پیش نویس:جانشینی امام علی علیهالسلام در یومالدار
درباره جانشینی حضرت علی(ع) در واقعه یوم الدار اهل سنت گفتهاند که پیامبر حضرت علی را تنها به عنوان جانشین در میان خویشاوندان خود قرار داده است در مقابل، شیعیان پاسخ دادهاند که چون پیامبر در اولین مرحله آشکارا مأمور به دعوت از خویشاوندان خود بوده است، پس طبیعی است که خلیفه هم باید در بین آنها باشد. ما داریم که در سالهای دعوت، پنهانی هم حدود ۱۷ نفر به صورت مخفیانه به پیامبر ایمان آوردهاند حال چگونه ممکن است که پیامبر خلیفه را برای آنها هم در این مرحله انتخاب کرده باشد در حالی که از خویشاوندان او نیستند؟
پاسخ سؤال یا شبهه
پاسخ اجمالی:
نخست آنکه زمانی که به گفتمان صحابه در صدر اسلام مراجعه مینماییم مشاهده میکنیم همه مکالمات چه در عصر نبوی(ص) و همه اختلافات پس از رحلت پیامبر(ص) بر محور تمامیت جانشینی بوده است یعنی هر کسی که گفته است حضرت علی(ع) خلیفه است او را جانشین پیامبر خدا(ص) در همه امور و بر همه امم و قبایل دانسته است و هر کسی هم که فرد دیگری را جانشین دانسته است، باز هم او را جانشین رسول خدا(ص) بر همه مسلمین دانسته است، بنابراین اساساً هیچگاه چنین دیدگاهی (یعنی جانشینی جزیی و ان هم در میان بعض امت مثلاً قریش) در میان ایشان مطرح نشده و طرفداری نداشته است، بنابراین و بر اساس شواهد تاریخی این سخن که واقعه یوم الدار مربوط به جانشینی حضرت علی(ع) در خصوص خویشان پیامبر(ص) بوده، کاملاً مردود است، در هر منبع قدیمی که بنگرید این حدیث بدون قید آمده و دلالت بر جانشینی تام و تمام از رسول خدا(ص) دارد؛ اما در مورد اینکه پیش از این دعوت هم عده ای مسلمان شده باشند هم منافاتی با مسئله جانشینی در یوم الدار وجود ندارد، در واقع تضادی میان اینکه در سالهای ابتدایی دعوت تعدادی مسلمان شده باشند و سپس در یوم الدار معرفی جانشین صورت پذیرفته باشد وجود ندارد و هیچ اشکال مبنایی یا تاریخی رخ نمیدهد، بنابراین از حیث تاریخی اعلام علنی مسئله خلافت امام علی(ع) اقلا در طول سه سال نخست که دعوت به اسلام مخفیانه بوده انجام نگرفته است. همچنین گفتنی است که اگر به هر دلیل فرضاً موجهی هم دلالت حدیث یوم الدار مخدوش دانسته شود باز هم دهها دلیل قرآنی و تاریخی دیگر بر موضوع ولایت حضرت علی(ع) وجود دارد که با عنایت به آنها مسئله جانشینی براحتی قابل حل است.
پاسخ تفصیلی:
درباره اصل واقعه یوم الدار بر اساس آنچه در تواریخ اسلامی آمده، پیامبر(ص) در سال سوم بعثت مأمور ابلاغ این دعوت شد زیرا تا آن زمان، دعوت مخفیانه انجام میگرفت، و تعداد کمی اسلام را پذیرا شده بودند، امام هنگامی که آیه وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَک الْأَقْرَبِینَ (الشعراء، ۲۱۴)- و آیه- فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکینَ (سوره حج آیه ۹۴) نازل گردید پیغمبر ص مأمور شد دعوت خود را آشکار سازد، و نخست از خویشاوندان شروع کند[۱] اما کیفیت این ابلاغ و انذار بهطور اجمال چنین بوده که پیامبر(ص) بستگان نزدیکش را به خانه ابو طالب دعوت کرد، آنها در آن روز حدود چهل نفر بودند، و از عموهای پیامبر ص ابو طالب و حمزه و ابو لهب حضور داشتند، پس از صرف غذا هنگامی که پیامبر ص میخواست وظیفه خود را ابلاغ کند، ابو لهب با گفتههای خود زمینه را از میان برد، لذا فردای همان روز پیامبر ص آنها را دعوت دیگری به غذا کرد. بعد از صرف غذا چنین فرمود:" ای فرزندان عبد المطلب! من به خدا سوگند هیچ جوانی را در عرب نمیشناسم که برای قومش چیزی بهتر از آنچه من آوردهام آورده باشد، من خیر دنیا و آخرت را برای شما آوردهام، و خداوند به من دستور داده است که شما را دعوت به این آئین کنم، کدامیک از شما مرا در این کار یاری خواهید کرد، تا برادر من و وصی و جانشین من باشید؟.
