصطفی الشیبی]]، ترجمه علیرضا ذکاوتی، انتشارات امیرکبیر.
* تصوف، مقدمه‌ای بر عرفان اسلامی، آنه ماری شیمل، انتشارات حکمت.
{{پایان مطالعه بیشتر}}
{{پایان مطالعه بیشتر}}


خط ۳۸: خط ۴۶:
{{شاخه
{{شاخه
  | شاخه اصلی = ادیان و مذاهب
  | شاخه اصلی = ادیان و مذاهب
  |شاخه فرعی۱ = شیعه امامیه
  | شاخه فرعی۱ = شیعه امامیه
  |شاخه فرعی۲ = دانشمندان بزرگ شیعه
  | شاخه فرعی۲ = دانشمندان بزرگ شیعه
  |شاخه فرعی۳ =
  | شاخه فرعی۳ =
}}
}}
{{تکمیل مقاله
{{تکمیل مقاله
خط ۴۶: خط ۵۴:
  | تیترها =شد
  | تیترها =شد
  | ویرایش =شد
  | ویرایش =شد
  | لینک‌دهی =
  | لینک‌دهی =شد
  | ناوبری =
  | ناوبری =
  | نمایه =
  | نمایه =شد
  | تغییر مسیر =
  | تغییر مسیر =شد
  | ارجاعات =  
  | ارجاعات =
| بازبینی نویسنده = 
  | بازبینی = شد
  | بازبینی = شد
  | تکمیل =شد
  | تکمیل =شد
  | اولویت = ج
  | اولویت = ج
  | کیفیت = د
  | کیفیت = ج
}}
}}
{{پایان متن}}
{{پایان متن}}
[[رده:تصوف]]
[[رده:عرفان]]

نسخهٔ ‏۲۵ دسامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۴:۴۹

سؤال

نسبت تشیع با تصوف چیست؟

تشیع و تصوف نسبت به بعضی آموزه‌های یکدیگر نزدیکی دارند و در بعضی عقاید، تشیع در رد آن برخاسته است. تشیع جنبه‌های عرفانی و معنوی تصوف را تأیید می‌کند اما برخی عقاید صوفیانه و بعضی اعمال و اعتقادات آن را مانند جدایی از دنیا، اباحه‌گری، وحدت وجود، حلول، اتحاد، قائل شدن به جبر، مدارا با پیروان تمامی ادیان و خانقاه‌نشینی مورد نقد و مذمت قرار می‌دهد. برخی عالمان شیعه، حقیقت تصوف را سلوک باطنی می‌دانند و آن را موافق و عصاره و دین دانسته‌اند و آنان که ملتزم به ظاهر و باطن شرع هستند را تأیید می‌کنند.

نقد تشیع به تصوف

غالب صوفیان سلسل خود را به یکی از امامان شیعه(ع) می‌رسانند، اما کتاب‌های حدیث شیعه از طعن و رد ائمه نسبت به آنان خالی نیست. از جمله رد امام علی(ع) بر حسن بصری که معـروف است که شیطان را برادر او خواند و او را سامری این امت نامید. همچنین، با آنکه صوفیه امام صادق(ع) را از خود شمرده‌اند، اما از او نقل شده است که صوفیان را دشمنان اهل بیت خواند و از آنان بیزاری جست. البته صوفیان این روایات را ضعیف دانسته‌اند.

از قدمای علمای شیعه، ابن بابویه در کتاب اعتقادات برخی از صوفیان را اصحاب اباحه، قائل به حلول و از جملۀ غلات دانسته است. شیخ مفید حلاجیه را از جملۀ ملاحده و زنادیق به شمار آورده است. شیخ طوسی نیز حلاج را در شمار مدعیان دروغین نیابت امام زمان (عج) دانسته است. طبرسی در الاحتجاج و نصیرالدین طوسی در قواعد العقائد عقاید برخی صوفیان را دربارۀ اتحاد، حلول، اسقاط تکلیف، سماع و رقص مردود شمرده‌اند.[۱]

متأخران شیعه، در دوران صفویه و پس از آن در زمان قاجار، حملات تندی به صوفیان داشته‌اند. فیض کاشانی در آثارش از صوفیان خرقه‌پوشی که اذکاری از خود می‌بافند، شطح و طامات می‌گویند، از علم و معرفت بی‌خبرند و تفقه در دین را لازم نمی‌دانند و اعمالی خارج از سنت وضع می‌کنند، انتقاد می‌کند. هرچند او خود از تصوف تأثیر گرفته است.[۲] برخی عالمان شیعه، اباحى‌گرى و دين‌گريزى، را از اخلاق معمولى اهل خانقاه می‌دانند.[۳]

نقد شهید مطهری

شهید مطهری در کنار تأیید عرفا و برخی وجوه تصوف، به نقد برخی عقاید آن می‌پردازد:

یا در رد افکار ملامتیه اعتقاد دارد که اسلام می‌گوید عِرض مؤمن اهمیت دارد. مؤمن حق ندارد کاری کند که شرف و احترام خود را در میان مردم بریزد. اسلام مخالف ریاکاری است اما تظاهر به بدی را هم نکوهش می‌کند و آن را دروغ عملی می‌داند. شهید مطهری مراحل جهاد با نفس و خودخواهی در تصوف را آنجا که به مرحله افراط برسد نمی‌پذیرد و معتقد است اسلام آن را تأیید نمی‌کند.[۵]

