عدل الهی (کتاب): تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی پاسخ
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳: خط ۳:
  | شاخه اصلی = فلسفه
  | شاخه اصلی = فلسفه
  |شاخه فرعی۱ = کلیات
  |شاخه فرعی۱ = کلیات
  |شاخه فرعی۲ =  
  |شاخه فرعی۲ =
  |شاخه فرعی۳ =  
  |شاخه فرعی۳ =
}}
}}
{{سوال}}
{{سوال}}
علم فلسفه چه كاربردي در روزگار امروزي دارد؟
علم فلسفه چه کاربردی در روزگار امروزی دارد؟
{{پایان سوال}}
{{پایان سوال}}
{{پاسخ}}
{{پاسخ}}
براي آشنايي با كاربردهاي فلسفه و ضرورت آموختن اين علم بايد گفت: هر انساني در زندگي روزمره خود با سلسه‌اي از مسائل بنيادين مواجه است كه حلّ صحيح آنها بيشترين تاثير را در جهت دادن به زندگي انسان دارد. پاسخ صحيح به آنها زندگي را معنادار مي كند و به آن، ارزش انساني مي بخشد و پاسخ نادرست به آنها زندگي را بي معنا، پوچ و فاقد هدف ارزنده مي كند و انسان را تا حد حيوانات تنزل مي دهد، مسكوت گذاردن اين مسائل، علاوه بر رنج شك و حيرت و دلهره و اضطراب و ناخرسندي هميشگي وجدان، انسان را از رسيدن به هدف اصلي آفرينش و كمال نهايي و سعادت جاوداني محروم مي سازد.  
==مسائلی که انسان همیشه با آن مواجه است==
هر انسانی در زندگی روزمره خود با مسائلی مواجه است که حلّ صحیح آنها بیشترین تأثیر را در جهت دادن به زندگی انسان دارد. پاسخ صحیح به این سوالات زندگی را معنادار می‌کند و به آن، ارزش انسانی می‌بخشد و پاسخ نادرست به آنها زندگی را بی معنا، پوچ و فاقد هدف می‌کند. و بی پاسخ گذشتن از کنار این مسائل، انسان را دچار رنج شک و حیرت و دلهره و اضطراب و ناخرسندی همیشگی وجدان می سازد.


يكي از آن مسائل اين است كه آيا پديده هاي جهان، كه خود انسان نيز يكي از آنهاست تنها در اثر فعل و انفعالات مادي به وجود مي آيند و نيروي ديگري كه از سنخ ماده و ماديات نباشد در پيدايش آنها نقشي ندارد و اساساً وجود مساوي با ماده است يا اينكه جهان مادي تنها بخشي از جهان هستي را تشكيل مي دهد و در تحقق نيازمند به ماوراء خود مي باشد؟ اگر بخواهيم اين مساله را به تعبير ساده تري بيان كنيم، بايد بگوييم كه آيا جهان به خداوند نيازمند است و اگر پاسخ مثبت است، آيا خداوند يكتا برآورنده نياز همه ممكنات و از جمله انسان است؟
یکی از آن مسائل این است که آیا پدیده‌های جهان، که انسان نیز یکی از آن هاست، تنها در اثر فعل و انفعالات مادی به وجود می‌آیند و نیروی دیگری که از سنخ ماده و مادیات نباشد در پیدایش آنها نقشی ندارد؟ آیا اساساً وجود مساوی با ماده است یا اینکه جهان مادی تنها بخشی از جهان هستی را تشکیل می‌دهد و جهانی فراتر از ماده نیز وجود دارد؟ اگر بخواهیم این مسئله را به تعبیر ساده‌تری بیان کنیم، باید بگوییم که آیا جهان به خداوند نیازمند است و اگر پاسخ مثبت است، آیا خداوند یکتا برآورنده نیاز همه ممکنات و از جمله انسان است؟


مسئله ديگر اينكه آيا زندگي انسان محدود به همين زندگي دنيوي است يا پس از مرگ نيز حيات ديگري وجود دارد؟ و اگر وجود دارد آيا حياتي است محدود يا جاوداني؟ و در هر صورت رابطه آن با اين زندگي دنيوي چيست؟ اين مسئله خود سوال ديگري را در پي دارد که آيا انسان غير از كالبد مادّي چيز ديگري به نام روح هم دارد يا نه؟
مسئله دیگر اینکه آیا زندگی انسان محدود به همین زندگی دنیوی است یا پس از مرگ نیز حیات دیگری وجود دارد؟ و اگر وجود دارد آیا حیاتی است محدود یا جاودانی؟ و در هر صورت رابطه آن با این زندگی دنیوی چیست؟ این مسئله خود سؤال دیگری را در پی دارد که آیا انسان غیر از کالبد مادّی چیز دیگری به نام روح هم دارد یا نه؟


