پرش به محتوا

گفتار امام علی(ع) درباره غصب خلافت: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
بدون خلاصۀ ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴: خط ۴:
{{پایان سوال}}
{{پایان سوال}}
{{پاسخ}}
{{پاسخ}}
با نگاهى به كتابهاى تاريخ و حديث موارد بيشمارى را مى توان يافت كه حضرت على(ع) به غصب خلافت توسط خلفاى قبل از خويش اشاره فرموده باشد كه از باب مشت نمونه خروار، به چند مورد اشاره مى كنيم:
كتابهاى تاريخ و حديث موارد بيشمارى از سخنان امام على(ع) در مورد غصب خلافت توسط خلفاى قبل را ذکر کرده اند:


۱ـ در جريان شوراى شش نفرى كه توسط عمر تعيين شد براى انتخاب خليفه بعد از خود، عمر هر يك از آنان را متهم به صفتى كرد، در اين ميان صفتى به امام نسبت داد كه بى اندازه بى پايه و در عين حال خرد كننده بود. عمر مولا اميرالمؤمنين(ع) را متهم كرد كه «فيه دعابه»<ref>تاريخ مختصر الدول، ص۱۰۳. تاريخ سياسى اسلام، تاريخ خلفا از رحلت پيامبر تا زوال امويان (مؤلف رسول جعفريان، ج۲، دفتر نشر الهادى) ص۲۰۴.</ref> يعنى على(ع) فرد شوخى است. بعدها معاويه و عمرو بن عاص بر اساس همين سخن عمر، درباره امام گفتند: «فيه تلعابه» همان معناى شوخ طبعى را كه عمر به حضرت نسبت داده بود.<ref>الامتاع و المؤانسه، ج۳، ص۱۸۳.</ref> حضرت امير(ع) اتهام عمروبن عاص را به شدت رد كرد و اين در اصل ردّ سخن عمر بود.<ref>نهج البلاغه صبحى صالح، خ ۸۴. انساب الاشراف بلاذرى، ج۲، صفحات ۱۲۷، ۱۴۵، ۱۵۱. نهج السعاده، ج۲، ص۸۸.</ref>
* در شوراى شش نفرى تعیین خلیفه كه توسط عمر بن خطاب مشخص شد، براى انتخاب خليفه بعد از خود، عمر هر يك از آنان را متهم به صفتى كرد، در اين ميان صفتى به امام علی نسبت داد كه بى‌اندازه بى پايه و در عين حال خرد كننده بود. عمر، اميرالمؤمنين(ع) را متهم كرد كه «فيهِ دُعَابَةٌ»<ref>تاريخ مختصر الدول، ص۱۰۳؛ رسول جعفريان، تاريخ سياسى اسلام، تاريخ خلفا از رحلت پيامبر تا زوال امويان، دفتر نشر الهادی، ج۲، ص۲۰۴.</ref> يعنى على(ع) فرد شوخى است. بعدها معاويه و عمرو بن عاص بر اساس همين سخن عمر، درباره امام گفتند: «فيهِ تلعابَةٌ» همان معناى شوخ طبعى را كه عمر به حضرت نسبت داده بود.<ref>الامتاع و المؤانسه، ج۳، ص۱۸۳.</ref> حضرت علی(ع) اتهام عمرو بن عاص را به شدت رد كرد و اين در اصل ردّ سخن عمر بود.<ref>نهج البلاغه صبحى صالح، خ ۸۴. انساب الاشراف بلاذرى، ج۲، صفحات ۱۲۷، ۱۴۵، ۱۵۱. نهج السعاده، ج۲، ص۸۸.</ref>


۲ـ حضرت اميرالمؤمنين على(ع) در كتاب شريف نهج البلاغه در ضمن خطبه اى<ref>نهج البلاغه، عبده، خطبه ۱۶۸.</ref> خلافت را از آن كسى مى داند كه تواناترين افراد بر اداره امور مملكت و داناترين آنها به دستورات الهى باشد.
* حضرت على(ع) در نهج البلاغه در ضمن خطبه‌اى<ref>نهج البلاغه، عبده، خطبه ۱۶۸.</ref> خلافت را از آنِ كسى مى‌داند كه تواناترين افراد بر اداره امور مملكت و داناترين آنها به دستورات الهى باشد:


آنجا كه مى فرمايد: اى مردم شايسته ترين افراد براى حكومت، تواناترين آنها بر اداره امور و داناترين آنها به دستورات الهى است (كه حضرت تنها خود را سزاوار اداره امور مى دانست. و حتى دشمنان نيز به اين امر اذعان داشتند. چنانچه هنگامى كه ابو عبيده جراح از امتناع على(ع) از بيعت با ابوبكر آگاه شد رو به امام كرد و گفت:... تو نسبت به زمامدارى از همه شايسته تر هستى.)
آنجا كه مى فرمايد: اى مردم شايسته ترين افراد براى حكومت، تواناترين آنها بر اداره امور و داناترين آنها به دستورات الهى است.


