تاریخچه مسجد جمکران: تفاوت میان نسخهها
A.rezapour (بحث | مشارکتها) |
A.rezapour (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{ | {{در دست ویرایش|کاربر=A.rezapour }} | ||
{{شروع متن}} | {{شروع متن}} | ||
{{سوال}}ماجرای ساخت مسجد جمکران چیست؟{{پایان سوال}} | {{سوال}}ماجرای ساخت مسجد جمکران چیست؟{{پایان سوال}} |
نسخهٔ ۱۷ دسامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۴:۵۴
این مقاله هماکنون به دست A.rezapour در حال ویرایش است. |
ساخت مسجد جمکران، بر اساس آنچه میرزا حسین نوری در کتاب نجم الثاقب نقل کرده به عفیف صالح حسن بن مثله جمکرانی در قرن چهارم قمری برمیگردد، که امام مهدی(ع) را در بیداری، در محلی که اکنون مسجد جمکران قرار دارد، مشاهده کرد. امام(ع) خطاب به وی، زمینی که در آن قرار گرفته بود را زمین شریفی خواند و به او دستور داد روی آن، مسجدی بنا کند. در این دیدار، کیفیت نماز تحیت مسجد جمکران و نیز نماز امام زمان(ع) در این مسجد، گفته شد.
داستان ساخت مسجد جکران
میرزا حسین نوری در کتاب نجم الثاقب از کتاب تاریخ قم و آن کتاب از کتاب مونسُ الْحَزین فی معرفةِ الْحَق وَ الْیَقین، منتسب به شیخ صدوق، ماجرای ساخته شدن مسجد جمکران را چنین بیان کرده است:
شیخ عفیف صالح حسن بن مثله جمکرانی میگوید: من شب سهشنبه، ۱۷ رمضان ۳۹۳ق در خانه خود خوابیده بودم. گروهی از مردم به در خانه آمدند و من را از خواب بیدار کردند و گفتند: «امام مهدی(ع) تو را میخواند او را اجابت کن.» آنها من را به محلی که اکنون مسجد (جمکران) است آوردند.
در روایات به تفصیل آمده است که حضرت مهدی(ع) به حسن بن مثله امر می کند تا این مسجد را بسازد.
حسن بن مثله پس از بیان اتفاقاتی می گوید به خانه رفتم... (پس از) نماز صبح نزد علی منذر رفتم و قضیه را با او در میان گذاشتم و همراه او به جایگاه دیشب رفتیم. او گفت: «به خدا سوگند که نشان و علامتی که امام فرموده بود، اینجا است و آن (حدود مسجد) با میخها و زنجیرها مشخص شده است.» آنگاه به نزد سید ابوالحسن الرضا رفتیم. وقتی به خانه او رسیدیم، غلامان او گفتند: «شما از جمکران هستید؟» گفتیم: «بله». گفتند: «از اول (صبح) سید ابوالحسن در انتظار شما است…». به نزدش رفتیم. گفت: «ای حسن بن مثله! من خوابیده بودم. شخصی در عالم رؤیا به من گفت: شخصی به نام حسن بن مثله، بامداد از جمکران پیش تو خواهد آمد، آنچه بگوید اعتماد کن و گفتارش را تصدیق کن. از خواب بیدار شدم و تا اکنون منتظرت بودم.»[۱]
داستان را برای او نقل کردم. سید ابوالحسن دستور داد بر اسبها زین گذاشتند و به سوی روستای جمکران حرکت کردند. سید ابوالحسن به محل مورد نظر آمد و حسن بن مسلم را احضار کرد و منافع زمین را گرفت. پس از آن، با وجوهی به ساختن بنای مسجد پرداختند.[۲]
منابع
- ↑ میرزا حسین طبرسی نوری، نجم الثاقب، قم، انتشارات مسجد جمکران، چاپ نهم، ۱۳۸۴ش، ص۳۹۱–۳۹۲.
- ↑ میرزا حسین طبرسی نوری، نجم الثاقب، قم، انتشارات مسجد جمکران، چاپ نهم، ۱۳۸۴ش، ص۳۸۳–۳۸۸؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۴۰۳ق، ج۵۳، ص۲۳۰–۲۳۳؛ ناصر الشریعه، تاریخ قم، قم، چاپ حکمت، بیتا، ص۱۴۸–۱۵۲.