اومانیسم: تفاوت میان نسخه‌ها

۲۲۹ بایت حذف‌شده ،  ‏۲۲ اوت ۲۰۲۱
بدون خلاصۀ ویرایش
(ابرابزار)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۳: خط ۱۳:


اومانیسم درباب هویّت واقعی انسان او را موجودی کاملاً مستقل، خودکفا و فارغ از هرگونه تکلیف می‌داند، آن‌ها با معیار قرار دادن انسان برای همه چیز آموزه‌های کلیسا و دین سنتی مسیحیت را خرافی پنداشتند و در پی یافتن الگوی فکری مطلوب خویش به اندیشه‌های یونان و روم باستان روی آوردند، و در این راستا به تفسیر جدید از دین خدا، نفی دین و تعالیم مسیحیت، پذیرش خدا و نفی هر دین خاص، شکاکیت در دین و سرانجام انکار کامل دین و خدا دست زدند، و لذا تفکر اومانیستی و نگرش آنها در باب انسان هیچگونه سنخیتی با ادیان و حتی با دین مسحیت ندارد.<ref>رجبی، محمود، انسان‌شناسی، قم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام (ره) چاپ اوّل، ۱۳۷۹، ص۵۱–۲۶.</ref> و برای روشن‌تر شدن این ادّعا برخی از مبانی و مولفّه‌های انسان مداری و پیامدهای آن را بررسی می‌کنیم و سپس به نقد تفکّر اومانیستی می‌پردازیم.
اومانیسم درباب هویّت واقعی انسان او را موجودی کاملاً مستقل، خودکفا و فارغ از هرگونه تکلیف می‌داند، آن‌ها با معیار قرار دادن انسان برای همه چیز آموزه‌های کلیسا و دین سنتی مسیحیت را خرافی پنداشتند و در پی یافتن الگوی فکری مطلوب خویش به اندیشه‌های یونان و روم باستان روی آوردند، و در این راستا به تفسیر جدید از دین خدا، نفی دین و تعالیم مسیحیت، پذیرش خدا و نفی هر دین خاص، شکاکیت در دین و سرانجام انکار کامل دین و خدا دست زدند، و لذا تفکر اومانیستی و نگرش آنها در باب انسان هیچگونه سنخیتی با ادیان و حتی با دین مسحیت ندارد.<ref>رجبی، محمود، انسان‌شناسی، قم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام (ره) چاپ اوّل، ۱۳۷۹، ص۵۱–۲۶.</ref> و برای روشن‌تر شدن این ادّعا برخی از مبانی و مولفّه‌های انسان مداری و پیامدهای آن را بررسی می‌کنیم و سپس به نقد تفکّر اومانیستی می‌پردازیم.
== دیدگاه اومانیسم ==
الف: آزادی و اختیار: جنبش اومانیستی راه حلی جهت مقابله با فشار و استبداد سردمداران کلیسا در قرون وسطی بود و تصمیم داشت تا دیگربار اختیار انسان را که سران روحانی کلیسا به کلّی از وی سلب کرده بودند به او بازگرداند آن‌ها قصد داشتند تا دست کسانی را که ادعا داشتند بین انسان و خدا، و زمین و آسمان واسطه هستند (امّا خود از هیچ بی‌عدالتی فروگذار نمی‌کردند) کوتاه کنند و خود بر قلمرو زندگی خویش حکومت کنند لذا بر خودمختاری و خودرهبری انسانی تأکیدی افراطی می‌نمودند.<ref>صانع‌پور، مریم، نقدی بر مبنای معرفت‌شناسی اومانیستی، مؤسسه فرهنگی دانش، چاپ اوّل، ۱۳۷۸، ص۱۰.</ref>
الف: آزادی و اختیار: جنبش اومانیستی راه حلی جهت مقابله با فشار و استبداد سردمداران کلیسا در قرون وسطی بود و تصمیم داشت تا دیگربار اختیار انسان را که سران روحانی کلیسا به کلّی از وی سلب کرده بودند به او بازگرداند آن‌ها قصد داشتند تا دست کسانی را که ادعا داشتند بین انسان و خدا، و زمین و آسمان واسطه هستند (امّا خود از هیچ بی‌عدالتی فروگذار نمی‌کردند) کوتاه کنند و خود بر قلمرو زندگی خویش حکومت کنند لذا بر خودمختاری و خودرهبری انسانی تأکیدی افراطی می‌نمودند.<ref>صانع‌پور، مریم، نقدی بر مبنای معرفت‌شناسی اومانیستی، مؤسسه فرهنگی دانش، چاپ اوّل، ۱۳۷۸، ص۱۰.</ref>


