|
|
خط ۲۳: |
خط ۲۳: |
|
| |
|
| == ازلی بودن خدای متعال == | | == ازلی بودن خدای متعال == |
| فلاسفه، موجود را به حسب فرض عقلی به [[واجب الوجود]] و ممکن الوجود تقسیم کردهاند، واجب الوجود عبارت است از موجودی که وجود برایش ضرورت دارد و خود به خود موجود است و نیازی به موجود دیگری ندارد، پس موجودی که خود به خود وجود دارد و نیازمند به هیچ موجودی نیست، ازلی و ابدی بوده و همیشه موجود خواهد بود بنابراین خالق و آفریدگار جهان ازلی است یعنی در گذشته سابقه عدم و نیستی نداشته است و هم چنین ابدی است یعنی در آینده هم هیچگاه معدوم و نابود نخواهد شد، زیرا معدوم بودن چیزی در یک زمان، نشانه این است که وجودش از خودش نیست و برای وجود یافتن، نیاز به موجود دیگری دارد. روی این اساس تصور نابودی در مورد موجودی ازلی و ابدی که همیشه موجود است، و ساحت قدس او منزه از نابودی است، تصور باطل و غیرعاقلانه خواهد بود، زیرا او ذاتی است که همه چیز فانی میشود و فقط ذات قدوس او باقی میماند.<ref>مصباح یزدی، آموزش عقاید، ص۷۵.</ref> | | فلاسفه، موجود را به [[واجب الوجود]]، ممکن الوجود و ممتنع الوجود تقسیم کردهاند. واجب الوجود عبارت است از موجودی که وجود برایش ضرورت دارد و خود به خود موجود است و نیازی به موجود دیگری ندارد. این موجود ازلی است یعنی در گذشته سابقه عدم و نیستی نداشته است و هم چنین ابدی است یعنی در آینده هم هیچگاه معدوم و نابود نخواهد شد. علت ازلی و ابدی بودن این است که معدوم بودن چیزی در یک زمان، نشانه این است که وجودش از خودش نیست و برای وجود یافتن، نیاز به موجود دیگری دارد. بنابر این تصور نابودی در مورد موجودی ازلی و ابدی که همیشه موجود است، و ساحت قدس او منزه از نابودی است، تصور باطل و غیرعاقلانه خواهد بود.<ref>مصباح یزدی، آموزش عقاید، ص۷۵.</ref> |
|
| |
|
| == امتناع خلق خدای دیگر == | | == امتناع خلق خدای دیگر == |
| ممتنع و محال است که خدای دیگری غیر از آفریدگار جهان وجود پیدا کند تا جهان را اداره کند، زیرا ذات خداوند وجودی است، «بینهایت در بینهایت» یعنی از هر جهت که فرض کنیم نامحدود است، جایی نیست که نباشد. زمانی نیست که وجود نداشته باشد، کمالی نیست که دارا نباشد، یک چنین حقیقتی محال است دو فرد داشته باشد، زیرا بنابر [[برهان فرجه]] اگر متعدد باشد حتماً باید در جهتی از جهات محدود باشد، چون اگر ما دو ذات فرض کنیم مسلماً، وقتی دوگانگی آنها محفوظ میماند که این غیر آن باشد و امتیاز و ما به التفاوتی داشته باشد، یعنی این یکی به جایی میرسد که تمام میشود و آن یکی شروع میشود، و به عبارت دیگر هر کدام از اینها فاقد دیگری است و خارج از آن قرار دارد. بدیهی است این موضوع با بینهایت بودن به هیچ وجه سازش ندارد، زیرا این عین محدودیت و متناهی بودن است، اولی محدود است چون دومی خارج از وجود اوست، دومی هم محدود است که اولی خارج از وجود اوست و هر کدام فاقد وجود دیگری است.
| | محال است خدای دیگری غیر از آفریدگار جهان وجود پیدا کند تا جهان را اداره کند؛ زیرا ذات خداوند وجودی است، «بینهایت در بینهایت» یعنی از هر جهت که فرض کنیم نامحدود است، جایی نیست که نباشد. زمانی نیست که وجود نداشته باشد، کمالی نیست که دارا نباشد، یک چنین حقیقتی محال است دو فرد داشته باشد، زیرا بنابر [[برهان فرجه]] اگر متعدد باشد حتماً باید در جهتی از جهات محدود باشد. هر یک کمالی داشته باشند که در دیگری وجود ندارد. و این با بینهایت بودن خداوند منافات دارد. نتیجه اینکه در حقیقتی که بینهایت از هر جهت است به هیچ وجه تعدد و دوگانگی راه ندارد و هیچ گونه شبیه و مانندی برای او متصور نیست.<ref>مکارم شیرازی. ناصر، خدا را چگونه بشناسیم، کانون انتشارات محمدی، تهران، ۱۳۴۴ش، ص۴۲.</ref> |
| | |
| نتیجه اینکه در حقیقتی که بینهایت از هر جهت است به هیچ وجه تعدد و دوگانگی راه ندارد و هیچ گونه شبیه و مانندی برای او متصور نیست<ref>مکارم شیرازی. ناصر، خدا را چگونه بشناسیم، کانون انتشارات محمدی، تهران، ۱۳۴۴ش، ص۴۲.</ref> | |
| | |
| بنابراین محال و ممتنع است که غیر از خدای یگانه ای که جهان را آفریده است خدای دیگری وجود داشته باشد تا آفریدگار هستی اداره جهان را به او سپرده و خود با جمع نمودن بساط هستی با هستی وداع نموده و رهسپار دیار عدم گردد.
| |
|
| |
|
| {{مطالعه بیشتر}} | | {{مطالعه بیشتر}} |