automoderated، مدیران، trustworthy
۷٬۳۸۶
ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{شروع متن}} | {{شروع متن}} | ||
{{شبهه}} | {{شبهه}} | ||
خط ۹: | خط ۷: | ||
{{پاسخ}} | {{پاسخ}} | ||
'''عقلانی بودن ایمان به غیب''' از باورهای اصلی مسلمانان است که بخشی از هویت دینی هر فرد را شکل میدهد. باورهایی مثل وجود | '''عقلانی بودن ایمان به غیب''' از باورهای اصلی مسلمانان است که بخشی از هویت دینی هر فرد را شکل میدهد. باورهایی مثل وجود [[خدا]]، فرشتگان و [[بهشت]] و [[جهنم]] از نوع غیب مطلق است که هرگز از راه حس و تجربه قابل درک نیستند و در مقابل باورهایی مثل وجود [[انبیا]] و امامان را در زمان حضورشان میتوان از راه تجربه و حواس درک کرد که نسبی است. [[اسلام]] اساس ایمان را بر پایه تعقل و اندیشه بنا کرده و در بسیاری از آیات [[قرآن]] انسان را به فکر و اندیشه در مورد آفرینش و هستی امر کرده تا او از راه اندیشه، به وجود مفاهیمی غیبی مثل وجود خداوند، بهشت و دوزخ پی ببرد. قرآن همواره صاحبان خرد و اندیشه را ستوده و جهل، سفاهت و نادانی را نکوهش کرده است. | ||
در اسلام دینداری تهی از معرفت، نه سودمند است و نه مورد سفارش قرار گرفته بلکه عکس آن، یعنی دینداری عالمانه، تحسین و توصیه شده است. در آموزههای دین علم، عالم، عقل و تعقل جایگاه بلندی دارد. از این رو ابدا از مؤمنان خواسته نشده است به چیزی ایمان آورند که هیچگونه آگاهی از آن ندارند. به عبارت دیگر از اهل ایمان خواسته نشده است که بر خلاف عقل و منطق رفتار کنند؛ بلکه خواستهاند تا با تفکر و تأمل در هستی و آفرینش، به حقایق هستی ایمان آورده و منظومه ارزشهای خود را بر محور این حقیقتها سامان دهند. ایمان به مفاهیمی غیبی مثل وجود خدا، جهان پس از مرگ و .. در اسلام تقلیدی نیست بلکه باید توسط عقلِ مومن مورد پذیرش قرار گرفته باشد و در غیر این صورت ارزشی ندارد. | در اسلام دینداری تهی از معرفت، نه سودمند است و نه مورد سفارش قرار گرفته بلکه عکس آن، یعنی دینداری عالمانه، تحسین و توصیه شده است. در آموزههای دین علم، عالم، عقل و تعقل جایگاه بلندی دارد. از این رو ابدا از مؤمنان خواسته نشده است به چیزی ایمان آورند که هیچگونه آگاهی از آن ندارند. به عبارت دیگر از اهل ایمان خواسته نشده است که بر خلاف عقل و منطق رفتار کنند؛ بلکه خواستهاند تا با تفکر و تأمل در هستی و آفرینش، به حقایق هستی ایمان آورده و منظومه ارزشهای خود را بر محور این حقیقتها سامان دهند. ایمان به مفاهیمی غیبی مثل وجود خدا، جهان پس از مرگ و .. در اسلام تقلیدی نیست بلکه باید توسط عقلِ مومن مورد پذیرش قرار گرفته باشد و در غیر این صورت ارزشی ندارد. | ||
==حقیقت دینداری== | ==حقیقت دینداری== | ||
هویت دین از سه بخش تشکیل شده است: | هویت دین از سه بخش تشکیل شده است: | ||
# '''جهانبینی و نظام باورمندی:''' که از شناختها، نگرشها و تفسیرهای دین نسبت به مجموعهی عالم هستی، مبدأ، | # '''جهانبینی و نظام باورمندی:''' که از شناختها، نگرشها و تفسیرهای دین نسبت به مجموعهی عالم هستی، مبدأ، [[معاد]]، [[نبوت]]، ... و دیگر مسائل مربوط به این اصول تشکیل میشود. | ||
# '''نظام ارزشی و اخلاقی:''' که نظام اخلاقی خاصی را تبیین کرده، خصلتهای نیک و بد را توصیف و از رفتارهای اخلاقی مقبول دین سخن میگوید و به آن توصیه میکند. | # '''نظام ارزشی و اخلاقی:''' که نظام اخلاقی خاصی را تبیین کرده، خصلتهای نیک و بد را توصیف و از رفتارهای اخلاقی مقبول دین سخن میگوید و به آن توصیه میکند. | ||
خط ۲۴: | خط ۲۳: | ||
