|
|
خط ۱۷: |
خط ۱۷: |
| ۵. خلیفه الهی: {{قرآن|یا داود انا جعلناک خلیفه فی الارض}}<ref>ص/۲۶.</ref> ای داود ما تو را در زمین خلیفه گردانیدیم. | | ۵. خلیفه الهی: {{قرآن|یا داود انا جعلناک خلیفه فی الارض}}<ref>ص/۲۶.</ref> ای داود ما تو را در زمین خلیفه گردانیدیم. |
|
| |
|
| == جریان داوری حضرت داود- علیه السلام- ==
| |
| خداوند این ماجرا را در سوره طه در ضمن چند آیه این گونه بیان میفرماید: ای محمد آیا این خبر به تو نرسیده که قومی متخاصم از دیوار محراب (بالاخانه و شاه نشین) داود بالا رفتند؟ این قوم داخل شدند به داود در حالی که آن جناب در محرابش بود و این قوم از راه عادی و معمولی وارد نشدند، بلکه از دیوار محراب بالا رفتند و از آنجا به روی درآمدند، به همین جهت داود از ورود ایشان به فزع و وحشت افتاد. (چون دید که آنها بدون اجازه و از راه غیرعادی وارد شدند).
| |
|
| |
| آنها وقتی دیدند که داود به فزع افتاده خواستند او را دلخوش و آرام ساخته، لذا گفتند: مترس ما دو خصم هستیم و دو طائفه متخاصم هستیم که بعضی بر بعضی ظلم کردهاند، پس ای داود بین ما حکمی کن که به حق باشد، در حکم کردنت جور مکن و ما را به راه وسط و طریق عدل راهنمایی کن.}}<ref>ص/۲۲–۲۱.</ref>
| |
|
| |
| بعد آن دو نفر مطلب مورد نزاعشان را به داود بیان میکنند و میگویند: {{قرآن|إِنَّ هذا أَخِی لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَه وَ لِیَ نَعْجَه واحِدَه فَقالَ أَکْفِلْنِیها وَ عَزَّنِی فِی الْخِطابِ قالَ لَقَدْ ظَلَمَکَ بِسُؤالِ نَعْجَتِکَ إِلی نِعاجِهِ وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ الْخُلَطاءِ لَیَبْغِی بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ قَلِیلٌ ما هُمْ وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ راکِعاً وَ أَنابَ فَغَفَرْنا لَهُ ذلِکَ<ref>همان، ۲۴–۲۳.</ref>
| |
|
| |
| این شخص برادر من است که نود و نه میش دارد و من یک میش دارم، او میگوید که تو یک میش خودت را هم به من بده و تحت سلطنت من قرار بده و در خطاب بر من غلبه کرد. حضرت داود در جواب آنها فرمود: سوگند میخورم که او به تو ظلم کرده که سؤال کرده، اضافه میکنی میش خود را بر میشهایش و بسیاری از شریکها هستند که بعضی بر بعضی دیگر ستم میکنند، مگر کسانی که ایمان دارند و عمل صالح میکنند که این دسته بسیار کمترند. ولی داود فهمید که ما امر را به این واقعه امتحان کردیم و فهمید که در طریق قضاوت خطا رفته، پس از پروردگار خود طلب آمرزش کرد از آنچه از او سرزده و بیدرنگ به حالت رکوع درآمد و توبه کرد.
| |
|
| |
| علامه طباطبایی در تفسیر آیات فوق میگوید: اکثر مفسرین به تبع روایات بر این اعتقادند که این قوم که برای مخاصمه بر داود وارد شدند، ملائکه بودند و خداوند آنها را به سوی داود فرستاد تا او را امتحان کنند، و از خصوصیات این داستان معلوم میشود که این واقعه یک واقعه طبیعی نبوده، چون آنها از راه طبیعی به داود وارد نشدند، بلکه از دیوار و بدون اطلاع وارد شدند، لذا او دچار فزع شد. پس آنها که به داود مراجعه کردند، ملائکه بودند که به صورت مردانی از جنس بشر، ممثل شده بودند.
