پرش به محتوا

مخالفت صحابه با غصب خلافت در متون اهل سنت: تفاوت میان نسخه‌ها

ابرابزار
جز (جایگزینی متن - 'هٔ' به 'ه')
(ابرابزار)
خط ۵: خط ۵:
{{پاسخ}}
{{پاسخ}}


مهم‌ترین دلیل اهل سنت بر مشروعیت و حقانیت نهاد خلافت، مسئله اجماع مسلمانان یا اجماع اهل حل و عقد (بزرگان و نخبگان جامعه اسلامی) بر پذیرش و قبول آن، پس از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) است. متکلمین و مورخین اهل سنت در آثار کلامی و تاریخی شان، برای صحت و اعتبار دستگاه خلافت مکرر به این دلیل یعنی اجماع و اتفاق سران صحابه و یاران پیامبر استناد کرده‌اند. ابن تیمیه بیعت با ابوبکر را اجماعی دانسته و چنین می‌گوید: «مهاجرین و انصاری که یاور پیامبر (صلی الله علیه و آله) بودند و اسلام بوسیله آنها قوت و عزت گرفت و به وسیله آنها مشرکین مغلوب شده و جزیره العرب فتح شد، با ابوبکر بیعت کردند و تمام کسانی که با رسول «ص» بیعت کرده بودند با ابوبکر نیز بیعت کردند».<ref>. «وأبوبکر بایعه المهاجرون والأنصار الذین هم بطانه رسول الله صلی الله علیه وسلم والذین بهم صار للإسلام قوه وعزه وبهم قهر المشرکون وبهم فتحت جزیره العرب فجمهور الذین بایعوا رسول الله صلی الله علیه وسلم هم الذین بایعوا أبا بکر». ابن تیمیه الحرانی الحنبلی، ابوالعباس أحمد عبد الحلیم، منهاج السنه النبویه، ج۱، ص۵۳۱، مؤسسه قرطبه، چ۱، ۱۴۰۶ق،</ref>
مهم‌ترین دلیل اهل سنت بر مشروعیت و حقانیت نهاد خلافت، مسئله اجماع مسلمانان یا اجماع اهل حل و عقد (بزرگان و نخبگان جامعه اسلامی) بر پذیرش و قبول آن، پس از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) است. متکلمین و مورخین اهل سنت در آثار کلامی و تاریخی شان، برای صحت و اعتبار دستگاه خلافت مکرر به این دلیل یعنی اجماع و اتفاق سران صحابه و یاران پیامبر استناد کرده‌اند. ابن تیمیه بیعت با ابوبکر را اجماعی دانسته و چنین می‌گوید: «مهاجرین و انصاری که یاور پیامبر (صلی الله علیه و آله) بودند و اسلام بوسیله آنها قوت و عزت گرفت و به وسیله آنها مشرکین مغلوب شده و جزیره العرب فتح شد، با ابوبکر بیعت کردند و تمام کسانی که با رسول «ص» بیعت کرده بودند با ابوبکر نیز بیعت کردند».<ref>. «وأبوبکر بایعه المهاجرون والأنصار الذین هم بطانه رسول‌الله صلی الله علیه وسلم والذین بهم صار للإسلام قوه وعزه وبهم قهر المشرکون وبهم فتحت جزیره العرب فجمهور الذین بایعوا رسول‌الله صلی الله علیه وسلم هم الذین بایعوا أبا بکر». ابن تیمیه الحرانی الحنبلی، ابوالعباس أحمد عبد الحلیم، منهاج السنه النبویه، ج۱، ص۵۳۱، مؤسسه قرطبه، چ۱، ۱۴۰۶ق،</ref>


علاوه بر مباحث و نکات علمی که درباره اصل حجیت و اعتبار اجماع (به خصوص هنگامی که در برابر نص قرار بگیرد) وجود دارد، واقعیات تاریخی نشان می‌دهد که اصولاً شکل‌گیری دستگاه خلافت مورد اتفاق و اجماع مسلمانان صدر اول نبوده و هرگز امضا و تأیید همه مسلمانان یا همه سران صحابه و یاران پیامبر (صلی الله علیه و آله) را به همراه نداشته‌اند. براساس منابع تاریخی خود اهل سنت، عده‌ای از یاران بزرگ پیامبر و شخصیت‌های برجسته تاریخ اسلام با تأسیس و استمرار دستگاه خلافت، به مخالفت برخواسته¬ و از بیعت با خلیفه اول در ابتدای کار سر باز زده‌اند. ما در ذیل تنها به بخشی از گفته‌های مورخین و صاحب نظران اهل سنت درباره مخالفت جمع بزرگی از یاران پیامبر، با دستگاه خلافت اشاره می‌کنیم.
