پرش به محتوا

وصیت پیامبر(ص) بر خلافت امام علی(ع): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۶: خط ۱۶:
اهل سنت، وصیت‌ها و سفارش‌های پیامبر در مورد جانشینی امام علی را در منابع خود ذکر کرده اند. پیامبر از ابتدای دعوت علنی خود به اسلام، جانشینی و خلافت امام علی را اعلام نموده است و وصیت ایشان در آخرین لحظات عمر تنها برای تاکید و اتمام حجت این کار بوده است:
اهل سنت، وصیت‌ها و سفارش‌های پیامبر در مورد جانشینی امام علی را در منابع خود ذکر کرده اند. پیامبر از ابتدای دعوت علنی خود به اسلام، جانشینی و خلافت امام علی را اعلام نموده است و وصیت ایشان در آخرین لحظات عمر تنها برای تاکید و اتمام حجت این کار بوده است:
===حدیث یوم الدار===
===حدیث یوم الدار===
ابن جریر طبری در تاریخ خود از ابن عباس می‌نویسد که علی ابن ابی طالب گفت: وقتی این آیه «و انذر عشیرتک الأقربین»<ref>(شعراء: ۲۱۴).</ref> بر پیامبر(ص) نازل شد، پیامبر(ص) مرا خواند و گفت: حدود چهل نفر از خویشاوندان مرا برای خوردن طعام دعوت کن، و من چنین کردم و حمزه و عباس و ابولهب و… را دعوت کردم. سپس پیامبر(ص) در میان این جمع دستور الهی را که جبرئیل برآن حضرت آورده بود، اجرا نمود و به ایشان گفت: ای فرزندان عبدالمطلب، خداوند مرا فرموده، شما را به سوی او دعوت کنم، و رسالت خویش را از خویشان خود آغاز نمایم، پس هر کس از شما بر این امر مرا یاری کند، برادر و وصی و جانشین من در میان شماست هیچ‌کس از ایشان به پیامبر(ص) پاسخی نداد و از ترس به او پشت کردند. در این حال من که جوان‌ترین آنها بودم گفتم: من ای نبی خدا تو را در انجام رسالت یاری می‌کنم، پس مرا گرفت و گفت: این برادر و جانشین من است در میان شما پس سخنان او را بشنوید و او را اطاعت کنید، و گفت: علی ابن ابی طالب پس همه ایستادند و در حالیکه می‌خندیدند، به ابو طالب می‌گفتند: تو را امر کرد که سخنان پسرت را گوش کنی و او را اطاعت کنی».<ref>تاریخ طبری، مطبعه الاستقامه بالقاهره، ۱۳۵۷ق، ج۲، ص۶۲؛ متقی هندی، کنز العمال، مطبعه دائره المعارف النظامیه، ۱۳۱۲ق، حیدر آباد، دکن، ج۶، ص۳۹۲.</ref>  
ابن جریر طبری در تاریخ خود از [[ابن عباس]] می‌نویسد که علی ابن ابی طالب گفت: وقتی این آیه «و انذر عشیرتک الأقربین»<ref>(شعراء: ۲۱۴).</ref> بر پیامبر(ص) نازل شد، پیامبر(ص) مرا خواند و گفت: حدود چهل نفر از خویشاوندان مرا برای خوردن طعام دعوت کن، و من چنین کردم و حمزه و عباس و ابولهب و… را دعوت کردم. سپس پیامبر(ص) در میان این جمع دستور الهی را که [[جبرئیل]] بر آن حضرت آورده بود، اجرا نمود و به ایشان گفت: ای فرزندان عبدالمطلب، خداوند مرا فرموده، شما را به سوی او دعوت کنم، و رسالت خویش را از خویشان خود آغاز نمایم، پس هر کس از شما بر این امر مرا یاری کند، برادر و وصی و جانشین من در میان شماست هیچ‌کس از ایشان به پیامبر(ص) پاسخی نداد و از ترس به او پشت کردند. در این حال من که جوان‌ترین آنها بودم گفتم: من ای نبی خدا تو را در انجام رسالت یاری می‌کنم، پس مرا گرفت و گفت: این برادر و جانشین من است در میان شما پس سخنان او را بشنوید و او را اطاعت کنید، و گفت: علی ابن ابی طالب پس همه ایستادند و در حالیکه می‌خندیدند، به ابو طالب می‌گفتند: تو را امر کرد که سخنان پسرت را گوش کنی و او را اطاعت کنی».<ref>تاریخ طبری، مطبعه الاستقامه بالقاهره، ۱۳۵۷ق، ج۲، ص۶۲؛ متقی هندی، کنز العمال، مطبعه دائره المعارف النظامیه، ۱۳۱۲ق، حیدر آباد، دکن، ج۶، ص۳۹۲.</ref>  


===روایت ابن مسعود===
===روایت ابن مسعود===
۷٬۲۳۰

ویرایش