automoderated، دیوانسالاران، مدیران
۷٬۲۳۰
ویرایش
جز (←روایت صحیح مسلم: اصلاح ارقام، ابرابزار) |
|||
خط ۶: | خط ۶: | ||
'''جریان شکافته شدن سینه پیامبر(ص)'''، در برخی از روایات و کتب [[اهل سنت]] ذکر شده است. جریان این روایت اینطور نقل شده است که [[جبرئیل]] زمانی که [[پیامبر(ص)]] در سنین ۴ یا ۵ سالگی مشغول بازی با کودکان بود، حضرت محمد(ص) را گرفت و بر زمین کوبید و سینه او را شکافت. در مورد این جریان انتقاداتی از جمله، تعارض در نقلها، منافات با [[عصمت]] پیامبر(ص) و معنوی بودن خوبی و بدی ذکر شده است. در مقابل عدهای امکان صحت این جریان را بعید ندانستهاند و شأن نزول آیه اول [[سوره انشراح]] را نیز همین جریان دانستهاند. | '''جریان شکافته شدن سینه پیامبر(ص)'''، در برخی از روایات و کتب [[اهل سنت]] ذکر شده است. جریان این روایت اینطور نقل شده است که [[جبرئیل]] زمانی که [[پیامبر(ص)]] در سنین ۴ یا ۵ سالگی مشغول بازی با کودکان بود، حضرت محمد(ص) را گرفت و بر زمین کوبید و سینه او را شکافت. در مورد این جریان انتقاداتی از جمله، تعارض در نقلها، منافات با [[عصمت]] پیامبر(ص) و معنوی بودن خوبی و بدی ذکر شده است. در مقابل عدهای امکان صحت این جریان را بعید ندانستهاند و شأن نزول آیه اول [[سوره انشراح]] را نیز همین جریان دانستهاند. | ||
== | ==شکافتن سینه پیامبر در منابع== | ||
شق الصدر پیامبر (شکافتن سینه پیامبر)، از داستانهایی است که در برخی منابع حدیث اهل سنت از جمله: صحیح بخاری، صحیح مسلم، مسند حنبل و منابع تاریخی ایشان مثل سیره ابن هشام و تاریخ طبری نقل شده است. طبق این منابع، این جریان در ۴ یا ۵ سالگی برای پیامبر(ص) اتفاق افتاده است.<ref>رسولی محلاتی، درسهایی از تاریخ تحلیلی اسلام، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ج۱.</ref> | |||
این داستان به تدریج در منابع اهل سنت توسعه یافت تا آن جا که نقل شده | این داستان به تدریج در منابع اهل سنت توسعه یافت تا آن جا که نقل شده است، شکافته شدن سینه پیامبر، پنج بار اتفاق افتاده است؛ در سه سالگی، ده سالگی، بیست سالگی، هنگام بعثت و در معراج. اشعاری نیز در مورد این داستان سروده شده است.<ref>رسولی محلاتی، درسهایی از تاریخ تحلیلی اسلام، ج۱، به نقل از الصحیح من السیره، ج۱، ص۸۳.</ref> | ||
در منابع شیعی این داستان را میتوان در کتابهای تفسیر ذیل آیه اول سوره «اسراء» که جریان معراج پیامبر(ص) را بیان میکند و در سوره «انشراح» ذیل آیه «الم نشرح…» و در منابع روایی در کتاب شریف بحار (جلد ۱۵) جستجو کرد. همچنین شبیه به این داستان از ابن شهر آشوب از عالمان شیعه در کتاب مناقب ذکر شده که تفاوت زیادی با داستان سنی آن دارد. | |||
=== روایت صحیح مسلم === | ==ماجرای شکافتن سینه پیامبر در منابع== | ||
===روایت صحیح مسلم=== | |||
مسلم بن حجاج نیشابوری از انس بن مالک نقل میکند که جبرئیل نزد رسول خدا(ص) آمد درحالی که با نوجوانی مشغول بازی بود. وی را گرفت، بر زمین انداخت، آنگاه سینهاش را شکافت، قلب او را بیرون آورد، و از درون آن لخته خونی بیرون کشید و گفت: این سهم شیطان از تو است، سپس قلب را با آب زمزم، در طشتی از طلا شستشو داد و بعد از ترمیم در جای خود نهاد، بچهها نزد مادرش (دایه او) رفتند و گفتند: محمد کشته شد. آنان به طرف او شتافتند و او را رنگ پریده یافتند. «انس» میگوید: من اثر بخیه را در سینهاش دیدم.<ref>صحیح مسلم، کتاب الایمان، ح۲۳۶.</ref> | مسلم بن حجاج نیشابوری از انس بن مالک نقل میکند که جبرئیل نزد رسول خدا(ص) آمد درحالی که با نوجوانی مشغول بازی بود. وی را گرفت، بر زمین انداخت، آنگاه سینهاش را شکافت، قلب او را بیرون آورد، و از درون آن لخته خونی بیرون کشید و گفت: این سهم شیطان از تو است، سپس قلب را با آب زمزم، در طشتی از طلا شستشو داد و بعد از ترمیم در جای خود نهاد، بچهها نزد مادرش (دایه او) رفتند و گفتند: محمد کشته شد. آنان به طرف او شتافتند و او را رنگ پریده یافتند. «انس» میگوید: من اثر بخیه را در سینهاش دیدم.<ref>صحیح مسلم، کتاب الایمان، ح۲۳۶.</ref> | ||
خط ۲۲: | خط ۲۳: | ||
=== نقل ابن شهرآشوب === | === نقل ابن شهرآشوب === | ||
ابن شهر آشوب از عالمان حدیث شیعه، در کتاب مناقب به گونه دیگری این ماجرا را نقل کرده است: از حلیمه سعدیه نقل کرده که در خاطرات زندگی آن بزرگوار در سالهای پنجم از عمر شریفش میگوید: من پنج سال و دو روز آن حضرت را تربیت کردم، در آن هنگام روزی به من گفت: برادران من هر روز کجا میروند؟ گفتم گوسفند میچرانند، محمد گفت: من امروز به همراه ایشان میروم، و چون با ایشان رفت فرشتگان او را گرفته و بر قله کوهی بردند و به شتسشو و تنظیف او پرداختند، در این وقت پسرم به نزد من آمد و گفت: محمد را دریاب که او را ربودند! من به نزد وی رفتم و نوری دیدم که از وی به آسمان ساطع بود، او را بوسیده و گفتم: چه بر سرت آمد؟ پاسخ داد: محزون مباش که خدا با ما است و سپس داستان خود را برای او بازگو کرد، و در این وقت از وی بوی مشک خالص به مشام میرسید و مردم میگفتند: شیاطین بر او چیره شدهاند و او میفرمود: چیزی بر من نرسیده و باکی بر من نیست.<ref>درسهایی از تاریخ تحلیلی اسلام، همان، ج۱.</ref> | |||
در این نقل از شکافتن سینه پیامبر سخنی به میان نیامده است. | |||
== ایرادات به داستان == | == ایرادات به داستان == |