پرش به محتوا

تناقض اختیار خدا با سایر صفات الهی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۷: خط ۲۷:
اراده الهی با اراده انسان تفاوت می‌کند؛ زیرا اراده الهی، همان فعل اوست؛ یعنی همین که خداوند اراده، می‌کند، موجود می‌شود. اراده انسان، یک کیفیت نفسانی است، در حالی که اراده الهی، اِعمال قدرت و ربوبیت است؛<ref>خویی؛ سید ابوالقاسم، محاضرات فی الاصول، قم، طبع دارالهادی، چاپ چهارم، ۱۴۱۷ هـ. ق، ج۲، ص۳۶–۳۷و ص۷۲.</ref> با این تفسیر اراده الهی با علم او منافاتی ندارد؛ زیرا خداوند متعال آنچه را که در علم اوست اراده می‌کند؛ اشیاء، پیش از مرتبه وجود عینی، دارای وجود علمی‌اند و خدای سبحان با اراده تکوینی، به موجود علمی، به نحو تجلّی و نه به نحو تجافی،<ref>فاعلیت به نحو تجلی یعنی وجود اشیاء مانند نوری است که از خورشید حق تابیده می‌شود و اتصال او همیشه با خورشید برقرار است، نه مانند باران که اگر به زمین فرور آید دیگر در آسمان نیست؛ به این نحو از تنزل، تجافی گفته می‌شود.</ref> وجود عینی می‌بخشد؛<ref>جوادی آملی؛ عبداله، تسنیم، قم، انتشارات اسراء، چاپ هشتم، ۱۳۸۹ هـ. ش، ج۶، ص۳۲۶.</ref> پس اراده الهی به علم او تعلق می‌گیرد.<ref>جوادی آملی؛ عبداله، تفسیر موضوعی قرآن (توحید در قرآن)، قم، انتشارات اسراء، چاپ اول، ۱۳۸۳ هـ. ش، ج۲، ص۳۸۰.</ref>
اراده الهی با اراده انسان تفاوت می‌کند؛ زیرا اراده الهی، همان فعل اوست؛ یعنی همین که خداوند اراده، می‌کند، موجود می‌شود. اراده انسان، یک کیفیت نفسانی است، در حالی که اراده الهی، اِعمال قدرت و ربوبیت است؛<ref>خویی؛ سید ابوالقاسم، محاضرات فی الاصول، قم، طبع دارالهادی، چاپ چهارم، ۱۴۱۷ هـ. ق، ج۲، ص۳۶–۳۷و ص۷۲.</ref> با این تفسیر اراده الهی با علم او منافاتی ندارد؛ زیرا خداوند متعال آنچه را که در علم اوست اراده می‌کند؛ اشیاء، پیش از مرتبه وجود عینی، دارای وجود علمی‌اند و خدای سبحان با اراده تکوینی، به موجود علمی، به نحو تجلّی و نه به نحو تجافی،<ref>فاعلیت به نحو تجلی یعنی وجود اشیاء مانند نوری است که از خورشید حق تابیده می‌شود و اتصال او همیشه با خورشید برقرار است، نه مانند باران که اگر به زمین فرور آید دیگر در آسمان نیست؛ به این نحو از تنزل، تجافی گفته می‌شود.</ref> وجود عینی می‌بخشد؛<ref>جوادی آملی؛ عبداله، تسنیم، قم، انتشارات اسراء، چاپ هشتم، ۱۳۸۹ هـ. ش، ج۶، ص۳۲۶.</ref> پس اراده الهی به علم او تعلق می‌گیرد.<ref>جوادی آملی؛ عبداله، تفسیر موضوعی قرآن (توحید در قرآن)، قم، انتشارات اسراء، چاپ اول، ۱۳۸۳ هـ. ش، ج۲، ص۳۸۰.</ref>