جمعیت همگی سر باز زدند جز علی ع که از همه کوچکتر بود برخاست و عرض کرد: ای پیامبر خدا! من در این راه یار و یاور توأم، پیامبر ص دست بر گردن علی ع نهاد و فرمود: ان هذا اخی و وصیی و خلیفتی فیکم فاسمعوا له و اطیعوه: «این برادر و وصی و جانشین من در شما است، سخن او را بشنوید و فرمانش را اطاعت کنید». جمعیت از جابر خاستند در حالی که خنده تمسخرآمیزی بر لب داشتند و به ابو طالب میگفتند: به تو دستور میدهد که گوش به فرمان پسرت کنی، و از وی اطاعت نمایی! این حدیث را بسیاری از دانشمندان اهل سنت، همچون «ابن ابی جریر» و «ابن ابی حاتم» و «ابن مردویه» و «ابو نعیم» و «بیهقی» و «ثعلبی» و «طبری» نقل کردهاند، و «ابن اثیر» در جلد دوم کتاب « کامل» این سخن را آورده است، همچنین «ابو الفداء» در جلد اول تاریخش و گروهی دیگر[۲] این حدیث نشان میدهد تا چه اندازه پیامبر ص در آن روز تنها بود، و چگونه در پاسخ دعوتش جز استهزاء و سخره عکس العملی نداشتند، و چگونه علی ع از نخستین روزهای دعوت پیامبر ص که از تنهایی، سخت رنج میبرد در کنار حضرتش ایستاد و مدافع او بود. در حدیث دیگری آمده است که پیامبر ص یک، یک از طوائف قریش را صدا زد، و آنها را از آتش الهی بر حذر داشت گاه میفرمود: «یا بنی کعب انقذوا انفسکم من النار»
- «ای طائفه بنی کعب خود را از آتش رهایی بخشید».
و گاه همین خطاب را به طائفه «بنی عبد الشمس» و «بنی عبد مناف» و «بنی- هاشم» و «بنی عبد المطلب» میکرد و میفرمود انقذوا انفسکم من النار! «خویشتن را از آتش الهی نجات دهید»[۳] که من قادر بر دفاع از شما در صورت کفر نیستم.[۴]
دلالت روایت یوم الدار
اولا روایت فوق در منابع متعدد شیعه و اهل سنت مطرح گشته و همگان در موضوع چگونگی آن نوشتهاند، زمانی که به دستور الهی پیامبر خدا(ص) تصمیم داشت که رسالت جهانی خویش را اعلام نماید ابتدا کوشید تا نزدیکان و بستگان خویش را مطلع سازد، تا با پشتوانه اجتماعی افزونی سایر طبقات و قبایل و ملل را به سوی اسلام دعوت کند؛ علت اصلی تقدم دعوت خویشان بر عموم همچنین در دستور خداوند نهفته بود که از رسولالله خواسته شد ابتدا عشیره اقربین یعنی بستگان و خاندان خویش را دعوت کند،[۵]و در نهایت باید گفت تنها دلیل و سند جانشینی و ولایت حضرت علی(ع) این روایت یوم الدار نمیباشد و حتی اگر فرض کنیم در دلالت این روایت خدشه ای وجود داشته باشد، مسئله جانشینی ایشان با دهها دلیل و سند تاریخی و عقلی دیگر قابل اثبات است. نکته مهمی که وجود دارد، آن است که چون در روایت فوق آمده است ان هذا اخی و وصیی و خلیفتی فیکم، ممکن است برخی بگویند مراد از فیکم در روایت فوق آن است که حضرت علی(ع) فقط در میان مخاطبان آن جلسه یعنی خصوص خاندان قریش، برگزیده شده و حکم جانشینی پیامبر(ص) مختص همین قوم بوده است، این ادعا و شبهه براحتی قابل حل است، چرا که میتوان به گفتمان و منازعات سیاسی – اجتماعی صدر اسلام نگاهی انداخت، همه نزاع بر سر تمامیت خلافت و جانشینی پیامبر بوده است نه خلافت جزیی، توضیح افزون آنکه وقتی به منابع صدر اسلام مینگریم و نظرات صحابه را جست و جو میکنیم، ملاحظه میکنیم که همه ایشان در اصل جانشینی کامل پیامبر(ص) اختلاف کردهاند و حتی یک نفر نگفته است که حضرت علی(ع) قطعاً جانشین و وارث پیامبر(ص) در میان خاندان قریش است، بلکه همگی ایشان یا اصل خلافت ایشان را پذیرفتهاند، آنهم خلافت در