trustworthy
۷٬۳۴۶
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۰: | خط ۳۰: | ||
با این حال، اگر برای مدتی، که از یک چشم به هم زدن بیشتر نبوده و از گَرْدش به یک پهلو تجاوز نکند، ملت را به حال خود گذاشته و به آنها توجه نداشت باشی، افکارشان پریشان میشود و دلهاشان از بیم بلرزه در میآید و پایه ایمانشان سست میگردد. چرا؟ چون توده نادان در معتقدات خود جز استقامت و ثباتقدمی که طبقه دانا در عقایدش نشان میدهد، دلیلی ندارد. هر گاه طبقه علما در انجام وظیفهای که بر عهده دارند سستی کنند یا در نهی از منکر کوتاهی نمایند، توده عامی دچار تردید و بدگمانی شده و هر کسی از دین بیرون رفته و به عقاید اولیه خود برمیگردد و از راه راست منحرف میشود. | با این حال، اگر برای مدتی، که از یک چشم به هم زدن بیشتر نبوده و از گَرْدش به یک پهلو تجاوز نکند، ملت را به حال خود گذاشته و به آنها توجه نداشت باشی، افکارشان پریشان میشود و دلهاشان از بیم بلرزه در میآید و پایه ایمانشان سست میگردد. چرا؟ چون توده نادان در معتقدات خود جز استقامت و ثباتقدمی که طبقه دانا در عقایدش نشان میدهد، دلیلی ندارد. هر گاه طبقه علما در انجام وظیفهای که بر عهده دارند سستی کنند یا در نهی از منکر کوتاهی نمایند، توده عامی دچار تردید و بدگمانی شده و هر کسی از دین بیرون رفته و به عقاید اولیه خود برمیگردد و از راه راست منحرف میشود. | ||
پس از این مقدمات متذکر میشوم که ملت ایران با همه مشکلات سختی که دامنگیرش گشته، مشکلاتی که سبب شده است کفار بر کشور اسلامی دست یافته و بیگانگان به حقوق مسلمانان دست بیندازند و با این حال تو را ساکت دیده و میبینند؛ با مسئولیت بزرگی که در عهدهداری به یاری آنها برنمیخیزی. آنان از خود بیگانه شده و در سر دو راهی شک و یقین و انکار و قبول مانده و نمیداند چه بکند و راهش از کدام سمت است. مانند مسافر نابلدی که در شب تاریک خط سیر خود را گم کرده، گاهی از چپ و گاهی از راست میرود. در وادی پهناور خیالات گوناگون متحیر مانده، چنان دچار یأس و نومیدی شده و چنان راه چاره به رویش بسته است که نزدیک است گمراهی را بر رستگاری ترجیح دهد و از شاهراه سعادت منحرف شده، اسیر هوی و هوس گردد. | پس از این مقدمات متذکر میشوم که ملت ایران با همه مشکلات سختی که دامنگیرش گشته، مشکلاتی که سبب شده است کفار بر کشور اسلامی دست یافته و بیگانگان به حقوق مسلمانان دست بیندازند و با این حال تو را ساکت دیده و میبینند؛ با مسئولیت بزرگی که در عهدهداری به یاری آنها برنمیخیزی. آنان از خود بیگانه شده و در سر دو راهی شک و یقین و انکار و قبول مانده و نمیداند چه بکند و راهش از کدام سمت است. مانند مسافر نابلدی که در شب تاریک خط سیر خود را گم کرده، گاهی از چپ و گاهی از راست میرود. در وادی پهناور خیالات گوناگون متحیر مانده، چنان دچار یأس و نومیدی شده و چنان راه چاره به رویش بسته است که نزدیک است گمراهی را بر رستگاری ترجیح دهد و از شاهراه سعادت منحرف شده، اسیر هوی و هوس گردد. | ||
