نبستن آب به روی مشرکان در جنگ بدر: تفاوت میان نسخهها
A.rezapour (بحث | مشارکتها) جز (A.rezapour صفحه نبستن چاههای بدر توسط پیامبر را به تسلط پیامبر بر چاههای بدر منتقل کرد) |
A.rezapour (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۸: | خط ۳۸: | ||
ثالثا: سیره امام علی در جنگ صفین مبنی بر عدم منع لشکریان معاویه از استفاده از آب، شاهد بر آن است که پیامبر بر فرض در اختیار داشتن چاه بدر کفار را از برداشتن آب منع نکرده است، زیرا امام علی در سیره خود به شدت رعایت سیره پیامبر را رعایت میکرد. | ثالثا: سیره امام علی در جنگ صفین مبنی بر عدم منع لشکریان معاویه از استفاده از آب، شاهد بر آن است که پیامبر بر فرض در اختیار داشتن چاه بدر کفار را از برداشتن آب منع نکرده است، زیرا امام علی در سیره خود به شدت رعایت سیره پیامبر را رعایت میکرد. | ||
بر فرض پذیرش هر دو نقل از مجموع این دو نقل استفاده میشود که هدف پیامبر این بوده که فقط چاهها در اختیار آنها باشد نه این که مانع آب خوردن کفار هم شوند، و اگر کفار آبی خواستند، با اجازه مسلمین از آن بهرهمند شوند | * بر فرض پذیرش هر دو نقل از مجموع این دو نقل استفاده میشود که هدف پیامبر این بوده که فقط چاهها در اختیار آنها باشد نه این که مانع آب خوردن کفار هم شوند، و اگر کفار آبی خواستند، با اجازه مسلمین از آن بهرهمند شوند. | ||
== منابع == | == منابع == |
نسخهٔ ۹ نوامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۹:۵۲
چرا پیامبر اسلام(ص) در جنگ بدر وقتی بر چاههای آب مسلط شد آنها را پر کرد و مانع از آب خوردن کفار شدند؛ در حالی که حضرت علی(ع) و امام حسین(ع) به دشمنان خود آب دادند؟
چنین چیزی در بررسیهای تاریخی ثابت نمیشود که پیامبر بر چاههای بدر مسلط شده باشند و کفار را از استفاده از آن منع کرده باشند.
بررسی تاریخی
ابتدا باید بررسی شود که آیا پیامبر (ص) در جنگ بدر چاههای آب را تصاحب کردند یا نه؟! و در صورت دستیابی به آن چاهها، آیا آنها را پُر کردند و با این کار مانع آب خوردن دشمنان خود شدند یا نه؟!
در بعضی از کتابهای تاریخی، روایتی نقل شده که مضمونش این است: یکی از اصحاب پیامبر(ص) به نام «حباب بن منذر» به وی پیشنهاد کرد که لشکر اسلام را در کنار یکی از چاههای بدر فرود آورد و بقیه چاهها را پر کرد تا لشکر کفار قریش آبی برای مصرف نداشته باشند. پیامبر(ص) رأی او را پذیرفت و عملی کرد.[۱]
در همین کتاب در جای دیگر پیرامون جنگ بدر میگوید: کفار قریش خواستند از چاههای بدر آب بردارند که مسلمین مانع شدند، در این هنگام پیامبر(ص) به مسلمین خطاب کرد و فرمود: مانع آب خوردن کفار نشوید و آنها را رها کنید.[۲]
این دو نقل تاریخی با هم سازگاری ندارد؛ زیرا اگر پیامبر(ص) راضی به پُر کردن چاههای بدر بود، معنی نداشت که از مسلمین بخواهد، مانع آب خوردن کفّار قریش نشوند. بنابر این اولا: به لحاظ نقل تاریخی دو روایت مختلف در مسئله وجود دارد.
ثانیا: تعدادی از مورخین معاصر اصل قضیه را نپذیرفتهاند، علامه سید جعفر مرتضی عاملی[۳] دلیل بر ردّ اصل ماجرا اقامه میکند و در آخر نتیجهگیری میکند که اساساً چاههای بدر در اختیار مسلمین نبوده است.[۴]
یکی دیگر از محققان معاصر نیز همین مطلب را تأیید میکند و میگوید:
«این قضیه با آیات قرآن منافات دارد چرا که آیات الهی خبر میدهند از اینکه آبی در دسترس مسلمین نبوده است لذا از خداوند طلب آب کردند و خداوند به عنوان امداد غیبی برای آنها بارانی فرستاد که از چند جهت نافع به حال مسلمین بود»[۵]
مفسران قرآن کریم نیز همین امر را با استفاده از آیات قرآن کریم تأیید کردهاند، به عنوان نمونه طبرسی و علامه طباطبایی معتقدند که چاههای بدر در اختیار مشرکان قریش بوده است. در آیه ۱۱/ انفال میخوانیم:
«یاد آرید هنگامی را که خواب سبکی که مایه آرامش از سوی خدا بود، شما را فرا گرفت؛ و آبی از آسمان برایتان فرستاد، تا شما را رحمت خود با آن پاک کند؛ و پلیدی شیطان را از شما دور سازد؛ و دلهای شما را محکم و گامها را با آن استوار دارد.»
این دو در ذیل همین آیه شریفه میگویند:
مشرکان قبل از مسلمانان بر آب تسلط پیدا کردند، و مسلمانان گرفتار تشنگی شدند و شیطان وسوسهشان کرد که شما خود را از اولیای خدا میدانید، در حالی که مشرکان بر آب مسلطاند؛ پس از آن باران به حد کافی آمد.[۶]
ثالثا: سیره امام علی در جنگ صفین مبنی بر عدم منع لشکریان معاویه از استفاده از آب، شاهد بر آن است که پیامبر بر فرض در اختیار داشتن چاه بدر کفار را از برداشتن آب منع نکرده است، زیرا امام علی در سیره خود به شدت رعایت سیره پیامبر را رعایت میکرد.
- بر فرض پذیرش هر دو نقل از مجموع این دو نقل استفاده میشود که هدف پیامبر این بوده که فقط چاهها در اختیار آنها باشد نه این که مانع آب خوردن کفار هم شوند، و اگر کفار آبی خواستند، با اجازه مسلمین از آن بهرهمند شوند.
منابع
- ↑ ر. ک. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، بیروت، مؤسسه للاعلمی للمطبوعات، سوم، ۱۴۰۹، ج۱، ص۵۳–۵۴؛ و ر.ک. سیره ابن هشام، دارالکتاب العربی، ۱۴۱۸، ج۲، ص۲۶۳.
- ↑ ر. ک. واقدی، المغازی، ج۱، ص۶۱.
- ↑ نهجالبلاغه، ترجمه محمد دشتی، قم، المهدی، چاپ سوم، ۱۳۷۹، ص۷۰۸، حکمت ۳۳۰.
- ↑ ر. ک. مرتضی عاملی، سید جعفر، الصحیح من سیره النبی الاعظم، دارالهادی، دارالسیره، چاپ چهارم، ۱۴۱۵، ج۵، ص۲۹–۳۰.
- ↑ ر. ک. جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام، سیره رسول خدا، انتشارات دلیل، چاپ اول، ۱۳۸۰، ج۱، ص۴۹۳–۴۹۴.
- ↑ ر. ک. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، دارالاحیاء التراث العربی، مؤسسه التاریخ العربی، ۱۴۱۲، ج۴، ص۲۵۰؛ و ر.ک. طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، مؤسسه اسماعیلیان، ج۹، ص۲۲.