همه امور و اعم از خاندان قریش و غیر ایشان و عده دیگری هم خلافت را نپذیرفتهاند؛ بنابراین ادعای فوق مبنی بر اینکه در واقعه یوم الدار حضرت علی(ع) جانشین پیامبر(ص) در خصوص خاندان قریش شدهاند با هیچ سند و گزارش تاریخی سازگاری ندارد و هیچ فردی از قریش و غیر قریش نیز چنین ادعا و برداشتی را مطرح ننموده است. سایر ادله امامت و ولایت حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) در اینجا باید توجه داشت که اگر به هر دلیلی روایت یوم الدار را نپذیریم، باز هم دهها دلیل روایی و منطقی دیگر مبنی بر خلافت امیرالمؤمنین علی(ع) وجود دارد که از جمله آنها موراد ذیل است:
حدیث منزلت
پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم در موارد مختلف، منزلت و مقام امیر مؤمنان را نسبت به خود، همان منزلت و مقام هارون نسبت به موسی دانسته و فقط یک مقام از مقامات هارون را (که نبوت باشد) از علی علیه السلام سلب کرده و فرموده: «یا علی أنت منّی بمنزلة هارون من موسی إلّاأنّه لا نبی بعدی».[۶] به نص قرآن کریم، هارون مقام نبوت، خلافت و وزارت را در زمان موسی دارا بود، و حدیث منزلت نیز همه مقامات هارون را- به استثنای مقام نبوت- برای علی علیه السلام ثابت میکند. و اگر مقصود، اثبات همه مقامات جز نبوت برای وی نبود نیازی به استثنای نبوت وجود نداشت. در مورد صدور این حدیث، میتوان به روایت معتبر در کتب شیعه و اهل سنت توجه نمود: در کتاب «آغاز آفرینش» در باب غزوه تبوک، به سند خود از «مصعب بن سعد» از پدرش روایت کرده است، هنگامی که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله عازم جنگ تبوک شد حضرت علی علیه السّلام را به جانشینی خود در مدینه تعیین فرمود. حضرت علی علیه السّلام که چنان انتظاری نداشت به عرض مبارک رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله تقدیم داشت: آیا مرا به جانشینی خود در میان زنان و فرزندان، معین میفرمائی؟ رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله در پاسخ فرمود: آیا خرسند نیستی از اینکه منزلت تو نسبت به من، برابر منزلت هارون علیه السّلام نسبت به حضرت موسی علیه السّلام باشد و از هیچ جهتی میان تو و او تفاوتی نیست، تنها تفاوت آنست که پیغمبری پس از من مبعوث نمیشود. مؤلف گوید: «مسلم» این حدیث را در «صحیح» خود، در باب فضائل صحابه در بخش فضائل علی بن ابیطالب علیه السّلام آورده است و «ابو داوود طیالسی» هم در [مسند ۱/ ۲۹]، «ابو نعیم» در [حلیة ۷/ ۱۹۵ و ۱۹۶] به طرق بسیار، «طحاوی» در [مشکل الآثار ۲/ ۳۰۹]، «احمد حنبل» در [مسند ۱/ ۱۸۲]، «خطیب» در [تاریخ ۱۱/ ۴۳۲] به دو طریق و «نسائی» در [خصایص ص ۱۶] نقل کردهاند.[۷]
همچنین در کتاب معتبر اهل سنت به نام صحیح مسلم چنین آمده است:[۸] در کتاب «فضایل صحابه» در بخش فضایل حضرت علی بن ابیطالب علیه السّلام، به سند خود، از «عامر بن سعد بن ابی وقّاص» از پدرش روایت کرده است که در یکی از روزها، «معاویة بن ابی سفیان» به «سعد» دستور داد تا از حضرت علی علیه السّلام نکوهش کند و آن حضرت را سبّ نماید!! «سعد» به دستور او اعتنائی نکرد و به نکوهش آن حضرت نپرداخت. «معاویة» پرسید: امتناع تو از سبّ ابو تراب چیست؟ در پاسخ گفت: بخاطر اینست که در شأن علی علیه السّلام سه خصلت ارزنده از رسولخدا صلّی اللّه علیه و آله شنیدهام و همین خصال سهگانه ایجاب میکند که از نکوهش علی علیه السّلام، امتناع نمایم و هرگاه یکی از آن خصال را دارا بودم، برای من بهتر بود از اینکه شترهای سرخ موی زیادی داشته باشم! سپس نظریه خود را این چنین توضیح داد: در یکی از جنگها که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله، علی علیه السّلام را به جانشینی خود در مدینه تعیین کرد، علی علیه السّلام به عرض رسانید: آیا مرا به جانشینی خود در میان زنان و کودکان قرار میدهی؟ پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: آیا خرسند نیستی از اینکه منزلت تو نسبت به من، مساوی با منزلت هارون علیه السّلام نسبت به حضرت موسی علیه السّلام باشد؛ جز اینکه پس از من پیغمبری مبعوث نمیشود. تمام این حدیث را در آغاز باب مباهله، آوردهایم.[۹]
حدیث سفینه
پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم، اهل بیت خویش را به کشتی نوح تشبیه میکند که هرکس بر آن نشست نجات یافت و هرکس که از آن تخلّف جست غرق شد، میفرماید: «ألا إنّ مَثَلَ أَهل بیتی فیکم مَثَلُ سَفینة نوحِ فی قَومِهِ مَنْ رَکبَها نَجی وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْها غَرق»[۱۰] میدانیم که کشتی نوح، ملجأ و پناهگاه آنان برای نجات از غرق شدن بود؛ بنابراین طبق حدیث سفینه، اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم یگانه پناهگاه برای نجات از انحراف و گمراهی هستند.
حدیث امان امّت
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم اهل بیت خود را سبب وحدت کلمه و دوری امت از اختلاف معرفی میکند و میفرماید: «النُّجومُ أمانٌ لأهلِ الأَرضِ مِنَ الغَرْق وَ أَهْلُ بَیتی أَمانٌ لامتی من الاخْتِلاف …»[۱۱]
- همان گونه که ستارگان وسیله نجات اهل زمین از غرق شدن در دریا هستند (زیرا، دریانوردان به حکم «وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یهْتَدُونَ» (نحل/ ۱۶)، به وسیله ستارگان راه را از میان امواج پیدا میکنند و به ساحل میرسند) اهل بیت من نیز مایه نجات امت از دو دستگی هستند …
حدیث ثقلین
حدیث ثقلین، از احادیث متواتر اسلامی است که علمای سنی و شیعه آن را در کتابهای حدیث خود نقل کردهاند. پیامبر در این حدیث خطاب به امت اسلام میفرماید: «در میان شما دو چیز گرانبها را باقی میگذارم و میروم»، و سپس تمسک به این دو را مایه هدایت امت، و روگردانی از هر دو یا یکی از آن دو را مایه ضلالت میداند، چنانکه میفرماید:
«إنّی تارِک فِیکمُ الثقلَین کتابَ اللَّه وَ عِتْرَتی أَهلَ بَیتی ما إِنْ تَمَسَّکتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلُّوا أَبَداً وَ إِنَّهُما لَنْ یفْتَرِقا حَتّی یرِدا عَلَیَّ الحَوْضَ»[۱۲]
این حدیث، مرجعیت علمی عترت و اهل بیت پیامبر را مانند قرآن کریم، به روشنی ثابت میکند، و بر مسلمانان لازم میدارد که در امور دینی، به کتاب خدا و اهل بیت (هر دو) تمسک جویند. ولی جای بسی تأسف است که برخی از کسان همه درها را میزنند، جز در خانه اهل بیت را! حدیث ثقلین، که شیعه و سنّی در نقل آن اتفاق دارند، میتواند همه مسلمانان جهان را به صورت امتی واحد گرد آورد، زیرا اگر در موضوع تعیین خلیفه و زمامدار سیاسی امت پس از پیامبر، شیعه و سنّی با هم اختلاف داشته منقسم به دو گروه باشند، در مرجعیت علمی هیچ دلیلی برای تفرقه وجود نداشته و بایستی- بر طبق حدیث ثقلین- با هم یکدست و یک صدا باشند.
