۱٬۴۰۷
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۶: | خط ۶: | ||
|شاخه فرعی۳ = | |شاخه فرعی۳ = | ||
}} | }} | ||
{{سوال}} | |||
با توجه به اينكه موضوع بحث ما تفسير علمي است، تعريفي از واژهي تفسير بيان نماييد. | با توجه به اينكه موضوع بحث ما تفسير علمي است، تعريفي از واژهي تفسير بيان نماييد. | ||
{{پایان سوال}} | |||
{{پلسخ}} | |||
دكتر رفيعي: واژهي تفسير، داراي معاني لغوي متعددي است كه بيشتر اين معاني داراي وجه مشتركاند؛ از جمله: كشف، روشن نمودن، آشكار ساختن، پردهبرداري، ايضاح، ابانه، تفصيل، شرح دادن و از اين قبيل معاني كه بسيار به هم نزديكاند و همهي اين معاني در واقع به آشكار كردن و اظهار يك معنا و مفهوم برميگردند؛ البته دربارهي ريشهي لغت تفسير، نظرهاي مختلفي بيان شده است. برخي آن را از مادهي «فسر»<ref>خليل بن احمد فراهيدي، كتاب العين، ج۳، ص۱۳۹۵، و ابن فارس، معجم مقاييس، ج۴، ص۵۰۴.</ref> و برخي از مادهي «سفر» گرفتهاند.<ref>بدرالدين زركشي، البرهان في علوم القرآن، ج۲، ص۱۶۳، و امين الخولي، التفسير، ص۵۹.</ref> عدهاي نيز، واژهي تفسير را لغت «دخيل» دانستهاند؛ يعني از زبان ديگري وارد زبان عربي شده است.<ref>آرتور جفري، واژههاي دخيل، ترجمهي فريدون بدره، ص۱۵۷.</ref> به هر حال، واژهي تفسير يك بار در قرآن كريم استعمال شده است و به معناي روشن نمودن و آشكار ساختن است. | دكتر رفيعي: واژهي تفسير، داراي معاني لغوي متعددي است كه بيشتر اين معاني داراي وجه مشتركاند؛ از جمله: كشف، روشن نمودن، آشكار ساختن، پردهبرداري، ايضاح، ابانه، تفصيل، شرح دادن و از اين قبيل معاني كه بسيار به هم نزديكاند و همهي اين معاني در واقع به آشكار كردن و اظهار يك معنا و مفهوم برميگردند؛ البته دربارهي ريشهي لغت تفسير، نظرهاي مختلفي بيان شده است. برخي آن را از مادهي «فسر»<ref>خليل بن احمد فراهيدي، كتاب العين، ج۳، ص۱۳۹۵، و ابن فارس، معجم مقاييس، ج۴، ص۵۰۴.</ref> و برخي از مادهي «سفر» گرفتهاند.<ref>بدرالدين زركشي، البرهان في علوم القرآن، ج۲، ص۱۶۳، و امين الخولي، التفسير، ص۵۹.</ref> عدهاي نيز، واژهي تفسير را لغت «دخيل» دانستهاند؛ يعني از زبان ديگري وارد زبان عربي شده است.<ref>آرتور جفري، واژههاي دخيل، ترجمهي فريدون بدره، ص۱۵۷.</ref> به هر حال، واژهي تفسير يك بار در قرآن كريم استعمال شده است و به معناي روشن نمودن و آشكار ساختن است. | ||
خط ۴۲: | خط ۴۲: | ||
با يك مثال ساده مطلب تا حدودي روشن ميشود؛ مثلاً خداوند خودش را در آيات قرآن، «سميع و بصير» معرفي كرده<ref>سورهي بقره، آيهي ۲۲۴.</ref> و معناي لغوي و مراد استعمالياش اين است كه خداوند حس شنوايي و بينايي دارد؛ اما وقتي دقت كنيم و قراين ديگري، مثل آيهي (لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيءٌ) را در كنار اين آيه بگذاريم يا با قراين عقلي بسنجيم، به اين نتيجه ميرسيم كه مراد از سميع و بصير، علم به اشيا و مسموعات و مبصرات است، نه داشتن چشم و گوش؛ در نتيجه، ميتوان گفت كه تفسير عبارت است از: «تبيين مراد استعمالي و جدي آيات قرآن»كه البته اين تفسير بايد بر اساس قواعد ادبيات عرب، اصول عقلايي محاوره و همچنين با توجه به روايات اهل بيت(ع) صورت گيرد.<ref>ر.ك: سيوطي، الاتقان في علوم القرآن، ج۲، ص۲۱۳.</ref> | با يك مثال ساده مطلب تا حدودي روشن ميشود؛ مثلاً خداوند خودش را در آيات قرآن، «سميع و بصير» معرفي كرده<ref>سورهي بقره، آيهي ۲۲۴.</ref> و معناي لغوي و مراد استعمالياش اين است كه خداوند حس شنوايي و بينايي دارد؛ اما وقتي دقت كنيم و قراين ديگري، مثل آيهي (لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيءٌ) را در كنار اين آيه بگذاريم يا با قراين عقلي بسنجيم، به اين نتيجه ميرسيم كه مراد از سميع و بصير، علم به اشيا و مسموعات و مبصرات است، نه داشتن چشم و گوش؛ در نتيجه، ميتوان گفت كه تفسير عبارت است از: «تبيين مراد استعمالي و جدي آيات قرآن»كه البته اين تفسير بايد بر اساس قواعد ادبيات عرب، اصول عقلايي محاوره و همچنين با توجه به روايات اهل بيت(ع) صورت گيرد.<ref>ر.ك: سيوطي، الاتقان في علوم القرآن، ج۲، ص۲۱۳.</ref> | ||
{{پایان پاسخ}} | |||
==منابع== | ==منابع== |
ویرایش