automoderated
۶٬۳۴۱
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۰: | خط ۲۰: | ||
اگر انسان سير دروني در وجود خويش نمايد و باطن روح را بشناسد، این معرفت و آگاهي دروني براي او بوجود مي آيد كه پروردگار عالم حق است، آنهم شناختي كه بسيار روشن و واضح است. خداوند متعال در قرآن انسان را به معرفت نفس، امر فرموده است. | اگر انسان سير دروني در وجود خويش نمايد و باطن روح را بشناسد، این معرفت و آگاهي دروني براي او بوجود مي آيد كه پروردگار عالم حق است، آنهم شناختي كه بسيار روشن و واضح است. خداوند متعال در قرآن انسان را به معرفت نفس، امر فرموده است. | ||
{{قرآن|يا ايها الذين امنوا عليكم انفسكم<ref>مائده/ ۱۰۵.</ref>، اي كساني كه ايمان آورده ايد، بر شما باد توجه به نفس خود؛ در اين آيه شريفه، در واقع به شناخت نفس و آگاهي از حقيقت آن، و اصلاح و مراقبت از آن، دستور داده است. زيرا انسان در اين راه با شناخت توانائي ها و ابزار و امكانات روح در مرحله اول، و تهذيب و پاك كردن آن از خصلت ها و صفت هاي ناپسند در مرحله دوم، مي تواند به خداوند متعال معرفت پيدا كند. | {{قرآن|يا ايها الذين امنوا عليكم انفسكم}}<ref>مائده/ ۱۰۵.</ref>، اي كساني كه ايمان آورده ايد، بر شما باد توجه به نفس خود؛ در اين آيه شريفه، در واقع به شناخت نفس و آگاهي از حقيقت آن، و اصلاح و مراقبت از آن، دستور داده است. زيرا انسان در اين راه با شناخت توانائي ها و ابزار و امكانات روح در مرحله اول، و تهذيب و پاك كردن آن از خصلت ها و صفت هاي ناپسند در مرحله دوم، مي تواند به خداوند متعال معرفت پيدا كند. | ||
اي آينه جمال شاهي كه توئي | اي آينه جمال شاهي كه توئي | ||
خط ۳۸: | خط ۳۸: | ||
انسان با كنار زدن حجابها و ظلمات از دل، زيبائي و جمال حق را مشاهده كرده، و به مقام يقين نائل مي شود. | انسان با كنار زدن حجابها و ظلمات از دل، زيبائي و جمال حق را مشاهده كرده، و به مقام يقين نائل مي شود. | ||
{{قرآن|واعبد ربّك حتي يأتيك اليقين<ref> . حجر/ ۹۹.</ref>، پروردگار خود را عبادت كن تا به يقين برسي. در اين راه انسان، بسوي رهائي از خوديّت خيالي، و رسيدن به معرفت هر چه بيشتر نسبت به خداوند، پيش مي رود، به گونه اي مي شود كه هر لحظه خود را فقير و محتاج محض، نسبت به خداوند مي يابد. و در اين راه خود را و اعمال خويش را فقط براي رضايت او انجام مي دهد. و اين شناخت، البته معرفتي حضوري و شهودي است نه استدلالي و حصولي. | {{قرآن|واعبد ربّك حتي يأتيك اليقين}}<ref> . حجر/ ۹۹.</ref>، پروردگار خود را عبادت كن تا به يقين برسي. در اين راه انسان، بسوي رهائي از خوديّت خيالي، و رسيدن به معرفت هر چه بيشتر نسبت به خداوند، پيش مي رود، به گونه اي مي شود كه هر لحظه خود را فقير و محتاج محض، نسبت به خداوند مي يابد. و در اين راه خود را و اعمال خويش را فقط براي رضايت او انجام مي دهد. و اين شناخت، البته معرفتي حضوري و شهودي است نه استدلالي و حصولي. | ||
توضيح اين كه فرق بين علم حصولي و علم حضوري، آنست كه علم و معرفت حصولي محتاج به استفاده از برهان و ترتيب قياس بوده و پايداري معرفت حصولي به اين مقدمات است.}}<ref>خود شناسي عرفاني، ص۱۳۴.</ref> ولي معرفت حضوري چنين نيست. چون مراد از آن، عارف شدن به نفس خود و نيروها و عوالم وجودي آن است و اين علم، از قبيل مشاهده دل است. بعبارت ديگر وقتي انسان به مطالعه و سير در نفس خود مي پردازد، احتياج خود را به پروردگارش مي بيند و مي فهمد كه چگونه در تمامي مراحل وجود خود، نيازمند و محتاج به حضرت حق است و در باطن خويش مي يابد كه وجود او از خداوند است. البته اين شهود در معرفت، در اثر بندگي و عبوديّت حق تعالي حاصل مي شود. اما در مرحله معرفت نظري انسان، اگر در نفس سير كند، مي تواند ظهور حق تعالي را در وجود خود مشاهده كند. | توضيح اين كه فرق بين علم حصولي و علم حضوري، آنست كه علم و معرفت حصولي محتاج به استفاده از برهان و ترتيب قياس بوده و پايداري معرفت حصولي به اين مقدمات است.}}<ref>خود شناسي عرفاني، ص۱۳۴.