حدیث غدیر
در احادیث گذشته پیامبر گرامی گاه به صورت کلی و گاه نیز به گونه مشخص، جانشین خویش را به نحو روشن معرّفی کرده است، به گونهای که هر یک از آنها حجت را بر افراد آگاه و حقیقت جو تمام میکند. در عین حال آن حضرت برای آنکه پیام خود را به گوش همه مسلمانان از دور و نزدیک برساند و راه را بر هر گونه تردید و شک در این زمینه کاملًا ببندد، در سال آخر عمر خود به هنگام مراجعت از حج خانه خدا در سرزمینی به نام «غدیر خم» توقف نمود و به همراهان فرمود از جانب خداوند مأموریت دارد که پیامی را به آنان برساند؛ پیام الهی که حاکی از انجام وظیفه بزرگی بوده و چنانچه انجام نگیرد، پیامبر رسالت خود را انجام نداده است. چنانکه میفرماید: «یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیک مِنْ رَبِّک وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یعْصِمُک مِنَ النَّاسِ» (مائده/ ۶۷): «ای رسول خدا آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده ابلاغ کن، و اگر این مأموریت را انجام ندهی رسالت خود را انجام ندادهای، و خداوند تو را از (شر) مردم حفظ میکند».[۱۳] آنگاه منبری برای پیامبر ترتیب دادند و او بر فراز آن قرار گرفت و به مردم گفت: در آینده نزدیک دعوت حق را لبیک خواهم گفت (یعنی مرگ من فرا میرسد) شما درباره من چه میگویید؟ در پاسخ گفتند: گواهی میدهیم تو آئین خدا را به ما ابلاغ کردی و خیرخواهی نمودی و تلاش بسیار کردی، خدا به تو جزای خیر دهد. آنگاه فرمود: آیا بر وحدانیت خدا و رسالت من، و حق بودن روز رستاخیز گواهی میدهید؟ همگی پاسخ مثبت دادند. سپس فرمود: من قبل از شما بر حوض کوثر وارد میشوم، بنگرید با دو جانشین گرانبهای من چگونه رفتار میکنید؟ شخصی پرسید: مقصود از دو جانشین گرانبها چیست؟ پیامبر پاسخ داد: یکی کتاب خدا و دیگری عترت (و اهل بیت) من است، و خدای لطیف و خبیر به من خبر داده است که این دو از یکدیگر جدا نمیشوند تا آنکه در روز قیامت در کنار حوض به من برسند. بر آن دو پیشی نگیرید که هلاک میشوید، و از آنان فاصله نگیرید که هلاک میشوید. آنگاه دست علی علیه السلام را گرفت و بالا برد تا آنجا که همه حاضران او را میدیدند، سپس چنین فرمود:
«أیها النّاسُ مَنْ أولی النّاسِ بالمؤمنینَ مِنْ أنْفُسِهِم؟» چه کسی بر مؤمنان از خود آنان اولی (صاحب اختیارتر) است؟
در پاسخ گفتند: خدا و پیامبر او بهتر میدانند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «انّ اللَّه مولای و أنا مولَی المؤمنین و أنا أولی بِهِم مِنْ أنفُسِهِم»: خداوند مولای من، و من نیز مولای مؤمنان میباشم، و من بر مؤمنان از خود آنان صاحب اختیارترم. سپس سه بار فرمود: «فَمَنْ کنْتُ مَولاهُ فَعَلی مَولاه»: آن کس که من مولای او هستم، علی مولای او است. آنگاه افزود: «اللهم والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ و أحبّ من أحبّه و ابغض من أبغضَهُ و انصر من نصره و اخذل من خذله، و أدر الحقَّ معه حیث دار، ألا فلیبلغ الشاهد الغائب»: پروردگارا، دوست بدار آن کس را که علی را دوست میدارد و دشمن بدار آن کس را که با علی دشمن است، و مهربان باش با هرکس که نسبت به علی مهربان است و خشم آور بر کسی که بر علی خشم آورد و یاری کن آن کس که علی را یاری کند و خوار ساز آن کس که علی را خوار سازد، و حق را با او و در مدار او قرار ده. حاضران این مطلب را به غایبان ابلاغ کنند. این حدیث که به حدیث غدیر معروف است را ۱۱۰ نفر از صحابه، ۸۴ تن از تابعین و ۳۶۰ نفر از علما و محدثان اسلامی نقل کردهاند، و از این رو در اصالت و اعتبار این حدیث جای هیچ تردیدی وجود ندارد. همچنین گروهی از علما بهطور مستقل درباره این حدیث کتاب نوشتهاند، که در آن میان، جامعترین آنها کتاب شریف الغدیر نگارش علامه حاج شیخ عبدالحسین امینی (۱۳۲۰–۱۳۹۰ ه.ق) میباشد.[۱۴]