==مفهومشناسی غیب== | ==مفهومشناسی غیب== | ||
غیب، در لغت به معنای پوشیده و پنهان و ضد شهادت، به معنای آشکار و پیداست. در اصطلاح قرآنی، غیب، به معنای هرحقیقتی است که از حواس انسانها پوشیده است و فرد مؤمن باید به استناد دلیلهای متقن عقلی و نقلی به آن ایمان آورد. اساسا همه ادیان | غیب، در لغت به معنای پوشیده و پنهان و ضد شهادت، به معنای آشکار و پیداست. در اصطلاح قرآنی، غیب، به معنای هرحقیقتی است که از حواس انسانها پوشیده است و فرد مؤمن باید به استناد دلیلهای متقن عقلی و نقلی به آن ایمان آورد. اساسا همه ادیان الهی، خصوصا ادیان توحیدی، بر پایه ایمان به حقایق پوشیده از حواس بنا شدهاند. بارزترین مصداق غیب، وجود خداوند است که ایمان به وجود او ریشهایترین اصل ایمان مؤمنان است. | ||
=== گونهشناسی === | === گونهشناسی === | ||
غیب، به یک اعتبار، دو گونه است: غیب مطلق و غیب نسبی. | غیب، به یک اعتبار، دو گونه است: غیب مطلق و غیب نسبی. | ||
* '''غیب مطلق''': عبارت است از حقایقی که هیچگاه شکار حواس ظاهری انسان نشده و آدمی تا ابد از تجربه حسی آنها محروم و ممنوع است. این ممنوعیت و محرومیت، امری اعتباری و دستوری نیست؛ بلکه به این سبب است که سنخ وجودی آن موجود یا موجودات، به گونهای است که حواس ظاهری انسان، ناتوان از درک آنهاست. نمونه بارز چنین غیبی، وجود خداوند و فرشتگان مقرب اوست. | * '''غیب مطلق''': عبارت است از حقایقی که هیچگاه شکار حواس ظاهری انسان نشده و آدمی تا ابد از تجربه حسی آنها محروم و ممنوع است. این ممنوعیت و محرومیت، امری اعتباری و دستوری نیست؛ بلکه به این سبب است که سنخ وجودی آن موجود یا موجودات، به گونهای است که حواس ظاهری انسان، ناتوان از درک آنهاست. نمونه بارز چنین غیبی، وجود خداوند و فرشتگان مقرب اوست. | ||
* '''غیب نسبی''': غیب نسبی به موجودات، واقعیتها و حقایقی اطلاق میشود که برای برخی افراد، و نسبت به برخی از زمانها و در شرایط خاصی، پوشیده و پنهاناند؛ هرچند در ذات خود قابلیت تجربه شدن با حواس ظاهری را دارند. دامنه موجوداتی که در گستره غیب نسبی قرار میگیرند، فراوان و بلکه بینهایت است؛ زیرا هرچیزی میتواند نسبت به فردی، غیب و نسبت به فرد دیگری، مشهود باشد. مثلا کشور چین و تمامی مختصات آب و هوایی، طبیعی، جغرافیایی و فرهنگی آن، مجموعهای از واقعیتهایی که نسبت به کسانی که در حال حاضر آن را تجربه میکنند، مشهود و نسبت به دیگرانی که بیرون از آن فضا هستند، غیب محسوب میشود. با توجه به چنین امری، روشن است که علم انسان به بسیاری از امور نه به سبب این است که آنها را با حواس خود تجربه میکند و مشهود هستند؛ بلکه یا به سبب تعقل و تفکر (دلیل عقلی نظری) و یا به سبب اعتماد و اطمینان به گفته کسانی است که بیواسطه آن را تجربه کرده و محصول تجربه خود را برای ما گزارش کردهاند (دلیل نقلی به اضافهی دلیل عقلی عملی). | * '''غیب نسبی''': غیب نسبی به موجودات، واقعیتها و حقایقی اطلاق میشود که برای برخی افراد، و نسبت به برخی از زمانها و در شرایط خاصی، پوشیده و پنهاناند؛ هرچند در ذات خود قابلیت تجربه شدن با حواس ظاهری را دارند. دامنه موجوداتی که در گستره غیب نسبی قرار میگیرند، فراوان و بلکه بینهایت است؛ زیرا هرچیزی میتواند نسبت به فردی، غیب و نسبت به فرد دیگری، مشهود باشد. مثلا کشور چین و تمامی مختصات آب و هوایی، طبیعی، جغرافیایی و فرهنگی آن، مجموعهای از واقعیتهایی که نسبت به کسانی که در حال حاضر آن را تجربه میکنند، مشهود و نسبت به دیگرانی که بیرون از آن فضا هستند، غیب محسوب میشود. با توجه به چنین امری، روشن است که علم انسان به بسیاری از امور نه به سبب این است که آنها را با حواس خود تجربه میکند و مشهود هستند؛ بلکه یا به سبب تعقل و تفکر (دلیل عقلی نظری) و یا به سبب اعتماد و اطمینان به گفته کسانی است که بیواسطه آن را تجربه کرده و محصول تجربه خود را برای ما گزارش کردهاند (دلیل نقلی به اضافهی دلیل عقلی عملی). | ||