و بالاخره مسئله مهم ديگر اينكه مطمئنترين راه براي شناختن برنامه صحيح زندگي فردي و اجتماعي كدام است؟ آيا غير از راه هاي متعارفي كه در دسترس عموم مردم است و عملاً نتايج متناقضي به بار مي آورد راه ديگري وجود دارد كه ضمانت صحت داشته باشد يا نه؟
و بالاخره مسئله مهم دیگر اینکه مطمئن‌ترین راه برای شناختن برنامه صحیح زندگی فردی و اجتماعی کدام است؟ آیا غیر از راه‌های متعارفی که در دسترس عموم مردم است و عملاً نتایج متناقضی به بار می‌آورد راه دیگری وجود دارد که ضمانت صحت داشته باشد یا نه؟


اهميت سوال اخير هنگامي آشكارتر مي گردد كه پاسخ به سوال دوّم مثبت باشد؛ يعني به اين نتيجه برسيم كه انسان پس از مرگ داراي زندگي جاودانه است و بايد مقدمات سعادت آن زندگي را درهمين زندگي محدود دنيوي با تلاشهاي اختياري خود فراهم آورد: زيرا در اين صورت نياز به وسيله اي مطمئن براي شناختن رابطه دو زندگي و برنامه دقيقي كه بتواند سعادت ابدي را تضمين كند بيشتر آشكار مي شود و به همان اندازه كه زندگي پس از مرگ ارزشمندتر است، شناختن راه سعادت آن نيز مهمتر است.  
اهمیت سؤال اخیر هنگامی آشکارتر می‌گردد که پاسخ به سؤال دوّم مثبت باشد؛ یعنی اگر به این نتیجه برسیم که انسان پس از مرگ دارای زندگی جاودانه است و باید مقدمات سعادت آن زندگی را درهمین زندگی محدود دنیوی با تلاشهای اختیاری خود فراهم آورد: زیرا در این صورت نیاز به وسیله ای مطمئن برای شناختن رابطه دو زندگی و برنامه دقیقی که بتواند سعادت ابدی را تضمین کند بیشتر آشکار می‌شود و به همان اندازه که زندگی پس از مرگ ارزشمندتر است، شناختن راه سعادت آن نیز مهمتر است.


مسئله اول تحت عنوان توحيد و مسئله دوم تحت عنوان معاد و مسئله سوم تحت عنوان نبوّت بررسي مي شود؛ يعني در حقيقت بررسي مسائل يادشده پاسخگويي؟ اعتقادات اصلي يك فرد مسلمان است. اين سه مسئله، كه حل صحيح هر يك خود مستلزم طرح و حل سلسله مسائل ديگري است مجموعاًَ پايه ها و شالوده هاي جهان بيني شخصي را تشكيل مي دهند.
مسئله اول تحت عنوان توحید و مسئله دوم تحت عنوان معاد و مسئله سوم تحت عنوان نبوّت بررسی می‌شود؛ یعنی در حقیقت بررسی مسائل یاد شده شکل دهنده اعتقادات اصلی یک فرد مسلمان است. این سه مسئله، که حل صحیح هر یک خود مستلزم طرح و حل سلسله مسائل دیگری است مجموعا جهان بینی شخص را تشکیل می‌دهند.


منظور از جهان بيني همان نگرش انسان به جهان و انسان، و موقعيت انسان در جهان است. بايد توجه داشت كه مقصود از نگرش، صرف تصديق يا تكذيب ذهني گزاره هايي از قبيل خدا هست، قيامت هست، روح جاودانه است و امثال آنها نيست مقصود باور قلبي و عميق به امور مذكور است، باوري كه معمولاً منشا عمل است و در عرف ديني از آن با واژه ايمان ياد مي شود. به همين دليل سه مسئله مذكور را پايه و شالوده جهان بيني شمرديم نه خود جهان بيني.
منظور از جهان بینی همان نگرش انسان به جهان و انسان، و موقعیت انسان در جهان است. باید توجه داشت که مقصود از نگرش، صرف تصدیق یا تکذیب ذهنی گزاره‌هایی از قبیل خدا هست، قیامت هست، روح جاودانه است و امثال آنها نیست مقصود باور قلبی و عمیق به امور مذکور است، باوری که معمولاً منشأ عمل است و در عرف دینی از آن با واژه ایمان یاد می‌شود. به همین دلیل سه مسئله مذکور را پایه و شالوده جهان بینی شمردیم نه خود جهان بینی.