نزدیکی تشیع و تصوف

از سدۀ هفتم قمری برخی از عالمان شیعه با تلفیق اندیشه‌های صوفیانه و الاهیات و فلسفۀ شیعی، در پی‌ریزی عرفان شیعی کوشیدند. اولین کوشش برای پایه‌گذاری عرفان شیعی در میان علمای امامیه از سوی ابن میثم بحرانی صورت گرفت. گفته‌اند که شرح نهج‌البلاغۀ او مشتمل بر حکمت عملی، کلام و تصوف است. شهید اول، صوفیانِ مشغول عبادت و مقید به شریعت را تأیید کرده است. از برجسته‌ترین نمایندگان شیعۀ امامیه در پیوند تصوف و تشیع، سید حیدر آملی است که در جامع الاسرار خود به وحدت تصوف و تشیع قائل شده است. وی با تأکید بر آنکه صوفیان حقیقی پیروان امامت بوده‌اند، نقش مهمی در آشتی دادن تفکرات شیعی با آراء صوفیانه داشت.

علامه مجلسی با اصل تصوف مخالف نبود و میان کسانی چون ابن طاووس، ابن فهد حلی، شهید ثانی و شیخ صفی‌الدین اردبیلی که به تصوف شهرت داشتند، و صوفیانی که به زعم او در دین بدعت آوردند و با امامان(ع) به معارضه پرداختند، تفاوت قائل بود و گروه اول را بر طریق حق می‌دانست. عالمانی از جمله شیخ بهایی، به رغم انتقاد از برخی جنبه‌های تصوف، به دیدگاه‌های صوفیان بسیار نزدیک شدند. قاضی نورالله شوشتری نیز کوشید تا میان عارفان و فلاسفه توافق به وجود آورد. از جملۀ عالمان شیعی که بر مشایخ تصوف عصر خود انتقاد داشتند، اما با عنصر اصلی تصوف موافق، و حتى خود از گروندگان به عرفان بودند، می‌توان به ملاصدرا و شاگردان و دامادان او، عبدالرزاق لاهیجی و فیض کاشانی اشاره کرد.

برخی علمای شیعه میان صوفیان ملتزم به ظاهر و باطن شرع، و آنان که آداب و تعالیم غیرشرعی دارند، فرق می‌نهند. اینان با آداب خانقاه‌نشینی و سلسله‌های صوفیانه میانه ندارند و از به کار بردن کلمۀ تصوف می‌پرهیزند و از آراء متقدمان صوفیه به عرفان تعبیر می‌کنند.[۶]

احترامی که تشیع و تصوف به تساوی برای امام علی(ع) قائلند، نشان می‏‌دهد که چگونه تشیع و تصوف، در نهایت به یکدیگر می‏‌پیوندند. تصوف دارای شریعت خاص خود نیست، بلکه صرفا طریقت است اما تشیع هم شریعت و هم طریقت دارد. تشیع در جنبه طریقتی خود در بسیاری موارد مانند تصوف است همچنین در جنبه‏‌های شریعتی و کلامی شیعه، پاره‏‌ای عناصر عرفانی به چشم می‏‌خورد که آن را به تصوف نزدیک می‏‌کند.[۷]

گرایش به ولی، قرار دادن شیخ به تبعیت از امامت، گرایش به پیشه‌وری، گرایش به اعداد و حروف و تطبیق آن با افکار مهدی باورانه، از اثرپذیری تصوف از شیعه است.[۸]

جامع الاسرار و منبع الانوار اثر سید حیدر آملی

مطالعه بیشتر

  • جامع الاسرار و منبع الانوار، سید حیدر آملی، ترجمه محمد رضا جوزی، نشر هرمس.
  • تاریخ تصوف و عرفان، علی اصغر حلبی، انتشارات زوار.
  • شناخت عرفان و عارفان ایرانی، علی اصغر حلبی، انتشارات زوار.
  • تشیع و تصوف، کامل المصطفی الشیبی، ترجمه علیرضا ذکاوتی، انتشارات امیرکبیر.
  • تصوف، مقدمه‌ای بر عرفان اسلامی، آنه ماری شیمل، انتشارات حکمت.


منابع

  1. دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱۵، ص۵۹۵۷
  2. دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱۵، ص۵۹۵۷
  3. بحران اباحه‌گرى در تصوف، متولی امامی سید محمد حسین، پگاه حوزه، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم،
  4. مجموعه آثار، مطهری، مرتضی، ج۲۳، ص۲۳۷
  5. مجموعه آثار، مطهری، مرتضی، ج۲۳، ص۲۳۵
  6. دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱۵، ص۵۹۵۷
  7. نسبت تشیع و تصوف، سید حسین نصر، سید هادی رضوی، محمد سوری، بازتاب اندیشه 1386 شماره 85
  8. بررسي وجوه اشتراک و افتراق ميان تصوف و تشيع، احمدپور محمدامين, ضروني قدرت اله، عرفانيات در ادب فارسي (ادب و عرفان (ادبستان)، زمستان ۱۳۹۱، دوره ۴، شماره ۱۳