اخبار نبوی(ص) متعدد در مورد اطلاق عنوان " وزیری "؛ "خلیفتی"و "وصیی" برای حضرت علی(ع) زمانی که به کلمات صادره از سوی رسول خدا(ص) در منابع متقدم مراجعه میکنیم، دهها روایت را مییابیم که در آنها، و از قول رسول خدا(ص) بر حضرت علی بن ابی طالب، عنوان وزیری، یا خلیفتی به معنای جانشین من یا عنوان وصیی به معنای وصی من یا کلمات مشابه آن مثل خیر اخلف بعدی [بهترین جانشین من] بکار رفته است، این روایات کاملاً اطلاق داشته و مقید به زمان یا مکان یا قوم خاصی نیست و تعدد کاربرد آن نیز نشانه دیگری بر این موضوع است که رسول خدا(ص)، حضرت علی(ع) را به عنوان خلیفه و جانشین تام خود برگزیده است؛ در اینجا برخی از احادیث نبوی که در آنها عنوان خلیفتی برای علی بن ابی طالب(ع) استعمال شده است را ذکر مینماییم: - احمد حنبل»[۱۵]، «نسائی»، و «طبرانی» و دیگران به سندهای خود، از «عمرو بن میمون» از «ابنعباس» نقل کردهاند و در این حدیث آمده است که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله خطاب به علی علیه السّلام، فرمود: شایسته نیست از دنیا رحلت کنم مگر آنکه تو خلیفه من باشی.[۱۶] - «خطیب» در «المؤتلف» از طریق «قاسم بن خلیفه» از «ابو یحیی تیمی» از «اسماعیل بن ابراهیم» از «مطین بن خالد» از «انس بن مالک» روایت کرده است که گفت: معمول ما آن بود که هر گاه میخواستیم از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله سؤالی بکنیم، از علی علیه السّلام، یا «سلمان»، یا «ثابت بن معاذ» درخواست میکردیم تا سؤال ما را با نبی اکرم صلّی اللّه علیه و آله مطرح نمایند، زیرا آنان در میان اصحاب از دیگران پر جرأتتر بودند. هنگامی که آیه إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ نازل شد- پس از این، حدیثی را در فضیلت حضرت علی علیه السّلام روایت کرده است و در آن حدیث آمده که- أنه أخی و وزیری و خلیفتی فی أهل بیتی و خیر من أخلف بعدی یعنی: او (علی علیه السّلام) برادر، وزیر و خلیفه من در اهل بیتم میباشد و بهترین جانشین من است.[۱۷] - در روایت نبوی(ص) دیگری چنین آمده است: إن وصیی و موضع سری و خیر من أترک بعدی و ینجز عدتی و یقضی دینی علی بن أبی طالب.[۱۸] پیامبر خدا(ص) چنین فرموده است: وصی و صاحب سرّ من و بهترین کسی که پس از رحلت من باقی میماند و وعده مرا برآورده میسازد و قرض مرا ادا میکند، همانا علی بن ابیطالب علیه السّلام است. مشابه این روایت را ابن حجر عسقلانی مورخ اهل سنت، در الاصابه چنین آورده است: فی فضل علی فیه: «إنّه أخی و وزیری و خلیفتی فی أهل بیتی و خیر من أخلّف بعدی»[۱۹] همچنین ابن عساکر، محدث اهل سنت در کتاب مشهور تاریخ دمشق چنین آورده است: قال النبی صلی اللّه علیه و سلم: «علی أخی، و صاحبی، و ابن عمی، و خیر من أترک بعدی، یقضی دینی، و ینجز موعدی».