۳ـ امام(ع) در يكى از نامه هاى خود كه به مردم مصر نوشته است به اين نكته غصب خلافت اشاره مى كند و مى فرمايد: چون او (رسول خدا(صلى الله عليه وآله)) از جهان رخت بر بست، مسلمانان درباره امامت و خلافت بعد از او به منازعه برخاستند. به خدا سوگند هرگز فكر نمى كردم و به خاطرم خطور نمى كرد كه عرب بعد از پيامبر امر امامت و رهبرى را از اهلبيت او برگردانند (و در جاى ديگر قرار دهند و باور نمى كردم) آنها آن را از من دور سازند. تنها چيزى كه مرا ناراحت كرد اجتماع مردم اطراف فلان بود كه با او بيعت كنند. دست بر روى دست گذاردم تا اينكه با چشم خود ديدم گروهى از اسلام بازگشته و مى خواهند دين محمد(صلى الله عليه وآله) را نابود سازند. در اينجا بود كه ترسيدم اگر اسلام و اهلش را يارى نكنم بايد شاهد نابودى و شكاف در اسلام باشم كه مصيبت آن براى من بالاتر و بزرگتر از حكومت چند روزى است كه به زودى مانند سراب يا ابر از ميان مى رود.<ref>نهج البلاغه صبحى صالح، نامه ۶۲.</ref>
* امام(ع) در يكى از نامه هاى خود كه به مردم مصر نوشته است به جریان غصب خلافت اشاره مى‌كند و مى‌فرمايد: چون او (رسول خدا) از جهان رخت بر بست، مسلمانان درباره امامت و خلافت بعد از او به منازعه برخاستند. به خدا سوگند هرگز فكر نمى‌كردم و به خاطرم خطور نمى‌كرد كه عرب بعد از پيامبر امر امامت و رهبرى را از اهلبيت او برگردانند (و در جاى ديگر قرار دهند و باور نمى كردم) آنها آن را از من دور سازند. تنها چيزى كه مرا ناراحت كرد اجتماع مردم اطراف فلانی بود كه با او بيعت كنند. دست بر روى دست گذاردم تا اينكه با چشم خود ديدم گروهى از اسلام بازگشته و مى خواهند دين محمد(ص) را نابود سازند. در اينجا بود كه ترسيدم اگر اسلام و اهلش را يارى نكنم بايد شاهد نابودى و شكاف در اسلام باشم كه مصيبت آن براى من بالاتر و بزرگتر از حكومت چند روزى است كه به زودى مانند سراب يا ابر از ميان مى رود.<ref>نهج البلاغه صبحى صالح، نامه ۶۲.</ref>


۴ـ عبدالله بن جناده مى گويد: من در نخستين روزهاى زمامدارى على(ع) از مكه وارد مدينه شدم و ديدم همه مردم در مسجد دور هم گرد آمده اند و انتظار ورود امام را مى كشند. پس از مدتى حضرت على(ع) در حالى كه شمشير خود را حمايل كرده بود، از خانه بيرون آمد. همه ديده ها به سوى او دوخته شده بود تا اينكه در مسند خطابه قرار گرفت و سخنان خود را پس از حمد و ثناى خداوند چنين آغاز كرد:
۴ـ عبدالله بن جناده مى گويد: من در نخستين روزهاى زمامدارى على(ع) از مكه وارد مدينه شدم و ديدم همه مردم در مسجد دور هم گرد آمده اند و انتظار ورود امام را مى كشند. پس از مدتى حضرت على(ع) در حالى كه شمشير خود را حمايل كرده بود، از خانه بيرون آمد. همه ديده ها به سوى او دوخته شده بود تا اينكه در مسند خطابه قرار گرفت و سخنان خود را پس از حمد و ثناى خداوند چنين آغاز كرد:
۷٬۲۲۸

ویرایش