معنای دوم اختیار
==معنای دوم اختیار==


اختیار به این معنا، از صفات ذات الهی است؛ قادر یعنی فاعلی که اگر بخواهد، فعل را انجام می‌دهد و اگر بخواهد ترک می‌کند؛<ref>طوسی؛ خواجه نصیرالدین، تلخیص المحصل، بیروت، نشر دارالاضواء، چاپ دوم، ۱۴۰۵ هـ ق، ص۲۶۹.</ref>به عبارت دیگر، قادربودن یعنی اینکه فاعل از روی آگاهی به خیر بودن فعل و داشتن اختیار در برگزیدن آن، مبدأ فاعلی فعل باشد؛<ref>طباطبایی؛ محمد حسین، نهایه الحکمه (تعلیقات فیاضی)، قم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ چهارم، ۱۳۸۶ هـ ق، ج۴، ص۱۱۵۱.</ref> بنابراین، عناصر مقوّم حقیقت قدرت عبارت است از: ۱. مبدئیت برای فعل؛ ۲. علم به خیر بودن آن فعل برای فاعل؛ ۳. اختیار؛<ref>دقت شود که اختیار در این‌جا، همان‌طور که در ادامه مطرح می‌شود، اختیار در مقابل اجبار و اکراه است، نه به معنای قدرت!</ref>
اختیار به این معنا، از صفات ذات الهی است؛ قادر یعنی فاعلی که اگر بخواهد، فعل را انجام می‌دهد و اگر بخواهد ترک می‌کند؛<ref>طوسی؛ خواجه نصیرالدین، تلخیص المحصل، بیروت، نشر دارالاضواء، چاپ دوم، ۱۴۰۵ هـ ق، ص۲۶۹.</ref>به عبارت دیگر، قادر بودن یعنی اینکه فاعل از روی آگاهی به خیر بودن فعل و داشتن اختیار در برگزیدن آن، مبدأ فاعلی فعل باشد؛<ref>طباطبایی؛ محمد حسین، نهایه الحکمه (تعلیقات فیاضی)، قم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ چهارم، ۱۳۸۶ هـ ق، ج۴، ص۱۱۵۱.</ref> بنابراین، عناصر مقوّم حقیقت قدرت عبارت است از: ۱. مبدئیت برای فعل؛ ۲. علم به خیر بودن آن فعل برای فاعل؛ ۳. اختیار؛<ref>دقت شود که اختیار در این‌جا، همان‌طور که در ادامه مطرح می‌شود، اختیار در مقابل اجبار و اکراه است، نه به معنای قدرت!</ref>


خدای سبحان همه اموری را که مقوّم قدرت و سازنده حقیقت آن است را، به نحو اعلی و اتم و بالذات داراست؛ یعنی اوّلًا: او ذاتاً مبدأ فاعلی برای همه موجودات است؛ زیرا همه موجودات به او منتهی می‌شوند و هستی خویش را از او دریافت می‌کنند؛ ثانیاً: او ذاتاً علم به نظام اصلح و احسن در اشیا دارد؛ ثالثاً: او ذاتاً در فعل خود صاحب اختیار است؛ زیرا مؤثری غیر از او نیست تا در او اثر بگذارد و او را بر انجام کاری اجبار و الزام کند یا از انجام کاری بازش دارد؛ چه، غیر از او هرچه هست، فعل او و اثر اوست و اثر، هرگز نمی‌تواند در مؤثر خود تأثیر کند؛ بنابراین، واجب تعالی ذاتاً قادر است و قدرت، عین ذات اوست!<ref>طباطبایی؛ محمد حسین، نهایه الحکمه (تعلیقات فیاضی)، قم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ چهارم، ۱۳۸۶ هـ ق، ج۴، ص۱۱۵۵.</ref>
خداوند همه اموری را که مقوّم قدرت و سازنده حقیقت آن است را، به نحو اعلی و اتم و بالذات داراست؛ یعنی:
* او ذاتاً مبدأ فاعلی برای همه موجودات است؛ زیرا همه موجودات به او منتهی می‌شوند و هستی خویش را از او دریافت می‌کنند.
* او ذاتاً علم به نظام اصلح و احسن در اشیا دارد.
* او ذاتاً در فعل خود صاحب اختیار است؛ زیرا مؤثری غیر از او نیست تا در او اثر بگذارد و او را بر انجام کاری اجبار و الزام کند یا از انجام کاری بازش دارد؛ چه، غیر از او هرچه هست، فعل او و اثر اوست و اثر، هرگز نمی‌تواند در مؤثر خود تأثیر کند؛ بنابراین، واجب تعالی ذاتاً قادر است و قدرت، عین ذات اوست!<ref>طباطبایی؛ محمد حسین، نهایه الحکمه (تعلیقات فیاضی)، قم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ چهارم، ۱۳۸۶ هـ ق، ج۴، ص۱۱۵۵.</ref>


