|
|
خط ۱: |
خط ۱: |
| {{شروع متن}} | | {{شروع متن}} |
| مفهوم ایمان در دنیای مدرن
| |
|
| |
|
| {{سوال}} | | {{سوال}} |
خط ۱۱: |
خط ۱۰: |
| # دیدگاه مدرن در قبال ایمان، این است که خداوند از طریق وحی، گزاره به انسان نمیدهد، بلکه وحی تجلّی خداست. او خود را نشان میدهد و بشر با او مواجههٔ مستقیم پیدا میکند. بر این اساس، ایمان، سرسپردگی و تعهد به خداوند است. ایمان در این معنا اعتماد، اطمینان و توکل است؛ با این تفاوت که اگر گفتیم ما به خدا اعتماد داریم، یعنی او را پشتوانهٔ روحی خود قرار دادهایم، و اگر گفتیم ما به خدا اطمینان داریم، بدین معناست که ما با او به آرامش میرسیم، و اگر گفتیم ما به او توکل کردهایم، بدان معناست که مشکلات خود را بر دوش او انداختهایم. | | # دیدگاه مدرن در قبال ایمان، این است که خداوند از طریق وحی، گزاره به انسان نمیدهد، بلکه وحی تجلّی خداست. او خود را نشان میدهد و بشر با او مواجههٔ مستقیم پیدا میکند. بر این اساس، ایمان، سرسپردگی و تعهد به خداوند است. ایمان در این معنا اعتماد، اطمینان و توکل است؛ با این تفاوت که اگر گفتیم ما به خدا اعتماد داریم، یعنی او را پشتوانهٔ روحی خود قرار دادهایم، و اگر گفتیم ما به خدا اطمینان داریم، بدین معناست که ما با او به آرامش میرسیم، و اگر گفتیم ما به او توکل کردهایم، بدان معناست که مشکلات خود را بر دوش او انداختهایم. |
| منشأ اختلاف را میتوان در ریشهٔ لغوی واژهٔ Faith یافت. اگر این واژه را از ریشهٔ لاتین Fiducia بدانیم، از سنخ معرفت نیست و نوعی حالت روحی خواهد بود؛ ولی اگر از ریشهٔ لاتین Fides اخذ شده باشد، از سنخ علم و آگاهی است.<ref>Edwards. p. (ed) the Encyclopeadia of Philosophy. p . ۱۲۳۰</ref> | | منشأ اختلاف را میتوان در ریشهٔ لغوی واژهٔ Faith یافت. اگر این واژه را از ریشهٔ لاتین Fiducia بدانیم، از سنخ معرفت نیست و نوعی حالت روحی خواهد بود؛ ولی اگر از ریشهٔ لاتین Fides اخذ شده باشد، از سنخ علم و آگاهی است.<ref>Edwards. p. (ed) the Encyclopeadia of Philosophy. p . ۱۲۳۰</ref> |
| | | {{پایان متن}} |
| متناظر با دو قرائت پیشگفته از ایمان، دو تلقی دربارهٔ «دین» نیز در جهان غرب وجود دارد. دین در تلقی نخست با مجموعهٔ اعتقادات، خاصه اعتقاد به موجود متعال و فوق طبیعی، همسنگ نهاده شده است. دین عطیهای الهی است که از بیرون به انسان تفضل شده و حتی ممکن است علیه او برخیزد. دین موهبتی است از جانب روح الهی Spirit. در این دیدگاه انسان دین را میپذیرد و نقش او تنها تسلیم و رضا در مقابل اراده و خواست الهی است. هربرت اسپنسر<ref>Herbert Spencer.</ref> در تعریف دین میگوید: «دین اعتراف به این حقیقت است که کلیهٔ موجودات، تجلیات نیرویی هستند که فراتر از علم و معرفت باشد».<ref>Hick. J. Philosophy of Religion. P. ۱۷.</ref>
| |
| | |
| فرهنگ مختصر آکسفورد در بیان ماهیت دین مینویسد: «دین، شناخت موجود فوق بشری است که دارای قدرت مطلقه است و به تعبیر دیگر، دین باور به خدا یا خدایان متشخصی است که شایستهٔ اطاعت و پرستشاند».<ref>Ibid. P. ۲۱۰.</ref>
| |
| | |
| تلقی دوم از دین به اواخر قرن هیجدهم بازمیگردد. بعد از انتقادات زیادی که به رویکرد گزارهای به دین شد، فلاسفهٔ دین بهجای تأکید بر دیدگاه معرفتی، نگرش شهودی و عاطفی به دین را وجههٔ همت و نظر قرار دادند. از آن پس اندیشمندان از تعاریف نظری و اعتقادی گریختند و عوامل تجربی، عاطفی، شهودی و حتی اخلاقی را در دین مهم و عمده به حساب آوردند. شلایر ماخر<ref>F. Schliermacher</ref> دین را «احساس اتکای مطلق» میداند.<ref>Ibid. P . ۲۲.</ref> تعریف و قرائت دیگری از دین همین آهنگ را مینوازد. ماتیو آرنولد<ref>Mathew Arnold.</ref> نوشت: «دین همان اخلاق است که احساس و عاطفه به آن تعالی و حرارت و روشنی بخشیده است».<ref>Ibid. P. ۲۳.</ref>
| |
| | |
| همچنین ویلیام جیمز<ref>۵. James.</ref> پراگماتیست معروف گفت: «بنابراین، مذهب عبارت خواهد بود از تأثرات و احساسات و رویدادی که برای هر انسانی در عالم تنهایی و دور از همهٔ بستگیها، روی میدهد».<ref>جیمز، ویلیام، دین و روان، ترجمهٔ مهدی قائمی، ص۶.</ref>
| |
| | |
| پل تیلیش<ref>P. Tillich.</ref> هم بعد از آن که دین را عنصری خلاق از روح بشر spirit شناسانْد، تأکید کرد که «دین همان احساس است و این پایان سرگردانی دین است».<ref>تیلیش، پل، الهیات فرهنگ، ترجمه مراد فرهادپور و فضلالله پاکزاد، ص۱۵؛ ر.ک. تیلیش، پل، شجاعت بودن، ترجمهٔ مراد فرهادپور، ص۱۱۷–۱۱۰.</ref>
| |
| | |
| بنابراین، دین در غرب عنصری دو وجهی Dichotomous است که گاهی بر بعد معرفتی، آموزهای و اعتقادی آن تأکید شده است و زمانی ـ به خصوص در چند دههٔ اخیر ـ جنبهٔ احساسی، عاطفی و درونی آن نگاه را خیره کرده است. این همه تأکید و حساسیت که در زمینهٔ «تجربه دینی» نشان داده میشود و اینکه حتی دین را در تجارب روحی و حالات روانی خلاصه کردهاند و گوهر دین را تا به این حد تحویل و تنزّل میدهند، همه در چارچوب تلقی دوم میگنجد.
| |
| {{پایان پاسخ}} | | {{پایان پاسخ}} |
| == منابع == | | == منابع == |