علاوه بر مباحث و نکات علمی که درباره اصل حجیت و اعتبار اجماع (به خصوص هنگامی که در برابر نص قرار بگیرد) وجود دارد، واقعیات تاریخی نشان می‌دهد که اصولاً شکل‌گیری دستگاه خلافت مورد اتفاق و اجماع مسلمانان صدر اول نبوده و هرگز امضا و تأیید همه مسلمانان یا همه سران صحابه و یاران پیامبر (صلی الله علیه و آله) را به همراه نداشته‌اند. براساس منابع تاریخی خود اهل سنت، عده‌ای از یاران بزرگ پیامبر و شخصیت‌های برجسته تاریخ اسلام با تأسیس و استمرار دستگاه خلافت، به مخالفت برخواسته¬ و از بیعت با خلیفه اول در ابتدای کار سر باز زده‌اند. ما در ذیل تنها به بخشی از گفته‌های مورخین و صاحب نظران اهل سنت درباره مخالفت جمع بزرگی از یاران پیامبر، با دستگاه خلافت اشاره می‌کنیم.
خط ۱۷: خط ۱۷:
۳. زین الدین عمربن مظفر مشهور به ابن وردی در تاریخ خود چنین می‌گوید: «و به تشکیل سقیفه بنی-ساعده مبادرت کردند، سپس عمر با ابوبکر بیعت کرد و مردم هم به طرف ابوبکر آمدند و با او بیعت کردند… جز گروهی از بنی هاشم و زبیر و عتبه و خالد بن سعید بن‌عاص و مقداد بن‌عمرو و سلمان و ابوذر و عمار و براء بن‌عازب و ابی بن‌کعب، و ابوسفیان (که اینها بیعت نکردند) و در خانه علی «ع» به عنوان تحصن و اعتراض جمع شدند» و سپس عتبه اشعاری سرود بدین مضمون که: نمی‌دانم چرا امر خلافت و جانشینی از بنی هاشم برگشت و بعد از آن از ابی الحسن علی (علیه‌السلام)؛ مگر نه اینکه او اولین ایمان آورنده¬ به اسلام از بین مردم و سابقین ایشان بود؟ و مگر نه اینکه او داناترین مردم به قرآن خدا و سنن پیامبر می‌باشد؟ مگر نه اینکه او نزدیک‌ترین شخص به پیامبر (صلی الله علیه و آله) بود؟ او کسی بود که جبریل در غسل و کفن پیامبر (صلی الله علیه و آله) کمک کننده¬ او بود، مگر جز علی (علیه‌السلام) مجمع اوصاف و کمالات کیست؟ آنچه اوصاف و کمال که در او جمع شده است در باقی مردم وجود ندارد.<ref>«وبادروا سقیفه بنی ساعده فبایع عمر أبا بکر وأنثال الناس یبایعونه فی العشر الأوسط من ربیع الأول سنه إحدی عشره خلأ جماعه من بنی هاشم، والزبیر، وعتبه بن ¬أبی لهب، وخالد بن سعید بن العاص، والمقداد بن عمرو، وسلمان الفارسی، وأبو ذر، وعمار بن یاسر، والبراء بن عازب، وأبی بن کعب، وأبو سفیان من بنی أمیه؛ ومالوا مع علی رضی اللَّهِ عنهم وقال فی ذلک عتبه بن أبی لهب: ما کنت أحسب أن الأمر منصرف* عن هاشم ثم منهم عن أبی حسن. عن أول الناس إیمانا وسابقه * واعلم الناس بالقرآن والسنن. وآخر الناس عهدا بالنبی ومن* جبریل عون له فی الغسل والکفن. من فیه ما فیهم لا یمترون به‌* ولیس فی القوم مالله فیه من الحسن» زین الدین عمر بن مظفر ابن الوردی، تاریخ ابن الوردی، ج۱، ص۱۳۴، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۷ق.</ref>