به این معنا هم، علم الهی در تناقض با قدرت او نیست؛ بلکه علم، شرط قدرت است؛ به عبارت صحیح‌تر، علم الهی عین ذات اوست!
به این معنا، علم الهی در تناقض با قدرت او نیست؛ بلکه علم، شرط قدرت است؛ به عبارت صحیح‌تر، علم الهی عین ذات اوست!


معنای سوم تا پنجم اختیار
==معنای سوم تا پنجم ==


اگر مقصود، اختیار در مقابل اجبار و اکراه و اضطرار باشد، باز هم خداوند مختار محض است؛ زیرا او قادر محض است و هیچ نیرویی فوق او نیست تا اختیارش را سلب کند و او را به کاری وادارد یا با تهدید، به کاری مجبورش کند یا محدودیتی برای او پیش بیآورد که دچار اضطرار شود! اختیار، به این معنا، هیچ منافاتی با علم مطلق پروردگار ندارد و از این رو هیچگونه تقابلی میان اختیار و علم الهی رخ نمی‌دهد؛<ref>طباطبایی؛ محمد حسین، نهایه الحکمه، ترجمه و شرح علی شیروانی، قم، انتشارات بوستان کتاب، چاپ دوم، ۱۳۸۷، ج‏۳، ص: ۳۲۷.</ref>در نتیجه، اختیار در تمام موارد فوق، قابل حمل بر خداوند بوده و هیچ منافاتی با علم مطلق او ندارد!
اگر مقصود، اختیار در مقابل اجبار و اکراه و اضطرار باشد، باز هم خداوند مختار محض است؛ زیرا او قادر محض است و هیچ نیرویی فوق او نیست تا اختیارش را سلب کند و او را به کاری وادارد یا با تهدید، به کاری مجبورش کند یا محدودیتی برای او پیش بیآورد که دچار اضطرار شود! اختیار، به این معنا، هیچ منافاتی با علم مطلق پروردگار ندارد و از این رو هیچگونه تقابلی میان اختیار و علم الهی رخ نمی‌دهد؛<ref>طباطبایی؛ محمد حسین، نهایه الحکمه، ترجمه و شرح علی شیروانی، قم، انتشارات بوستان کتاب، چاپ دوم، ۱۳۸۷، ج‏۳، ص: ۳۲۷.</ref>در نتیجه، اختیار در تمام موارد فوق، قابل حمل بر خداوند بوده و هیچ منافاتی با علم مطلق او ندارد!