اگر در مسائل مربوط به جهان بيني دقت كنيم، متوجه مي شويم كه همه فلسفي اند. يعني در حقيقت ابتدا سلسله اي از گزاره هاي فلسفي جهان بيني در ذهن نقش مي بندند، سپس اعتقاد به آنها قوت مي گيرد و در نهايت به صورت باور عميق قلبي و به تعبير ديگر به شكل بينش و نگرش ايمان در مي آيند چرا كه شخص، جهان را از دريچه همين باورها مي‌بيند. اينكه اعتقاد به اين گزاره ها چگونه قوت مي گيرند و به شكل بينش و ايمان در مي آيند مسئله ديگري است كه در جاي خود بسيار مهم است ولي آنچه فعلاً مورد نظر ماست اين است كه فلسفه، ريشه جهان بيني است، پايه و شالوده جهان بيني در فلسفه ريخته مي شود. پس فلسفه درست، شرط جهان بيني درست است.
اگر در مسائل مربوط به جهان بینی دقت کنیم، متوجه می‌شویم که همه فلسفی اند. یعنی در حقیقت ابتدا سلسله ای از گزاره‌های فلسفی جهان بینی در ذهن نقش می‌بندند، سپس اعتقاد به آنها قوت می‌گیرد و در نهایت به صورت باور عمیق قلبی و به تعبیر دیگر به شکل بینش و نگرش ایمان در می‌آیند چرا که شخص، جهان را از دریچه همین باورها می‌بیند. اینکه اعتقاد به این گزاره‌ها چگونه قوت می‌گیرند و به شکل بینش و ایمان در می‌آیند مسئله دیگری است که در جای خود بسیار مهم است ولی آنچه فعلاً مورد نظر ماست این است که فلسفه، ریشه جهان بینی است، پایه و شالوده جهان بینی در فلسفه ریخته می‌شود. پس فلسفه درست، شرط جهان بینی درست است.


اكنون آيا ضروري است كه انسان جهان بيني درستي داشته باشد؟ به يقين جواب مثبت است: چرا كه هر انساني فطرتاً كمال جوست و خواهان آن است كه بيشترين بهره را از جهان كسب كند، علاوه بر اينكه فطرتاً از زيان خويش بيزار است و همواره بيم آن دارد كه دچار خسران شود، بويژه اگر خسران بزرگ و جبران ناپذير باشد؛ به عبارت ديگر سرشت انسان به گونه اي است كه همواره خواهان بيشترين بهره و كمترين زيان است و اين جز در پرتو جهان بيني درست امكانپذير نيست و چون جهان بيني درست ريشه در انديشه هاي فلسفي درست دارد، پس اين مطلوب جز در پرتو فلسفه اي درست ممكن نيست: فلسفه اي كه با داشتن آن جهان را درست بشناسيم، به بهره ها و زيانهاي گوناگون آن پي ببريم، مهمترين آنها را تشخيص دهيم و در نهايت راه وصول به آن بهره ها يا احتراز از آن زيانها را بياموزيم. وگرنه، چه بسا به جاي كسب بهره بيشتر سرمايه نيز از كف برود. پس كسب انديشه هاي فلسفي درست نيز ضروري است. در اينجا، ممكن است اين سوال به ذهن آيد كه اگر مطلب از اين قرار باشد، بايد آموختن دانش فلسفه براي عموم مردم ضروري باشد آيا واقعاً چنين است؟ در پاسخ، بايد گفت كه مسائل لازم براي جهان بيني درست، هر چند فلسفي اند، لکن چندان مشكل نيستند تا اثبات آنها مستلزم استدلالهاي فلسفي بسيار دقيق و ايراد اشكال و دفع آن باشد. بيشتر افراد در طول زندگي مقدمات فلسفي لازم براي اثبات جهان بيني درست را به تدريج كسب مي كنند و با استدلالهاي ساده اي به صحت آن پي مي برند. براي كساني كه ذهن آنها به نقادي و اشكال پردازي خو نگرفته است و از فطرتي ساده برخوردارند همان استدلالهاي ساده همه فهم كافي است. چه بسيار كساني كه با همين استدلالها ايمان آورده اند و به مقتضاي ايمان خود عمل كرده اند و به درجات بالاي ايمان دست يافته اند بي آنكه ساعتي به آموختن دانش فلسفه گذرانده باشند. نگاهي كوتاه به زندگي بسياري از عرفا، صلحا و شهدا گواه بر اين مدعاست.  
اکنون آیا ضروری است که انسان جهان بینی درستی داشته باشد؟ به یقین جواب مثبت است: چرا که هر انسانی فطرتاً کمال جوست و خواهان آن است که بیشترین بهره را از جهان کسب کند، علاوه بر اینکه فطرتاً از زیان خویش بیزار است و همواره بیم آن دارد که دچار خسران شود، بویژه اگر خسران بزرگ و جبران ناپذیر باشد؛ به عبارت دیگر سرشت انسان به گونه ای است که همواره خواهان بیشترین بهره و کمترین زیان است و این جز در پرتو جهان بینی درست امکانپذیر نیست و چون جهان بینی درست ریشه در اندیشه‌های فلسفی درست دارد، پس این مطلوب جز در پرتو فلسفه ای درست ممکن نیست: فلسفه ای که با داشتن آن جهان را درست بشناسیم، به بهره‌ها و زیانهای گوناگون آن پی ببریم، مهمترین آنها را تشخیص دهیم و در نهایت راه وصول به آن بهره‌ها یا احتراز از آن زیانها را بیاموزیم. وگرنه، چه بسا به جای کسب بهره بیشتر سرمایه نیز از کف برود. پس کسب اندیشه‌های فلسفی درست نیز ضروری است. در اینجا، ممکن است این سؤال به ذهن آید که اگر مطلب از این قرار باشد، باید آموختن دانش فلسفه برای عموم مردم ضروری باشد آیا واقعاً چنین است؟ در پاسخ، باید گفت که مسائل لازم برای جهان بینی درست، هر چند فلسفی اند، لکن چندان مشکل نیستند تا اثبات آنها مستلزم استدلالهای فلسفی بسیار دقیق و ایراد اشکال و دفع آن باشد. بیشتر افراد در طول زندگی مقدمات فلسفی لازم برای اثبات جهان بینی درست را به تدریج کسب می‌کنند و با استدلالهای ساده ای به صحت آن پی می‌برند. برای کسانی که ذهن آنها به نقادی و اشکال پردازی خو نگرفته است و از فطرتی ساده برخوردارند همان استدلالهای ساده همه فهم کافی است. چه بسیار کسانی که با همین استدلالها ایمان آورده‌اند و به مقتضای ایمان خود عمل کرده‌اند و به درجات بالای ایمان دست یافته‌اند بی آنکه ساعتی به آموختن دانش فلسفه گذرانده باشند. نگاهی کوتاه به زندگی بسیاری از عرفا، صلحا و شهدا گواه بر این مدعاست.


