شیعه بودن مأمون: تفاوت میان نسخهها
Nazarzadeh (بحث | مشارکتها) (صفحهای تازه حاوی «{{شروع متن}} {{شاخه | شاخه اصلی = ادیان و مذاهب |شاخه فرعی۱ = شیعه امامیه |شاخه ف...» ایجاد کرد) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ ۱۶ اکتبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۰:۵۸
آيا مأمون شيعه بوده است؟ شهيد مطهري در كتاب سيره ائمه اطهار(ع) ميفرمايند: مأمون شيعه بوده و مناظراتي را هم با اهل تسنن داشته است كه هيچ يك از علماي شيعه اين چنين مناظراتي را نداشتهاند؟
عباسيان در آغاز با نام «اهل بيت» و با انگيزه خونخواهي شهيدان علوي و با شعار «الرضا من آل محمد(ص) » روي كار آمدند و چون خود در ميان مسلمانان از وجهه و اعتبار برخوردار نبودند، براي پيشبرد آرمان خويش از وجهه و محبوبيّت اهل بيت و علويان بهره ميجستند و خونهاي پاك آنان را وسيله تلاش جهت رسيدن به حكومت قرار داده بودند.
ولي همين كه به حكومت دست يافتند و بر مركب آرزو سوار شدند، با شيوههاي گوناگون، علويان را از عرصه سياست دور كردند و نسبت به سادات علوي و طرفداران اهل بيت مانند: بني اميّه سياست خشونتآميز و خونيني در پيش گرفتند و به خاندان علي(ع) كمال شدّت را معمول داشتند. چون علويان را منبع خطر ميدانستند سخت از آنان بيمناك بودند.[۱]
اين سياست كهنه و هفتاد ساله عباسيان درباره علويين بود، اما پس از آن همه كشتار خلفاي عباسي كه ميكوشيدند، نسل علي(ع) را ريشهكن و يكسره نابود سازند، ناگهان مأمون دفتر تاريخ و دفتر سياست نياكانش را ورق زد و به امام رضا(ع) با اصرار زياد پيشنهاد كرد كه خلافت را بپذيرد و چون اين پيشنهاد پذيرفته نشد، ناچار او را به سِمَت ولايتعهدي خود برگزيد و لباس سياه را كه شعار پدران و نياكان خود بود، به لباس سبز به نشانه سادات علوي تغيير داد.
از همين رو بايد انگيزه اصلي اين گزينش توسط مأمون روشن شود. آيا او واقعاً شيعه بوده و از طرفداران اهل بيت بود يا انگيزههاي ديگري داشته است؟
چهره رياكار مأمون انگيزه اصلي اين گزينش را در طول سيزده قرن بر مورّخان و سيره نويسان پوشيده نگه داشته است بدين جهت مورّخان از قرن سوم هجري تاكنون در اينباره، نظريات گوناگوني اظهار داشتهاند.
استاد مطهّري عقيده داشت كه در مأمون تمايل شيعي بوده است، نه اينكه شيعه مذهب بوده است. چون مأمون عالم و دانشمند بود و به مباحث عقلي و استدلالي علاقه داشت، به همين خاطر كه شيعه هم بر پايه عقل و استدلال استوار بود، به شيعه متمايل بود. عين عبارت استاد مطهّري اين است كه ميفرمايد: «در اينكه در مأمون تمايل روحي و فكري هم به تشيع بوده باز بحثي نيست.»[۲]
بعد استاد مطهّري براي اين نظر خود به مناظرات مأمون با علماي اهل سنت استدلال ميكند. برخي از مورّخين معاصر عقيده دارند كه مأمون در حدّ عقيده به تفضيل شيعه بوده است، به اين معنا كه اميرالمؤمنين حضرت علي(ع) براي ولايت و خلافت از همه خلفا شايستهتر بود.[۳]
دلايلي كه بر شيعه بودن مأمون ذكر گرديده است از قرار ذيل ميباشد:
۱ـ او در بغداد مجلسي از فقها و علما آراست تا تفضيل امام علي(ع) را بر ساير صحابه اثبات كند.
۲ـ وقتي به عراق آمد و حاضر شد كه در اداره مملكت اسلامي از ديگران استفاده كند، در كنار هر يك از آنها، يك شيعه قرار داد.
۳ـ در سال ۲۱۱ رسماً اعلام كرد كه امام علي(ع) برترين اصحاب رسول خداست. او خواست تا لعن بر معاويه را بر در و ديوار بنويسند.
۴ـ زني كه براي گرفتن حق خود نزد مأمون آمده بود ضمن شعري به حق نبي، وصي، حق حسن و حسين، و حق كساني كه حقشان غصب شده و حق اهل كساء قسم داد. اين امر شدّت تشيّع را نسبت به مأمون نشان ميدهد.[۴]
ولي در عين حال همه اين تظاهرها و رياكاريها براي نگه داشتن پايههاي حكومت بود. مأمون وقتي كثرت شيعه را ديد و دانست كه حضرت رضا(ع) مورد توجه و محبوب مردم است و مردم از پدر او (هارون) ناراضي هستند و نسبت به حكومتهاي قبلي بني عباس اظهار دشمني ميكنند، ظاهراً روش تفاهم و دوستي با علويان را برگزيد و بدين طريق افكار عمومي را متوجّه خود ساخت، و از دَرِ نفاق و ريا اظهار تشيّع نموده و از خلافت، حقانيت، و برتري علي(ع) بر ابوبكر و عمر دفاع ميكرد، وقتي مسألهي واگذاري خلافت و سپس ولايتعهدي را مطرح نمود، در حقيقت او هدفي جز حفظ قدرت و تثبيت موقعيت خود نداشت، و سرانجام نيز امام رضا(ع) را به وسيله زهر مسموم ساخت. در هر حال همين ملايمت و نرمش ظاهري، موجب فراهم شدن زمينهي نسبتاً مناسبي براي ترويج و نشر عقايد شيعه گرديد.[۵]
مطالعه بيشتر
۱ـ اسلام و ايران، داوُد الهامي.
۲ـ سيري در تاريخ تشيّع، داود الهامي.
۳ـ تاريخ تشيّع در ايران، رسول جعفريان.
۴ـ مجموعه آثار، ج۱۸، استاد شهيد مرتضي مطهّري.
۵ـ فرهنگ عقايد و مذاهب اسلامي: استاد جعفر سبحاني.
منابع
- ↑ الهامي، داود، سيري در تاريخ تشيّع، انتشارات مكتب اسلام، چ اوّل، ۱۳۷۵، ص۶۰۰.
- ↑ مطهّري، مرتضي، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، چ اول، ۷۸، ج۱۸، ص۱۱۸.
- ↑ جعفريان، رسول، تاريخ تشيّع در ايران، ج۱، ص۲۸۰.
- ↑ تاريخ تشيّع در ايران، ص۲۸۰.
- ↑ رباني گلپايگاني، علي، فرق و مذاهب كلامي، مركز جهاني علوم اسلامي. چ سوّم، ۸۳، ص۴۸..