پرش به محتوا

تاریخچه مسجد جمکران: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۱: خط ۱۱:
شیخ عفیف صالح حسن بن مثله جمکرانی می‌گوید: من شب سه‌شنبه، ۱۷ [[رمضان]] ۳۹۳ق در خانه خود خوابیده بودم. گروهی از مردم به در خانه آمدند و من را از خواب بیدار کردند و گفتند: «امام مهدی(ع) تو را می‌خواند او را اجابت کن.» آنها من را به محلی که اکنون مسجد (جمکران) است آوردند.  
شیخ عفیف صالح حسن بن مثله جمکرانی می‌گوید: من شب سه‌شنبه، ۱۷ [[رمضان]] ۳۹۳ق در خانه خود خوابیده بودم. گروهی از مردم به در خانه آمدند و من را از خواب بیدار کردند و گفتند: «امام مهدی(ع) تو را می‌خواند او را اجابت کن.» آنها من را به محلی که اکنون مسجد (جمکران) است آوردند.  


در روایات به تفصیل آمده است که حضرت مهدی به حسن بن مثله امر می کند تا این مسجد را بسازد.  
در روایات به تفصیل آمده است که حضرت مهدی(ع) به حسن بن مثله امر می کند تا این مسجد را بسازد.  


حسن بن مثله پس از بیان اتفاقاتی می گوید به خانه رفتم... (پس از) نماز صبح نزد علی منذر رفتم و قضیه را با او در میان گذاشتم و همراه او به جایگاه دیشب رفتیم. او گفت: «به خدا سوگند که نشان و علامتی که امام فرموده بود، اینجا است و آن (حدود مسجد) با میخ‌ها و زنجیرها مشخص شده است.» آنگاه به نزد سید ابوالحسن الرضا رفتیم. وقتی به خانه او رسیدیم، غلامان او گفتند: «شما از جمکران هستید؟» گفتیم: «بله». گفتند: «از اول (صبح) سید ابوالحسن در انتظار شما است…». به نزدش رفتیم. گفت: «ای حسن بن مثله! من خوابیده بودم. شخصی در عالم رؤیا به من گفت: شخصی به نام حسن بن مثله، بامداد از جمکران پیش تو خواهد آمد، آنچه بگوید اعتماد کن و گفتارش را تصدیق کن. از خواب بیدار شدم و تا اکنون منتظرت بودم.»<ref>میرزا حسین طبرسی نوری، نجم الثاقب، قم، انتشارات مسجد جمکران، چاپ نهم، ۱۳۸۴ش، ص۳۹۱–۳۹۲.</ref>
حسن بن مثله پس از بیان اتفاقاتی می گوید به خانه رفتم... (پس از) نماز صبح نزد علی منذر رفتم و قضیه را با او در میان گذاشتم و همراه او به جایگاه دیشب رفتیم. او گفت: «به خدا سوگند که نشان و علامتی که امام فرموده بود، اینجا است و آن (حدود مسجد) با میخ‌ها و زنجیرها مشخص شده است.» آنگاه به نزد سید ابوالحسن الرضا رفتیم. وقتی به خانه او رسیدیم، غلامان او گفتند: «شما از جمکران هستید؟» گفتیم: «بله». گفتند: «از اول (صبح) سید ابوالحسن در انتظار شما است…». به نزدش رفتیم. گفت: «ای حسن بن مثله! من خوابیده بودم. شخصی در عالم رؤیا به من گفت: شخصی به نام حسن بن مثله، بامداد از جمکران پیش تو خواهد آمد، آنچه بگوید اعتماد کن و گفتارش را تصدیق کن. از خواب بیدار شدم و تا اکنون منتظرت بودم.»<ref>میرزا حسین طبرسی نوری، نجم الثاقب، قم، انتشارات مسجد جمکران، چاپ نهم، ۱۳۸۴ش، ص۳۹۱–۳۹۲.</ref>
۱۵٬۲۵۶

ویرایش