پس حقيقت اين است كه آموختن اين دانش براي همه مردم ضروري نيست و به عبارت ديگر، همه مردم براي كسب جهان بيني درست به كمك فيلسوفان دانش فلسفه محتاج نيستند با اين همه كساني كه در ذيل به آنها اشاره مي كنيم به اين دانش نيازمندند و آموختنش براي آنها ضروري است.
پس حقیقت این است که آموختن این دانش برای همه مردم ضروری نیست و به عبارت دیگر، همه مردم برای کسب جهان بینی درست به کمک فیلسوفان دانش فلسفه محتاج نیستند با این همه کسانی که در ذیل به آنها اشاره می‌کنیم به این دانش نیازمندند و آموختنش برای آنها ضروری است.


۱- افرادي كه در جهان بيني خود دچار شك شده اند، ترديد دارند كه جهان بيني آنها درست است يا نه و با استدلالهاي ساده اي كه براي عموم مردم كافي است قانع نمي شوند، ذهن آنها خرده گير و نقاد شده است، چنين افرادي بي شك به كمك دانش فلسفه نيازمندند.
۱- افرادی که در جهان بینی خود دچار شک شده‌اند، تردید دارند که جهان بینی آنها درست است یا نه و با استدلالهای ساده ای که برای عموم مردم کافی است قانع نمی‌شوند، ذهن آنها خرده گیر و نقاد شده است، چنین افرادی بی شک به کمک دانش فلسفه نیازمندند.


۲ – كساني كه، اگرچه داراي جهان بيني درست كه همان جهان بيني توحيدي است مي باشند و فعلاً درآن شك و ترديد ندارند، ولي در معرض شك و ترديد قرار دارند. با توجه به وسعت ارتباطات فرهنگي و كثرت انتشارات و بويژه سرعت انتقال اطلاعات در عصر حاضر، مي توان اغلب دانش آموختگان را در اين گروه جاي داد؛ زيرا هر شك و ترديدي يا هر اشكال و انتقادي كه درباره جهان بيني توحيدي در گوشه و كنار جهان صورت پذيرد به سرعت در مجامع فرهنگي در سراسر جهان منتشر مي شود و طبعاً ممكن است دامنگير افراد ياد شده بشود.
۲ – کسانی که، اگرچه دارای جهان بینی درست که همان جهان بینی توحیدی است می‌باشند و فعلاً درآن شک و تردید ندارند، ولی در معرض شک و تردید قرار دارند. با توجه به وسعت ارتباطات فرهنگی و کثرت انتشارات و بویژه سرعت انتقال اطلاعات در عصر حاضر، می‌توان اغلب دانش آموختگان را در این گروه جای داد؛ زیرا هر شک و تردیدی یا هر اشکال و انتقادی که درباره جهان بینی توحیدی در گوشه و کنار جهان صورت پذیرد به سرعت در مجامع فرهنگی در سراسر جهان منتشر می‌شود و طبعاً ممکن است دامنگیر افراد یاد شده بشود.


۳ _ كساني كه در صدد دفع حملات مخالفين دين هستند. كاري كه از دانش فلسفه در مقابل مخالفين دين ساخته است اين است كه اوّلاً با بررسي عميق افكار آنها مي تواند ناسازگاري و تناقض دروني انديشه هاي ضد ديني و ضعف استدلالهاي آنها را نشان دهد و ثانياً با اقامه براهين دقيق و عميق فلسفي نشان دهد كه قوت استدلالهاي فلسفي ناظر به مباني ديني، نه تنها از قوت استدلالهاي مخالفين كمتر نيست بلكه بيشتر هم هست. با چنين كاري اگر مخالف انديشه هاي ديني قانع نشود دست كم استبعاد و وحشت ذهني او نسبت به عقايد ديني كم شده و يا بكلي برطرف مي شود.
۳ _ کسانی که در صدد دفع حملات مخالفین دین هستند. کاری که از دانش فلسفه در مقابل مخالفین دین ساخته است این است که اوّلاً با بررسی عمیق افکار آنها می‌تواند ناسازگاری و تناقض درونی اندیشه‌های ضد دینی و ضعف استدلالهای آنها را نشان دهد و ثانیاً با اقامه براهین دقیق و عمیق فلسفی نشان دهد که قوت استدلالهای فلسفی ناظر به مبانی دینی، نه تنها از قوت استدلالهای مخالفین کمتر نیست بلکه بیشتر هم هست. با چنین کاری اگر مخالف اندیشه‌های دینی قانع نشود دست کم استبعاد و وحشت ذهنی او نسبت به عقاید دینی کم شده یا بکلی برطرف می‌شود.


