پیش نویس:امامت تفویضی یا انتخابی
من دنبال این سند هستم که در زمانی که بعد از ۲۵ سال خلافت را به حضرت علی(ع) برگرداندند، آیا به عنوان اینکه علی ولی خداست، خلافت را به او تفویض کردند یا اینکه او را شایسته خلافت دیدند انتخاب کردند. لطفاً اگر روایات و اسنادی هست اعلام فرمایید. و حتی در نهضتهای بعدی، نیز آیا دنبال چنین چیزی بودند که در پی احقاق حق اهل بیت به عنوان ولی خدا باشند. یا اینکه فقط به عنوان شایستگیحضرت علی علیه السلام، زیر پرچم آنان جمع میشدند؟ پاسخ سؤال یا شبهه
پاسخ اجمالی:
بنابر شواهد متعدد تاریخی، افرادی که خواستار حکومت امیرالمؤمنین(ع) و فرزندان بزرگوارش بودند، از حیث اعتقادی و عملی در یک سطح قرار نداشتند؛ برخی از ایشان که تعداد کمتری را شامل میشدند، معتقدند بودند که حضرت، بنابر دستور و نصب الهی و به نص رسولالله(ص)، تنها شخصیت شایسته برای خلافت میباشد؛ در مقابل، برخی دیگر تنها معتقد بودند که حضرت علی(ع)، تنها نسبت به بقیه افراد حاضر در صحنه، شایستگی و افضلیت بیشتری برای خلافت دارد، و نه به خاطر نصب از سوی پروردگار؛ این موضوع، در مورد دیگر اهل بیت(ع) نیز صادق بوده و لذا در اخبار متعددی از سوی ائمه (علیهم السلام)، به قلت شیعیان اعتقادی و عملی اشاره شده و نمونههای متعددی از بینش، گفتار و عملکرد هر دو گروه در تاریخ ثبت شده است.
پاسخ تفصیلی:
بنابر شواهد متعدد تاریخی، افرادی که خواستار حکومت علی(ع) و فرزندان گرانقدرش بودند، از حیث اعتقادی و عملی در یک سطح نبودند؛ تعدادی از آنان، اعتقا داشتند، آن جناب، بر اساس نص صریح رسولالله (صلی الله علیه و آله) و بنابر نصب الهی، تنها شخصیت شایسته برای خلافت هستند؛ در مقابل، بعضی دیگر تنها معتقد بودند که امام علی(ع)، نسبت به بقیه، شایستگی و افضلیت بیشتری دارد، و تنها به همین دلیل، و نه به خاطر نصب از سوی پروردگار، حق حکومت به آن جناب میرسد؛ در همین رابطه، یکی از محققین در خصوص انواع تشیع چنین نگاشته است[۱]:
تشیع، در طول تاریخ به گونههای مختلف بروز یافته که در بازکاوی متون تاریخی میتوان اینچنین از این اشکال یاد کرد: الف) تشیع اعتقادی: به معنای پذیرش مرجعیت علمی و دینی اهل بیت(ع) و همچنین اعتقاد به امر امامت الهی و منصوص و محصور بودن آن میباشد؛ در این اندیشه، تنها گفتار، آرا و سیره امامان شیعه علیهم السلام، بعد از پیامبراسلام صلی الله علیه و آله، مورد پذیرش و مرجع اصلی دینی برای مسلمانان است؛ آبان بن تغلب از یاران امام باقر و امام صادق علیهما السلام، درباره تشیع اعتقادی میگوید: شیعه کسانی هستند که وقتی مردم در گفتار پیامبر علیه السلام با یکدیگر اختلاف کنند، قول علی علیه السلام را میپذیرند و هنگامی که درباره سخن علی علیه السلام اختلاف پیشآید، آنها گفتار جعفر بن محمد علیه السلام را قبول میکنند.[۲]
در مورد مصادیق این گروه میتوان به تعدادی از کارگزاران علی(ع) اشاره نمود؛ حضرت، با شروع خلافت خود، کارگزارانی از صحابه و تابعین، همچون قَیس بن سعد بن عُباده، عُثمان بن حنیف، کمیل بن زیاد، مالک اشتر نخعی و عبداللَّه بن عباس را بر ولایات و شهرها گمارد؛ این شخصیتها، در محل مأموریت خود، بذر دوستی اهل بیت علیهم السلام، را افشاندند و در جنگهای جمل، صفّین و نهروان و غارتگریهای سپاهیان معاویه، جانانه، با آن حضرت همکاری کردند؛ تا آنجا که برخی از صحابه همچون عَمّار بن یاسر، خُزیمة بن ثابت، هاشم مرقال و … در این راه شربت شهادت نوشیدند؛ آن بزرگواران، تا پای جان از نظر اعتقادی و عملی بر میثاق خود پایبند بودند.[۳]
شیعیانی که در روز عاشورا با وجود یقین به کشته شدن، در کنار امام حسین(ع)، باقی ماندند و نیز اشخاصی چون مالک اشتر، ابوذر غفاری، هارون مکی یا ابابصیر که اهل بیت(ع)، به صراحت از عمق معرفتی آن بزرگواران، تمجید کردهاند، نمونههای دیگری از شیعیان عقیدتی هستند که در گفتگو یا احتجاجات رایج میان خود، اهل بیت(ع) را نه صرفاً به عنوان یک خلیفه و فردی که شایستگی حاکمیت دنیوی دارد، بلکه با وجوه وصفی اعلی، همچون وصی الاوصیاء یا وارث الانبیاء و نیز دارای خصوصیات برجسته و غیرعادی همچون علم غیب و عصمت معرفی کرده و در مقام عمل نیز نسبت به اجرای توصیههای ائمه (علیهم السلام)، هیچ کوتاهی نشان نمیدادند و آن ذوات مقدسه را خلفایی منصوب از سوی خداوند متعال، میدانستند.