معنای ششم اختیار
==معنای ششم اختیار==


اختیار در معنای ششم، جایی است که فاعل در برابر انتخاب چندین مطلوب دچار تردید شود؛ حال آیا به این معنا می‌توان برای خداوند قائل به اختیار شد؟ اولا تردید و شک، خود ناشی از نقص است و در ذات خداوند کامل متعال محال است؛<ref>جوادی آملی؛ عبداله، تفسیر موضوعی قرآن (توحید در قرآن)، قم، انتشارات اسراء، چاپ اول، ۱۳۸۳ هـ. ش، ج۲، ص۳۶۵.</ref> ثانیاً تزاحم و محدودیت در انتخابِ مطلوب، مخصوص عالم تزاحمات، یعنی عالم ماده است و چون خداوند، مجرد از ماده است، هیچگونه حدی برای او متصور نیست و از این رو تزاحم میان مطلوب‌ها، در ساحت وجود او، سالبه به انتفاء موضوع است! اختیار به معنای اخیر، مخصوص موجودات مادی است و آن هم فقط در مورد انسان مطرح می‌شود؛ حال اینکه اختیار به معنای اخیر برای خدا تصور نمی‌شود، موجب هیچ نقصی برای او نیست و به طریق اولی این اختیار هیچ گونه تناقضی با علم او ندارد!
اختیار در معنای ششم، جایی است که فاعل در برابر انتخاب چندین مطلوب دچار تردید شود؛ حال آیا به این معنا می‌توان برای خداوند قائل به اختیار شد؟
* اولا تردید و شک، خود ناشی از نقص است و در ذات خداوند کامل متعال محال است؛<ref>جوادی آملی؛ عبداله، تفسیر موضوعی قرآن (توحید در قرآن)، قم، انتشارات اسراء، چاپ اول، ۱۳۸۳ هـ. ش، ج۲، ص۳۶۵.</ref>
* ثانیاً تزاحم و محدودیت در انتخابِ مطلوب، مخصوص عالم تزاحمات، یعنی عالم ماده است و چون خداوند، مجرد از ماده است، هیچگونه حدی برای او متصور نیست و از این رو تزاحم میان مطلوب‌ها، در ساحت وجود او، سالبه به انتفاء موضوع است! اختیار به معنای اخیر، مخصوص موجودات مادی است و آن هم فقط در مورد انسان مطرح می‌شود؛ حال اینکه اختیار به معنای اخیر برای خدا تصور نمی‌شود، موجب هیچ نقصی برای او نیست و به طریق اولی این اختیار هیچ گونه تناقضی با علم او ندارد!


علم خداوند، عین ذات اوست!
==علم خداوند، عین ذات اوست!==


علم الهی در دو مرتبه مطرح می‌شود:
علم الهی در دو مرتبه مطرح می‌شود:


اول: علم ذاتی خداوند
'''علم ذاتی خداوند''':