۴ _ كساني كه مايل به فهم استدلال عميقتري از معارف الهي هستند.اينان نيز به كمك دانش فلسفه نيازمندند.
۴ _ کسانی که مایل به فهم استدلال عمیقتری از معارف الهی هستند. اینان نیز به کمک دانش فلسفه نیازمندند.


علاوه برآن فلسفه به دو طريق به علوم كمك مي‌كند:
علاوه برآن فلسفه به دو طریق به علوم کمک می‌کند:


==۱. از راه اثبات موضوعات غيربديهي==
== ۱. از راه اثبات موضوعات غیربدیهی ==
می‌دانیم که هر علمی دارای موضوعی است که مسائل آن علم پیرامون آن موضوع بحث می‌کنند و هنگامی که وجود چنین موضوعی بدیهی نباشد، احتیاج به اثبات خواهد داشت؛ و اثبات آن در قلمرو مسائل همان علم نیست، زیرا مسائل هر علم، منحصر به قضایایی است که نمایانگر احوال و عوارض موضوع است نه وجود آن، و از سوی دیگر در پاره‌ای از موارد، اثبات موضوع به وسیله روش تحقیق در آن علم میسّر نیست، مانند علوم طبیعی که روش آنها تجربی است ولی وجود حقیقی موضوعات آنها باید با روش تعقلی، اثبات گردد. در چنین مواردی تنها فلسفه است که می‌تواند به این علوم، کمک کند و موضوعات آنها را با براهین عقلی، اثبات نماید.


مي‌دانيم كه هر علمي داراي موضوعي است كه مسائل آن علم پيرامون آن موضوع بحث مي‌كنند و هنگامي كه وجود چنين موضوعي بديهي نباشد، احتياج به اثبات خواهد داشت. و اثبات آن در قلمرو مسائل همان علم نيست، زيرا مسائل هر علم، منحصر به قضايايي است كه نمايانگر احوال و عوارض موضوع است نه وجود آن، و از سوي ديگر در پاره‌اي از موارد، اثبات موضوع به وسيله روش تحقيق در آن علم ميسّر نيست، مانند علوم طبيعي كه روش آنها تجربي است ولي وجود حقيقي موضوعات آنها بايد با روش تعقلي، اثبات گردد. در چنين مواردي تنها فلسفه است كه مي‌تواند به اين علوم، كمك كند و موضوعات آنها را با براهين عقلي، اثبات نمايد.
== ۲. از راه اثبات کلی‌ترین اصول و مبانی ==
کلی‌ترین اصول مورد نیاز همه علوم حقیقی، در فلسفه مورد بحث واقع می‌شود و مهمترین آنها اصل علیت و قوانین فرعی آن است.


==۲. از راه اثبات كلي‌ترين اصول و مباني==
در پایان خوب است به کمک‌هایی که فلسفه به عرفان می‌کند نیز اشاره‌ای داشته باشیم.


كلي‌ترين اصول مورد نياز همه علوم حقيقي، در فلسفه مورد بحث واقع مي‌شود و مهمترين آنها اصل عليت و قوانين فرعي آن است.
# اثبات شناخت‌های لازم قبل از سیر و سلوک عرفانی.
 
# ارائه موازین برای تشخیص مکاشفات صحیح از مکاشفات نادرست.
در پايان خوب است به كمك‌هايي كه فلسفه به عرفان مي‌كند نيز اشاره‌اي داشته باشيم.
# و از آنجا که شهود عرفانی یک ادراک باطنی و کاملاً شخصی است تفسیر ذهنی آن به وسیله مفاهیم و انتقال دادن آن به دیگران با الفاظ و اصطلاحات، انجام می‌گیرد و با توجه به این که بسیاری از حقایق عرفانی فراتر از سطح فهم عادی است، باید مفاهیم دقیق و اصطلاحات مناسبی به کار گرفته شود که موجب سوء تفاهم و بدآموزی نشود و تعیین مفاهیم دقیق، محتاج ذهن ورزیده‌ای است که جز با ممارست در مسائل فلسفی حاصل نمی‌شود.
 
۱. اثبات شناخت‌هاي لازم قبل از سير و سلوك عرفاني؛
 
۲. ارائه موازين براي تشخيص مكاشفات صحيح از مکاشفات نادرست.  
 