[۲۰] سخنی درباره زمان واقعه یوم الدار در اخبار تاریخی در مورد زمان نزول آیه (و انذر عشیرتک الاقربین) و دعوت پیامبر(ص) از خویشان خویش اختلافی به چشم میخورد، از جمله استاد یوسفی غروی، رسول جعفریان در اثر خویش به تفصیل این اخبار را نقل کرده است، از برخی اخبار به دست میآید که واقعه یوم الدار در شعب ابی طالب (که از سال هفتم بعث آغاز شده است) انجام شده و برخی نیز معتقدند این واقعه پیش از ایام شعب ابی طالب و در سال سوم بعثت روی داده است، اما آنچه که به روی مهم و قابل توجه هست همین مسئله است که منافاتی وجود ندارد که پیش از واقعه یوم الدار (خواه در سال سوم بعثت واقع شده باشد یا در ایام شعب ابی طالب که مابین سال هفتم تا دهم بعثت بوده است) تعدادی افراد مسلمان شده باشند چنانکه روشن است افرادی چون خدیجه(س)، جعفر بن ابی طالب، حمزه ابن طالب و .. همگی پیش از یوم الدار و تبلیغ علنی اسلام، به دین مبین اسلام مشرف شده بودند.[۲۱] استاد جعفر سبحانی در زمینه ایمان آوردن برخی افراد پیش از واقعه یوم الدار چنین نوشتهاند: پیامبر گرامی، سه سال تمام به دعوت سرّی پرداخت و در این مدّت به جای توجه به عموم مردم، به فردسازی عنایت نمود. مصالح وقت ایجاب میکرد که او دعوت خود را آشکار نسازد و با تماسهای سرّی، گروهی را به آیین خود دعوت کند که توانست جمعی را به آیین توحید جلب کرده و با پذیرش آنان روبهرو گردد. تاریخ، نام این شخصیتها را که- در این مقطع از رسالت- به آیین او گرویدهاند، یادآور شده است. برخی از این افراد عبارتند از: حضرت خدیجه، علی بن ابی طالب علیه السّلام، زید بن حارثه، زبیر بن عوام، عبد الرحمن بن عوف، سعد بن ابی وقاص، طلحة بن عبید اللّه، ابو عبیده جراح، ابو سلمه، ارقم بن ابی الارقم، قدامة بن مظعون، عبد اللّه بن مظعون، عبیدة بن الحارث، سعید بن زید، خباب بن ارت، ابو بکر بن ابی قحافه، عثمان بن عفان و دیگر افرادی که در همین مقطع به آیین اسلام گرویده و نبوت او را پذیرفتند. ایشان در ادامه و در خصوص همراهی امامت با نبوت مینویسند: اعلام وصایت علی علیه السّلام در آغاز رسالت میرساند که این دو منصب از هم جدا نیستند. روزی که پیامبر خدا به مردم معرفی گردید، جانشین او نیز همان روز تعیین و معرفی شده و این خود گواه بر این است که اساس نبوّت و امامت را یک شالوده تشکیل میدهند و این دو مقام مانند حلقههای زنجیر به یک دیگر متصل و از هم فاصلهای ندارند.
از این جریان شهامت روحی و شجاعت امیر مؤمنان به صورت روشن ثابت میگردد، زیرا در محفلی که پیران آزموده و سران سالخورده در تفکر و حیرت بودند؛ با کمال شهامت پشتیبانی و فداکاری خود را اعلام میدارد و بدون پیمودن راه سیاستمداران محافظهکار و مالاندیش، دشمنی خود را با دشمنان او ابراز میکند. او در آن روز از نظر سن کوچکترین فرد حاضر در مجلس بود، ولی طول ممارست او با پیامبر از مدتها پیش، دل او را آماده پذیرفتن حقایقی کرده بود که پیران قوم در پذیرفتن آن تردید داشتند.[۲۲]
معرفی منابع برای مطالعه بیشتر:
- فروغ ابدیت، جعفر سبحانی.
- تاریخ تحقیقی اسلام، محمد هادی یوسفی غروی.
- اجتهاد در مقابل نص، سید عبدالحسین شرف الدین.
۴. نرمافزار پاسخ ۲.
- سایت اندیشه قم.
- سایت ویکی پاسخ.
پیامبر(ص): «کسی که دوست دارد، زندگی و مرگش مانند من باشد، و… پس علی بن ابیطالب را دوست داشته و مطیع او باشد».[۲۳]
پینوشتها:
- [۱]. سیره ابن هشام جلد ۱ صفحه ۲۸۰.
- [۲]. برای توضیح بیشتر به کتاب" المراجعات" صفحه ۱۳۰ به بعد و کتاب" احقاق الحق" جلد ۴ صفحه ۶۲ به بعد مراجعه فرمائید.
- [۳]. تفسیر قرطبی" جلد ۷ صفحه ۴۸۵۹ ذیل آیات مورد بحث با مختصری تلخیص.