مستنداتی از شیعیان اعتقادی
۱. مالک اشتر نخعی، در وصف امیر مؤمنان علیه السّلام، خطاب به مردم، گفت: «ایها الناس! هذا وصیّ الأوصیاء و وارث علم الأنبیاء».[۴]
۲. جابر بن یزید جعفی، امام باقر(ع) را با وصف وصی الاوصیا و وارث علم الانبیاء یاد میکرد که نشان دهنده اعتقاد وی به فرا زمینی بودن امامت، معصومین(ع) است. [۵]
۳. عبدالله بن مغیره، از شیعیان سده دوم و مقارن با عصر امام رضا(ع)، در محفلی امامش را حجت خدا معرفی نموده و چنین توصیف میکند: «أَشْهَدُ أَنَّک حُجَّةُ اللَّهِ وَ أَمِینُهُ عَلَی خَلْقِه». [۶]
۴. ابوهاشم جعفری از شیعیان مخلص امام عسکری(ع)، در جایی حضرت را ولی برگزیده شده خدا عنوان میکند: آقای من! گواهی دهم که تو ولی خدا و امام من هستی که با اطاعت از شما دینداری خدا میکنم؛ امام (علیه السلام)، فرمودند: خدا تو را بیامرزد، ای ابا هاشم![۷]
ب) تشیع سیاسی: به گروهی از مسلمانان اطلاق میشود که از امامان شیعه (علیهم السلام)، در مقابل ظلم و جور ستمگران حمایت نموده، آنان را همراهی میکردند؛ این همراهی، تنها بر این پایه نبوده که آنها منصوب از طرف خداوند و عهدهدار امر امامت الهیاند، بلکه از روی شایستگی آنها- برای کسب مقام خلافت و رهبری سیاسی جامعه- صورت گرفته است؛ در میان بسیاری از تابعان، محدثان و فقها افرادی بودند که به ائمه شیعه (علیهم السلام)، چنین نگرشی داشتند.[۸]
در مورد شواهد و اسناد تاریخی مربوط به این گروه، میتوان به بسیاری از شیعیان کوفه اشاره نمود؛ آنانکه در ابتدا با حضرت علی و فرزندان شان امام حسن و امام حسین(ع)، بیعت مینمودند، ولی در مواقع سرنوشتساز، آن بزرگواران را رها نموده و از حمایتشان دست میکشیدند که از آن جمله میتوان به رفتار کوفیها در پیکار صفّین، بعد در خلافت امام حسن علیه السلام و سپس در واقعه عاشورا اشاره کرد؛[۹] اینگونه افراد، در ابتدا و با اصرار، امام علی(ع) را به خلافت دعوت کرده و بیعت نمودند، اما زمانی که هنوز چهار سال از خلافت حضرت نگذشته بود، هر چه امام (علیه السلام) اصرار میکرد که برای جنگ علیه معاویه به پا خیزند، لبیک نگفته و از همراهی آن جناب، عقب نشستند، تا جایی که امیرالمؤمنین(ع)، آنان را اشباح الرجال خوانده و اینگونه خطاب قرار دادند: «رویتان زشت و قلبتان غرق غم باد، که خود را هدف تیر دشمن قرار دادید؛ آنان شما را غارت کردند و شما چیزی به دست نیاوردید؛ جنگیدند، ولی شما نجنگیدید؛ خدا را معصیت میکنند و شما خشنودید؛ در تابستان که شما را دعوت به جهاد آنان میکنم، گویید: هوا گرم است، مهلت ده تا گرما برود؛ و در زمستان شما را میخوانم گویید: هوا سرد است، مهلت ده تا سرما بنشیند؛ همه این بهانهها برای فرار از گرما و سرماست؛ شما که از گرما و سرما میگریزید، پس به خدا سوگند! از شمشیر، گریزانتر خواهید بود؛ ای نامردان مرد نما! دارندگان رؤیاهای کودکانه، و عقلهایی به اندازه عقل زنان حجله نشین، ای کاش! شما را ندیده بودم و نمیشناختم؛ به خدا قسم! حاصل شناختن شما پشیمانی و غم و غصه است؛ خدا شما را بکشد، که دلم را پر از خون کردید، و سینهام را مالامال خشم نمودید، و پی در پی جرعهٔ اندوه به کامم ریختید، و تدبیرم را به نافرمانی و ترک یاری، تباه کردید …».[۱۰]