ایرانیان همگی مات و مبهوت مانده، از هم میپرسند: چرا حضرت حجتالاسلام در مقابل این حوادث سکوت نموده؛ کدام پیشآمد ایشان را از یاری دین بازداشته، چرا از انجام وظیفه شانه خالی میکند؛ چه شده که دین و اهل دین را از نظر انداخته و آنها را زیر دست کفار رها نموده تا هرطور که دلخواهشان هست با آنها بازی کنند و به هر چه میخواهند فرمان دهند. برخی مردم | ایرانیان همگی مات و مبهوت مانده، از هم میپرسند: چرا حضرت حجتالاسلام در مقابل این حوادث سکوت نموده؛ کدام پیشآمد ایشان را از یاری دین بازداشته، چرا از انجام وظیفه شانه خالی میکند؛ چه شده که دین و اهل دین را از نظر انداخته و آنها را زیر دست کفار رها نموده تا هرطور که دلخواهشان هست با آنها بازی کنند و به هر چه میخواهند فرمان دهند. برخی مردم سستعقیده درباره شما نیز بدگمان شده، خیال میکنند هرچه به آنها گفتهاند دروغ بوده و دین افسانههای بهمآمیخته و دامگستردهای است که مردم دانا بهوسیله آن نادانان را صید میکنند! چرا؟ چون آنها میبینند -و همین است- همه مردم دربرابر تو تسلیماند، همه فرمانبردارت هستند، امر تو در جامعه مسلمانان نافذ است، هیچکس در مقابل حُکمت گردنفرازی نمیکند، اگر بخواهی، میتوانی با یک کلمه -کلمهای که از دل مردِ حقیقت بیرون آمده و بر سینه اهل حقیقت مینشیند) افراد پراکنده را جمع کنی و با متفق ساختن آنها، دشمن خدا و دشمن مسلمانان را بترسانی و شر کفار را از سرشان برطرف نمائی و این رنج و مشقتی را که دامنگیرشان شده است از آنها دور کنی و از این زندگانی سخت نجاتشان داده بزندگانی گوارا و دلپذیری نائل سازی، تا دین در نظر اهل دین بزرگ و ارجمند جلوه نموده و اسلام با داشتن چنین پیشوائی در دیده ملت محبوب گشته و مقام شامخی داشته باشد. حق را باید گفت: تو رئیس فرقه شیعه هستی، تو مثل جان در تن همه مسلمانان دمیدهای، هیچکس جز در پناه تو نمیتواند برای نجات ملت برخیزد و آنها نیز به غیر از تو بکسی اطمینان ندارند. اگر برای گرفتن حق قیام کنی، همه به پشتیبانی تو برخاسته؛ آنگاه افتخار و سربلندی نصیبشان خواهد شد، ولی اگر بجای خود بنشینی مسلمانان هم متوقف شده و زیردست و زبون میشوند، ممکن است وقتی کار باین صورت بماند و مسلمانان رئیس خود را خاموش دیده و ببینند وی آنها را چون گله بدون شبان و حیوان بیسرپرست رها کرده این خاموشی را برای خود عذری پندارند، بخصوص وقتی مشاهده کنند که رئیس مذهب در یک اقدامی که همه مسلمانان آنرا واجب دانسته و خطر حتمی در پرهیزش میدانند سستی مینماید، (حفظ دین، دینی که آوازه آن تا دورترین نقاط رفته و نام نیکش بگوش همه رسیده)- آیا چه کسی برای این کار سزاوارتر از مردی است که خدا در قرن چهاردهم از میان همه او را انتخاب کرده و | ||
برهان دین، و حجت بر مردمان قرار داده؟ *** پیشوای بزرگ! پادشاه ایران سستعنصر و بدسیرت گشته، مشاعرش ضعیف شده، بدرفتاری را پیش گرفته، خودش از اداره کشور و حفظ منافع عمومی عاجز است، لذا زمان کار را بدست مرد پلید بدکردار پستی داده که در مجمع عمومی به پیغمبران بد میگوید، بمردم پرهیزکار تهمت میزند، بهسادات بزرگوار توهین مینماید، با وعاظ مثل مردم پست رفتار میکند، از اروپا که برگشته، پرده شرم را پاره کرده و خودسری را پیش گرفته بیپرده بادهگساری مینماید، با کفار دوستی