علم ذاتی الهی، علم حضوری او به موجودات است، قبل از ایجاد، به نحو اجمال در عین کشف تفصیلی!<ref>طباطبایی؛ محمد حسین، نهایه الحکمه (تعلیقات فیاضی)، قم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ چهارم، ۱۳۸۶ هـ ق، ج۴، ص۱۱۲۵.</ref> یعنی علم الهی در مرتبه ذات، بسیط محض است و این گونه نیست که مثلاً تمام اشیاء در علم الهی با تشخصات ماهوی وجود داشته باشند؛ بلکه وجود آن‌ها حقیقتی است واحد و دارای مراتب و عالی‌ترین مرتبه وجود، یعنی همان وجود خداوند است؛ علم الهی در مرتبه ذات، از مقوله علم به علت است؛ یعنی از آنجا که خداوند علم به خود دارد و خود نیز علت همه اشیا است، علم به تمام اشیا دارد؛<ref>شیرازی؛ صدر الدین محمد، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، بیروت، انتشارات دار احیاء التراث، چاپ سوم، ۱۹۸۱ م، ج‏۶، ص۱۷۷، ربانی گلپایگانی؛ علی، عقاید استدلالی، مرکز نشر هاجر، چاپ چهارم، ۱۳۹۱ هـ ش، ج۱، ص۱۱۵.</ref>بدیهی است که هرکاملی، مراتب وجودی ناقص را هم دارد؛ بنابراین خداوند، همه کمالات وجودی را، که موجودات به صورت کثرت و تعدد دارند، به صورت وحدت و بساطت دارد!<ref>شیرازی؛ صدر الدین محمد، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، بیروت، انتشارات دار احیاء التراث، چاپ سوم، ۱۹۸۱ م، ج‏۶، ص۲۷۲ و ۲۷۳.</ref> (آنچه خوبان همه دارند او یک جا دارد!) پس علم ذاتی خداوند به موجودات، علم اجمالی است؛ یعنی بسیط و واحد است و پس از موجود شدن اشیاء، چیزی بر علم او افزوده نمی‌شود؛ زیرا در مقام ذات او هیچ تغییری راه ندارد؛ از این نظر علم ازلی الهی به موجودات، علم اجمالی در عین کشف تفصیلی است؛<ref>شیرازی؛ صدر الدین محمد، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، بیروت، انتشارات دار احیاء التراث، چاپ سوم، ۱۹۸۱ م، ج‏۶، ص۱۷۹.</ref> حال سؤال این است که آیا علم الهی به این معنا، در تناقض با اختیار الهی قرار می‌گیرد؟ طبق معنای اول و معانی سوم تا پنجم برای اختیار، هیچ منافاتی وجود ندارد؛ اما میان اختیار به معنای قدرت الهی و علم ذاتی، این سؤال مطرح می‌شود که خداوند که علم تام به همه جزئیات عالم، قبل از ایجاد دارد و بنابر فرض، قادر مطلق هم هست، می‌تواند متعلق قدرت خود را خلاف علم خود قرار دهد؟ اگر چنین کند آیا خلاف علم خود رفتار نکرده است؟! و اگر نمی‌تواند، آیا این امر نشان از محدودیت قدرت او نیست؟! برای پاسخ به این سؤال باید مطلب دیگری روشن شود و آن چیستی و کیفیت صفات ذات الهی است؛ توضیح مطلب اینکه: هریک از صفات ذاتی، عین دیگری، از لحاظ مصداق، و غیر دیگری، از لحاظ مفهوم است و عینیت آن‌ها با ذات و با یکدیگر، از لحاظ مصداق، منافاتی با مغایرت مفهومی آن‌ها ندارد؛ یعنی اشکالی ندارد که مفاهیمی مثل علم و قدرت را به ذات الهی نسبت دهیم، اما مصداق این مفاهیمِ کثیر، یک واحد بسیط باشد؛ همین معنا، یعنی عینیّت ذات و صفات و نفی تمایز مصداقی میان ذات و صفات، همان احدیت ذات باری تعالی است؛ پس مفاهیمِ صفات، زائد بر ذات، ولی حقایق آن‌ها، عین ذات لایزال الهی است؛<ref>طباطبایی محمد حسین، مجموعه رسائل، قم، انتشارات بوستان کتاب، چاپ اول، ۱۳۸۷، ج‏۱، ص: ۳۲.</ref>
علم ذاتی خدا، علم حضوری او به موجودات است، قبل از ایجاد، به نحو اجمال در عین کشف تفصیلی!<ref>طباطبایی؛ محمد حسین، نهایه الحکمه (تعلیقات فیاضی)، قم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ چهارم، ۱۳۸۶ هـ ق، ج۴، ص۱۱۲۵.</ref> یعنی علم الهی در مرتبه ذات، بسیط محض است و این گونه نیست که مثلاً تمام اشیاء در علم الهی با تشخصات ماهوی وجود داشته باشند؛ بلکه وجود آن‌ها حقیقتی است واحد و دارای مراتب و عالی‌ترین مرتبه وجود، یعنی همان وجود خداوند است.
 
علم الهی در مرتبه ذات، از مقوله علم به علت است؛ یعنی از آنجا که خداوند علم به خود دارد و خود نیز علت همه اشیا است، علم به تمام اشیا دارد؛<ref>شیرازی؛ صدر الدین محمد، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، بیروت، انتشارات دار احیاء التراث، چاپ سوم، ۱۹۸۱ م، ج‏۶، ص۱۷۷، ربانی گلپایگانی؛ علی، عقاید استدلالی، مرکز نشر هاجر، چاپ چهارم، ۱۳۹۱ هـ ش، ج۱، ص۱۱۵.</ref>بدیهی است که هر کاملی، مراتب وجودی ناقص را هم دارد؛ بنابراین خداوند، همه کمالات وجودی را، که موجودات به صورت کثرت و تعدد دارند، به صورت وحدت و بساطت دارد!<ref>شیرازی؛ صدر الدین محمد، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، بیروت، انتشارات دار احیاء التراث، چاپ سوم، ۱۹۸۱ م، ج‏۶، ص۲۷۲ و ۲۷۳.</ref> (آنچه خوبان همه دارند او یک جا دارد!) پس علم ذاتی خداوند به موجودات، علم اجمالی است؛ یعنی بسیط و واحد است و پس از موجود شدن اشیاء، چیزی بر علم او افزوده نمی‌شود؛ زیرا در مقام ذات او هیچ تغییری راه ندارد؛ از این نظر علم ازلی الهی به موجودات، علم اجمالی در عین کشف تفصیلی است؛<ref>شیرازی؛ صدر الدین محمد، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، بیروت، انتشارات دار احیاء التراث، چاپ سوم، ۱۹۸۱ م، ج‏۶، ص۱۷۹.</ref>
 