</ref> ولي معرفت حضوري چنين نيست. چون مراد از آن، عارف شدن به نفس خود و نيروها و عوالم وجودي آن است و اين علم، از قبيل مشاهده دل است. بعبارت ديگر وقتي انسان به مطالعه و سير در نفس خود مي پردازد، احتياج خود را به پروردگارش مي بيند و مي فهمد كه چگونه در تمامي مراحل وجود خود، نيازمند و محتاج به حضرت حق است و در باطن خويش مي يابد كه وجود او از خداوند است. البته اين شهود در معرفت، در اثر بندگي و عبوديّت حق تعالي حاصل مي شود. اما در مرحله معرفت نظري انسان، اگر در نفس سير كند، مي تواند ظهور حق تعالي را در وجود خود مشاهده كند. | ||
{{قرآن|و نفخت فيه من روحي<ref>ص/ ۷۲.</ref>، در انسان از روح خود دميدم. پس در حقيقت، روح انسان از جلوه هاي وجود بي انتهاي خداست و انسان از خود هيچ ندارد، بلكه مرتبه اي از تجلّي و ظهور حق است. براي نزديك شدن اين مطلب به ذهن، مثالي ذكر مي شود. خورشيد در اين عالم، مركز نور و حرارت است، وقتي كه اين نور، به هر جائي برسد، آنجا را روشن مي كند؛ بعنوان مثال: نور از فضاي بيرون منزل، وارد اطاقها مي شود و از آنجا به جاهاي ديگر. در اين صورت، نوري كه وارد خانه مي شود، پرتوي از نور خورشيد است كه در اطاقها و جاهاي ديگر ظاهر شده است. | {{قرآن|و نفخت فيه من روحي}}<ref>ص/ ۷۲.</ref>، در انسان از روح خود دميدم. پس در حقيقت، روح انسان از جلوه هاي وجود بي انتهاي خداست و انسان از خود هيچ ندارد، بلكه مرتبه اي از تجلّي و ظهور حق است. براي نزديك شدن اين مطلب به ذهن، مثالي ذكر مي شود. خورشيد در اين عالم، مركز نور و حرارت است، وقتي كه اين نور، به هر جائي برسد، آنجا را روشن مي كند؛ بعنوان مثال: نور از فضاي بيرون منزل، وارد اطاقها مي شود و از آنجا به جاهاي ديگر. در اين صورت، نوري كه وارد خانه مي شود، پرتوي از نور خورشيد است كه در اطاقها و جاهاي ديگر ظاهر شده است. | ||
اكنون در مطلب مورد بحث، آنچه كه انسان از نفس خود دريافت مي كند، يعني (منِ) او، كه حقيقت اوست و در همه لحظات وجودش آنرا احساس و مشاهده مي كند.<ref>خود شناسي عرفاني، ص۲۰.</ref> اين (خود) غير بدن مادي است كه در بند احكام و شرائط ماده است. انسان از اين جهت كه انسان است، چنين شعور و دركي از خود دارد، و نفس خود را وجداناً درك مي كند. اين انسان، كه حقيقت او روح و نفس اوست، به تعبير قرآن از روح خداست، يعني جلوه حق تعالي است و پرتوي از وجود اوست. پس وقتي كه انسان خود را درك مي كند در واقع، نموداري از قدرت و عظمت الهي را مورد ادراك قرار مي دهد. زيرا وجود او از حق است. پس در حقيقت توجه به (نفس) و سير در آن، مشاهده جلوه اي از هنر نمائي و ظهور حق تعالي است. در نتيجه (مَن) در انسان بعنوان موجود مستقل وجود ندارد. بلكه (خرد) انسان از خداست و مشاهده روح و نفس، در حقيقت، شهود جلوه و كمالي از وجود بي انتهاي حق است، در اين صورت، انسان فقر و بي چاره گي خود و عظمت و علم بي پايان الهي را در وجود خود درك مي كند. | اكنون در مطلب مورد بحث، آنچه كه انسان از نفس خود دريافت مي كند، يعني (منِ) او، كه حقيقت اوست و در همه لحظات وجودش آنرا احساس و مشاهده مي كند.<ref>خود شناسي عرفاني، ص۲۰.</ref> اين (خود) غير بدن مادي است كه در بند احكام و شرائط ماده است. انسان از اين جهت كه انسان است، چنين شعور و دركي از خود دارد، و نفس خود را وجداناً درك مي كند. اين انسان، كه حقيقت او روح و نفس اوست، به تعبير قرآن از روح خداست، يعني جلوه حق تعالي است و پرتوي از وجود اوست. پس وقتي كه انسان خود را درك مي كند در واقع، نموداري از قدرت و عظمت الهي را مورد ادراك قرار مي دهد. زيرا وجود او از حق است. پس در حقيقت توجه به (نفس) و سير در آن، مشاهده جلوه اي از هنر نمائي و ظهور حق تعالي است. در نتيجه (مَن) در انسان بعنوان موجود مستقل وجود ندارد. بلكه (خرد) انسان از خداست و مشاهده روح و نفس، در حقيقت، شهود جلوه و كمالي از وجود بي انتهاي حق است، در اين صورت، انسان فقر و بي چاره گي خود و عظمت و علم بي پايان الهي را در وجود خود درك مي كند. |