۳. و از آنجا كه شهود عرفاني يك ادراك باطني و كاملاً شخصي است تفسير ذهني آن به وسيله مفاهيم و انتقال دادن آن به ديگران با الفاظ و اصطلاحات، انجام مي‌گيرد و با توجه به اين كه بسياري از حقايق عرفاني فراتر از سطح فهم عادي است، بايد مفاهيم دقيق و اصطلاحات مناسبي به كار گرفته شود كه موجب سوء تفاهم و بدآموزي نشود و تعيين مفاهيم دقيق، محتاج ذهن ورزيده‌اي است كه جز با ممارست در مسائل فلسفي حاصل نمي‌شود.
{{پایان پاسخ}}
{{پایان پاسخ}}
{{مطالعه بیشتر}}
{{مطالعه بیشتر}}
==مطالعه بيشتر==


۱. محمد تقي مصباح يزدي، آموزش فلسفه، ج۱، چاپ چهارم، سازمان تبليغات اسلامي، ۱۳۷۰، ص۸۴ _ ص۱۴۰.  
== مطالعه بیشتر ==
۱. محمد تقی مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج۱، چاپ چهارم، سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۰، ص۸۴ _ ص۱۴۰.


۲. مطهري، مرتضي، آشنايي با علوم اسلامي، (بخش فلسفه)، تهران، صدرا.
۲. مطهری، مرتضی، آشنایی با علوم اسلامی، (بخش فلسفه)، تهران، صدرا.
{{پایان مطالعه بیشتر}}
{{پایان مطالعه بیشتر}}


==منابع==
== منابع ==
<references />
{{پانویس}}


{{تکمیل مقاله
{{تکمیل مقاله
  | شناسه =  
  | شناسه =
  | تیترها =  
  | تیترها =
  | ویرایش =  
  | ویرایش =
  | لینک‌دهی =  
  | لینک‌دهی =
  | ناوبری =  
  | ناوبری =
  | نمایه =  
  | نمایه =
  | تغییر مسیر =  
  | تغییر مسیر =
  | بازبینی =  
  | بازبینی =
  | تکمیل =  
  | تکمیل =
  | اولویت =  
  | اولویت =
  | کیفیت =  
  | کیفیت =
}}
}}
{{پایان متن}}
{{پایان متن}}

نسخهٔ ‏۸ نوامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۸:۵۱

سؤال

علم فلسفه چه کاربردی در روزگار امروزی دارد؟

مسائلی که انسان همیشه با آن مواجه است

هر انسانی در زندگی روزمره خود با مسائلی مواجه است که حلّ صحیح آنها بیشترین تأثیر را در جهت دادن به زندگی انسان دارد. پاسخ صحیح به این سوالات زندگی را معنادار می‌کند و به آن، ارزش انسانی می‌بخشد و پاسخ نادرست به آنها زندگی را بی معنا، پوچ و فاقد هدف می‌کند. و بی پاسخ گذشتن از کنار این مسائل، انسان را دچار رنج شک و حیرت و دلهره و اضطراب و ناخرسندی همیشگی وجدان می سازد.

یکی از آن مسائل این است که آیا پدیده‌های جهان، که انسان نیز یکی از آن هاست، تنها در اثر فعل و انفعالات مادی به وجود می‌آیند و نیروی دیگری که از سنخ ماده و مادیات نباشد در پیدایش آنها نقشی ندارد؟ آیا اساساً وجود مساوی با ماده است یا اینکه جهان مادی تنها بخشی از جهان هستی را تشکیل می‌دهد و جهانی فراتر از ماده نیز وجود دارد؟ اگر بخواهیم این مسئله را به تعبیر ساده‌تری بیان کنیم، باید بگوییم که آیا جهان به خداوند نیازمند است و اگر پاسخ مثبت است، آیا خداوند یکتا برآورنده نیاز همه ممکنات و از جمله انسان است؟

مسئله دیگر اینکه آیا زندگی انسان محدود به همین زندگی دنیوی است یا پس از مرگ نیز حیات دیگری وجود دارد؟ و اگر وجود دارد آیا حیاتی است محدود یا جاودانی؟ و در هر صورت رابطه آن با این زندگی دنیوی چیست؟ این مسئله خود سؤال دیگری را در پی دارد که آیا انسان غیر از کالبد مادّی چیز دیگری به نام روح هم دارد یا نه؟

و بالاخره مسئله مهم دیگر اینکه مطمئن‌ترین راه برای شناختن برنامه صحیح زندگی فردی و اجتماعی کدام است؟ آیا غیر از راه‌های متعارفی که در دسترس عموم مردم است و عملاً نتایج متناقضی به بار می‌آورد راه دیگری وجود دارد که ضمانت صحت داشته باشد یا نه؟

اهمیت سؤال اخیر هنگامی آشکارتر می‌گردد که پاسخ به سؤال دوّم مثبت باشد؛ یعنی اگر به این نتیجه برسیم که انسان پس از مرگ دارای زندگی جاودانه است و باید مقدمات سعادت آن زندگی را درهمین زندگی محدود دنیوی با تلاشهای اختیاری خود فراهم آورد: زیرا در این صورت نیاز به وسیله ای مطمئن برای شناختن رابطه دو زندگی و برنامه دقیقی که بتواند سعادت ابدی را تضمین کند بیشتر آشکار می‌شود و به همان اندازه که زندگی پس از مرگ ارزشمندتر است، شناختن راه سعادت آن نیز مهمتر است.