علم و اعتقاد ما به این امور، در حقیقت، علم و اعتقاد به امور غیبی است و تا زمانی که خود انسان شخصا آن را تجربه نکند، برایش غیب محسوب میشوند. انسان اگر بنا باشد که همه آنچه را در گستره زندگی وجود دارد شخصا تجربه کرده تا به وجود و مختصات آن علم و اعتقاد پیدا کند و زندگی و مسائل پرشمار آن را بر مبنای علوم حسی سامان دهد، هیچگاه نمیتوانست به آسانی به اهداف خود برسد و اکثریت قریب به اتفاق مسائل زندگی، یا آغاز نمیشد و یا به انجام نمیرسید! بنابر این، ایمان به غیب جزء مسائل ضروری و گریزناپذیر زندگی است و به هیچ روی نمیتوان آن را از معادلات زندگی حذف و یا آن را نادیده گرفت. | علم و اعتقاد ما به این امور، در حقیقت، علم و اعتقاد به امور غیبی است و تا زمانی که خود انسان شخصا آن را تجربه نکند، برایش غیب محسوب میشوند. انسان اگر بنا باشد که همه آنچه را در گستره زندگی وجود دارد شخصا تجربه کرده تا به وجود و مختصات آن علم و اعتقاد پیدا کند و زندگی و مسائل پرشمار آن را بر مبنای علوم حسی سامان دهد، هیچگاه نمیتوانست به آسانی به اهداف خود برسد و اکثریت قریب به اتفاق مسائل زندگی، یا آغاز نمیشد و یا به انجام نمیرسید! بنابر این، ایمان به غیب جزء مسائل ضروری و گریزناپذیر زندگی است و به هیچ روی نمیتوان آن را از معادلات زندگی حذف و یا آن را نادیده گرفت. | ||
==ایمان به غیب، اساس دینداری== | ==ایمان به غیب، اساس دینداری== | ||
در دینداری نیز، به مانند دیگر عرصههای زندگی، مسائلی وجود دارد که یا غیب مطلقاند، مثل وجود خداوند و...، و یا غیب نسبیاند، مانند وجود پیامبر و امامان(ع) (نسبت به کسانی که آنها را ندیدهاند)، بهشت و دوزخ،... . ایمان به این حقایق و واقعیتها اساس تجربه دینی مؤمنان را تشکیل میدهند و دینداری، بدون ایمان به این امور، سامان نخواهد یافت. دین در ادیان توحیدی، بر پایه امور غیبی و دعوت به ایمان به این حقایق شکل میگیرند و بدون این مسأله، هویت خود را به طور کامل از دست میدهند. به طور مثال اگر بنا باشد ایمان به خداوند، فرستادن پیامبران و فرستادن کتابهای آسمانی، بهشت و دوزخ، حساب و کتاب، فرشتگان، عالم برزخ، وجود روح، ... و دهها حقیقت دیگر، که منظومه موضوعات دینداری را محقق میکند، از چارچوب دینداری خارج شود و ایمان به آنها ضرورتی نداشته و فقدان آنها به دینداری زیانی نرساند، آنگاه چه چیزی برای اعتقاد و ایمان باقی خواهد ماند؟! آیا مجموعه اخلاق و رفتارهای دینی، که بر پایه ایمان به همین امور غیبی شکل گرفته است، به یکباره فرو نمیریزد؟! | در دینداری نیز، به مانند دیگر عرصههای زندگی، مسائلی وجود دارد که یا غیب مطلقاند، مثل وجود خداوند و...