میورزد، با مردم نیکوکار دشمنی میکند. این کارهای خصوصی اوست … اما آنچه بزیان مسلمانان انجام داده این است که قسمت عمده کشور و درآمد آن را به دشمنان فروخته که به تفصیل عبارت است از: ۱- کانها و راههائیکه به کانها منتهی میشود و همچنین خطوطی که از معادن به نقاط مهم کشور متصل است. ۲- کاروانسراهائیکه در اطراف خطوط شوسه بنا میشود (در تمام کشور) بانضمام مزارع و باغستانهائیکه در اطراف این راهها واقع است. ۳- رود کارون و مسافرخانههائیکه در دو طرف این رود (تا منتهیالیه آن) ساخته میشود و همچنین مراتعی که تابع این رودخانه است. ۴- راه از اهواز تا طهران و آنچه از ساختمانها و مسافرخانهها و باغستانها و مزارع در اطراف آن واقع است. ۵- تنباکو و آنچه لازمه این محصول است (از مراکز کشتزارها، خانههای نگاهبانان و متصدیان حمل و نقل و فروشندهها، هر کجا واقع شده و هرجا ساخته شود). ۶- جمعآوری انگور بمنظور ساختن شراب و هر چه از دکان و کارخانه لازم دارد (در تمام کشور). ۷- صابون، شمع و شکر و کارخانههائیکه لازم آنهاست. ۸- بانک (چه میدانی بانک چیست؟) بانک عبارت از این است که زمام ملت را یکجا بدست دشمنان اسلام داده و مسلمانان را بنده آنها نموده و سلطنت و آقائی کفار را بر آنها بپذیرند. آنوقت این خائن احمق برای اینکه ملت را راضی نماید، دلیل پوچی برای کردار زشت خود اقامه کرده و میگوید اینها معاهده موقتی است که مدتش از صدسال! تجاوز نخواهد کرد! چه برهانی برای رسوائی خیانتکاران از این بهتر؟ نصف دیگر مملکت را هم بهعنوان حقالسکوت بدولت روسیه داده (اگر ساکت شود) آنهم عبارت است از: ۱- مرداب رشت و راه انزلی تا خراسان و آنچه از خانها و مسافرخانهها و باغستانها تابع این راه است. ولی دولت روسیه به دماغش! خورده و این هدیه را نپذیرفته، او درصدد است اگر این معاهدهای که به تسلیم کشور منتهی میشود بهم نخورد، خراسان را مستعمره خود کرده و بر آذربایجان و مازندران نیز دست بیاندازد. این اولین نتیجهای است که بر سیاست این احمق مترتب میشود. خلاصه: این مرد تبهکار کشور ایران را اینطور بمزایده گذاشته و خانهای محمد صلیاللَّه علیه وآله و سلم و ممالک اسلامی را باجنبی میفروشد، ولی از پستفطرتی و فرومایگی که دارد، به قیمتی کم و وجه اندک حاضر بفروش میشود. بله وقتی پستفطرتی و حرص با خست و دیوانگی آمیخته شود، چنین خواهد شد. *** تو، ای پیشوای دین، اگر به کمک ملت برنخیزی و آنها را جمع نکنی و کشور را با قدرت خود از چنگ این گناهکار بیرون نیاوری، طولی نخواهد کشید که مملکت اسلامی زیر اقتدار بیگانگان درمیآید، آنوقت است که هرچه میخواهند میکنند و هر حکمی دلشان خواست میدهند. اگر این فرصت از دست برود و این معاهدهها در حیات تو صورت بگیرد، در صفحه روزگار و صفحات تاریخ نام نیکی نخواهی داشت. تو میدانی علمای ایران هم، سینههایشان تنگ شده و منتظر شنیدن یک کلمه از تو هستند (کلمهایکه سعادت و نجاتشان در آن میباشد) چطور جایز است کسی که خدا این قدرت را باو داده، کشور و ملت را باین حال بگذارد؟. باز بنام یکنفر مطلع، به حجةالاسلام میگویم: دولت عثمانی هم از قیام تو خوشحال شده و در مبارزه با این تبهکار بتو