مسئله اول تحت عنوان توحید و مسئله دوم تحت عنوان معاد و مسئله سوم تحت عنوان نبوّت بررسی می‌شود؛ یعنی در حقیقت بررسی مسائل یاد شده شکل دهنده اعتقادات اصلی یک فرد مسلمان است. این سه مسئله، که حل صحیح هر یک خود مستلزم طرح و حل سلسله مسائل دیگری است مجموعا جهان بینی شخص را تشکیل می‌دهند.

منظور از جهان بینی همان نگرش انسان به جهان و انسان، و موقعیت انسان در جهان است. باید توجه داشت که مقصود از نگرش، صرف تصدیق یا تکذیب ذهنی گزاره‌هایی از قبیل خدا هست، قیامت هست، روح جاودانه است و امثال آنها نیست مقصود باور قلبی و عمیق به امور مذکور است، باوری که معمولاً منشأ عمل است و در عرف دینی از آن با واژه ایمان یاد می‌شود. به همین دلیل سه مسئله مذکور را پایه و شالوده جهان بینی شمردیم نه خود جهان بینی.

اگر در مسائل مربوط به جهان بینی دقت کنیم، متوجه می‌شویم که همه فلسفی اند. یعنی در حقیقت ابتدا سلسله ای از گزاره‌های فلسفی جهان بینی در ذهن نقش می‌بندند، سپس اعتقاد به آنها قوت می‌گیرد و در نهایت به صورت باور عمیق قلبی و به تعبیر دیگر به شکل بینش و نگرش ایمان در می‌آیند چرا که شخص، جهان را از دریچه همین باورها می‌بیند. اینکه اعتقاد به این گزاره‌ها چگونه قوت می‌گیرند و به شکل بینش و ایمان در می‌آیند مسئله دیگری است که در جای خود بسیار مهم است ولی آنچه فعلاً مورد نظر ماست این است که فلسفه، ریشه جهان بینی است، پایه و شالوده جهان بینی در فلسفه ریخته می‌شود. پس فلسفه درست، شرط جهان بینی درست است.

اکنون آیا ضروری است که انسان جهان بینی درستی داشته باشد؟ به یقین جواب مثبت است: چرا که هر انسانی فطرتاً کمال جوست و خواهان آن است که بیشترین بهره را از جهان کسب کند، علاوه بر اینکه فطرتاً از زیان خویش بیزار است و همواره بیم آن دارد که دچار خسران شود، بویژه اگر خسران بزرگ و جبران ناپذیر باشد؛ به عبارت دیگر سرشت انسان به گونه ای است که همواره خواهان بیشترین بهره و کمترین زیان است و این جز در پرتو جهان بینی درست امکانپذیر نیست و چون جهان بینی درست ریشه در اندیشه‌های فلسفی درست دارد، پس این مطلوب جز در پرتو فلسفه ای درست ممکن نیست: فلسفه ای که با داشتن آن جهان را درست بشناسیم، به بهره‌ها و زیانهای گوناگون آن پی ببریم، مهمترین آنها را تشخیص دهیم و در نهایت راه وصول به آن بهره‌ها یا احتراز از آن زیانها را بیاموزیم. وگرنه، چه بسا به جای کسب بهره بیشتر سرمایه نیز از کف برود. پس کسب اندیشه‌های فلسفی درست نیز ضروری است. در اینجا، ممکن است این سؤال به ذهن آید که اگر مطلب از این قرار باشد، باید آموختن دانش فلسفه برای عموم مردم ضروری باشد آیا واقعاً چنین است؟ در پاسخ، باید گفت که مسائل لازم برای جهان بینی درست، هر چند فلسفی اند، لکن چندان مشکل نیستند تا اثبات آنها مستلزم استدلالهای فلسفی بسیار دقیق و ایراد اشکال و دفع آن باشد. بیشتر افراد در طول زندگی مقدمات فلسفی لازم برای اثبات جهان بینی درست را به تدریج کسب می‌کنند و با استدلالهای ساده ای به صحت آن پی می‌برند. برای کسانی که ذهن آنها به نقادی و اشکال پردازی خو نگرفته است و از فطرتی ساده برخوردارند همان استدلالهای ساده همه فهم کافی است. چه بسیار کسانی که با همین استدلالها ایمان آورده‌اند و به مقتضای ایمان خود عمل کرده‌اند و به درجات بالای ایمان دست یافته‌اند بی آنکه ساعتی به آموختن دانش فلسفه گذرانده باشند. نگاهی کوتاه به زندگی بسیاری از عرفا، صلحا و شهدا گواه بر این مدعاست.