- [۴]. تفسیر نمونه، ج۱۵، ص: ۳۷۳.
- [۵]. در این زمینه بنگرید به تفاسیر آیه: و اننر عشیرتک الاقربین.
- [۶]. صحیح بخاری: ۶/ ۳ در باب غزوه تبوک؛ صحیح مسلم، ۷/ ۱۲۰، در باب فضایل علی علیه السلام؛ سنن ابن ماجه، ۱/ ۵۵، باب فضائل النبی؛ مسند امام احمد، ۱/ ۱۷۳، ۱۷۵، ۱۷۷، ۱۷۹، ۱۸۲، ۱۸۵ و ۲۳۰؛ سیره نبویه، ابن هشام، ۴/ ۱۶۳ (غزوه تبوک).
- [۷]. بنگرید به فیروز آبادی، فضائل پنج تن در صحاح ششگانه اهل سنت، ج۲، ص: ۷.
- [۸]. مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، دار الحدیث، مصر، ۱۴۱۲ق، ج۴، ص: ۱۸۷۱.
- [۹]. فیروز آبادی، فضائل پنج تن در صحاح ششگانه اهل سنت، ج۲، ص: ۸.
- [۱۰]. مستدرک حاکم، ۳/ ۳۵۱؛ الصواعق المحرقة، ص ۹۱؛ میزان الاعتدال، ۱/ ۲۲۴؛ تاریخ الخلفاء، ص ۵۷۳؛ الخصائص الکبری، ۲/ ۲۶۶؛ ینابیع المودّة، ص ۲۸؛ فتح القدیر، ص ۱۱۳ و کتب دیگر.
- [۱۱]. مستدرک حاکم، ۳/ ۱۴۹.
- [۱۲]. صحیح مسلم: ۷/ ۱۲۲؛ سنن ترمذی، ۲/ ۳۰۷؛ سنن دارمی، ۲/ ۴۳۲؛ مسند احمد، ۳/ ۱۴، ۱۷، ۲۶ و ۵۹، ۴/ ۳۶۶ و ۳۷۱، ۵/ ۱۸۲ و ۱۸۹؛ خصائص علویه، نسائی ص ۲۰؛ مستدرک حاکم: ۳/ ۱۰۹، ۱۴۸ و ۵۳۳، و کتب دیگر. در اینباره ضمناً میتوان به رساله حدیث الثقلین از نشریات دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیة قاهره، رجوع کرد.
- [۱۳]. محدثان و مفسران اسلامی به نزول این آیه در پایان حجة الوداع، روز غدیر، اشاره کردهاند. بنگرید به کتاب «درالمنثور» سیوطی، ۲/ ۲۹۸، فتح القدیر شوکانی ۲/ ۵۷، کشف الغمة اربلی، ص ۹۴، ینابیع المودة قندوزی، ص ۱۲۰، المنار، ۶/ ۴۶۳ و غیره.
- [۱۴]. برای نمونه بنگرید به: مسند الإمام أحمد بن حنبل ج ۱ ص ۱۱۹ / کلینی، الکافی، ج۱، ص ۸۰. ابن ماجه، سنن، ج۱، ص ۱۳۷. نسائی، سنن، ج۵، ۱۳۱.
- [۱۵]. ابن حنبل، مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج۵، ص: ۱۸۰.
- [۱۶]. بنگرید به: فیروز آبادی، فضائل پنج تن در صحاح ششگانه اهل سنت، ج۲، ص: ۲۰۶.
- [۱۷]. همان، فضائل پنج تن علیهم السلام در صحاح ششگانه اهل سنت، ج۲، ص: .۳۱۹.
- [۱۸]. فیروز آبادی، فضائل الخمسة من الصحاح الستة، ج۲، ص: ۲۸به نقل از متقی هندی، کنز العمال (ج ۶ ص ۱۵۴).
- [۱۹]. ابن حجر العسقلانی، الإصابة، ج۱، ص:۵۳۵.
- [۲۰]. ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج۴۲، ص:۵۷.
- [۲۱]. برای اطلاع تفصیلی بنگرید به: رسول جعفریان تاریخ پیامبر اسلام(ص) / یوسفی غروی، تاریخ تحقیقی اسلام (موسوعة التاریخ الاسلامی)، ج۱، ص: ۳۳۸.
- [۲۲]. جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ص:۲۴۶–۲۵۴.
- [۲۳]. بحار، باب ۴۱، حدیث ۶۱.