کمک خواهد کرد، زیرا دولت عثمانی میداند مداخله فرنگیان در نقاط ایران و نفوذشان در این کشور، بزیان کشور او نیز خواهد بود. از طرف دیگر وزراء و فرماندهان ایرانی هم با این نهضت موافق بوده و خوشحال میشوند، زیرا طبعاً آنها نیز از این مقاولاتی که جدیداً بناست صورت بگیرد ناراضی هستند، با نهضت تو فرصتی خواهند یافت که این مقاولهها را بهم بزنند. علماء اگرچه از فشار این مرد احمق خائن بشدت انتقاد کردهاند، ولی وضع طوری نیست که بتوانند در یک آن مقاصد خود را یکی کنند، و چون اینها از حیث مایه علمی و ریاست و وجهه بین مردم در یک درجه هستند، حاضر نمیشوند بعضی با بعض دیگر پیوسته و باهم همآهنگ شوند، تا یک اتحاد حقیقی و قدرت اجتماعی که بتواند دفع ضرر دشمن را نموده و کشور را حفظ نماید تولید گردد، هرکس به محور خودش میچرخد! و به تنهائی یا باهم مبارزه میکنند، این تشتت آراء علت اصلی عدم قدرت بر مقاومت و موجب پیشرفت کارهای نامشروع میباشد. ولی تو نظر بتوانائی و نفوذ کلمهای که داری، در همه آنها مؤثر خواهی بود، دلهای پراکنده آنها را متحد خواهی کرد، این اختلاف کلمه را از میان برخواهی داشت و بواسطه تو قدرتهای اندک جمع خواهد شد. یک کلمه تو سبب ایجاد وحدتی میشود که این بلاهای محیط به کشور را برطرف سازد و دین اسلام را حفظ نموده و جامعه دینی را نگاه بدارد، پس همه طبقات با تو هستند و تو نزد خدا و مردم مسئول خواهی بود. بازمیگویم: علماء و پرهیزکاران درنتیجه دفاع منفردی که از دین نمودند، از این مرد سرکش سختیهائی کشیدند که در تاریخ نظیر ندارد، چون میخواستند بلاد مسلمین را از شر اجانب حفظ کنند، هرگونه تحقیر و رسوائی را متحمل شدند. مسلماً پیشوای مذهب از رفتار زشتی که جاسوسان کفر و یاران مشرکین با دانشمند پرهیزکار واعظ حاجی ملافیضاللَّه دربندی نمودند، مطلع است و قریباً هم از بدرفتاری که نسبت به دانشمند مجتهد و نیکوکاری حاجی سیدعلیاکبر شیرازی مرتکب شدهاند مطلع میشود، همچنین از کتک و حبس و کشتار پیشوایان ملت آگاه خواهی شد که از جمله آنها جوان پاکدامن میرزامحمد رضای کرمانی است، و این مرد خارج از دین، او را در زندان تا پای مرگ برد. و از جمله آنها فاضل ارجمند حاجی سیاح و میرزا فروغی و میرزا محمدعلیخان و فاضل قانونگذار اعتمادالسلطنه میباشد. *** اما فجایعی که این پستفطرت نسبت بخودم مرتکب شده طوری است که جگرهای اهل ایمان را پاره ساخته و دلهایشان را قطعهقطعه میکند و حتی موجب وحشت کفار و بتپرستان میگردد. این مرد پستفطرت موقعیکه من با حالت بیماری در حضرت عبدالعظیم پناهنده بودم، دستور زندانی نمودنم را داد، از حضرت عبدالعظیم تا طهران مرا روی برف (با اهانتی که مافوق آن متصور نیست) حرکت دادند و البته اینها پس از غارت اموالم بود (اناللَّه و اناالیه راجعون). از طهران هم باز یکدسته از کوچک ابدالهای دربار، مرا سوار اسب بارکشی کرده و خودشان سوار اسبهای راهوار، من بیمار را در زمستان سخت با این حال تا خانقین حرکت دادند و از … والی درخواست کردند مرا بهبصره تبعید نماید، زیرا میدانست اگر مرا در عراق آزاد و بحال خود بگذارد، نزد تو رئیس مذهب خواهم آمد و گزارش او و اوضاع