۳. زین الدین عمربن مظفر مشهور به ابن وردی در تاریخ خود چنین می‌گوید: «و به تشکیل سقیفه بنی-ساعده مبادرت کردند، سپس عمر با ابوبکر بیعت کرد و مردم هم به طرف ابوبکر آمدند و با او بیعت کردند… جز گروهی از بنی هاشم و زبیر و عتبه و خالد بن سعید بن‌عاص و مقداد بن‌عمرو و سلمان و ابوذر و عمار و براء بن‌عازب و ابی بن‌کعب، و ابوسفیان (که اینها بیعت نکردند) و در خانه علی «ع» به عنوان تحصن و اعتراض جمع شدند» و سپس عتبه اشعاری سرود بدین مضمون که: نمی‌دانم چرا امر خلافت و جانشینی از بنی هاشم برگشت و بعد از آن از ابی الحسن علی (علیه‌السلام)؛ مگر نه اینکه او اولین ایمان آورنده¬ به اسلام از بین مردم و سابقین ایشان بود؟ و مگر نه اینکه او داناترین مردم به قرآن خدا و سنن پیامبر می‌باشد؟ مگر نه اینکه او نزدیک‌ترین شخص به پیامبر (صلی الله علیه و آله) بود؟ او کسی بود که جبریل در غسل و کفن پیامبر (صلی الله علیه و آله) کمک کننده¬ او بود، مگر جز علی (علیه‌السلام) مجمع اوصاف و کمالات کیست؟ آنچه اوصاف و کمال که در او جمع شده است در باقی مردم وجود ندارد.<ref>«وبادروا سقیفه بنی ساعده فبایع عمر أبا بکر وأنثال الناس یبایعونه فی العشر الأوسط من ربیع الأول سنه إحدی عشره خلأ جماعه من بنی هاشم، والزبیر، وعتبه بن ¬أبی لهب، وخالد بن سعید بن العاص، والمقداد بن عمرو، وسلمان الفارسی، وأبو ذر، وعمار بن یاسر، والبراء بن عازب، وأبی بن کعب، وأبو سفیان من بنی أمیه؛ ومالوا مع علی رضی اللَّهِ عنهم وقال فی ذلک عتبه بن أبی لهب: ما کنت أحسب أن الأمر منصرف* عن هاشم ثم منهم عن أبی حسن. عن أول الناس إیمانا وسابقه * واعلم الناس بالقرآن والسنن. وآخر الناس عهدا بالنبی ومن* جبریل عون له فی الغسل والکفن. من فیه ما فیهم لا یمترون به‌* ولیس فی القوم مالله فیه من الحسن» زین الدین عمر بن مظفر ابن الوردی، تاریخ ابن الوردی، ج۱، ص۱۳۴، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۷ق.</ref>


۴. عبدالمالک شافعی کسانی را که با ابوبکر بیعت نکردند اینگونه نام می‌برند: «در آن روز سعد بن عباده، گروهی از خزرجیان، علی (علیه‌السلام) و پسرانش، زبیر، عباس عموی پیامبر «ص»، بنی هاشم، طلحه، سلمان، عمار، ابوذر، مقداد و غیر آنها و خالد از بیعت ابوبکر تخلف کردند سپس همه آنها بیعت کردند وعده ای از آنها با عجله وعده‌ای با تأخیر با ابوبکر بیعت کردند مگر سعد بن عباده که تا هنگام مرگش با ابوبکر وعمر بیعت نکرد».<ref>«تخلف عن بیعه أبی بکر یومئذ سعد بن عباده وطائفه من الخزرج وعلی ابن ابی طالب وابناه والزبیر والعباس عم رسول الله وبنوه من بنی هاشم وطلحه وسلمان وعمار وأبو ذر والمقداد وغیرهم وخالد بن سعید بن العاص ثم إنهم بایعوا کلهم فمنهم من أسرع بیعته ومنهم من تأخر حینا إلا ما روی عن سعد بن عباده فإنه لم یبایع أبا بکر ولا عمر إلی أن مات» عبدالملک بن حسین بن عبد الملک الشافعی العصامی المکی، سمط النجوم العوالی فی‌أنباء الأوائل والتوالی، ج۲، ص۳۳۲، بیروت، دارالکتب العلمیه، چ۱، ۱۴۱۹ق.</ref> چنان‌که پیداست ایشان بعد از ذکر نامبردگان می‌گوید غیر از اینها کسانی دیگر نیز بودند که با ابوبکر بیعت نکردند «وغیرهم» از این تعبیر معلوم می‌شود که تعدادی افرادی که در ابتدا با ابوبکر بیعت نکردند بسیار بیشتر از آنهای بوده‌اند که در تاریخ نام شان ذکر شده‌اند. اما مورخین تنها نام کسانی را ذکر کرده‌اند که شخصیت و موضع‌گیری آنها در جریان سقیفه از حیث اجتماعی دارای اهمیت بوده‌اند.