| |
|
| |
| بعد مرحوم علامه احتمال قوی داده است که این واقعه در عالم تمثّل (نظیر رؤیا) بوده که در آن حالت افرادی را دیده که از محراب بالا آمده بعد آن سؤال را از داود کردند. او هم چنین حکمی کرد، لذا این حکم داود در حقیقت حکمی است که در ظرف تمثّل است و حکم به خلاف در عالم تمثل گناه شمرده نمیشود. چون عالم تمثّل مثل عالم خواب است، عالم تکلیف نیست، چون تکلیف ظرفش تنها در بیداری و مشهود و عالم ماده است، امّا بنابراین نظریه که بعضی از مفسرین معقتدند دو طرف دعوی از جنس بشر بودند و داستان به همان ظاهرش حمل شود، ناگزیر باید برای حکم داود چارهای اندیشد و گفت که حکم داود فرضی و تقدیری است که معنایش این است که اگر واقع داستان همین است که تو گفتی رفیق تو به تو ظلم کرده، مگر این که دلیل قاطعی بیاورد که آن یک میش هم مال او است.<ref>طباطبایی، محمدحسین، المیزان، مترجم سید محمدباقر موسوی همدانی، قم، انتشارات دفتر انتشارات، چاپ اول، ۱۳۶۷، ج۱۷، ص۲۹۰.</ref> یا این که بگوئیم که بعد از آن که داود آن قضاوت را کرد زود متوجه لغزش خود شد و پیش از گذشتن وقت، جبران کرد، ولی هر چه بود کاری از او سر زد که شایسته مقام نبوت نبود، لذا از این ترک اولی استغفار کرد.<ref>مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ دهم، ۱۳۷۱، ج۱۹، ص۲۴۹.</ref>
| |
|
| |
| == رفع اتهام ==
| |
| در بعضی از روایات ساختگی آمده است که روزی داود در محرابش بود که کبوتری در محرابش افتاد، داود خواست آن را بگیرد، کبوتر پرواز کرد و به دریچه محراب نشست، داود به آنجا رفت تا آن را بگیرد، ناگهان از آنجا نگاهش به همسر «اوریا» فرزند حیان افتاد که مشغول غسل بود. داود عاشق او شد و تصمیم گرفت با او ازدواج کند. به همین منظور «اوریا» را به بعضی از جنگها فرستاد و به او دستور داد که همواره باید پیشاپیش تابوت (صندوقی که سکینه در آن بود) باشد. اوریا به دستور داود عمل کرد و کشته شد. بعد از آن که عده زن تمام شد داود با وی ازدواج کرد و از او فرزندی به نام سلیمان متولد شد. روزی در حالی که در محرابش مشغول عبادت بود دو مرد بر او وارد شدند، داود وحشت کرد. آنها گفتند مترس ما دو نفر متخاصم هستیم که یکی به دیگری ستم کرده است… پس یکی به دیگری نگاه کرد و خندید. داود فهمید که این دو متخاصم دو فرشتهاند که خدا آنها را نزد او فرستاده است تا او را به خطای خود متوجه سازد، پس داود توبه کرد….
| |
|
| |
| صاحب تفسیر مجمع البیان در جواب میگوید: داستان عاشق شدن داود سخنی است که هیچ تردیدی در فساد و بطلان آن نیست، زیرا این داستان نه تنها با عصمت انبیاء سازگار نیست، بلکه حتی با عدالت هم مکافات دارد. چطور ممکن است انبیاء که امین وحی الهی هستند، چنین صفتی داشته باشند که اگر یک انسان معمولی هم آن را داشته باشد، دیگر شهادتش پذیرفته نمیشود.<ref>طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، بیروت، دار المعرفه، چاپ دوم، ۱۴۰۸، ج۱، ص۷۳۶.</ref>
| |
|
| |
| علاوه این که این روایات از تورات گرفته شده است، امّا روایات در تورات شنیعتر و رسواتر است که معلوم میشود این روایات را با کمی تعدیل داخل در روایات اسلامی کردند.<ref>المیزان، همان، ص۳۰۳.</ref> و در روایات صحیح اسلامی با این تفکر که چنین نسبتهایی به داود داده میشد مبارزه میشده است. ازجمله: امام رضا(ع) به کسی که چنین نسبتی به داود داده بود فرمود: انا لله و انا الیه راجعون، آیا به یکی از انبیاء خدا نسبت میدهید که نماز را سبک شمرد و آن را شکست و به دنبال مرغ به خانه مردم رفت و به زن مردم نگاه کرد و عاشق او شده و شوهر او را عمداً کشته است.<ref>المیزان، همان، ص۳۰۳.</ref>
| |
| {{پایان پاسخ}} | | {{پایان پاسخ}} |
| {{مطالعه بیشتر}} | | {{مطالعه بیشتر}} |