کشور را بتو گفته و بدبختیهائی را که این مرد زندیق برای ملت ایران آماده کرده شرح خواهم داد، و تو را بکمک دین و فریادرسی مسلمانان خواهم خواند. او میدانست اگر من و تو یک جلسه باهم مصاحبه کنیم، دیگر نمیتواند وزارت ملتکش خراب کن خود را نگاهداری نموده و کفر را ترویج کند. باز از جمله کارهائیکه کرد و بر پستفطرتی و دنائت خود افزود، اینکه برای فرونشاندن هیجان احساسات عمومی، من و هواخواهانم را که فقط روی غیرت دینی (بقدر استطاعت) درمقام مدافعه از کشور و حقوق مردم برآمده بودیم، به طایفه بابیها نسبت داد! همچنانکه زبان بریده ابتدا شهرت داد که من ختنه نشدهام، وااسلاما- این ناتوانی چیست، این سستی برای چه؟، چگونه ممکن است دزد بیسروپا و فرومایهای مسلمین و کشور اسلام را به اندک بهائی بفروشد و به دانشمندان و سادات اعتنا نکند و به فرزندان مرتضی بهتان بزرگی ببندد و یکدست قوی نباشد تا برای تسکینخاطر مؤمنین این ریشه گندیده را کنده و انتقام آل پیغمبر را بگیرد؟. بعلت اینکه از شما دور هستم، مفصلًا شکایت نمیکنم و چون مجتهد و عالم حاجی سیدعلی اکبر عازم بصره بود، بمن گفت نامهای برئیس مذهب بنویسم و این مقاصد را متذکر شوم. من هم گفته او را پذیرفتم و این نامه را مینویسم و میدانم خدا بدست تو گشایشی خواهد داد. | برهان دین، و حجت بر مردمان قرار داده؟ *** پیشوای بزرگ! پادشاه ایران سستعنصر و بدسیرت گشته، مشاعرش ضعیف شده، بدرفتاری را پیش گرفته، خودش از اداره کشور و حفظ منافع عمومی عاجز است، لذا زمان کار را بدست مرد پلید بدکردار پستی داده که در مجمع عمومی به پیغمبران بد میگوید، بمردم پرهیزکار تهمت میزند، بهسادات بزرگوار توهین مینماید، با وعاظ مثل مردم پست رفتار میکند، از اروپا که برگشته، پرده شرم را پاره کرده و خودسری را پیش گرفته بیپرده بادهگساری مینماید، با کفار دوستی میورزد، با مردم نیکوکار دشمنی میکند. این کارهای خصوصی اوست … اما آنچه بزیان مسلمانان انجام داده این است که قسمت عمده کشور و درآمد آن را به دشمنان فروخته که به تفصیل عبارت است از: ۱- کانها و راههائیکه به کانها منتهی میشود و همچنین خطوطی که از معادن به نقاط مهم کشور متصل است. ۲- کاروانسراهائیکه در اطراف خطوط شوسه بنا میشود (در تمام کشور) بانضمام مزارع و باغستانهائیکه در اطراف این راهها واقع است. ۳- رود کارون و مسافرخانههائیکه در دو طرف این رود (تا منتهیالیه آن) ساخته میشود و همچنین مراتعی که تابع این رودخانه است. ۴- راه از اهواز تا طهران و آنچه از ساختمانها و مسافرخانهها و باغستانها و مزارع در اطراف آن واقع است. ۵- تنباکو و آنچه لازمه این محصول است (از مراکز کشتزارها، خانههای نگاهبانان و متصدیان حمل و نقل و فروشندهها، هر کجا واقع شده و هرجا ساخته شود). ۶- جمعآوری انگور بمنظور ساختن شراب و هر چه از دکان و کارخانه لازم دارد (در تمام کشور). ۷- صابون، شمع و شکر و کارخانههائیکه لازم آنهاست. ۸- بانک (چه میدانی بانک چیست؟) بانک عبارت از این است که زمام ملت را یکجا بدست دشمنان اسلام داده و مسلمانان را بنده آنها نموده و سلطنت و آقائی کفار را بر آنها بپذیرند. آنوقت این خائن احمق برای اینکه ملت را راضی نماید، دلیل پوچی برای کردار زشت خود اقامه کرده و میگوید اینها معاهده موقتی است که مدتش از صدسال! تجاوز نخواهد کرد! چه برهانی برای رسوائی خیانتکاران از این بهتر؟ نصف دیگر مملکت را هم بهعنوان حقالسکوت بدولت روسیه داده (اگر ساکت شود) آنهم عبارت است از: ۱- مرداب رشت و راه انزلی تا خراسان و آنچه از خانها و مسافرخانهها و باغستانها تابع این راه است. ولی دولت روسیه به دماغش! خورده و این هدیه را نپذیرفته، او درصدد است اگر این معاهدهای که به تسلیم کشور منتهی میشود بهم نخورد، خراسان را مستعمره خود کرده و بر آذربایجان و مازندران نیز دست بیاندازد. این اولین نتیجهای است که بر سیاست این احمق مترتب میشود. خلاصه: این مرد تبهکار کشور ایران را اینطور بمزایده گذاشته و خانهای محمد صلیاللَّه علیه وآله و سلم و ممالک اسلامی را باجنبی میفروشد، ولی از پستفطرتی و فرومایگی که دارد، به قیمتی کم و وجه اندک حاضر بفروش میشود. بله وقتی پستفطرتی و حرص با خست و دیوانگی آمیخته شود، چنین خواهد شد. *** تو، ای پیشوای دین، اگر به کمک ملت برنخیزی و آنها را جمع نکنی و کشور را با قدرت خود از چنگ این گناهکار بیرون نیاوری، طولی نخواهد کشید که مملکت اسلامی زیر اقتدار بیگانگان درمیآید، آنوقت است که هرچه میخواهند میکنند و هر حکمی دلشان خواست میدهند. اگر این فرصت از دست برود و این معاهدهها در حیات تو صورت بگیرد، در صفحه روزگار و صفحات تاریخ نام نیکی نخواهی داشت. تو میدانی علمای ایران هم، سینههایشان تنگ شده و منتظر شنیدن یک کلمه از تو هستند (کلمهایکه سعادت و نجاتشان در آن میباشد) چطور جایز است کسی که خدا این قدرت را باو داده، کشور و ملت را باین حال بگذارد؟. باز بنام یکنفر مطلع، به حجةالاسلام میگویم: دولت عثمانی هم از قیام تو خوشحال شده و در مبارزه با این تبهکار بتو کمک خواهد کرد، زیرا دولت عثمانی میداند مداخله فرنگیان در نقاط ایران و نفوذشان در این کشور، بزیان کشور او نیز خواهد بود. از طرف دیگر وزراء و فرماندهان ایرانی هم با این نهضت موافق بوده و خوشحال میشوند، زیرا طبعاً آنها نیز از این مقاولاتی که جدیداً بناست صورت بگیرد ناراضی هستند، با نهضت تو فرصتی خواهند یافت که این مقاولهها را بهم بزنند. علماء اگرچه از فشار این مرد احمق خائن بشدت انتقاد کردهاند، ولی وضع طوری نیست که بتوانند در یک آن مقاصد خود را یکی کنند، و چون اینها از حیث مایه علمی و ریاست و وجهه بین مردم در یک درجه هستند، حاضر نمیشوند بعضی با بعض دیگر پیوسته و باهم همآهنگ شوند، تا یک اتحاد حقیقی و قدرت اجتماعی که بتواند دفع ضرر دشمن را نموده و کشور را حفظ نماید تولید گردد، هرکس به محور خودش میچرخد! و به تنهائی یا باهم مبارزه میکنند، این تشتت آراء علت اصلی عدم قدرت بر مقاومت و موجب پیشرفت کارهای نامشروع میباشد. ولی تو نظر بتوانائی و نفوذ کلمهای که داری، در همه آنها مؤثر خواهی بود، دلهای پراکنده آنها را متحد خواهی کرد، این اختلاف کلمه را از میان برخواهی داشت و بواسطه تو قدرتهای اندک جمع خواهد شد. یک کلمه تو سبب ایجاد وحدتی میشود که این بلاهای محیط به کشور را برطرف سازد و دین