۴. عبدالمالک شافعی کسانی را که با ابوبکر بیعت نکردند اینگونه نام می‌برند: «در آن روز سعد بن عباده، گروهی از خزرجیان، علی (علیه‌السلام) و پسرانش، زبیر، عباس عموی پیامبر «ص»، بنی هاشم، طلحه، سلمان، عمار، ابوذر، مقداد و غیر آنها و خالد از بیعت ابوبکر تخلف کردند سپس همه آنها بیعت کردند وعده ای از آنها با عجله وعده‌ای با تأخیر با ابوبکر بیعت کردند مگر سعد بن عباده که تا هنگام مرگش با ابوبکر وعمر بیعت نکرد».<ref>«تخلف عن بیعه أبی بکر یومئذ سعد بن عباده وطائفه من الخزرج وعلی ابن ابی طالب وابناه والزبیر والعباس عم رسول‌الله وبنوه من بنی هاشم وطلحه وسلمان وعمار وأبو ذر والمقداد وغیرهم وخالد بن سعید بن العاص ثم إنهم بایعوا کلهم فمنهم من أسرع بیعته ومنهم من تأخر حینا إلا ما روی عن سعد بن عباده فإنه لم یبایع أبا بکر ولا عمر إلی أن مات» عبدالملک بن حسین بن عبد الملک الشافعی العصامی المکی، سمط النجوم العوالی فی‌أنباء الأوائل والتوالی، ج۲، ص۳۳۲، بیروت، دارالکتب العلمیه، چ۱، ۱۴۱۹ق.</ref> چنان‌که پیداست ایشان بعد از ذکر نامبردگان می‌گوید غیر از اینها کسانی دیگر نیز بودند که با ابوبکر بیعت نکردند «وغیرهم» از این تعبیر معلوم می‌شود که تعدادی افرادی که در ابتدا با ابوبکر بیعت نکردند بسیار بیشتر از آنهای بوده‌اند که در تاریخ نام شان ذکر شده‌اند. اما مورخین تنها نام کسانی را ذکر کرده‌اند که شخصیت و موضع‌گیری آنها در جریان سقیفه از حیث اجتماعی دارای اهمیت بوده‌اند.


۵. ابن ابی‌الحدید معتزلی روایتی مفصلی از براء بن عاذب نقل می‌کند که در بخشی از آن آمده است: «چون شب شد مقداد و ابوذر و سلمان و عمار بن یاسر و عباده بن صامت و حذیفه بن‌یمان و زبیر بن‌عوام‏، هیثم بن تیهان را دیدم که می‌خواهند امر خلافت به عنوان شورا، بین مهاجرین بر گردد. براء می‌گوید: این خبر به ابو بکر و عمر رسید. سراغ ابو عبیده بن جرّاح و مغیره بن شعبه فرستادند و از آنان نظر خواستند. مغیره گفت: نظر من این است که با عباس بن عبد المطلب ملاقات کنید و او را به طمع بیندازید که در امر خلافت او را نصیبی باشد و برای او و نسل او بعد از خودش باقی بماند؛ و بدین وسیله فکر خود را در باره علی بن ابی طالب راحت کنید، چرا که اگر عباس بن عبد المطلب با شما باشد دلیلی برای مردم خواهد بود و کار علی بن ابی طالب به تنهائی بر شما آسان می‌شود».<ref>«و رأیت‌فی اللیل المقداد و سلمان و أبا ذر و عباده بن الصامت و أبا الهیثم بن التیهان و حذیفه و عمارا و هم یریدون أن یعیدوا الأمر شوری بین المهاجرین‏. و بلغ ذلک أبا بکر و عمر فأرسلا إلی أبی عبیده و إلی المغیره بن شعبه فسألاهما عن الرأی فقال المغیره الرأی أن تلقوا العباس فتجعلوا له و لولده فی هذه الإمره نصیبا لیقطعوا بذلک ناحیه علی بن أبی طالب‏» عبد الحمید بن هبه الله ابن أبی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۲۰، قم، مکتبه آیه الله المرعشی النجفی، چ۱، ۱۴۰۴ق.</ref>