، و یا غیب نسبیاند، مانند وجود پیامبر و امامان(ع) (نسبت به کسانی که آنها را ندیدهاند)، بهشت و دوزخ،... . ایمان به این حقایق و واقعیتها اساس تجربه دینی مؤمنان را تشکیل میدهند و دینداری، بدون ایمان به این امور، سامان نخواهد یافت. دین در ادیان توحیدی، بر پایه امور غیبی و دعوت به ایمان به این حقایق شکل میگیرند و بدون این مسأله، هویت خود را به طور کامل از دست میدهند. به طور مثال اگر بنا باشد ایمان به خداوند، فرستادن پیامبران و فرستادن کتابهای آسمانی، بهشت و دوزخ، حساب و کتاب، فرشتگان، عالم برزخ، وجود روح، ... و دهها حقیقت دیگر، که منظومه موضوعات دینداری را محقق میکند، از چارچوب دینداری خارج شود و ایمان به آنها ضرورتی نداشته و فقدان آنها به دینداری زیانی نرساند، آنگاه چه چیزی برای اعتقاد و ایمان باقی خواهد ماند؟! آیا مجموعه اخلاق و رفتارهای دینی، که بر پایه ایمان به همین امور غیبی شکل گرفته است، به یکباره فرو نمیریزد؟! | ||
==نقش عقلانیت در ایمان== | ==نقش عقلانیت در ایمان== | ||
بر اساس آموزههای قرآن کریم، احادیث پیشوایان و سبک هدایتگری آنان، اساس ایمان مبتنی بر تعقل و اندیشیدن است. انبوهی از آیات و روایات دینی بر اهمیت تعقل، تفکر و تأمل در حقایق هستی و وجود انسان، بهترین گواه بر این معناست. قرآن در توصیف [[اولواالالباب]] (صاحبان خرد) میفرماید: ... کسانی که در آفرینش آسمانها و زمین میاندیشند (و محصول تفکر آنان این است که به حکمت و تدبیر و هدفمندی آفرینش ایمان آورده و با زبان جان و تن میگویند:) خداوندگارا! تو این همه را باطل و بیهدف نیافریدهای! تنها پاک و منزه تویی! پس ما را از کیفر آتش برهان!<ref>{{عربی|الذین یتفکرون فی خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک فقنا عذاب النار}} (آل عمران: ۱۹۱)</ref> | |||
بر اساس آموزههای قرآن کریم، احادیث پیشوایان و سبک هدایتگری آنان، اساس ایمان مبتنی بر تعقل و اندیشیدن است. انبوهی از آیات و روایات دینی بر اهمیت تعقل، تفکر و تأمل در حقایق هستی و وجود انسان، بهترین گواه بر این معناست. قرآن در توصیف اولواالالباب (صاحبان خرد) میفرماید: ... کسانی که در آفرینش آسمانها و زمین میاندیشند (و محصول تفکر آنان این است که به حکمت و تدبیر و هدفمندی آفرینش ایمان آورده و با زبان جان و تن میگویند:) خداوندگارا! تو این همه را باطل و بیهدف نیافریدهای! تنها پاک و منزه تویی! پس ما را از کیفر آتش برهان!<ref>الذین یتفکرون فی خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک فقنا عذاب النار (آل عمران: ۱۹۱)</ref> | |||
قرآن با الفاظ و تعبیرهای مختلف، علم، فهم و تعقل را تکریم، و جهل، سفاهت و نادانی را نکوهش کرده است.<ref>(محمد: ۲۴)</ref> در روایات اهلبیت(ع) تفکر، تعقل و پرسشگری جایگاه بلند و رفیعی دارد؛ آنچنانکه لحظهای تفکر، ارزش و پاداشی معادل هفتاد سال عبادت (عمر معمول یک انسان) یافته است.<ref>{{عربی|تَفَكُّرُ سَاعَةِِ خَيْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَبْعِينَ سَنَةً}}. اوصاف الاشراف؛ ص۴۳.</ref> | قرآن با الفاظ و تعبیرهای مختلف، علم، فهم و تعقل را تکریم، و جهل، سفاهت و نادانی را نکوهش کرده است.<ref>(محمد: ۲۴)</ref> در روایات اهلبیت(ع) تفکر، تعقل و پرسشگری جایگاه بلند و رفیعی دارد؛ آنچنانکه لحظهای تفکر، ارزش و پاداشی معادل هفتاد سال عبادت (عمر معمول یک انسان) یافته است.<ref>{{عربی|تَفَكُّرُ سَاعَةِِ خَيْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَبْعِينَ سَنَةً}}. اوصاف الاشراف؛ ص۴۳.</ref> | ||
خط ۷۷: | خط ۷۴: | ||
}} | }} | ||
{{تکمیل مقاله | {{تکمیل مقاله | ||
| شناسه = | | شناسه = شد | ||
| تیترها = | | تیترها = شد | ||
| ویرایش = | | ویرایش = شد | ||
| لینکدهی = | | لینکدهی = شد | ||
| ناوبری = | | ناوبری = | ||
| نمایه = | | نمایه = | ||
| تغییر مسیر = | | تغییر مسیر = شد | ||
| ارجاعات = | | ارجاعات = | ||
| بازبینی = | | بازبینی = |