خط ۲۳: خط ۲۵:
هـ ـ مدارا: در تساهل و مدارای اومانیستی تمام صاحبان عقاید به وحدت عقیده فرا خوانده می‌شوند خواه عقیده فلسفی باشد یا دینی؛ و اگر دینی است، خواه توحیدی باشد یا بت‌پرستی و خرافات.<ref>همان، از ص۲۳ تا ۲۹.</ref>
هـ ـ مدارا: در تساهل و مدارای اومانیستی تمام صاحبان عقاید به وحدت عقیده فرا خوانده می‌شوند خواه عقیده فلسفی باشد یا دینی؛ و اگر دینی است، خواه توحیدی باشد یا بت‌پرستی و خرافات.<ref>همان، از ص۲۳ تا ۲۹.</ref>


== مولفه‌های انسان مداری و پیامدهای آن ==
== مولفه‌های انسان‌مداری و پیامدهای آن ==
۱. اعتقاد عمومی انسان مداران بر این است که مسئله اساسی و محوری وجود آدمی، سر و سامان یافتن زندگی فردی و اجتماعی او بر طبق موازین عقلی است نه کشف اراده خداوند در مورد این موجود خاکی، آن‌ها به خودکفایی و استقلال عقل انسانی در شناخت خود، هستی، سعادت واقعی و راه رسیدن به آن باور داشتند و در بعد معرفت شناختی معتقد بودند چیزی که با قدرت عقلانی بشر قابل کشف نباشد وجود ندارد و به همین دلیل در بُعد هستی شناختی هرگونه موجود ماوارء طبیعی از قبیل خدا، وحی، معاد و اعجاز را آنگونه که در بینش دینی مطرح است، مدعیاتی غیرقابل اثبات می‌پنداشتند و در بعد ارزش شناختی نیز بر این باور بودند که ارزش‌های اخلاقی و حقوقی را باید با استمداد از عقل بشری تعیین کرد.<ref>همان، ص۳۹–۳۸.</ref>
۱. اعتقاد عمومی انسان مداران بر این است که مسئله اساسی و محوری وجود آدمی، سر و سامان یافتن زندگی فردی و اجتماعی او بر طبق موازین عقلی است نه کشف اراده خداوند در مورد این موجود خاکی، آن‌ها به خودکفایی و استقلال عقل انسانی در شناخت خود، هستی، سعادت واقعی و راه رسیدن به آن باور داشتند و در بعد معرفت شناختی معتقد بودند چیزی که با قدرت عقلانی بشر قابل کشف نباشد وجود ندارد و به همین دلیل در بُعد هستی شناختی هرگونه موجود ماوارء طبیعی از قبیل خدا، وحی، معاد و اعجاز را آنگونه که در بینش دینی مطرح است، مدعیاتی غیرقابل اثبات می‌پنداشتند و در بعد ارزش شناختی نیز بر این باور بودند که ارزش‌های اخلاقی و حقوقی را باید با استمداد از عقل بشری تعیین کرد.<ref>همان، ص۳۹–۳۸.</ref>


خط ۵۴: خط ۵۶:


== سرانجام تفکّر اومانیستی ==
== سرانجام تفکّر اومانیستی ==
هنگامی که معیار و میزان همه چیز انسان قرار گرفت ملاک خوبی و بد نیز به تعداد افراد انسانی متعدد شد و سرانجام مفاهیمی مانند خیر و شرّ، حق و باطل، عدالت و ظلم و… معنای خود را از دست داد. سیر نهیلیسم اروپایی بعد از نیچه را «هرمان رانوسینیک» چنین شرح می‌دهد؛ در آغاز قرن بیستم، تکیه بر فردیت و آزادی شخصی موجب انکار هر آرمان عینی نظام ارزشی گردید. این مرحله را می‌توان «غیر واقعی ساختن واقعیت» نامید و آثار آن را در انزوا، گوشه‌گیری افراد و از هم پاشیدن آخرین پیوندهای آرمانی… به‌طور کلّی در نفی همه ارزش‌های فرهنگی بشر به خوبی می‌بینیم در چنین وضعی انسان خود را پای‌بند هیچ چیز نمی‌داند و بی‌خیال زندگی می‌کند. انسان دیگر نه ایمان به خدا دارد نه به کفر و بی‌ایمانی، نه بر ضد اولی می‌شود و نه به دیگری پناه می‌برد و حتی از بحث درباره این مفاهیم هم بیزار است، دیگر نه نیکی برایش معنی دارد نه بدی نه خودش را مسئول می‌داند نه گناهکار، و نه مکلف به تکلیفی خاص و به همین مناسبت نه اصلاح طلب است نه انقلابی، نه خوش بین نه بدبین، نه اخلاقی نه ضد اخلاق، نه به مشیت الهی اعتقاد دارد نه به جبر زمانه، به عبارت دیگر در بی‌تعهدی محض به سر می‌برد.<ref>همان، ص۱۱۵.</ref>
هنگامی که معیار و میزان همه چیز انسان قرار گرفت ملاک خوبی و بد نیز به تعداد افراد انسانی متعدد شد و سرانجام مفاهیمی مانند خیر و شرّ، حق و باطل، عدالت و ظلم و… معنای خود را از دست داد. سیر نهیلیسم اروپایی بعد از نیچه را «هرمان رانوسینیک» چنین شرح می‌دهد؛ در آغاز قرن بیستم، تکیه بر فردیت و آزادی شخصی موجب انکار هر آرمان عینی نظام ارزشی گردید. این مرحله را می‌توان «غیر واقعی ساختن واقعیت» نامید و آثار آن را در انزوا، گوشه‌گیری افراد و از هم پاشیدن آخرین پیوندهای آرمانی… به‌طور کلّی در نفی همه ارزش‌های فرهنگی بشر به خوبی می‌بینیم در چنین وضعی انسان خود را پای‌بند هیچ چیز نمی‌داند و بی‌خیال زندگی می‌کند. انسان دیگر نه ایمان به خدا دارد نه به کفر و بی‌ایمانی، نه بر ضد اولی می‌شود و نه به دیگری پناه می‌برد و حتی از بحث درباره این مفاهیم هم بیزار است، دیگر نه نیکی برایش معنی دارد نه بدی نه خودش را مسئول می‌داند نه گناهکار، و نه مکلف به تکلیفی خاص و به همین مناسبت نه اصلاح طلب است نه انقلابی، نه خوش بین نه بدبین، نه اخلاقی نه ضد اخلاق، نه به مشیت الهی اعتقاد دارد نه به جبر زمانه، به عبارت دیگر در بی‌تعهدی محض به سر می‌برد.<ref>همان، ص۱۱۵.</ref>{{پایان پاسخ}}
 
بنابر آنچه که گذشت روشن شد که غربیان هیچگاه در عمل موفق به جمع بین دو مقوله دین و اومانیسم نگشتند بلکه با طرد دین به اصول و مبانی اومانیسم عمل کردند.
{{پایان پاسخ}}
{{مطالعه بیشتر}}
{{مطالعه بیشتر}}


خط ۷۱: خط ۷۰:
۵ـ بیات، عبدالرسول، فرهنگ واژه‌ها، قم، انتشارات مؤسسه اندیشه و فرهنگ دینی.
۵ـ بیات، عبدالرسول، فرهنگ واژه‌ها، قم، انتشارات مؤسسه اندیشه و فرهنگ دینی.


۶. احمدی، بابک، معمای مدرنیته، تهران، نشر مرکز، ۱۳۷۷.
۶ـ احمدی، بابک، معمای مدرنیته، تهران، نشر مرکز، ۱۳۷۷.
{{پایان مطالعه بیشتر}}
{{پایان مطالعه بیشتر}}


۱۵٬۲۲۷

ویرایش