۵. ابن ابی‌الحدید معتزلی روایتی مفصلی از براء بن عاذب نقل می‌کند که در بخشی از آن آمده است: «چون شب شد مقداد و ابوذر و سلمان و عمار بن یاسر و عباده بن صامت و حذیفه بن‌یمان و زبیر بن‌عوام‏، هیثم بن تیهان را دیدم که می‌خواهند امر خلافت به عنوان شورا، بین مهاجرین بر گردد. براء می‌گوید: این خبر به ابو بکر و عمر رسید. سراغ ابو عبیده بن جرّاح و مغیره بن شعبه فرستادند و از آنان نظر خواستند. مغیره گفت: نظر من این است که با عباس بن عبد المطلب ملاقات کنید و او را به طمع بیندازید که در امر خلافت او را نصیبی باشد و برای او و نسل او بعد از خودش باقی بماند؛ و بدین وسیله فکر خود را در باره علی بن ابی طالب راحت کنید، چرا که اگر عباس بن عبد المطلب با شما باشد دلیلی برای مردم خواهد بود و کار علی بن ابی طالب به تنهائی بر شما آسان می‌شود».<ref>«و رأیت‌فی اللیل المقداد و سلمان و أبا ذر و عباده بن الصامت و أبا الهیثم بن التیهان و حذیفه و عمارا و هم یریدون أن یعیدوا الأمر شوری بین المهاجرین‏. و بلغ ذلک أبا بکر و عمر فأرسلا إلی أبی عبیده و إلی المغیره بن شعبه فسألاهما عن الرأی فقال المغیره الرأی أن تلقوا العباس فتجعلوا له و لولده فی هذه الإمره نصیبا لیقطعوا بذلک ناحیه علی بن أبی طالب‏» عبد الحمید بن هبه الله ابن أبی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۲۰، قم، مکتبه آیه الله المرعشی النجفی، چ۱، ۱۴۰۴ق.</ref>
خط ۳۱: خط ۳۱:
البته تمام این تعاملها و همکاری‌ها با اجازه امام علی (علیه‌السلام) و صلاح دید ایشان انجام می‌شد. چنان‌که وقتی سلمان فارسی خواست از سوی عمر به حکومت مدائن گماشته شود، وی پذیرش چنین مسئوولیتی را منوط به اجازه آن حضرت نمود.<ref>«قال ابن شهرآشوب فی المناقب کان عمر وجه سلمان أمیرا إلی المدائن وأنما أراد له الختله فلم یفعل إلا بعد أن استأذن أمیر المؤمنین (علیه‌السلام)» سید علی خان مدنی شیرازی، الدرجات الرفیعه فی‌طبقات الشیعه، ص۲۱۵، قم، مکتبه بصیرتی، ۱۳۹۷.</ref>
البته تمام این تعاملها و همکاری‌ها با اجازه امام علی (علیه‌السلام) و صلاح دید ایشان انجام می‌شد. چنان‌که وقتی سلمان فارسی خواست از سوی عمر به حکومت مدائن گماشته شود، وی پذیرش چنین مسئوولیتی را منوط به اجازه آن حضرت نمود.<ref>«قال ابن شهرآشوب فی المناقب کان عمر وجه سلمان أمیرا إلی المدائن وأنما أراد له الختله فلم یفعل إلا بعد أن استأذن أمیر المؤمنین (علیه‌السلام)» سید علی خان مدنی شیرازی، الدرجات الرفیعه فی‌طبقات الشیعه، ص۲۱۵، قم، مکتبه بصیرتی، ۱۳۹۷.</ref>
{{پایان سوال}}
{{پایان سوال}}
== منابع ==
== منابع ==
{{پانویس|۲}}
{{پانویس|۲}}
{{شاخه
{{شاخه
  | شاخه اصلی =
  | شاخه اصلی =تاریخ
| شاخه فرعی۱ =
| شاخه فرعی۱ =تاریخ و سیره معصومان
| شاخه فرعی۲ =
| شاخه فرعی۲ =امام علی(ع)
| شاخه فرعی۳ =
| شاخه فرعی۳ =
}}
}}
خط ۴۸: خط ۴۹:
  | تغییر مسیر =
  | تغییر مسیر =
  | ارجاعات =
  | ارجاعات =
  | بازبینی نویسنده =  
  | بازبینی نویسنده =
  | بازبینی =
  | بازبینی =
  | تکمیل =
  | تکمیل =
  | اولویت =
  | اولویت =ج
  | کیفیت =
  | کیفیت =
}}
}}
{{پایان متن}}
{{پایان متن}}
۱۵٬۲۵۶

ویرایش