اسلام را حفظ نموده و جامعه دینی را نگاه بدارد، پس همه طبقات با تو هستند و تو نزد خدا و مردم مسئول خواهی بود. بازمیگویم: علماء و پرهیزکاران درنتیجه دفاع منفردی که از دین نمودند، از این مرد سرکش سختیهائی کشیدند که در تاریخ نظیر ندارد، چون میخواستند بلاد مسلمین را از شر اجانب حفظ کنند، هرگونه تحقیر و رسوائی را متحمل شدند. مسلماً پیشوای مذهب از رفتار زشتی که جاسوسان کفر و یاران مشرکین با دانشمند پرهیزکار واعظ حاجی ملافیضاللَّه دربندی نمودند، مطلع است و قریباً هم از بدرفتاری که نسبت به دانشمند مجتهد و نیکوکاری حاجی سیدعلیاکبر شیرازی مرتکب شدهاند مطلع میشود، همچنین از کتک و حبس و کشتار پیشوایان ملت آگاه خواهی شد که از جمله آنها جوان پاکدامن میرزامحمد رضای کرمانی است، و این مرد خارج از دین، او را در زندان تا پای مرگ برد. و از جمله آنها فاضل ارجمند حاجی سیاح و میرزا فروغی و میرزا محمدعلیخان و فاضل قانونگذار اعتمادالسلطنه میباشد. *** اما فجایعی که این پستفطرت نسبت بخودم مرتکب شده طوری است که جگرهای اهل ایمان را پاره ساخته و دلهایشان را قطعهقطعه میکند و حتی موجب وحشت کفار و بتپرستان میگردد. این مرد پستفطرت موقعیکه من با حالت بیماری در حضرت عبدالعظیم پناهنده بودم، دستور زندانی نمودنم را داد، از حضرت عبدالعظیم تا طهران مرا روی برف (با اهانتی که مافوق آن متصور نیست) حرکت دادند و البته اینها پس از غارت اموالم بود (اناللَّه و اناالیه راجعون). از طهران هم باز یکدسته از کوچک ابدالهای دربار، مرا سوار اسب بارکشی کرده و خودشان سوار اسبهای راهوار، من بیمار را در زمستان سخت با این حال تا خانقین حرکت دادند و از … والی درخواست کردند مرا بهبصره تبعید نماید، زیرا میدانست اگر مرا در عراق آزاد و بحال خود بگذارد، نزد تو رئیس مذهب خواهم آمد و گزارش او و اوضاع کشور را بتو گفته و بدبختیهائی را که این مرد زندیق برای ملت ایران آماده کرده شرح خواهم داد، و تو را بکمک دین و فریادرسی مسلمانان خواهم خواند. او میدانست اگر من و تو یک جلسه باهم مصاحبه کنیم، دیگر نمیتواند وزارت ملتکش خراب کن خود را نگاهداری نموده و کفر را ترویج کند. باز از جمله کارهائیکه کرد و بر پستفطرتی و دنائت خود افزود، اینکه برای فرونشاندن هیجان احساسات عمومی، من و هواخواهانم را که فقط روی غیرت دینی (بقدر استطاعت) درمقام مدافعه از کشور و حقوق مردم برآمده بودیم، به طایفه بابیها نسبت داد! همچنانکه زبان بریده ابتدا شهرت داد که من ختنه نشدهام، وااسلاما- این ناتوانی چیست، این سستی برای چه؟، چگونه ممکن است دزد بیسروپا و فرومایهای مسلمین و کشور اسلام را به اندک بهائی بفروشد و به دانشمندان و سادات اعتنا نکند و به فرزندان مرتضی بهتان بزرگی ببندد و یکدست قوی نباشد تا برای تسکینخاطر مؤمنین این ریشه گندیده را کنده و انتقام آل پیغمبر را بگیرد؟. بعلت اینکه از شما دور هستم، مفصلًا شکایت نمیکنم و چون مجتهد و عالم حاجی سیدعلی اکبر عازم بصره بود، بمن گفت نامهای برئیس مذهب بنویسم و این مقاصد را متذکر شوم. من هم گفته او را پذیرفتم و این نامه را مینویسم و میدانم خدا بدست تو گشایشی خواهد داد. |