حال سؤال این است که آیا علم الهی به این معنا، در تناقض با اختیار الهی قرار می‌گیرد؟ طبق معنای اول و معانی سوم تا پنجم برای اختیار، هیچ منافاتی وجود ندارد؛ اما میان اختیار به معنای قدرت الهی و علم ذاتی، این سؤال مطرح می‌شود که خداوند که علم تام به همه جزئیات عالم، قبل از ایجاد دارد و بنابر فرض، قادر مطلق هم هست، می‌تواند متعلق قدرت خود را خلاف علم خود قرار دهد؟ اگر چنین کند آیا خلاف علم خود رفتار نکرده است؟! و اگر نمی‌تواند، آیا این امر نشان از محدودیت قدرت او نیست؟! برای پاسخ به این سؤال باید مطلب دیگری روشن شود و آن چیستی و کیفیت صفات ذات الهی است؛ توضیح مطلب اینکه: هریک از صفات ذاتی، عین دیگری، از لحاظ مصداق، و غیر دیگری، از لحاظ مفهوم است و عینیت آن‌ها با ذات و با یکدیگر، از لحاظ مصداق، منافاتی با مغایرت مفهومی آن‌ها ندارد؛ یعنی اشکالی ندارد که مفاهیمی مثل علم و قدرت را به ذات الهی نسبت دهیم، اما مصداق این مفاهیمِ کثیر، یک واحد بسیط باشد؛ همین معنا، یعنی عینیّت ذات و صفات و نفی تمایز مصداقی میان ذات و صفات، همان احدیت ذات باری تعالی است؛ پس مفاهیمِ صفات، زائد بر ذات، ولی حقایق آن‌ها، عین ذات لایزال الهی است؛<ref>طباطبایی محمد حسین، مجموعه رسائل، قم، انتشارات بوستان کتاب، چاپ اول، ۱۳۸۷، ج‏۱، ص: ۳۲.</ref>


حال از آنجا که قدرت، از صفات ذات است، با علم ذاتی الهی هیچگونه تعارضی ندارد؛ بلکه عین یکدیگرند! اینگونه نیست که خداوند، علمی جدا از ذات داشته باشد، آنگاه تصمیم بگیرد و سپس اراده کند و آنگاه قدرت او فعلی را محقق سازد! بنابراین در این‌جا این فرض اصلاً مطرح نمی‌شود که متعلق قدرت خداوند، خلاف علم او باشد! زیرا در مرتبه ذات، اصلاً هیچ کثرتی وجود ندارد تا موجب تعارض شود و کسی بخواهد با استفاده از اصل امتناع اجتماع متناقضین، منکر وجود خداوند شود!
حال از آنجا که قدرت، از صفات ذات است، با علم ذاتی الهی هیچگونه تعارضی ندارد؛ بلکه عین یکدیگرند! اینگونه نیست که خداوند، علمی جدا از ذات داشته باشد، آنگاه تصمیم بگیرد و سپس اراده کند و آنگاه قدرت او فعلی را محقق سازد! بنابراین در این‌جا این فرض اصلاً مطرح نمی‌شود که متعلق قدرت خداوند، خلاف علم او باشد! زیرا در مرتبه ذات، اصلاً هیچ کثرتی وجود ندارد تا موجب تعارض شود و کسی بخواهد با استفاده از اصل امتناع اجتماع متناقضین، منکر وجود خداوند شود!
۷٬۲۳۰

ویرایش