پس حقیقت این است که آموختن این دانش برای همه مردم ضروری نیست و به عبارت دیگر، همه مردم برای کسب جهان بینی درست به کمک فیلسوفان دانش فلسفه محتاج نیستند با این همه کسانی که در ذیل به آنها اشاره می‌کنیم به این دانش نیازمندند و آموختنش برای آنها ضروری است.

۱- افرادی که در جهان بینی خود دچار شک شده‌اند، تردید دارند که جهان بینی آنها درست است یا نه و با استدلالهای ساده ای که برای عموم مردم کافی است قانع نمی‌شوند، ذهن آنها خرده گیر و نقاد شده است، چنین افرادی بی شک به کمک دانش فلسفه نیازمندند.

۲ – کسانی که، اگرچه دارای جهان بینی درست که همان جهان بینی توحیدی است می‌باشند و فعلاً درآن شک و تردید ندارند، ولی در معرض شک و تردید قرار دارند. با توجه به وسعت ارتباطات فرهنگی و کثرت انتشارات و بویژه سرعت انتقال اطلاعات در عصر حاضر، می‌توان اغلب دانش آموختگان را در این گروه جای داد؛ زیرا هر شک و تردیدی یا هر اشکال و انتقادی که درباره جهان بینی توحیدی در گوشه و کنار جهان صورت پذیرد به سرعت در مجامع فرهنگی در سراسر جهان منتشر می‌شود و طبعاً ممکن است دامنگیر افراد یاد شده بشود.

۳ _ کسانی که در صدد دفع حملات مخالفین دین هستند. کاری که از دانش فلسفه در مقابل مخالفین دین ساخته است این است که اوّلاً با بررسی عمیق افکار آنها می‌تواند ناسازگاری و تناقض درونی اندیشه‌های ضد دینی و ضعف استدلالهای آنها را نشان دهد و ثانیاً با اقامه براهین دقیق و عمیق فلسفی نشان دهد که قوت استدلالهای فلسفی ناظر به مبانی دینی، نه تنها از قوت استدلالهای مخالفین کمتر نیست بلکه بیشتر هم هست. با چنین کاری اگر مخالف اندیشه‌های دینی قانع نشود دست کم استبعاد و وحشت ذهنی او نسبت به عقاید دینی کم شده یا بکلی برطرف می‌شود.

۴ _ کسانی که مایل به فهم استدلال عمیقتری از معارف الهی هستند. اینان نیز به کمک دانش فلسفه نیازمندند.

علاوه برآن فلسفه به دو طریق به علوم کمک می‌کند:

۱. از راه اثبات موضوعات غیربدیهی

می‌دانیم که هر علمی دارای موضوعی است که مسائل آن علم پیرامون آن موضوع بحث می‌کنند و هنگامی که وجود چنین موضوعی بدیهی نباشد، احتیاج به اثبات خواهد داشت؛ و اثبات آن در قلمرو مسائل همان علم نیست، زیرا مسائل هر علم، منحصر به قضایایی است که نمایانگر احوال و عوارض موضوع است نه وجود آن، و از سوی دیگر در پاره‌ای از موارد، اثبات موضوع به وسیله روش تحقیق در آن علم میسّر نیست، مانند علوم طبیعی که روش آنها تجربی است ولی وجود حقیقی موضوعات آنها باید با روش تعقلی، اثبات گردد. در چنین مواردی تنها فلسفه است که می‌تواند به این علوم، کمک کند و موضوعات آنها را با براهین عقلی، اثبات نماید.

۲. از راه اثبات کلی‌ترین اصول و مبانی

کلی‌ترین اصول مورد نیاز همه علوم حقیقی، در فلسفه مورد بحث واقع می‌شود و مهمترین آنها اصل علیت و قوانین فرعی آن است.

در پایان خوب است به کمک‌هایی که فلسفه به عرفان می‌کند نیز اشاره‌ای داشته باشیم.

  1. اثبات شناخت‌های لازم قبل از سیر و سلوک عرفانی.
  2. ارائه موازین برای تشخیص مکاشفات صحیح از مکاشفات نادرست.
  3. و از آنجا که شهود عرفانی یک ادراک باطنی و کاملاً شخصی است تفسیر ذهنی آن به وسیله مفاهیم و انتقال دادن آن به دیگران با الفاظ و اصطلاحات، انجام می‌گیرد و با توجه به این که بسیاری از حقایق عرفانی فراتر از سطح فهم عادی است، باید مفاهیم دقیق و اصطلاحات مناسبی به کار گرفته شود که موجب سوء تفاهم و بدآموزی نشود و تعیین مفاهیم دقیق، محتاج ذهن ورزیده‌ای است که جز با ممارست در مسائل فلسفی حاصل نمی‌شود.


مطالعه بیشتر

۱. محمد تقی مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج۱، چاپ چهارم، سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۰، ص۸۴ _ ص۱۴۰.

۲. مطهری، مرتضی، آشنایی با علوم اسلامی، (بخش فلسفه)، تهران، صدرا.


منابع