برخی از آنان، در زمان امام حسن(ع) نیز ابتدا دم از همراهی زدند، اما زمانی که پای جهاد و جنگ و شهادت و جانبازی به میان میآمد، علیرغم دستور امام(ع)، به جهاد، فریاد البُقیه البُقیه [میخواهیم زندگی کنیم!]، سر دادند[۱۱] و ابایی نداشتند که امام خویش را مذل المؤمنین بنامند؛ بنابراین، بسیاری از این افراد، تنها تا جایی که امامت اهل بیت(ع) به کسب و کار ایشان لطمه نمیزد، خلافت ایشان را پذیرفته بودند و فاقد چنین بینشی بودند که امام را ولیالله و وارث انبیا و اوصیای الهی بدانند؛ لذا در لحظات سرنوشت ساز، به راحتی امام خویش را تنها میگذاردند یا بر امام خویش خرده و اشکال میگرفتند؛ به عنوان نمونه، میتوان به اعتراض برخی افراد بر امام عسکری(ع) اشاره نمود که خرده میگرفتند، چرا امام(ع) در ماجرای رحلت پدر مظلومشان، لباس خود را [از فرط ناراحتی و سوگواری] چاک دادهاند.[۱۲]
در زمان دیگر ائمه(ع) نیز این موضوع صادق بود؛ لذا زمانی که از برخی امامان (علیهم السلام)، تقاضای قیام علیه طواغیت زمان میشد، حضرت، تعداد شیعیان اعتقادی و عملی را- که مطیع کامل دستورات اهل بیت(ع) باشند- بسیار کم معرفی میکردند؛ چنانکه در گزارشی چنین آمده است: مفضّل بن قیس گفت: امام جعفر صادق علیه السّلام به من فرمود: شیعیان ما در کوفه چند نفرند؟ عرض کردم: پنجاه هزار نفر؛ حضرت، پیوسته این سؤال را تکرار میکرد، تا این که فرمود: آیا امید داری، بیست نفر باشند؟ در ادامه فرمود: به خدا سوگند! آرزو دارم، در کوفه بیست و پنج نفر مرد باشند که امر [امامت] ما اهل بیت را که بر آن [ثابت و استوار] هستیم، بشناسند و علیه ما جز به حقّ سخنی نگویند.[۱۳]
معرفی منابع برای مطالعه بیشتر: ۱. نرمافزار پاسخ ۲؛
- وبگاه اندیشه قم؛
- وبگاه ویکی پاسخ؛
- شیعه در اسلام، علامه محمد حسین طباطبایی؛
- حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، رسول جعفریان؛
- امامان شیعه (علیهم السلام) و جنبشهای مکتبی، محمد تقی مدرسی.
پینوشتها: [۱]. بنگرید به: وحید احمدی، تاریخ امامان شیعه (علیهم السلام)، ص ۲۵۹. [۲]. رجال النجاشی، تحقیق سید موسی شبیری زنجانی، ص ۹؛ و نیز بنگرید به: رسول جعفریان، تاریخ تشیع در ایران، ج ۱، ص ۱۹. [۳]. بنگرید به: اصغر منتظرالقائم، تاریخ امامت، ص ۱۰۰. [۴]. جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، ص ۳۱۵. [۵]. صدوق، آمالی، ص ۱۱۹. [۶]. کلینی، الکافی، ج۱، ص ۳۵۵. [۷]. کلینی، أصول الکافی، ترجمه مصطفوی، ج۲، ص ۴۴۵. [۸]. بنگرید به: تاریخ تشیع در ایران، ج ۱، ص ۱۵–۱۸. [۹]. حمید احمدی، تاریخ امامت، ص ۱۰۱. [۱۰]. سید رضی، نهج البلاغه، ترجمه انصاریان، ص ۹۵. [۱۱]. بنگرید به: ابن عساکر، تاریخ دمشق، عنوان: ترجمة الامام الحسن علیه السّلام، صص ۱۷۹–۱۷۸؛ الکامل فی التاریخ، ج ۳، ص ۴۰۶؛ اعلام الدین، ص ۱۸۱؛ بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۲۱؛ تذکرة الخواص، ص ۱۹۹، به نقل از حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، ص ۱۵۲. [۱۲]. بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج۷۹، ص ۸۵. [۱۳]. صدوق، صفات الشیعة، ترجمه توحیدی، ص ۵۱ .